243
جغد-فروردین92
رضا امیرخانی یک جایی در کتاب قیدار-دقیقترش را بخواهید صفحه ی 73-از زبان هاشم یک کتی می گوید: "کاش آدمیزاد هم مثل اتول بود. تو پنج دقیقه قیدارخان را با همین انبرقفلی درست می کردم عین روز اول."
حق میگوید هاشم.کاش آدمیزاد هم مثل اتول بود.. آن وقت خیلی راحت میتوانستم خودم را به مکانیکی ببرم و بگویم لطفن مرا درست کنید.خیلی وقت است خراب شده ام.از کارافتاده حتاع.خیلی از قطعاتم باید تعویض شود.مثلن همین دل بی صاحاب که خیلی وقت است ازش قطع امید کرده ام و ولله نمیدانم که چه مرگش است و چرا انقد بهانه می گیرد. دل ِ کار نکرده سراغ ندارید شما؟ یا همین لب ها. لب ِ کار کرده سراغ دارید؟ این دست ها هم کلا اضافی است. حالا وارد جزئیات نمی شوم که چرا. اصلن حالا که فکرش را میکنم می بینم بیشتر به درد اوراقی های خارج شهر میخورم تا اینکه ببرم تعمیرم کنند.تعمیر همه اش ضرر است. باید خودم را در حاشیه ی شهر دور بیندازم.
=====================================
738
خبرگزاری مهر: قیدار فقط یک رمان نیست
http://www.mehrnews.com/detail/News/2027905
هادی شریفی-فروردین92
«قیدار» فقط یک رمان نیست؛ گویی تلاش نویسنده اصلا این نبوده که یک رمان بنویسد، بلکه به دنبال آن بوده تا فتوت را در جامعه فریاد بزند و البته «قیدار» یک کلاس جوانمردی است برای خواننده آن.
این متن عینا در سایت
ارمیا کار شده است
=====================================
=====================================
736
رجانیوز، نسیم، خبرگزاری دانشجویان،...: نظر محمدرضا سرشار در مورد كتابهاي اخير رضا اميرخاني و سيد مهدي شجاعي
http://rajanews.com/detail.asp?id=154103
http://www.sarshar.org/archives/notes/_91.html
http://iusnews.ir/?pageid=178980&%D9%86%D8%B8%D8%B1%20%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7%20%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF%20%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8F%D9%87%D8%A7%D9%8A%20%D8%A7%D8%AE%D9%8A%D8%B1%20%D8%B1%D8%B6%D8%A7%20%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A%20%D9%88%20%D8%B3%D9%8A%D8%AF%20%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%8A%20%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%D9%8A&1392-01-15
http://www.teribon.ir/archives/201970/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87.html
محمدرضا سرشار-فروردین92
2.کمی دیرتر؛ مهدی شجاعی؛ نیستان.
این کتاب - نیز «قیدار» - را به سبب سر و صدای چه بسا حساب شده ای که - مثل اکثر کتابهای داستان چند سال اخیر نویسنده اش - در میان طیف خوانندگان جوان مذهبی برانگیخته بود و پرسشهایی که در باره آن از من می کردند، خواندم. به لحاظ محتوایی مطلب خیلی ناجوری - که برخی از آن برداشت کرده بودند- نداشت.
...
4.قیدار؛ رضا امیرخانی؛ افق.
همان مضمون شیفتگی نسبت به لاتها و تطهیر روسپیان و ارتقای آنان تا حد یک عارفه که در «بی وطن» این نویسنده آمده بود، در این کتاب هم تکرار شده است. (مضمونی که - با کم و زیادها و تفاوتهایی - اخیرا از طریق برخی آثار بعضی نویسندگان دیگر مانند مصطفی مستور یا مهدی شجاعی و ... نیز در حال احیا و برجسته شدن است؛ و از داستانهای صوفیانه عوامانه و برخی داستانهای عامیانه که بگذریم، یاد آور فیلمفارسیهای قبل از انقلاب و بعضی داستانهای عامه پسند معاصر کشور است.
این داستان، اثری است در مجموع کال و شتابزده، که هر چه پیش تر می رود، این خصیصه در آن، آشکارتر می شود.
نویسنده البته در گردآوری و جعل اصطلاحات و زبان داستانش کار کرده و زحمت کشیده؛ هر چند این تلاش در جاهایی به بیراهه رفته؛ و کار را به تعقید و تکلف کشانده و کار را لایتچسبک کرده است.
کم اطلاعی نویسنده از شرایط سیاسی و اجتماعی قبل از انقلاب، از ضعفهای دیگر این داستان است.
مخفی کردن اطلاعات از خواننده در برخی موارد؛ اشکالات زبانی و علائم نگارشی؛ ضعف منطق داستانی در مواردی، به ویژه در پرداخت شخصیت اصلی؛ ردپای نویسنده در جاهایی از داستان؛ اطناب مخل، خاصه در اوایل کار، و ساختار و پرداخت روایی در بخشهایی قابل توجه؛ فصلهای بعضا کوتاه کوتاه؛ زاویه دیدِ در مقاطعی بی در و پیکر؛ فقدان انسجام ناشی از وحدت موضوع و مشکل ؛ مشکلات محتوایی، به خصوص از نوع ترویج اباحیگریهای اخلاقی؛ و نهایتا پایان رمانتیک و خیالبافانه، از جمله اشکالهای این اثر است.
در مجموع و در یک جمله، این اثر را می توان یک داستان عامه پسند ارتقا یافته از نظر زبان و پرداخت و تا حدودی محتوا - چیزی میان داستانهای عامه پسند و ادبیات جدی - قلمداد کرد؛ که اگر چه نسبت به «بی وطن» خواندنی تر و از نظر محتوایی کم اشکال تر است، اما در مقایسه مثلا با «من او» ، نوعی پسرفت را نشان می دهد.
=====================================
735
لشکریان عشق:
قیدار ، کوتاه از دریچه نگاه پسر انسان
http://lashgarianeshgh.blogfa.com/post/53
پسر انسان-فروردین91
عیدی ،خانواده رفتند سفر ، چند روز بعد من هم به دستور پدر باید با اتول های ترمینال راهی میشدم .
برنامه ریختم که قیدار را از اول دوباره دقیق بخوانم ،سفر با اتوبوس هم فرصت خوبی برای شروع بود.
چهار روز طول کشید تا کمپلت تمامش کنم!!!
پیشتر تا نیمه کمتر ، خوانده بودم اما نه خواندنی که غرقم کند در قیدار!
ورق زدم به رسم همیشه اما اینبار واقعا "خواندم"جوریکه فقط صدای ورق خوردن صفحات قیدار را میشنیدم.
یادش بخیر ،تا شب امتحان زبان تخصصی موفق به خواندن حتا یک صفحه از کتاب هم نشده بودم
تصمیم گرفتم "بخوانم" ،خواندم و یک بیست جانانه هم روزی کارنامه ام شد.
قیدار را باید جوری خواند که ته آن بیست روزی کارنامه ات شود!
وقتی کتابی را شروع به خواندن کردی،چه کتاب خوب یا بد، ناچارا باید زندگی کوتاهی با آن داشته باشی..
با کشتی پهلو گرفته مثل سید مهدی درد پهلو را با عمق جان احساس کنی ، با آفتاب در حجابش اشک شوی ،
با کیمیاگر کوئلیو آسمان را روی زمین نقاشی کنی هر چند کوتاه ،
با تهران مخوف مشفق اگرچه ممکن است حالت را خراب کند اما باید سرتا پا افسوس شوی و شکر گزار!!!
و با قیدار باید قیدار شوی! اگرچه مدام تشنه ات میکند اما جواب سوال هایت را خوب میدهد!
مثلا همین بیمه جون برایت میشود علامت سوال ! که دیگر بیمه جون چه صیغه ایست!
"...حالا همه میفهمند بیمه جون یعنی چه! روزی که وصل کردم گاراژ را به بیمه جون ، پاری ها گفتند چرا بیمه جون؟ گفتم اگر بچه ی لشت نشای گیلان بودم ، مینوشتم بیمه ی آقا عبدالله، اگر بچه ی بادرود و نطنز بودم مینوشتم بیمه آقا علی عباس... اما چه کنم که هیچ امام زاده ای بچه محل قیدار نمیشود .پاری دیگر گفتند چرا ننوشتی بیمه حضرت قمر؟ بی گفتی کردم اما ترسم از این بود که روزی هم چه واقعه ای شود و به قرص ماه شب چهارده لکی بیافتد...
حالا همه میفهمند که حضرت ارباب و حضرت قمر که هیچ در بین هفتاد و دوتاشان ، غلام سیاهشان هم قیدار را روسیاه نمیکند جلو خلق..."
بعد از سه نقطه ، عاشق جناب جون شدم!و میشوی!! هر چه بیشتر با قیدار جلو میروی بیشتر غرق میشوی ،
مرامش خرابت میکند .نیمه را که رد میکنی اگر قبل از قیدار دوستدار قلم امیرخانی بوده ای اینجا شیفته اش میشوی
من وقتی شیفته گشتم ،یکباره هوشیار شدم!!!
بعد از خواندن کشتی پهلو گرفته شیفته قلم و فکر آسد مهدی شجاعی شدم
و بعد ها دیدم الحق تند رفته بودم!پیاز داغش زیاد شد!!!
بعد از آن تصمیم گرفتم جلوی شیفتگی سرعت گیر کار بگذارم و محتاط تر شوم.
آنجا که قیدار به جای حمایت از صفدر ، مردانه پس گوشش زد ،سعی کردم شیفتگی را کنترل کنم!
وقتی به اشکوب اول و انسان های سیاه و سفید و تب کردن مرام وار قیدار رسیدم،
سعی کردم شیفتگی را کنترل کنم.
امیرخانی، خوانی ،دقت میخواهد و قلبی آماده و کمی چاشنی صبر.
مثلا درست زمانی که با او به آسمان رسیدی ممکن است تالاپی به زمین برسی!!
درست زمانی که از قیدار مرام و ایمان میبینی میرسی به مه پاره و بزن و بکوب در لنگر و رضایت قیدار...
درست وقتی سرد شده ای و دستت به زمین رسیده ، قصه هشتاد گوسفند قربانی جلو پای امام روح الله
،سقایی قیدار و شهلا و گمنامی گمنامان دوباره تو را مسافر آسمان میکند..............
"...حضرت حق عاشق کس اگر شد ، پنهانش میکند...کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم اما مرد بودیم ...طوبا للغربا"
قیدار را خوانی آخر کار خطاب به قیدار بلند بگو :" حق ...حق"
برای انان که خوانده اند قیدار را :
اصل نوشت :
وقتی آخرین صفحه قیدار را ورق زدی و حس کردی دلت برایش تنگ شده است ، حس کردی با او رفاقتی مرام وار از جنس خود قیدار پیدا کرده ای، قیدار را فهمیده ای ، مرام و معرفت را درک کرده ای
نق و گله پسر انسان بر قیدار !!!:
قیدار باید بیشتر از این کتاب 294 صفحه ای میبود! با قصه آشنایی شهلا و قیدار خان شروع شد و به جزئیات زندگی قیدار رسید ... اما یکباره شهلا کمرنگ شد کمرنگ و کمرنگ تر تا جایی که واقعا گم شد! از او فقط چند صباحی نشستن در لنگر دیده شد!قصه صفدر هم یکباره محو شد! میشد با صفدر بیشتر گرم گرفت ! وقتی سیلی خورد کلا محو شد! در کل نباید داستان اینقدر عجولانه جمع میشد...
=====================================
734
خبرگزاری نسیم:
http://tnews.ir/Khabar/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1_%D9%82%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%DB%8C%DA%A9_%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%BE%D8%B3%D9%86%D8%AF_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9B_%D9%85%DB%8C_%D8%AA%D9%88_8D78_13700892.html
=====================================
733
خبرگزاری نسیم:
http://tnews.ir/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85_%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%DA%AF_C6A6_13582157.html
پیشنهاد کتاب برای نوروز به مخاطبان// محمد ناصری در گفتگو با «نسیم»: 'قیدار' امیرخانی آخرین کتابی بود که خواندم و آنقدر از آن خوشم آمد که 10 جلدش را برای دوستان فرستادم/ نویسنده نشان داده که با نوشتن هر اثری دنبال حرف تازه است و این کتاب نیز از این ویژگی برخوردار بود
=====================================
732
آینده از آن حزبالله:
آی گفتی
http://24tir.ir/?p=22693
امیرعلی صفا-فروردین92
ـ آخ گفتید قیدارخان! خیلی خوشم آمد… من که زیاد پام به مسجد باز نشده بود، پیش از شما. اما از این آخوند خیلی خوشم آمد… نمازش کلاً این قدر طول نکشید که لیلاند را ببرم تا شوش و بفروشم. تو بعضی از این مسجدها، سر دو رکعت نماز، لیلاند را میبری و میفروشی و بعد تبدیلِ به احسنتش میکنی و خاورِ نو میگیری و میآیی گاراژ و بار میزنی و میروی غذا خوریِ خلیل و بعد هم میرسی به سینهکشیِ زالیانِ بروجرد و… خلاصه کامیون تو راه خراب میشود و میتپد تو گل و مینشینی قهوه خانه به اتولهای دیگر بسپری که زنگ بزنند به گاراژ قیدار و هنوز رکعتِ اولی…
=====================================
731
خبرگزاری دانشجو:
گرانی کاغذ تاثیر چندانی در حوزه کتاب نداشته است
http://www.snn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=4&Id=232808&Sgr=49
مصاحبه با جناب احمد عربلو-فروردین92
این نویسنده کشورمان در خصوص سطح محتوای کتاب های تولید شده در سال 91 افزود: آثار خوبی در سال 91 تولید شده و کتاب «قیدار» رضا امیرخانی به عنوان یک اتفاق جالب در سال 91 به حساب می آید.
=====================================
730
رفاقتی از جنس آسمانها: ...
http://rafighoone.blogfa.com/1392/01
مادرموثرفرداها-فروردین92
به قول رضا امیرخانی در کتاب"قیدار":
از زیارتنامه ی ارباب و"سلم لمن سالمکم" و "حرب لمن حاربکم" اینجور برمی آید که پروردگار عالمیان رفیق بازها را بیشتر دوست دارد...
=====================================
729
سپیدار:
115
http://simindokht3.persianblog.ir/post/129/
...-فروردین92
این حرف سنگین است...خودم هم میدانم.خطا نکرده ,تازه وقتی خطا کرد واز کارتن آک بند در آمد,فلزش معلوم میشود,اما فلز خطا کرده رو است,روشن است...مثل این کف دست,کج و معوج خطش پیداست.از آدم بی خطا می ترسم,از آدم دو خطا دوری میکنم,اما پای آدم تک خطا می ایستم...بامنی؟
شهلا وسط گریه لبخند میزند و سر تکان میدهد:
_با توام...
قیدار_رضا امیرخانی
پ.ن:این حرف سنگین است...
درگیر این چند خطم...مدت هاست!پای خودم ایستاده ام .پای تمام تک خطاهای دنیا, هم ...!
=====================================
728
روزنهای به آن سوی دیوار: کلت45(شرح)
http://sajjaddehghani.ir/1392/01/01/%DA%A9%D9%84%D8%AA45-%D8%B4%D8%B1%D8%AD
سجاد دهقانی-فروردین92
اون روزم دوست داشتم چند دقیقه ای رو تو فضای دوست داشتنی کافه با خودم خلوت کنم.البته این تنها دلیل رفتنم به اونجا نبود.میخواستم "قیدار" رو هم برای هدیه دادن به خواهرم بخرم....
-سلام آقا! ببخشید رمان قیدار آقای امیرخانی رو میخواستم.
-قیدااااار،بفرمایید.
-ممنون
=====================================
727
هوالرحمن:
کتابــــــــ قیدار
http://hovarrahman.sepehrblog.ir/post/37/
زمستانی-فروردین92
نمیدونم جنس نوشته ی رضا امیرخانی چطوریه که نوشته هاش رو بی وقفه می خونم!
رمان "منِ او" رو سه بار خوندم! و هر بار بیشتر با درویش مصطفی انس گرفتم! چرا دروغ شاید توی ذهنم یه درویش مصطفی هم واسه خودم ساخته باشم... حاج فتاح و نوه ی با مرامش علی آدمو تا آخر داستان می کشونن، رفاقت علی و پسر گودی واست عالم رفاقت رو معنی میکنه...
اما این بار یه کتاب دیگه از امیرخانی رو خوندم "قیدار"!
جنس رمان و حرف زدن هاشون شبیه "من او" بود حتی نام علی فتاح هم توش میاد، یه جورایی ارتباط دارن دوتا رمان! ولی قیدار گرد ارباب بی کفن میگرده و علی فتاح گرد امیرالمومنین "علی مع الحق، الحق مع علی"...
اینجای رمان خیلی به دلم نشست:
"حالا همه می فهمند که حضرت ارباب و حضرت قمر که هیچ، در بین هفتاد و دو تاشان، غلام سیاهشان هم قیدار را روسیاه نمی کند جلو خلق..."
اینجا هم مثل "من او" درویش مصطفی بود و علی فتاح! این بار اما به اسم سید گلپا و قیدار...
"خوش نامی قدم اول است... از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود...قدم آخر، گم نامی است...طوبا للغرباء"
اینها حرفهای سید گلپاست...سید روحانی که نفسش حق بود...
کاش مثل علی فتاح و قیدار یک درویش مصطفی یا سید گلپا داشتیم! شایدم اینا همون ندای درون ما باشن!
=====================================
726
آغاز در نهایت:
سرنوشت «اشکانه»
http://sajjad.ruhollah.org/?p=2505
سیدسجاد-فروردین92
«اشکانه»ی ابراهیم حسنبیگی را که خواندم با خودم فکر میکردم اگر مجید قیصری میخواست این ماجرای عاشقانه را روایت کند چه بلایی سر داستان میآورد تا با نشر چشمه منتشرش کند. یا امیرخانی حتمن چیزی از جنس درویش مصطفا و سید گلپا را وارد داستان میکرد تا کلمات قصار بگویند و بار شعاری داستان را به دوش بکشند.
=====================================
725
خبرگزاری مهر: حوض نقاشی را ببینید
http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2017936
مصاحبه با جناب اکبرنبوی-فروردین92
این منتقد سینما که بیش از دو دهه است که در مطبوعات هم قلم میزند، پیشنهاد داد مردم در این تعطیلات کتابهایی چون "گریههای امپراتور" شامل غزلهای فاضل نظری، دفترهای "از آینههای ناگهان" سروده زندهیاد قیصر امینپور و "از گنجشک و جبرئیل" سروده زندهیاد سیدحسن حسینی، رمان "قیدار" نوشته رضا امیرخانی را مطالعه کنند.
=====================================
724
خبرگزاری فارس:
اسکناس نو و اسباببازی عیدی میدهم/ خاطرهای از صیاد شیرازی و شب عید تنهای سپهبد
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911227000391
مصاحبه با جناب محسن پرویز-فروردین92
چه کتابی را تو ایام تعطیلات میخوانید؟
آقای حسن بیگی کتابی در باره حضرت ابراهیم نوشتهاند که قرار است چاپ شود؛ اولین کارم، تمام کردن مطالعه آن است. در مرحله بعد، اگر برسم، قیدار آقای امیرخانی را خواهم خواند.
=====================================
723
روزنامهی اطلاعات دنیای ورزش:
http://www.ettelaat.com/etHomeEdition/va/10.pdf
مصاحبه با جناب عباسی-فروردین92
ﻛﺘﺎﺏ ﭼﻲ؟ ﻣﺜﻼ ﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻴﺪ؟
ﺑﻠﻪ
ﺁﺧﺮﻱ ﺍﺵ؟
«ﻗﻴﺪﺍﺭ» ﺭﺿﺎ ﺍﻣﻴﺮﺧﺎﻧﻲ
ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻳﻦ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺎﺳﺦ
ﻣﻨﻔﻲ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭﺓ ﻓﻴﻠﻢ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﻫﻨﺮ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﻮﻡ ﻭ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﻴﺮﻱ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺁﺧﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﺍﺯ
ﻓﻴﻠﻢ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺩﻭﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ؟!
ﺑﻠﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺪﻳﺮﺍﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺳﺖ. ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻫﻨﺮ،
ﺍﺯ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﻫﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ. ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﺗﺤﺼﻴﻞ، ﺯﻳﺎﺩ ﺭﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻭﻟﻲ ﭼﻨﺪﻱ ﺍﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻏﺎﻓﻞ
ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ .
ﺣﺎﻻ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﺭﻣﺎﻥ ﺁﻗﺎﻱ ﺍﻣﻴﺮﺧﺎﻧﻲ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﺟﺬﺍﺑﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻲ.
=====================================
722
خبرگزاری مهر: پرفروشهای بازار نشر در سال 91/
http://www.mehrnews.com/detail/News/2020372
...-فروردین92
سال 91 برای بازار نشر، سالی پر فراز و فرود بوده و بازار نشر در این سال نوسانات زیادی داشت؛ با این وجود، کتابهایی مانند «قیدار» نوشته رضا امیرخانی و «مفاتیح الحیاه» نوشته آیتالله جوادی آملی فروش بسیار خوبی داشتند که دومی را میشود محبوبترین کتاب سال 91 دانست.
اگر بخواهیم به چند رمان پرفروش از نویسندگان داخلی در حوزه سنی بزرگسال اشاره داشته باشیم، باید از «قیدار» رضا امیرخانی و «سووشون» سیمین دانشور نام ببریم. «اتحادیه ابلهان» هم یکی از رمانهای بزرگسالی بود که با وجود انتشارش در نیمه دوم سال، با استقبال خوبی مواجه شد.
=====================================
721
پاورقی: قیدارِ امیرخانی
http://pavaraqi.blog.ir/post/17/Reza_Amirkhani-His%20Ego-keydar
اسماعیلزاده-فروردین92
بدش اینجاست که خیلیها
بدِ تاریکی ...
نه از اوّل
آقا، خیلیها نه
اَه؛
در تاریکی خیلیها، یعنی خیلیها که نه، همه، یعنی هیچ کس، هیچ جا را نمیبیند؛
حالا بدش اینجاست که در تاریکی آدم خودش را هم نمیبیند؛ حالا بدترش این است که آدم در تاریکی نه، اشتباه شد، حالا بدترش این است که آدم در روز روشن هم خودش را نبیند، حالا همه چیز را دید، دید، مهم نیست، ولی بدش این است که خودش را نبیند.
بعضیها هستند در روز روشن خودشان را میبینند، اینها خوبند، اینها یعنی خیلی خوبند. اینها چی بودند؟! صالح؟! متقی؟! خب حکماً دیگران را هم میبینند.
اما بهتر از اینها، یعنی خوبتر از اینها، یعنی خوبتر و بهتر از اینها، آنهاییاند که در تاریکی هم خودشان را میبینند، یعنی خوب هم میبینند.
او که در تارکی خودش را ببیند، حکماً خیلی چیزهای دیگری را هم میبیند، یعنی همه چیز را میبیند، یعنی کلاً میبیند. اینها چی بودند؟
عارف؟!
آدم خوب؟!
آدم خیلی خوب؟!
همان متقی و صالح؟!
باریکتر ز مو بین؟!
در خشت خام دیدن آنچه جوانان در آینه ... ؟!
***
ولی شهلایِ قیدارِ امیرخانی از آن دسته آدمها بود که، در تاریکی خودش را میدید و همه چیز را هم می دید، قیدار هم، قیدار هم.