تاريخ انتشار : ١١:٢٠ ١٢/٦/١٣٩١

آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(26)  +وقتی تمام می‌شه یکی دو ساعت غرق فکر می شی513+دوست داشتم اگه کتاب بودم قیدار بودم!509+باز هم پیغام‌بری دیگر508+نمی‌توانی ببینی داستانی اوج گرفته؟504+برای نسل ما... قیدار حرف دیگری‌ست502+اولین نوشته‌ی من در فضای مجازی قیدار باشد به‌تر...501
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظه‌ی 500 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.

=====================================
520
واژه: از «قِیدار»
http://vajeh90.blogfa.com/post/112
محمدتقی علیپور-شهریور91

از یک رمان 294 صفحه ای -که زیباییهایش را باید یکپارچه ببینی و بفهمی-، نمی­توانی چند جمله را به عنوان زیباترینها برگزینی و به دیگران معرفی­اش کنی؛ اگر هم به سلیقه­ خودت بخواهی این کار را بکنی و مسئولیتش را هم قبول کنی، باز باید توضیح بدهی و تأکید کنی که مبادا کسی با خواندن این چند جمله­ی گزینشیِ تو، گمان ببرد که می تواند تصویری از آن کتاب در ذهن خود بسازد و مبادا گمان ببرد که می تواند درباره ی زیباییها و متانت آن رمان قضاوتی داشته باشد و مبادا گزینشِ تو را به حساب نویسنده­ی اصلی کتاب بگذارد. این چند جمله که در زیر آورده ام، گزینش من است از کتابی که بسیاری از زیباییهایش را نمی توان به اختصار در جایی نقل کرد؛ فقط اگر کتاب را خوانده باشید می فهمید این گزینش چقدر ناقص بوده است:

- نسبِ نسلِ اول به "ایمان" برمی گردد؛ به ابراهیمِ حنیف که پدر ایمان بود... پای نسلِ دوم، در "خون" است؛ خونی که می رسد به سرخیِ ردِ تیغ بر گلویِ اسماعیلِ ذبیح، فرزندِ ابراهیم... اما سرسلسسله ی نسلِ سوم، قیدارِ نبی، فرزندِ اسماعیلِ نبی، فرزندِ زاده­ی ابوالانبیاء، ابراهیمِ نبی است که خود، صفت­ش "مدارا"ی با مردمان بود و پدرِ پدرانِ سلسله­ی خاتمِ انبیاست...و این نقشی است از قیدار، عمل بنده­ی کم­ترین، رضای امیرخانی(ص 7)

=====================================
519
انسانم آرزوست: پیغومچه های خدا
http://ensanin.blogfa.com/post-101.aspx
یه منتظر-تیر91

روز سیزدهم

نمی دانیم. . .

معشوق ِ حضرتِ حق است. . .

اسم معشوق را که جار نمی زنند

حضرت حق،عاشق ِ کسی اگر شد پنهان ش می کند

کاش پیش ِ حضرتِ حق، اسم نداشتیم، اما مرد بودیم

طوبا للغرباء!

قیدار/رضا امیرخانی

=====================================
518

http://armageddon-110.blogfa.com/post/94/%D9%85%D9%86-%D9%88%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-
فاطمه (هموطن)-شهریور91
به نام اولین نویسنده ی عالم

سال پیش که رو در روی امیرخانی نشسته بودم و به خرده ریزه های مستند نویسی گوش میکردم و مثلا یاد میگرفتم ،به جز من او کتابی ازش نخونده بودم از خودشم اطلاعات خاصی نداشتم

الان که دارم این سطر  رو مینویسم به مدد رسانی همسر برادر مرداد امسال با نیمه ی اول شهریور توفیق نصیب شد وپرنده ی سعادت رو سرمون نشست  تونستیم سری کتابای پدر لی جی رو بخونیم

زیاد اهل خوندن رمان های ایرانی نیستم به جز اسماعیل که یادم نیست نویسندش کیه و دوتا رمان ایرانیه عاشقانه وغش وضعفی که رفقا داده بودن، رمان ایرانی با محوریت بی تو هرگز با تو عمری نخوندم ولی آثار وضعیش رو تو رفقای رمان خون دیدم که به مرز امین اباد رسیدن

هر کدوم از کتابای امیرخانی کلی حرف داره واسه گفتن یعنی میشه در مورد هر خط کتابش نشست و حرف زد ولی از معضلات پیشرفت تکنولوژی که مثلا جهان رو کرده دهکده ،ما که حتی اگه تو یه خیابونم باشیم سالی همدیگه رو نمی بینیم تا بشینیم چهره به چهره حرف بزنیم پس متوسل به این فضا و در مورد هر کتاب یه خط نظر


من او:به عنوان اولین کتاب که  از آثار امیرخانی خوندم و به عنوان اولین رمان  ایرانی که غش وضعف بیخودی و فدات بشم های قبل انقلابی نداشت رمان خوبی بود یعنی جذبم کرد هر چی بود

ارمیا:از شخصیتش خوشم نیومد یعنی یه جورایی ازش بدم اومد آدمی مثل ارمیا بیشتر از مفید بودنشون مضر هستن چون الکی فضا اشغال کردن اونی که شر به پا میکنه حداقل داره یه کاری میکنه من کلا از آدمای خنثی که هیچ کاری نمیکنن ویه جورایی تیریپ خانقاه نشینی گرفتن و مثل بوققققققققققق میمونن خوشم نمیاد مثل ارمیا

یعنی از گریه هایی که برای امام (ره) هم داشت بدم اومد

بی وتن :برخلاف اینکه میگن ارمیا تو رمان اول بچه مثبت بود و تو بی وتن خراب شد من از بی وتن بیشتر خوشم اومد اگه بی ادبی های کتاب رو حذف کنی بی وتن یه کتابیه  که کلی نکته های خوب ومثبت به آدم یاد میده ،از فضای غرب،از نسبت بین آدم ها، حتی ایرانی های مقیم اونجا ،و خیلی نکته های دیگه که باعث شد من از بی وتن خوشم بیاد وبرام جذاب بشه

از به:خنثی بود، یعنی زیاد برام جال نبود شاید به خاطر همون اصطلاحات زیاد خلبانی که همش مجبور میشی به پاورقی رجوع کنی

داستان سیستان:حتی با اینکه بیشترچنین  صحنه هایی  روبه لطف گشت وگذار با سپاه وبسیج  تجربه کردم ولی خوندنشم برام جالب بود

ناصر ارمنی:چند تا قصش مثل خیابان یا این سه نفرش جالب تربود

قیدار:جالب نبود،یعنی نسبت به کتاب های قبلیش ضعیف تر بود از نظر موضوعی نه از نظر نوشتاری  

جانستان کابلستان:این کتاب فوق العاده خوب بود من باب اینکه تصویری که من از مردم افغان تو ذهنم داشتم رو تصحیح میکنه ولی به قول ادیب افغانی افراد مهاجر ایرانی بیشتر از افراد سطح پایین هستن که از راه غیر قانونی وارد کشور میشن و من حق دارم از مردم افغان سطح پایین به معنای فرهنگی کلمه مثل مردم سطح پایین کشور خودم بترسم وازشون دوری کنم

به خصوص از کودکان افغان که هر موقع می بینمشون واقعا میترسم به خاطر اتفاق وحشت ناکی که شاهدش بودم و هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه وشرمنده نمیشه کاریش کرد،حتی اگه هزاران کودک افغان ببینم وبراشون غش کنم ولی صحنه ای که دیدم ناباورانه تا مدت ها حالم رو بد کرده بود والان هم با ترس از کنار کودک افغان رد میشم

و ممنونم از جانستان کابلستان که چهره ی مردم ادیب و و مردمان واقعیه این کشور و در واقع برادران وخواهران چند قدمی رو بهم  شناسوند و باعث شد بیشتر از اینکه ذوق رفتن به غرب ودیدن فضای اونجا رو داشته باشم منتظر دیدن هرات و مناره ها ومسجد کاشی کاری شده باشم

ولی نمیدونم آیا همون ادیب افغان ویا عسکر مرزبان که سیاه سر ها رو احترام میکرد اگه ببینه توی ایران چطور جوون افغان به دنبال سیاه سر افغان (ایرانیش پیشکش)میفته  ونیشش رو باز میکنه تا شماره بده وسیاه سر فرار میکنه آیا از غصه دق میکرد یا نه؟

(یکی میخواد بگه تو برو مرد ایران و ادیب ایرانی که دق کردن  با دیدن پسر ایران که چنین کاری  میکنن جمع کن، دق کردن مرد افغان پیشکش)

نشت نشاء ونفحات نفت که مقاله هستن

سرلوحه ها رو هم نخوندم

داشتم به سبک تاریخ ادبیات کتابامون که آثار نویسنده را رومیشمردم تا حفظ کنم برای امتحان

آثار امیرخانی رو از پشت کتابش میشمردم که یک دفعه به این فکر کردم که شاید یک روزی هم یه بخشی از کتابای امیرخانی رو مثل کتابای جلال آل احمد یا سیمین دانشور ویا نویسنده های دیگه  بزارن تو ادبیات و بالاش یه بخشی از زندگی رضا امیرخانی که متولد سال 52 و آثارش......

و دانش آموزایی که جلوی سوال که بیو تن از کیه بنویسن مرحوم امیرخانی........

 از اینکه یه نویسند ه ای تو ی کشور ازنوع امیرخانی داریم که منتظر خوندن آثار بعدیش هستم  خوشحالم

و فکر میکنم الان بتونم به حرف میلاد دخانچی که زمان کلاس مستند نویسی  گفت امیرخانی آدم پُری هستش وتا میتونید با سوال پرسیدن بمبارونش کنید و من اون موقع سکوت پیشه کرده بودم  چون نمیدونستم باید چی بپرسم و چطوری

ولی الان حاضرم ساعت ها بشینم  و با پدرلی جی صحبت کنم و ازش کلی سوال بپرسم  ولی مطمئنا پدرلی جی اونقدر کار داره که وقت نمیکنه با ما هم صحبت بشه مگر اینکه تو یه کارگاه دیگه  زیارتش کنیم و بمبارونش ،

مهم نیست امیرخانی از نظر سیاسی چه آدمی هستش ومن هیچ وقت با سیاست در مورد هموطن هام که نه درمورد هیچ کس قضاوت نمیکنم چون کلا حق قضاوت ندارم

مارو چه به اینکه بگیم این خوبه این بد،حالا هر وقت امیرخانی خواست بشه نام زد ریاست جمهوری ویا مجلس یا هر چیز دیگه ای که موضعش مهم بود اون موقع فکر میکنیم ببینیم این مرد فرهنگی کشور کدوم طرفیه!!!!

 حالا نمیدونم نظر امیرخانی چقدر میتونه تاثیر تو تصمیمات مملکتی داشته باشه که موضعش اونقدر 88مهم بود که باعث شد یه سری از بچه مذهبی ها نسبت به امیرخانی گارد بگیرن

جالب اینجاست که نه فقط امیرخانی که در مورد همه اولین سوال اینه که   به موسوی رای دادی یا احمدی نژاد!!!اگه بگه مو سوی سایه رو هدف گیری و با تیرشلیک !!!!

یعنی هر کی به احمدی نژاد رای داده مفهوم ولی فقیه رو میفهمه!!!!!!!!!

اینا رو گفتم به خاطر حواشی ای  که قبل کارگاه بین چند نفر پیش اومده بود و من دلیلش رو نمیدونستم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی 1:تنها بهای خوندن کتابای رضا امیرخانی جلد کردن کتابا بود که حاضرم همین بها رو بابت خوندن سایر کتاب ها بدم !!!!!!!!!!!!

پی 2:همونطورکه گفتم کتاب های امیرخانی مثل کتاب های سایر نویسنده های ایرانی مثل فهیمه یا م.مودب پور نیست  که همینطوری بشه در موردش صحبت کرد،محافل میخواد

=====================================
517
یادداشت های یک طلبه ی جوان:مرام
http://talabehjavan.blogfa.com/post/17
طلبه جوان-شهریور91

قیدار سفارش کرده بود که شب با وانت بروند وجهاز را از خانه ی خیابان کاخ تحویل بگیرند.

تاقیدار گفته بود وانت،هاشم شامورتی امده بود جلو وگفته بود:

-قیدار خان! این قوطی چارچرخه ها در شان شما نیست...

شلتون هم که کناری ایستاده بود،جلو می اید:

-بله اقا!درست میگوید:کش اخرش بد است،اما قدیم ها طبق کش می اورند برای جهازبران!وانت خوبیت ندارد...

قیدار خندیده بود که:

-حالا من می روم بیرون چراغ کش که ندارم که جهاز زن م طبق کش داشته باشد...من همین شماها را دارم دیگر،به شما هرچی می گویند بگویند...(همه خنیده بودند) اما من اتفاقا برای همه شأن میگویم شامورتی؛اخر شب می روید و یک وانت کرا میکنید و می ایستید دم خانه ی خیابان کاخ. ان ها گله می کنند که جای وانت کم است وشما مدام گله میکنید که "چرا این همه بار"...ته بارشان را می گویید جا نداریم وصبح دوباره می روید خیابان کاخ و خانه ی مادر شهلا خانم  برای ته بار!

-والله در شان شما نیست اقا...

-گوش بگیر شامورتی نیم دقیقه!فردا در شأن میروید...بار وانت را که شب خالی کرده اید در گاراژ،صبح می ریزید در همان هجده چرخ اتاق دار!

بارها را جوری میچینید که فقط دو وجب ته تریلی خالی باشد برای ته بار...اگر دیدید لق می خورد ،از تو گاراژ پالت چوبی خالی بگذارید جلو بارشان...

برعکس شب رفتن، این بار، روز می روید وحسابی شلوغ می کنید و بوق کشتی می کشید... وجوری که هم سایه هاشان ببینند یک تریلی پر از جهاز از خانه بیرون می رود...جوری بار را ببرید که رخ داشته باشد...

هاشم شامورتی و ناصر اگزوز سر ذوق می ایند.

حالا با هجده چرخ اتاق دار،جهاز را اورده اند و در اشکوب دوم مرتب ش می کنند. میراز هم صورت بر میدارد از رخت خواب ها و کمدها و ظرف وظروفی که برای اتاق های پایین از گاراژ اورده اند.

ناصر اگزوز که این چند وقت،فقط از جهازبران قیدار خوش ش امده است می گوید:

-صبح که رفتیم کاخ،تا چهل هم سایه دوروبرشان دور تریلی جمع شدند. محله شان تازه بالانشین است و سانتی مانتال ... اما همه به مادر خانم تان تبریک می گفتند برای تدارک یک تریلی جهاز برای دختر تصادف کرده...

-ته کار،خوب فنی زدید قیدار خان!

(قسمتی از کتاب قیدار" رضا امیرخانی بود . به نظرم این رمان یک "مرام نامه" است. من  که خیلی با شخصیت " قیدار" حال کردم. حتما بخونیدش)

=====================================
516
nadiasun: قیدار (قطره اي از يك كتاب شماره 82 )
http://nadiasun.blogfa.com/post-354.aspx
mbz-شهریور91

وقتي سال 78 رمان "من او " از آقاي امير خاني رو خوندم كلي لذت بردم. مدت ها بود تو كف يك داستان متفاوت و خوب بودم. اين رمان عطشي كه داشتم رو فرو نشوند.  رمان نويد دهنده ورود نويسنده اي عالي به وادي ادبيات ايران بود. نثر متفاوت و شيوه روايت طوري بود كه رمان رو از رمان هاي همان سال ها كه خونده بودم متمايز مي كرد . نمي دونم چقدر فكرم درسته ولي من اين احساس رو داشتم. اما نمي دونم چرا وقتي  رمان  بعدي كه خوندم كلي تو ذوقم خورد. نه اينكه رمان "بي وتن" رمان خوبي نباشه اتفاقا اونم تو سبك و ساختار و حتي داستان خيلي خوب بود اما احساس مي كردم نمي تونم با قضاوت هاي نويسنده  كنار بيام. هر چند مي دونم اين حق هر نويسنده اي هست كه تو نوشته هاش عقيده اش رو صريح بيان كند. اما درهر صورت من ديگه نتونستم كتاب هاي ديگر نويسنده رو پيگيري كنم.تا آستانه خريد كتاب ها مي رفتم ولي در آخرين لحظه كتاب رو تو قفسه كتابفروشي مي گذاشتم حتي اين حالت براي خودم هم هنوز عجيب هست.در هر صورت  چند وقت پيش بازم همين حس تو كف بودن يك رمان خوب بدجوري مشغولم كرده بود كه ياد كتاب من او و آقاي اميرخاني افتادم و عزمم رو جزم كردم كه آخرين كارش رو بگيرم. مي تونم بگم فوق العاده بود. بقدري داستان جذاب و پر كشش هست كه يكضرب ( حتي به دو ضرب هم نكشيد) تا آخراون رو خوندم. ساختار وفضا سازي داستان و شخصيت پردازي اون بيشتر تصويري هست .من كه احساس مي كردم دارم يك فيلم مي بينم . در اول رمان فكر كردم با يك فيلم جاده اي روبرو هستم. (عاشق فيلم هاي جاده اي ام). اما در آخرهاي رمان باز همون حس نامربوط سراغم اومد. نمي دونم چرا نمي تونم با قضاوت هاي صريح كه در داستان احساس مي كنم كنار بيام. در هر صورت بي خيال اين جنبه مي شم و فقط به زيبايي داستان و روايت فكر مي كنم. داستان در اواخر زمان شاه مي گذرد. در همه دنيا سه زمان داريم تو ايران اين چهارمي ست.زمان شاه!

لپ كلام جوانمردي ست. رسم جواني و جوانمردي مردم داري ست٬ دست ضعيف را گرفتن و حق و ناحق را در نظر داشتن. هميشه براي رضاي خدا كار كردن. اميد كه هميشه همين طور باشيم و دعا كنيم كه در دارا بودن اين صفت خدا كمك مان كند.

اگر واقعا مي خواهيد از خوندن يك داستان لذت ببريد حتما اين رمان رو بخونيد.

******************************************

رمان: قيدار

نويسنده: رضا اميرخاني

ناشر: نشر افق چاپ سوم 1391  296 صفحه

ايراد از نجوايي است در دل زن كه به زبان نمي آورد٬ اما مي فهمد كه در دنيا هيچ زني به خوش بختي او نيست... ايراد از اين خوشبختي زيادي است در كنار سوراخ جوراب... " ص10 "

سقف خانه درويش٬ آسمان است... " ص11 "

ايراد از قيدار بود كه عادت ش مهمان شدن نبود٬ عادت ش مهمان كردن بود... " ص15 "

=====================================
515
نصف جهان: گزارشي از بازار كتاب و موسيقي اصفهان/كتابخواني زير لواي سه گاهي
http://www.nesfejahan.net/cms4/editorial.asp?id=1287388997
...-شهریور91

“رضـا امـيـرخـانـي” را قـطـعـاً اگـر نشناسيد، حداقل نامش به گوشتان خورده است. اميرخاني در سال 74 كتابي را منتشر كرد كه نتيجه‌اش براي او شايد طي كردن ره صدساله در يك شب بود؛ كسي كه پيش از آن هيچ نامي از او در ادبيات اين كـشـور نـبـود، حـالا بـا چـاپ “ارمـيـا” جـايزه 20‌سال ادبيات داسـتــانـي ايـران را دريـافـت كـرده بـود. هـرچـنـد خيلي‌ها عقيده دارند، بهترين كتاب اين نويسنده خـوش‌ذوق،‌رمـان “مـنِ‌او” اسـت كـه در دومين جـشـنــواره مهـر هـم مـورد‌تقـديـر قـرار گـرفـت و بـه‌عـنـوان يـكـي از سـه كـتـاب بـرگـزيـده منتقدان مـطـبـوعـات و سـه كـتـاب بـرگـزيـده سـال‌79 هم انتخاب شد. از اميرخاني كتب ديگري هم چاپ شده كه معروف‌ترينشان “بي‌و‌تن” است.

اما در نمايشگاه كتاب امسال،‌كتاب جديدي از او رونمايي شد كه اين روزها در ميان پرفروش‌ترين كتاب‌ها قرار گرفته اسـت. “قيـدار” نـام جـديـدتـريـن كتـاب اميرخاني اســــت كــــه بــــه‌زعــــم خــــودش “رمـــان نـيـســـت”. كتاب،‌پيوندهايي با “جهان پهلوان تختي” دارد و سعي مي‌كند مرام پهلواني و عياري را كه در ايران بسيار مورد‌توجه بوده دوباره زنده كند. به بيان ساده‌تر، قيدار (كه نام قهرمان كتاب هم هست) در حـسـرت آن مـرام و منشي است كه امثال تختي درپيش گرفته بودند.
=====================================
514
نسل شصت: زندگی در رمان
http://bimemoj.parsiblog.com/Posts/13/
جامانده-شهریور91 

تمام زندگی اش

خلاصه میشد در رمان هایی که خوانده بود

و هر روز حرف تازه ای میزد

ولی حیف به ((ارمیا)) که رسید

در همان((بیوتنی)) ماند...........

 

بعد از تحریر: این روزها دوستان امیر خانی را پیشنهاد میدهند

ولی یاد سکوت ۸۸ او که می افتم ترجیح میدهم نخوانم

این ((قیدار))را

=====================================
513
دست‌نوشته‌های یک دانش‌جو:قیدار
http://adentalstudent.blogfa.com/post-167.aspx
یه دانشجو-شهریور91

 

کلا کاری ندارما ولی بعضی وقتا همینجوری الکی بی دلیل از کنار یه چیزایی میگذرم...

نمونش کارای امیرخانی...با خودم میگفتم زشته اول داستایوفسکی کافکا بعد نویسنده وطنی!!!

اعتراف میکنم برای من قیدار امیرخانی از سرزمین عجایب... موراکامی شیرین تر و گیرا تر بود.

کتاب قیدار یکی از سوغاتی هاییه که از مشهد برای خودم! آوردم.

            

کلا نتونستم مقاومت کنم ۳ ساعته تمومش کردم...خیلی زیبا بود هرچند بعضی جاهاش جای سوال داشت که چرا با این راه و روش قهرمان داستان اینکارو میکنه؟؟؟...یا مثلا اون گذشته تلخ چی بوده و چرا هی اشاره میشه بش اما شفاف نمیشه و یا اینکه اینهمه پول از کجا میاره حتی اخر داستان که همه چیشو میزاره و میره به بانکم اعتقادی نداشته پس چجوری حساباشو میرزای داستان میکرده و پول بش میرسونده که هیشکی هم ندیدش!!!...

کلا تو داستان با خودت چنین فکرایی نمیکنی و غرقش میشی ولی وقتی تموم میشه بعد یکی دو ساعت ذهنت پر سوال میشه...

توصیه میکنم حتما بخونینش اگه شما هم دلتنگ داستانین اونم داستانای رنگی.


=====================================
512
یا اباصالح: تحلیل تابستانیِ من
http://aba-saleh-almahdi.blogfa.com/post-213.aspx
منتظر صالح-شهریور91
درجه ی جوشش کتاب خوندن این مدت بالا رفته. خیلی. یک دلیلش هم به خاطر نبودن موبایل هست!!:دی یکی از این کتاب ها قیدار امیرخانی بود. کتابی که یه مــــــرد کاملا ایرانی و حق را توصیف کرد... با خوندن اون کتاب تازه فهمیدم چقدر دلم یه مــــــــــــرد به این شکل میخواد که فقط ببینم! دلمو خوش کنم که هنوزم وجود داره! نسلشون منقرض نشده!... همین!
=====================================
511
کتاب افق: پُرفروش‌های «کتاب افق» در هفته‌‌ای که گذشت
http://ofoqbook.blogfa.com/post/74
...-شهریور91

از شنبه چهارم شهریورماه تا پنج‌شنبه نهم شهریورماه

1.    شب‌های روشن، فئودور داستایفسکی، ترجمه‌ی سروش حبیبی، نشر ماهی
2.    اندازه‌گیری دنیا، دانیل کلمان، ترجمه‌ی ناتالی چوبینه، نشر افق
3.    قیدار، رضا امیرخانی، نشر افق
4.    سرزمین نوچ، کیوان ارزاقی، نشر افق

=====================================
510
تبیان:  يادداشت‌هاي يك سفر باورناپدير

http://www.tebyan.net/Weblog/asedjavad/post.aspx?PostID=279998
آسدجواد-شهریور91

از اين حرفا بگذريم، اين هم رزق امروزم، كه كاملا اتفاقي از صفحه ۶۰ "قيدارِ" "اميرخاني" نصيبم شد:

"- تو از آن‌هايي بودي كه دو گوسفند بيمه تريليت را نمي‌دادي به هيأت قيدار و مي‌گفتي توي ولايت خودتان، قرباني زمين مي‌زني...نكند پول دوتا گوسفند را هاپولي كرده باشي... مرد باش و بگو خون ِ "بيمه جون" را ريخته بودي يا نه؟
نعش چيزي نمي گويد.يك هو فرو مي ريزد و دوباره مي افتد زمين. زار مي زند و جيغ مي كشد.
- بهتر شد... بهتر شد... صافي خونم تعويض شد، نفسم چاق... اگر قرباني كشته بود، تو گاراژ شايد پاركابي ناصر، يا شاگرد هاشم، بچه‌اي، نوخاسته‌اي، پس‌خيزي، به كرم ارباب، بدبين مي‌شد... حالا همه مي‌فهمند بيمه جون، يعني چه! حالا همه مي‌فهمند كه حضرت ارباب و حضرت قمر كه هيچ، در بين هفتاد و دوتاشان، غلام ِ سياهشان هم قيدار را رو سياه نمي‌كند جلو ِ خلق...

=====================================
509
نی نی ال استار پوش: اما بیشتر موخوام خودم باشم !!
http://nini75.blogfa.com/post/210
mary-شهریور91

 

اگه شهر بودم : شیراز

اگر پایتخت بودم:تهران

اگه خوردنی بودم: پاستیل

اگه رنگ بودم: صورتی

اگه صدا بودم: صدای خنده

اگه یه منظره بودم: کویر

اگه کتاب بودم: قیدار

=====================================
508
صبح امید: باز هم پیام‌بری دیگر
http://hopeland.ir/archives/59
omid-شهریور91

 

باز هم پیغام بری دیگر …

رمانی دیگر از رضا امیرخانی که به نظر من او بوسیله همین رمان هایش امیرخانیشد.

بعد از درخشش ارمیای امیرخانی و ادامه ی این درخشش در «بیوتن»، ولو کمرنگ تر از ارمیا، این بار او دست به دامان پیامبری دیگر شده است تا باز هم داستانی دیگر و شخصیتی دیگر بر پایه ویژگی های بارز این پیامبران الهی بنویسد. قیداری که به گفته نویسنده صفتش “مدارا”ی با مردمان است و به زیبایی هرچه تمام تر این ویژگی را در کتاب «قیدار» و شخصیت قیدار نمایان کرده است.

قیدار، رمانی که با مرسدسِ کوپه ی کروک آلبالویی متالیک شروع به حرکت کرده و با گاومیش دوازده سیلندر دور میگیرد و در نهایت با براق سپیدرنگ بالدار پایان می یابد. شخصیت گاراژداری جوانمرد که در تهران و جاده های ایران شهره ی خاص و عام است. کل داستان هم بر محوریت ازدواج قیدار با دختری ،به نوعی خطاکار و توبه کرده، بنام شهلا می چرخد که بسیاری از شخصیت های این داستان هم به شهلا وابسته است. در واقع به نوعی تمامی مفاهیم مد نظر نویسنده در قالب اتفاقات رخ داده برای قیدار و شهلا از حین عقد تا رفتن زیر یه سقف گنجانده شده است. 

برخی از دوستان قبل و حین مطالعه این کتاب گفتند این اثر امیرخانی نسبت به دیگر آثارش ضعیف تر است ولی من باز هم میگویم، امیرخانی است. شاید تغییر سبک ملایم رمان نویسی امیرخانی در این اثرش به گونه ی نوعی ضعف برای برخی خوانندگان آثارش نمایان شده باشد. رمانی که در آن امیرخانی هیچ اظهار نظر سیاسی! نکرده است و به جز پدری و پسرش، به هیچ شخصیت سیاسی دیگر نپرداخته است.

یکی از ویژگی های بارز این رمان بیان تفکرات شیعی و اسلامی به زبانی و به شیوه ای جدید باشد. بیانی که سرشار از جذابیت است. مانند وقتی که به ناصر اگزوز هدفش را از آچارکشی اتول های صفر کیلومتر پیش درویش مکانیک اینطور میگوید:

« ماشین هام را صفر می فرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره با وضو ببندد، با نفس حقش سفت کند پیچ ها را از سر … از کارخانه ی آلمانی اش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار، اما وسط جاده و بیابان، بچه های گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، می فهمند … اتول هم باید موتورش صدای « هو یا علی مدد» بدهد و چرخش به عشق بچرخد …»

فکر کنم بیشتر از این چیزی نگم بهتر باشه، باقی رو خودتون تو کتاب بخونید بهتره …


=====================================
507
جاقارته: وراجی
http://zukh.blogfa.com/post-94.aspx
شوشه-شهریور91
او با شما از وقایع 531 قبل از میلاد گرفته تا جنگهای سی ساله ی فرانسه و انگلیس و قرارداد ترکمانچای تا بازی سوپرجام بارسا و رئال در سال2012 ، هولو کاست، قیدار امیرخانی، جدایی نادر از سیمین(به همراه نقد)، زلزله ی آذربایجان، آلبووم جدید محسن یگانه، سال تولد ملکه انگلیس، افشا گری های ویکی لیکس ، آموزش های قبل از ازدواج و . .. صحبت میکند.
=====================================
506
وبلاگ: فاندا!

http://fzlblog.blogfa.com/post/31
فاضل-شهریور91

وقتی از فاندا به پاندا میری ، احساس خوب فاندا بودن برت میگردونه به حالت فاندا و از طرفی شوق به پاندا هم در آدم زبونه میکشه و به یه حالت پاندول میرسی!

به قول آقای قیدار : گُنده نامی ، گًنده نامی و گم نامی و خوشا گمنامان!

به قول یه بزرگی : یا با آتیش بازی نکن یا بپر وسط آتیش!

که در این مورد حرف اون آدم بزرگ با آقای قیدار در تناقضه!

=====================================
505
میشه بعدا بگم: قیدار
http://a-24.blogfa.com/post-124.aspx
عطیه-شهریور91
  عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما...خدا عاشقی است که حتی دوست ندارد اسم معشوقش را کسی     بداند... به او می گوید رجل! همین...مرد!

 اسمش چیست؟

 اسمشان چیست؟

 نمیدانیم...رجل است...معشوق حضرتِ حق است..اسم معشوق را که جار نمی زنند...حضرتِ حق  ، عاشق  کسی اگر شد،پنهانش میکند...

 کاش

 پیشِ حضرت ِ حق ، اسم نداشتیم ، 

 اما

 مرد بودیم...طوبا للغرباء!

                                                                                       

                                                                                        "قیدار...نوشته ی رضا امیر خانی" 

=====================================
504
همسایه: مطلب یاسر عرب درباره قیدار
http://yaserarab.ir/index.php/1389-02-05-08-35-36/96-1391-04-21-14-04-04
یاسر عرب-شهریور91

چند وقتی است همه چیز را دسته بندی شده نوشته ام و شما که خیلی کارت درست است لطف کردی و بخش بخش خواندی و نظر دادی و انشا الله که مثمر ثمر بوده و مستمر هم باشد . اما  فی الحال اگر اجازه بدهی چون کمی کم حوصله هستم به سیاق سابق چند نکته ای را تیتر وار عرض کنم

 الف / مشکل ما یکی دو تا نیست  / رضا امیر خانی را که میشناسید // کم کار نکرده این بشر کم زحمت نکشیده این جوان / کم جان نکنده برای احیا ی فرهنگ این مرز و بوم/ اما نمیدانم چه دردی در ماست که وقتی یکی از هم نسلانمان گل میکند بجای اینکه در دل ذوق کنیم از سر بلندی او ،، انگار چرخمان پنچر می شود// اقا شما ( که یک دهم امیر خانی هم خروجی نداشتی) نظرت راجع به تحریر کلمات او چیست؟ ... همین یک کلمه را از تعدادی از دوستان سوال کنید ببینید چه ادا و اصول هایی که از خودشان بیرون نمی ریزند... و چه حرفها و چه نسبتهای ناروا و...

برادر دردت چیست؟ ببخشید البته.. ولی چرا نمی توانی ببینی کسی اوج میگیرد؟  پدر جان  جا برای همه هست.. ایده هم به اندازه ی کافی موجود می باشد.. چرا فکر میکنی اگر فلان نویسنده بلند شد یعنی من و تو کوچک شدیم؟  نه به جان خودت... کمی بزرگ بشویم ...  برادرِمن، یک دهم انکه از او ایراد میگیری خروجی بده بعد اینهمه .....

بی شک قیدار  رضا امیر خانی اثریست که می تواند رضا را مرضی پروردگار کند و راه و رسم داستان نویسی که هیچ.. استفاده از وجه مثبت عنصر خیال را هم مصداق و مثال شود. اگر رضا هیچ نوشته ای جز همین قیدارش نداشت باز هم بار خودش را به اندازه ی کافی بسته بود ... چقدر این اثر زیباست و اگر بگذریم از سیر عرضیِ روایت دراماتیکش ،،  که لاغر تر از منِ اوست.. یکی از بهترین اثار در ادبیات ایران معاصر است که ارزش تاثیرات اجتماعیش را بایست بیست سال دیگر به نظاره نشست... رضا جان احسنت بر شما...


=====================================
503
به نام آنکه دل ها را جلا دادشی به نام قیدار

http://khergheh.persianblog.ir/post/20/
حسین-شهریور91
اول از همه ناز شصت آقای امیر خانی که جان داد به داستان انقلاب وشد سرمایه برای ادبیات ارزشی .کسی که توی هیاهوی داستان های ضعیف پروبال داستان ارزشی رو نچید وگذاشت همه اوج گرفتن داستان خوب رو ببینند واینکه سبکی مخصوص ودلچسب رو داد به ادبیات با طرز نوشتنی که مخصوص خودشون هست وباید بهش افتخار کنه وما هم باید .

شما بخوان داشی به نام قیدار.نوشته ای به سبک داش آکل با مرام اسلامی و دارای
مسلکی عرفانی با ته مایه های پهلوانی وتختی مرامی، وقتی که خوب ورز دادی و چفت
وبست هم گذاشتی می شود قیدار، تازه شاهرخ را هم تو بگذار به حساب رقیب داش آکل یامیتوانی
شعبان بی مخ حسابش کنی .

طیب
مرامی انقلاب رو هم بینداز پشت قباله قیدار وسید گلپا را هم بگذار به حساب مرادش
البته با شیوه ملامتیان  و تا سر خواننده
در تفکر ماجرای قصه است ، لیلا ومجنون طی الزمان وزمینی می کنند تا این دو کفتر
عاشق  را درست تا خود خرمشهر بیاری. تازه
معلوم نیست بعدا از ویکیلیکس یا جای دیگه درز نکنه که آن دو مرغ عاشق پایشان تا
آذربایجان وکمک به زلزله زدگان باز شده است که بعید هم نیست تازه باید مراقب باشی
خطی به چهره قیدار نیفتد واین قصه را وا می دهد . خلاصه کلام که از قلم اعجاز
بلند می شود و از قصه دود. البته شما دود را بگذار به حساب اگزوز.الغرض که باید
گفت کتابی که از لحاظ فنی نوشتاری و سبک نویسنده توانا ی آن آقای امیر خانی بهترین
آن اما شاید از لحاظ داستان در کنار ازبه.عرضی نیست والسلام


=====================================
502
هاهوت: برای امیرخانی و همه قیدارهایش
http://www.hahoot.com/archives/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%82%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4
رضا-شهریور91

شکوه نوشتن را می شود در قلمش حس کرد، پر از باران است و لحظه های ابری، شاید قلمش خاکستریست یا آبی، اما تقصیر خودش است که ما را عادت داده به ارمیا و قصه هایش، تقصیر خودش بود که تارمان کرد در بی وتن و خانه ای ساخت محکم در دلمان با نگاریدن.


برای ما که نسل چشمه ایم پاتوقمان کافه پبانوست و بی مهابا حمله برده ایم به قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ , قیدار شاید حرف دیگریست از جنس حرف های ترک خورده کویر که پشت دردهای مردانه ای شکل گرفته، شاید قصه دردهای ابرمردانیست که دیر زمانی شده یافت می نشوند.

قیدار را باید دید، باید شنید، باید با نمک شیدایی آمیخت و روی نان زندگی مالید و با ولع بلعید در نسل ادم های سنگی،

و سبک شد از مسکنی که نگاشت احساس مردانه ی گم شده ی زندگی می آفریند، تقصیر ما بود که ارمیا را نشناختیم تا ارمیایمان را با قیدار بنمایاند و تفسیر کند مردی را که در لا به لای بی وتن خلق شده بود؛ و مردانگی را به رخمان بکشاند با نعره های مردانه قلم.

قلمی که به دستان مردی می بالد که بالیدنش به مذهبی بودن محسوس است در این رقص شیرین خلقت، و به راستیست برای خدا سپاس که قدرت آفریدن اموخت بر شیرین ترین مخلوق خودش.

مرهم نوشتن انقدر آرامبخش است که می شود فراموش کرد انگشتر ناصر ارمنی را که کج خلقی قلمش بود و رنجانیدمان…

کنار کوری و بینایی، کنار مرشدِ مارگریتا، کنار مسخ شدن های بی گریز، شاید این انتهای حبس شدنمان باشد در آغوش شهلاهایی که ساراماگو، بولکاگف و کافکا نمی توانند خلق کنند برایمان، برای ما که نسل درو کردن کتابهای ممنوعه ایم و برای ما که سیاه و سفید نوشته های سیاه و سفیدیم و برای ما که دلمان لک زده برای نوشته های بی ریا،


=====================================
501
ل م: اولین پست من
http://lammim.blogfa.com/post/1
مهدی ابراهیمی-شهریور91

این اولین نوشته من در فضای مجازی است برای همین هم خواستم بخشی از قیدار رو بنویسم البت با اجازه از رضای امیر خوانی،صاحاب ق ی د ا ر *در قران،اسم بعضی پیامبران آمده است؛اسم بعضی غیر یامبران هم،چه صالح و چه طالح آمده است...صلحا عاشق حضرت باری هستند...اما حضرت حق، بعضی را هم خودش غاشق است...عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما...خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند...به او میگوید،رجل!همین...مرد!همین...میفرماید و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی...و جای دیگر میفرماید و جاء رجل من اقصی المدینة یسعی،یعنی این دوتا رجل با هم فرق میکنند...یکی می آیدموسی نبی را نجات میدهد...دیگری هم قومی را از عذاب نجات میدهد...اسم ش چیست؟ اسمشان چیست؟ نمیدانیم...رجل است...*انشا الله ازمان راضی است که بخشی از قیدار رو گذاشتم روی وب لاگ م ،حتمن بخونیدش رمان فوق العاده ی است من خودم که میگم اگه کسی هم این کتاب رو خونده میتونه در موردش نظر بده من م استفاده میکنم

در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(25) +قیدار توی پاساژ نبود، نیامد... من مذهبی نیستم اما انسانم499+سرزمین نوچ پرفروش‌ترین کتاب فروش‌گاه افق496+قلیلی از امت های پسین مقربانند،قیدارها رو به نقصانند494+قیدار را پسندیدم... بیشتر از حتی هر رمان دیگری که خوانده‌ام492+مرام همه‌ی قشنگی قیدار و من اوست488+جهان نیوز و هدیه‌ی خواندن دو کتاب487+از من مخواه زیر شانه‌های دخترانه‌ام قیداری کنم485+روزنامه قدس و اثری که به خاطر تبلیغ مجبور به خواندن‌ش شدم!484
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(24)  +قلم‌ت بیمه‌ی جون478+بسته پیش‌نهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(23) +قیدار در شب‌های قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانه‌گی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرف‌های زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(22)  +امیرخانی زنانه می‌نویسد438+معمار باید نفس‌ش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمت‌ش گران است431+قیدارپرفروش‌ترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دل‌مان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(21) +این داستان به درد ام‌روزهای‌مان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بی‌پول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینی‌تر است از من او+روزنامه‌ی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار می‌خواهد، دلم حاج فتاح می‌خواهد...+بچه‌ی گاراژِ قیدار باشی مرد بار می‌آیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطی‌منشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمی‌بینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی می‌خواهد خمس دهد و آن را هم سید باطن‌دار از او نمی‌پذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راه‌اندازی شد+استقبال از کتاب‌های آیه‌الله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمی‌میرند، قیدار اخلاقی‌ترین متنی است که در این چندسال خوانده‌ام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسنده‌ی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش می‌شنیده و قیدار می‌نوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان می‌توانست شاخص‌ترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(16) +قیدار، اخلاق گم‌شده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمان‌شهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(15)  +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجت‌الاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین‌ خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکس‌ش رو می‌زنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظره‌ی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامه‌ی فرهیختگان+پرفروش‌های شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفه‌ای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(13)  +دوره‌ی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بی‌اثر قصه بسیجی‌ها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروش‌ترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(12) +وقتی داستان تمام شد، بی‌اختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی می‌اندازد+در این زمانه عوضی پنجره‌ای بگشایید به کوچه‌ی جوان‌مردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمی‌کند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(11)  +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر هم‌زمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدار‌نویس، تو بعد از من او افتاده‌ای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتاب‌فروشی+قیدار بعد از کتاب آیه‌الله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسم‌الخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خنده‌دار، برای دختران دانش‌آموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمی‌کنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(9)  +قیدار به همه فحش می‌دهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(8) +قیدار، پرفروش‌ترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همه‌ی مادربزرگ‌هاست و آزادی رقصِ مه‌پاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیت‌پردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمی‌توانند با شخصیت‌پردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایش‌گاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٩١٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.