=====================================
720
باشگاه خبرنگاران جوان:
سال 1391؛ سال درخشش ستارگان دفاع مقدس در آسمان ادب
http://www.yjc.ir/fa/news/4317054/سال-1391-سال-درخشش-ستارگان-دفاع-مقدس-در-آسمان-ادب
...-اسفند91
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات
باشگاه خبرنگاران، ادبیات سال 1391، آسمانی درخشان از نور ستارگانی چون "سید ناصر حسینی پور"، "نورالدین عافی"، "سیده زهرا حسینی" مقام معظم رهبری بود.
بنابراین گزارش کتابهای پر مخاطب و برگزیده سال گذشته آثاری جز "پایی که جا ماند"، "نورالدین، پسر ایران"، "دا"، "شرح اسم" و "قیدار" نبودند.
گفتنی است؛ که تعداد چشمگیری از کتاب های پرفروش سال 1391 در زمینه دفاع مقدس نوشته شدهاند.
لازم به ذکر است که کتاب هایی چون "پایی که جا ماند: به قلم و خط مقام معظم رهبری نیز مزین شدهاند./ص
=====================================
719
روستای هدک:
قصه مهمان داري فقط كبابش نيست... خرابش هم هست...
http://hodk.blogfa.com/post-175.aspx
معصومه سلیمی-اسفند91
چندی پیش آخرين نوشته رضا اميرخاني " قيدار" را خريدم. برايم جالب بود كه در فاصله نمايشگاه كتاب تا اوسط مردادماه يعني در كمتر از سه ماه به چاپ چهارم رسيده بود. قيدار به تعبير خود اميرخاني رماني است در پاسداشت آئين متروك جوانمردي. اگر تاكنون آن را نخوانيده ايد خواندش را به شما توصيه ميكنم. در ادامه چند جمله اي از اين كتاب را نقل مي كنم و شما را به خواندنش توصيه:
- تو كار قيدار پشيماني راه ندارد. قيدار هيچ وقت پشيمان نمي شود... من هميشه به تصميم اول ، احترام مي گذارم. تصميم اولي كه به ذهن ت ميزند، با همه جان گرفته مي شود. تصميم دوم، با عقل، و تصميم سوم با ترس... از تصميم اول كه رد شدي، باقي ش مزه اي ندارد...(ص30)
=====================================
718
ای کاش پیش از پایان زندگی بنده شویم: خوشنامی، بدنامی، گمنامی ...
http://sar-gashte.persianblog.ir/post/36/
من-اسفند91
فیلم را که دیدم یاد یک قسمت از کتاب «قیدار» رضا امیرخانی افتادم که در مورد یک سری از آدم ها، از جمله قهرمان کتابش (جناب قیدار)، نوشته بود که این آدم ها سه مرحله زیر را طی می کنند:
خوشنامی، بدنامی، گمنامی ...
عجب حرفی زده این بشر ...
عجب حرفی!
=====================================
717
سبوی عشق: هم عیدی بگیرین هم عیدی بدین
http://sabuyeeshgh.blogfa.com/post/33
طاهره-فروردین91
اگه اهل رمانین چندتا رمان خوبم براتون دارم
قیدار .من او.بیوطن (رضا امیرخانی
سفرنامه
جانستان کابلستان یه سفرنامه شاد به افغانستان و البته پر از نکته بازم رضا امیر خانی
=====================================
716
بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان: 40 کتاب پیشنهادی نویسندگان برای نوروز 92
http://www.iranianfiction.com/fa/index.php/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%AF/item/3196-37-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2-92
...-فروردین91
...
عزتالله الوندی: قیدار / رضا امیرخانی / افق
کافکا در کرانه / هاروکی موراکامی / مهدی غبرایی / نیلوفر
...
محسن حسام مظاهری: قیدار / رضا امیرخانی / افق
تنهایی پرهیاهو / بوهومیل هرابال / پرویز دوایی / آبی
...
ابراهیم زاهدی مطلق: تاریخ محاصره لیسبون/ ژوزه ساراماگو / کیومرث پارسای / علم
قیدار / رضا امیرخانی / افق
...
سهیلا عبدالحسینی: قیدار / رضا امیرخانی / افق
جاده جنگ / منصور انوری / سوره مهر
طوطی / سوزانا تامارو / بهمن فرزانه / کتاب پنجره
کافه چرا / جان استرلکی / مهرناز شیرازی عدل / قطره
احمد عربلو: قیدار / رضا امیرخانی / افق
درخت زیبای من / مهدی شهشهانی / قو
...
محمدکاظم مزینانی: قیدار / رضا امیرخانی / افق
مرشد و مارگریتا / میخاییل بولگاکف
سیداحمد نادمی: قیدار / رضا امیرخانی / افق
تالار گرگ / هیلاری مانتل / کتابسرای تندیس
...
=====================================
اتفاقاتی که برام توی سال 91 افتاد:
قبولی کارشناسی ارشد در رشته خودم ادبیات فارسی
خووندن چند کتاب وزین: قیدار، جانستان کابلستان، شازده حمام، تازیانه های سلوک، عطر سنبل عطر کاج و استخوان سگ و دست های جذامی
=====================================
714
پرسمان: کافه کراسه با طعم خوش کتاب
http://www.porseman.net/node/3629
مطهره آخوندی-اسفند91
کتاب، کراسه و دمنوشهاي رنگي
کراسه به معناي کتاب و يا جزوه است. شايد نامش شما را ياد موتور بيندازد و يا حتي فکر کنيد همان کافه گلاسة خودمان است که گويشش تغييرکرده است؛ اما در واقع، کراسه به معناي کتاب است؛ کافه کتابي که در آن آثار سيد مهدي شجاعي، مصطفي مستور، امام موسي صدر، رضا اميرخاني و ... يافت ميشود.
=====================================
713
خبرگزاری مهر: خواندن رمان "قیدار" تعطیلات نوروز را غنا میبخشد
http://www.mehrnews.com/detail/News/2016591
مصاحبه با جناب شهرام کرمی-اسفند91
این کارگردان تئاتر ادامه داد: همچنین خواندن رمان "قیدار" نوشته رضا امیرخانی پیشنهاد مناسبی به علاقمندان به ادبیات در ایام نوروز است. این رمانی ایرانی جذاب که برنده جایزه کتاب فصل هم شده است از زبان خاصی در روایت برخوردار است و زاویه دید قابل باوری را برای معرفی وقایع داستان انتخاب کرده که همه این ویژگی ها باعث جذابیت رمان شده است. بنابراین توصیه من برای خواندن یک رمان ایرانی "قیدار" است.
"قیدار" رمان جدید رضا امیرخانی است. داستان روایت زندگی جوانمردی گاراژدار است که بیش از صد اتول و راننده دارد و هر کدام را به نحوی اسیر مردانگی خودش کرده و زیر بالوپر گرفته است. روایت خوشنامی که بعد از گذر از بدنامی به گمنامی غربت میرسد. این رمان ۲۹۶ صفحهای، توسط نشر افق منتشر شده است.
=====================================
712
تهران امروز: پرفروشهای سال
http://www.farhangkhane.ir/cultural/36597--91-16-.html
مریم گودرزی-اسفند91
قيدار
نويسنده: رضا اميرخاني
ناشر:افق
موضوع: رمان ايراني
رمان قيدار اثر رضا اميرخاني امسال در نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران براي نخستين بار عرضه شد و مورد استقبال خوانندگان و منتقدان قرار گرفت. ماجراهاي رمان در دهه پنجاه شمسي ميگذرد و در ۹ فصل روايت شده است كه در هر فصل اميرخاني به بيان حكايتي از زندگي قيدار ميپردازد. قيدار گاراژ بزرگي در تهران دارد با كلي خدم و حشم و راننده و كاميون. ماجرا از عقد قيدار با شهناز شروع ميشود كه با مرسدس آلبالويي قيدار به سمت اصفهان و قبر مرحوم پدر شهلا ميروند. شهلا از گذشتهاش پشيمان و نقاط مبهمي در زندگياش وجود دارد كه اندك اندك با پيش رفتن قصه روشنتر ميشود. اميرخاني توانسته در اين اثر دهه پنجاه ايران را به خوبي تصوير كند و به فضاسازي خوبي دست بيابد.
=====================================
711
محض بودن: هدیه نوروزی من!
http://aaadammm.blogfa.com/post/80
گلابتون-اسفند91
+جمجه ات را قرض بده برادر- مرتضا کربلایی لو. به رفقا گفته ام کسی که 9 هزار تومن داده قیدار خریده مشغول ضمه ی انقلاب و جنگه اگر 8000 تومن نده اینو بخره. هر کی رمان عالی می خواد اونم با موضوع دفاع مقدس نامرده اگه این کتابو نخونه!
این از فتوای من!
=====================================
710
http://radiotasbih.blog.ir/1391/12/21/یک-ترانه-ی-با-معنا
امیرعلی آوخ-اسفند91
یاخته هایِ بی بُعد*
همه یِ شب را به شنیدنِ صدایِ برخوردِ قطراتِ باران با شیشه یِ پنجره سپری کردم؛ چای میخوردم و قصد نموده بودم که کتابی را شروع به خواندن کنم. دوستی دارم که بنظر می رسد اهلِ نظر باشد؛ حضرت اش فرموده بود کتابی جدید از نویسنده ای وطنی بخوانم که نامِ این اثرش «قیدار» بود. با اینکه این روزها بسیارِ مشغولِ امرار معاش در دنیایِ متجدد اطرافم هستم، اما هنوز چنان نا امید نشده ام که کتاب نخوانم. یک چای برای خودم ریختم و بی آنکه احدی از اهل منزل خبردارِِ احیاءِ شب من باشند، با صدایِ طنین اندازِ باران شروع به خواندنِ کتاب کردم؛ بویِ کاغذِ نو، صدای ورق زدنِ کتاب و گرمیِ چای در آن وقتِ شب. نشد و به قولی نتوانستم کتاب را حتی بیش از مطلع اش بخوانم و برایِ آنکه شمایِ خواننده بدانی که این راقم سطورِ چه کرده است، باید عرض کنم سی صفحه؛ و این سی صفحه را هم شما از من بپذیر که اصلِ قضیه کم تر از این حرفهاست. حالا این کم حوصلگی و بی حوصلگیِ من از متنِ نوشتار بود یا خودِ بی وجودم یا الخ، نمیدانم. فقط میدانم که آن چای و بوی کاغذِ نو و صدای باران، زیر پتویِ گرمی که دیشب زیرِ آن به خواب رفته بودم را بیش تر از هر چیزی دوست دارم.
صبح با حالِ خوبِ ناشی از خوابِ خوبِ دیشب، از جا بلند شدم، نان خریدم، چای برای اهل منزل دم کردم، و دستِ آخر کله پاچه ای دادم این اهلِ منزلِ بیچاره را که مدتها بود صبحِ زود بر چشمانِ حضراتشان هجوم نبرده بود. اصلاً دوست نداشتم «قیدار» را دوباره از کتابخانه بردارم و شروع کنم به سر و کله زدن با یک نوشته یِ مهندسی شده! با قلمی تصنعی و به نظرم بدونِ صداقت. و این را نمیدانم چرا؛ اما از همان تقریباً سی صفحه یِ اول همان «چیز» یافتم. به محظِ اینکه چنین فکری در ذهنم افتاد تصمیم به این گرفتم که بر خلافِ میلم،دست به سمت اش ببرم و زود رختِ قضاوتم را به این بیچاره کتاب نپوشانم و اگر فردایی و پس فردایی بی دلیل از این کتاب حرفی شد، من با دلیل از آن دفاع یا ردّ اش کنم....
...با کمی تاخیر کتاب را باز کردم و این باز کردن کتاب مصادف شد با روشن شدن ضبط. و چه چیزی می توانست در این حالت درد آور تر از یک موسیقیِ کوچه بازاری باشد. سعی کردم تمرکز خودم را حفظ کنم و از قضا جواب داد؛ شروع به خواندن صفحه سی و یک کردم و تنواستم تا صفحه چهلم کتاب را بخوانم؛ هنوز همانقدر تصنعی و رعب آور بود. هنوز هیچ جایی نبود که مرا چه به لحاظ ادبی و چه به لحاظِ معنایی مجذوب کند؛هنوز هم با یک نوشته یِ مهندسی شده روبرو بودم. با رژه یِ لغات بی معنایِ خل و چل. هنوز هم با زنی و مردی که هیچ نسیمی بویِ آنها را نمیداد. هنوز هم جای خالیِ ترانه هایِ زندگی؛ و هنوز خالی از زندگی؛ خالی از مرگ. انگار داشتم کتابِ الکترودینامیکِ کلاسیک، فصلِ پایستگی را میخواندم. آنهم نه برای شوقِ علم که برای شبِ امتحان. و این چقدر بد است که مخاطبِ نوشته ای یا هر مصنوعی باشم که دروغگو و بازنده است. چقدر رنجور بودم. و صفحات کتاب مدام ورق میخورد و من حس تلخم رو به فزونی بود ...
به چهار راه لشگر رسیدیم که صدای موزیکِ بعدی دوباره رشته افکارم را به هم ریخت. آهنگِ بعدی دوباره از همان خواننده ای بود که در قسمت هایِ قبلیِ کاست هم میزبانِ گوشهای بی نوای ما بود. صدا، صدایِ بدی نبود اما موسیقی واقعاً مبتزل بود. «کافه» ای بود. و این کافه تنها اشاره ای است به ابتذال موسیقیِ قبل از انقلاب و شب هایِ عرق سگی و موسیقی های داش مشتی. در دلم گفتم : «آخه این چه آهنگیه؟» گویی صدایم آنقدری بلند بوده که به غیر از خودم «پیرمرد» هم شنید!
گفت : «اذیتت میکنه؟ خاموش کنم»
گفتم : «نه خیلی؛ فقط اگه میشه کم اش کنید.»
نگاهم کرد و گفت :«صدای خودمه!»
باور نکردم؛ پرسیدم : «جداً ؟»
دست برد تویِ داش بوردِ ماشین و جلدِ کاست را آورد بیرون؛ عکس یکِ مرد بود با همان تیپ و قیافه های داش مشتی؛ بعد هم کارت اش را بیرون آورد که نشان میداد او جزو انجمن خوانندگانِ ایرانی است. از همین کارتها که نهاد هایِ دولتی می دهند برای دل خوش کنکی. بعد به من نگاه کرد و پرسید :«حالا بد میخوندم؟!»
داشتم می مردم؛ از خجالت. از حرفی که بی موقع از دهان بیرون پریده بود. باور کنید اصلاً طاقت نشستن نداشتم. فقط توانستم بگویم : «نه؛ خیلی هم خوب بود».
پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت : «جوون؛ خیال نکن فقط تو جوونی. ما هم جوون بودیم واسه خودمون. آرزوها داشتیم. زحمت ها کشیدیم. من یه مدتی انقدر عاشقِ خوندن بودم که روزی دوازده سیزده ساعت تمرین میکردم؛ تو اگه بدونی چقدر من خاطر خواه داشتم. به این تیپ و قیافه و ماشین کلنگی مون نیگاه نکن. نیگاه نکن کرک و پرمون ریخته. ما هم برا خودمون کسی بودیم. آرزوها داشتیم؛ زندگی کردیم. نبین الان خانم ها سوار ماشینمون نمیشن که نکنه یهو گوشه مانتو که چه عرض کنم، گوشه یِ اون نیم متر پارچه ای که تن اش کرده، بگیر به ما و پیف پیف قراضه بشه.»
پیرمرد دلِ پری داشت و این حرفها را داشت مدام تکرار میکرد. و من فقط داشتم او را نگاه میکردم که چگونه چشم به خیابان دارد و دهانش به سوی من دارد سخن از روزهایِ زندگی اش می کند.
«همین آهنگی که شما الان گفتی کم اش کنم میدونی چیه؟ این رو برای پرستو خونده بودم؛ به خدا قسم دیوونه اش بودم. این آهنگ رو اولین بار که تو کافه خوندم، کاست اش رو بردم خونه تا از پشت بوم با صدای بلند پخش کنم که بشنفه. آخه دوست نداشتم بیاد کافه. نیگاه نکن الان مردا بی غیرت شدن؛ خدا وکیلی اون موقع کسی مرد اش نبود بخواد زن ببره کافه. بعد وقتی این آهنگ پخش میشد داشتم به یادش می خوندم و گریه میکردم. گرفتم اش. از خداشون هم می بود من بخوام دختره شون رو بگیرم؛ بابا کسی بودم برا خودم؛ کل این لاله زار من رو میشناختن. به قرآن یه شب یه یارو پولداره 1ده تومن پام داد، اون موقع ده تومن میشد یک میلیون الان. اینقدر خاطرخواه داشتم. پرستو رو که گرفتم سه سال بعد اش مرد؛ باور کن تا الان نه زن گرفتم نه اصلاً میلم به زنی رفته. بعد اش که انقلاب شد و ما شدیم و این پیکان که یه عمره داره جورِ من رو میکشه. آره جوون. حالا شوما درسته کتاب میخونی و با سوادی اما بدون؛ ما هم برا خودمون جوون بودیم»
پیرمرد بغضِ غریبی داشت. رسیدیم میدان انقلاب. کاست اش را به من داد، پولش را هم نگرفت؛ و فقط برایم یک دعا کرد : «ایشالا نه فقط تو که همه جوونا به آرزوهاشون برسن».
پیرمرد برای من؛ حالا که دارم اینها را برای شما مینویسم، یک خاطره است. خاطره ای از جنسِ زندگی. خاطره ای از جنسِ مرگ؛ خاطره ای از جنس اقاقی ها. خاطره ای سه بُعدی...
=====================================
10- قیدار //// نمی توانم 10 کتاب را پیشنهاد بدهم و در میان آنها اثری از رضا امیرخانی نباشد. روزهای نوروز بهترین زمان برای خواندن قیدار، رمان بی نظیر امیرخانی است که اردیبهشت 91 به چاپ رسید. اگر هم قیدار را خوانده اید، بروید سراغ بازخوانی من او، یا بی وتن و نفحات نفت را یک بار دیگر بخوانید.
=====================================
4-بهترین نویسنده سال 91 از منظر شما کدام است؟
دوستانی که در جایزه جلال هم نامزد بودند مانند حسن بیگی، مهدی شجاعی، محمدرضا علومی، رضا امیرخانی و داوود امیریان.
توضیح سایتارمیا: رضاامیرخای در جایزهی جلال نامزد نبوده است.
=====================================
706
تسنیم: سالها است که منتظر معجزهای در ادبیات هستیم
http://tasnimnews.com/Detail?id=34011
محمدکاظم مزینانی-اسفند91
«قیدار» کتاب خوبی بود
او درباره بهترین اثری که در سال جاری خوانده است، میافزاید: یادم نمیآید که از کدام کتاب یاد کنم. همانطور که گفتم، آثاری که برای امسال چاپ شدند، همگی یا ضعیف بودند یا تنها بارقهای بودند و پیگیری نشدند. به نظرم کتاب «قیدار» اثر رضا امیرخانی، کار خوبی بود که امسال چاپ شد، اما به نظرم از دیگر آثار امیرخانی ضعیفتر بود.
=====================================
http://mr-hyde.persianblog.ir/post/111/
jay thunder -اسفند91
حسن ناگفته ولی پیدای کتب تالیفی بر ترجمه هم مشخصا این است که نگارنده مطلب را به زور بر کاغد نمینشاند و بدون شک فکریخلاق دست اندرکار چینش لغات و انتقال آنها به روی کاغذ بوده است و البته به همین نسبت هم فهم نوشته ها برای خوانندگان آسانتر خواهد بود. رسیدن کتاب های محمد قائد، محمود سریع القلم، همایون کاتوزیان (که البته کتاب های ایشان هم از زیر دست مترجمان به ما رسیده اند)، رضا امیرخانی -و سایر مولفین وطنی که حرف مفت نمیزنند- به چاپهای پنج و شش و بالاتر، شاهد همین است که حرف حساب بی خریدار نمی ماند. اما در بازار نشر، غلبه ی کمی کتب ترجمه بر کتب تالیفی از حیث عنوان نشان میدهد که کتاب خواندن علی رغم آنچه که به نظر میرسد چندان هم با استریوتایپ لم دادن و ورق زدن همخوانی ندارد و بیشتر به مجازات و اعمال شاقه میماند.
=====================================
704
خبرگزاری فارس:
طرحهای ریشهای فرهنگی بر زمین ماند/ «قیدار» امیرخانی بهترین کتاب سال91
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911215001279
مصاحبه با جناب قاسم صرافان-اسفند91
3-بهترین کتاب یا کتابهایی که امسال خواندید؟
بهترین کتاب «قیدار» رضا امیرخانی بود.
4-بهترین نویسنده سال 91 از منظر شما چه کسی است؟
بهترین نویسنده هم رضا امیرخانی است.
=====================================
703
خبرنامه دانشجویان ایران: 20 کتاب خواندنی برای نوروز 92
http://www.iusnews.ir/?pageid=177193&20%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%20%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2%2092&1391-12-23
...-اسفند91
کتابهای پیشنهادی دانشجویان برای نوروز سال 92 به شرح زیر است:
1. نامیرا؛ رمانی عاشورایی از صادق کرمیار که مورد توجه رهبر انقلاب نیز قرار گرفته است.
2. یک بغل کاکتوس؛ مجموعه 100 شعر طنز
3. گلها همه آفتابگردانند؛ مجموعه اشعار قیصر
4. مسئولیت و سازندگی؛ مجموعه ای از دروس تربیتی استاد علی صفایی حائری
5. مستند خنجر و شقایق؛ مستند معروف سفر بوسنی نادر طالب زاده
6. در هاله از غبار؛ زندگی نامه احمد متوسلیان
7. دشت های سوزان؛ کتابی دیگر از صادق کرمیار خالق کتاب نامیرا
8. قیدار؛ آخرین نوشته ی رضا امیرخانی در آیین فتوّت
9. سه کاهن؛ داستانی از کودکی پیامبر از مجید قیصری
10. کمی دیرتر؛ آخرین نوشته سید مهدی شجاعی با موضوع انتظار
11. سانتا ماریا؛ مجموعه داستان کوتاه های سید مهدی شجاعی 40قصهی کوتاه است و پر فراز و نشیب مناسب برای ایام عید
=====================================
http://labgazeh.parsiblog.com/Posts/462/%D8%B4%DA%A9+%D8%AE%D9%88%D8%A8../
...-اسفند91
یاد قیدار رضاامیرخانی به خیر...
=====================================
701
http://kaghazebatele.blogfa.com/post/32/%d9%82%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%b1-%d8%b3%d8%b1%d9%90-%d8%af%d8%a7%d8%b1
غفاری-اسفند91
قبلترها وقتی اسم رضا امیرخانی میآمد و کتابش که تازه از زیر چاپ در آمده بود، جوری ذوقزده میشدم که حاضر بودم همه جا را زیر و رو کنم تا جزء اولین کسانی باشم که کتاب جدیدش را خوانده است. هنوز هم بعد از چندینسال، یکوقتهایی توی خلوت خودم، ذوق کریم را می کنم و علی فتاح را. یاد قهقهههای فروخورده نیمه شبم میافتم وقتی داستان سیستان را میخواندم. و هنوز بعد از این همه سال حس خلبانی که نمیتواند پرواز کند انگار توی وجودم است.
این بار ولی با خواندن قیدار بدجور ناامید شدم. حالا همه تلاشم این است که خاطره خوش «من او»، «داستان سیستان»، «ازبه» و «جانستان کابلستان» از ذهنم محو نشود.
قبلا هم گفته بودم منتقد نیستم. اینها حرفهای عادی یک مخاطب عام است.
قیدار را دوست نداشتم هیچ، یک جور تنفر هم دارم ازش. قیدار شخصیت نیست. همان تیپ تکراری و کلیشهای همیشگی است. هیچ وجه تمایزی نسبت به بقیه آدمهای شبیه خودش ندارد. کارهایش، حرفهایش، همه چیزش قابل حدس، کلیشه و البته به طرز وحشتناکی نمایشی است. قیدار یک نمایش است. نمایشی باور ناپذیر، که از شدت اغراق و مبالغه، خنده دار و البته (با عرض پوزش) حالبههمزن شده است.
کتاب قیدار پر است از اصطلاحاتی که برای هر مخاطبی فهم پذیر نیست. (البته این در کتابهای امیرخانی چیز جدیدی نیست.)
راستی به نظر شما گمنامی با گم شدن هیچ فرقی ندارد؟
کاش امیرخانی فکری میکرد به حال خودش و به حال این رسم الخط عجیب و غربیش که هیچ قرابتی با حافظه تصویری ما ایرانیان ندارد.