جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظهی 480 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=====================================
500
یک جرعه انتظار: قِیدار
http://vares.persianblog.ir/post/203
وارث-شهریور91
خوشنامی قدمِ اوّل است... از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدمِ بعدی بود... قدمِ آخر، گمنامی است... طوبا للغرباء! (پیغام آقاسید گلپا به قیدارخان)
«قِیدار» آرمانمردی است در ذهن رضا امیرخانی. آرمانمردی که هر جا و هر زمان که بیپناه و ناامید میشوی خدا او را برای کمک به تو خواهد فرستاد.
قیدار معجزه نیست. موعود خداوند هم نیست. قیدار آنچنان تواضع دارد که خود را خاک پایِ عزادارانِ نوکران اباعبدالله میداند. با آنکه خداوند روزی بسیار به او بخشیده و چشم حسودان فاسد همه به دنبالش است ولی همچون قارون که شاید اینجا همان «شاهرخ قرتی» باشد طغیان نمیکند و با عَملهی ظلم نمیسازد.
قیدار مردی است که همراه و همقدم آقا تختی - که قوزش نه از سنگینی مدالها که از شدت تواضع بود - بوده. عاشق طیب (شهید) - که متاعی را ندیده خرید - و دست به سینه در خدمت آقاسید گلپا - که پاهایش در زندان پهلوی کبودِ رفاقت شد- است.
قیدار مردی است بیادعا ولی در صحنه صحنهی داستان او را یک مرد خدا میبینی که انگار خدا او را برای مردمان اطرافش به ودیعه گذاشته است تا در دوره ظلمِ پدر و پسری که از حکومتداری جز تصاحب اموال مردمان چیزی نمیدانند به یاری مظلومان بشتابد. آقا سید گلپا را هم به عنوان قبله نمای قیدار ودیعه گذاشته تا دیگر قدمی در در این راه منحرف نشود.
قصدم شناساندن قیدار نبود چون در کتاب به راحتی میتوان او را شناخت. ولی احساسم این است که رضا امیرخانی قصدش شناساندن انسانی است که در عین اینکه در هزاره سوم زندگی میکند ولی خصلت های یک مسلمان مخلص را میتواند در خود بپروراند.
درست است که شاید بتوان بر امیرخانی خرده گرفت که چرا این همه بزرگان را که هیچ خطایی در زندگی نداشته اند رها کرده است و آدمی را به تصویر کشیده است که به قول خودش از خطایی درس گرفته و جنسش مشخص شده است، به عنوان الگو معرفی میکند؟ به نظرم امیرخانی نمیخواسته الگویش را دست نیافتنی جلوه دهد بلکه میخواسته برای عوام الگویی نشان دهد از جنس خودشان که میشود با توکل به خدا و نوکری در درگاه اهل بیت به مقاماتی رسید.
و البته باید دانست که مقامات بالاتر امتحانات سخت تر هم دارد و باید بتوان باز هم با توکل و توسل از آن امتحانات سربلند شد.
در پایان جمله قیدار را بازگو میکنم که داستان بر محور آن میچرخد: «گُندهنامی قدمِ اول است... از گُندهنامی به گَندهنامی رسیدن، قدمِ بعدی بود... قدمِ آخر، گمنامی است!»
«خوشا گمنامان! خوشا گمنامان!»
=====================================
499
شبهای روشن: وقتی به چادر فحش دادند!
http://228008.persianblog.ir/post/36/
دایی محسن-شهریور91
این متن شاید کمی تند و تیز باشد اما حقیقت هم تند و تیز است.
چند روز پیش در یکی از این پاساژهای معروف تهران بودم. دو خانم چادری را دیدم که برای خرید آمده بودند. من تقریبا پشت سر آنها راه می رفتم که عده ای که از نظر ظاهر خیلی با آنها تفاوت داشتند، شروع به پچ پچ هایی کردند و کم کم صدایشان بلند شد و هم من شنیدم، هم آن خانم های جوانِ چادری، هم هر کس که در آن پاساژ بود ...
دوست ندارم بنویسم که چه می گفتند، چون لازم نیست. اما لازم است بدانیم که فحش می دادند، که به آن دو و پوششان فحش می دادند، این چیز ها را باید بگویم حتی به قیمت شکستنِ دلِ بعضی ها و ناراحت شدن بعضی های دیگر و برچسب خوردنِ من و ...
یک لحظه فکر کردم اگر قیدارِ امیرخانی آنجا بود چه می کرد؟
عصبانی بودم، چشمانم دو کاسه ی خون بود...خواستم گلاویز شوم، یا می زدم یا می خوردم اما از چاقو ترسیدم. روح الله داداشی یادم آمد...
قیدار اگر بود می زد، قیدار اگر بود نمی ترسید، چه از چاقو و چه از تعدادشان...
تنها کاری که کردم این بود که از آن دو دختر عذر خواهی کردم...
قیدار نبود...قیدار نیامد
من مذهبی نیستم اما انسانم. به انسان ها توهین می شود آن هم به جرم تفاوت سلیقه مذهبی یا سیاسی یا هرچه؟! باور کنید که اگر این داستان برعکس اتفاق می افتاد و یک مذهبی فحاشی می کرد من همین چیز ها را می نوشتم و همین گلایه ها را می کردم...جدا از همه تعلقاتمان، ایرانی هستیم، باور کنید.
=====================================
498
زمانه جالب و دیدنی ما: اولین خطا ... آخرین خطا
http://7tar.blogfa.com/post/44/%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%B7%D8%A7-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%B7%D8%A7
احسان-شهریور91
قیدار می پرد وسط حرف شهلا . سنگین می گوید :
_ درز بگیریم این خط پاره ی خاطرت را .
=====================================
497
سیاه سرفه:پاسخ آمد آری؛ کسی که دوست همه است دوست هیچکس نیست
http://zitana.blogfa.com/post-327.aspx
زیتا ملکی-شهریور91
امروز دختر کنار دستیام در تاکسی، کتاب امیرخانی را که دستم دید گفت قیدارش را خواندهای؟ گفتم نه و سر حرف باز شد. او هم خبرنگار بود. البته ورزشینویس؛ و دو تایی تا میدان هفتتیر گپ زدیم و نویسندهای که رضا امیرخانی باشد را نقد کردیم. جالب بود که به نقطه نظرات مشترکی رسیدیم و دم آخر کرایهی جفتمان را حساب کردم. خیلی اصرار کرد که نه راضی نیست و دلیلی ندارد. اما من گفتم چرا. دلیل بزرگی دارد؛ دوستی
=====================================
496
کتاب افق: پُرفروشهای «کتاب افق» در هفتهای که گذشت
http://ofoqbook.blogfa.com/post/59
...-شهریور91
::از شنبه بیستوهشتم مردادماه تا پنجشنبه دوم شهریورماه
1- سرزمین نوچ، کیوان ارزاقی، نشر افق
2- اندازهگیری دنیا، دانیل کلمان، ترجمهی ناتالی چوبینه، نشر افق
3- غرور و تعصب، جین آستین، کیوان عبیدی آشتیانی، نشر افق
4- آلیس، یودیت هرمان، ترجمهی محمود حسینیزاد، نشر افق
5- خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پارهوقت، شرمن الکسی، ترجمهی رضی هیرمندی، نشر افق
6- قیدار، رضا امیرخانی، نشر افق
=====================================
495
http://juick.com/?tag=R.AmirKhani
fench-شهریور91
@fench: *R.AmirKhaniمن هميشه به تصميم اول احترام مي گذارم. تصميم اولي كه به ذهنت مي زند، با همه ي جان گرفته مي شود. تصميم دوم با عقل، و تصميم سوم با ترس...
=====================================
494
روزی جاهل: قیدارها رو به نقصانند
roozy.blogfa.com/post-76.aspx
حمید نجفآبادی-شهریور91
قیدار را تازه تمام کرده ام؛ هنوز فضای ان بر دلم سنگینی می کند؛ پشت رل نشسته ام و در حالی که قیدار بر ذهنم سنگینی می کند به راننده پیکانی فکر می کنم که به هیچ کس راه نمی دهد. به کنار دستی ام می گویم چرا مردم به هم راه نمی دهند؟ قریب دو برابر من سن دارد... می گوید قدیم ها این جوری نبود... تازگی ها مردم این گونه شده اند... قیدار به ذهنم باز می گردد... اوه راست می گوید حکایت قدیار حکایت دهه های قبل است.... گویی زمانه میل به ادبار دارد...
مگر نه این است که قیدار پیامبر بود... پسر اسماعیل... نوه ابراهیم... نیای سی ام محمد... و مگر نه این است که عصر پیامبران خاتمه یافت... آیا قیدارسان ها هم خاتمه یافتند؟
سوره واقعه در ذهنم ترنم می یابد...
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾
لأصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٣٨﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿٣٩﴾ وَثُلَّةٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿٤٠﴾
بسیاری از امتهای نخستین و بسیاری از امتهای پسین در زمره اصحاب یمین هستند... همانها که نامه عمل به دست راست می گیرند اما
اما بسیاری از امتهای نخستین و تنها قلیلی از امتهای پسین در زمره مقربون هستند...
آری نسل قیدارها رو به نقصان است... در زمانه عسرت حق و تجلی ریا و دروغ جایی برای قیدارها نیست
خداوند بهره قلیلها را در سفره مقدرات ما کثیر گرداند.
خواندن رمان قیدار اخرین تراوش از خامه رضا امیرخانی را از دست ندهید
=====================================
493
تخدیر خاطره: کتابخواری تابستانه
http://clan.blogfa.com/post-16.aspx
غریبه-مرداد91
. قیدار (رمان) - نوشته ی رضا امیر خانی - نشر افق
=====================================
492
عاشقانه ای برای او: قیدار
http://asheghaneh73.blogfa.com/post/38
علی شعیبی-شهریور91
"... سفره ي آخوند نبايد كباب داشته باشد! كباب به سفره ي آخوند نمي خورد... خود كباب ايراد ندارد، لاكن بوي كباب از خانه ي آخوند ايراد دارد، برادرجان!" صفحه ۸۶کتاب قیدار
...کی به مدینه ی فاضله ی رضای امیرخانی می رسیم ...
قیدار را پسندیدم بیشتر از من او
بیشتر ازبیوتن
وحتی هر رمان دیگری که خواندم
=====================================
491
پیام رسان پارسی بلاگ:
http://delneveshtehayman.parsiblog.com/Feeds/6602529/
+ فيد معرفي کتاب
قيدار اثر ديگري از رضا امير خاني
در شروع کتاب آمده: نسبِ نسل اول به ايمان بر مي گردد، به ابراهيم حنيف که پدر ايمان بود ..
پاي نسل دوم، در خون است، خوني که مي رسد به سرخي ردِ تيغ بر گلوي اسماعيلِ ذبيح، فرزندِ ابراهيم ..
اما سر سلسله ي نسل سوم، قيدار نبي، فرزندِ اسماعيل نبي،فرزندزاده ي ابوالاانبياء، ابراهيم نبي است. که خود، صفت ش مداراي با مردمان بود ...
^ 18 ساعت و 32 دقيقه قبل - آخرين تغيير : [ پروانگي] 29 دقيقه قبل
بود و پدر پدرانِ سلسله س خاتمِ انبياست .. و اين نقشي است از قيدار، عملِ بنده کمترين، رضاي اميرخاني - پروانگي
زيبايي کتاب سربند کلمات بچه هاي گاراژ قيدار نيست! سربند خود قيداره و مرامش ! قيدار داستان گاراژ دار با مرام و با اسم و رسمي است که در جريان اتفاقات ريز و درشت، هويت خود را نشان خواننده مي دهد. قيدار تقريبا شخصيت سفيدي است و آنچه در اين کتاب مهم است بيشتر خود قبدار است نه اتفاقات. کتاب رو که خوندي خودت قضاوت مي کني قيدار يکي بود! حق؟! - پروانگي
=====================================
490
چهارستاره مانده به صبح:غزل شیرین عشق
http://fourstar.ws/1391/05/30/ghazal-e-shirin-e-eshgh/
...-شهریور91
کنار برجِ کتابهای هنوز نخواندهام، برج دیگری ساختهام از کتابهای ناتمام و قدرتیِ خدا، پیشرفتِ خوبی دارم و روز به روز برجِ کذاییام بلند و بلندتر میشود. سووشون، قیدار، جزیرهی اسبها، ج مثل جادو، دروازهی کلاغ، ساعتها، پسر، باغ جادویی، لولو شبها گریه میکند، همسر ببر، اسماعیل اسماعیل و اوووه.
بحث اینجاست که اگر این قبیل رمانهای عاشقانه حرفی برای گفتن ندارن پس چرا اینقدر زیادن و هر روز به تعدادشون اضافه میشه و اگر بد هستن، به واقع دالان بهشت جز بهترینهاشونه. احیاناً شما این کتاب رو که با رمانهای، برای مثال رضا امیرخانی یا مثلاً کتابهای نادر ابراهیمی که مقایسه نکردین؟»
=====================================
489
آبی بی انتها:.: قیدار :.
http://msrt.blogfa.com/post-715.aspx
مریم-شهریور91
قیدار
قیدار رو امسال تو نمایشگاه داغ داغ خریدیم. و به تجربۀ بیوتن که مورد سرچ قرار گرفتم، فکر کردم تا آخر اردیبهشت تمومش کنم و در موردش بنویسم. اما خستگی و درگیری های کاری و روزانه مانعم می شد و بلاخره امروز عصر که اول خرداده، از خواب عصرگاهی زدم، تونستم تمومش کنم.
بی اراده جملۀ پایانی رو بوسیدم. فقط جملۀ آخر که شاید بوسۀ من به منظور نویسنده هیچ ربطی هم نداشته باشه.
طبق معمول هم یه سری تکیه کلوم برامون موند مثل یا علی مدد که از یا علی مددیِ درویش مصطفی رسیده(والبته روش برخورد سنی های قشم و حساسیتشون به این عبارت). مثلاً "حق" برای من جای لایک رو توی فیسبوک گرفت. دوستان دیگه هم احتمالاً توی نظرات وبلاگ اینو از من خواهند خوند. توضیح اینکه :
حق=لایک=پسندیدم شدید( یا قبوله شَدید)
کلیت داستان بسیار ملموس بود. فضا رو دوست داشتنی تصویر کرده، هرچند بسیار رویایی هست و زمینی نیست.
انگار امیر خانی متوجه شده که استفاده از آدمهای نام آشنا تو متن (حتی با توضیح اینکه ماجراهای شخصیت اول داستان با فرد معروف واقعی نیست) اقبال رو بالا می بره. حداقل برای من که اینطور بوده. از اون لحاظ که وقتی یه فرد نام آشنا مثل تختی برای همه مون تصویر خاصی داره، به جای وارد کردن یه آدم دیگه با خصوصیات برابر و اضافه شدن صفحه ها و توضیحات در موردش، از برندی به اسم "تختی" استفاده می کنه و خلاص. یه جورایی شبیه کار گرافیک.
دیگه اینکه، شخصیت قیدار هر از گاهی به یکی گوشه می زنه، گاهی به داستان سیستان و شخصیت اصلیش. مخصوصاً سر غذا پخش کردن. گاهی به منِ او و درویش مصطفی و حکمتاش، و گویا گاهی به جانستان کابلستان که هنوز نخوندمش. و گوشه ای هم به یه عالمه آدم دیگه که توی پاراگراف آخر کتاب می خونیم، و خط آخر از دیدگاه من...
در کل، در این لحظه، یه حس فهم دارم و فکر. نه فکری مثل بیوتن که تازه برم بیندیشم که چی خوندم، یه فکری که تو زندگیم یکی از پاراگراف آخری ها باشم.
از اونجایی که همش الآن تو فکر جهادم، حس می کنم امیرخانی هم تو این زمونه ای که گرگ و شغال به هم رحم می کنن و ما آدما نه، جهاد فرهنگی بزرگی کرده.
قیدار زیباست و دلنشین و بسیار ساده
=====================================
488
مادامین-تیر91
حیفم آمد زمان بگذرد و از "قیدار" چیزی ننویسم، کتاب آخر آقای امیرخانی.
قیدار داستان گاراژ دار با مرام و با اسم و رسمی است که در جریان اتفاقات ریز و درشت، هویت خود را نشان خواننده می دهد. قیدار تقریبا شخصیت سفیدی است و آنچه در این کتاب مهم است بیشتر خود قبدار است نه اتفاقات.
مرام همه ی قشنگی رمان هائی مثل "من او" یا "قیدار" است. "قیدار" خیلی ها را به یاد "من او" انداخته است. بی دلیل هم نیست. ولی به نظرم "قیدار" اصلا "من او" نیست. یک شباهتشان به این است که در بازه ی زمانی نزدیک به هم تصویر شده اند. یا این که نگاهشان به برخی مسائل به هم شبیه است. شاید هم حضور "علی فتاح" وسط قصه هر کسی را به یاد "من او" می اندازد.
"قیدار" خیلی مردانه است. "شهلا"یش اصلا قایل مقایسه با "مهتاب" نیست. نه حرمت او را دارد، نه قدر و عزت او را. در عوض قیدار خیلی روشن و پررنگ است. هر چه بیشتر رو به آخر داستان پیش می روی بیشتر می فهمی که قرار بوده یک مرد تصویر بشود، یک مرد. یک وقتی به نظرم رسید شاید بد نبود اسم کتاب "یک مرد" یا چیزی شبیه این باشد. شاید همان رجلی که خود امیر خانی گفته است. اما دیدم رجل نمی تواند قیدار باشد. قیدار شخصیتی است که تمام فاکتور های خاص زمان و صنف خودش را هم دارد. قیدار خود قیدار است.
به نظرم نقطه اوج داستان فصل چهارمش است: "وسپای فاق گلابی". هر چه بیشتر رو به آخر داستان پیش می رفتم می دیدم که داستان خیلی یکنواخت شده است. از خودم می پرسیدم واقعا چطوری تمام میشود؟ منتظر بودم آقای امیر خانی مثل یکی دو شخصیت دیگر قیدار را هم به نحوی راهی گورستان کند. اما خوشیختانه این طور نشد. گرچه به نظرم فصل پایانی قشنک است اما می توانست اوج بیشتری داشته باشد. انگار کمی عجولانه نوشته شده باشد. به کار گرفتن ظرافت های فصل های اول در آخر داستان پایان زیباتری می توانست بسازد.
ادبیات خاص طابفه ی ماشین دار نمک قصه است. شاید هر یکی دو صفحه یک اصطلاح تازه به گوش آدم می خورد. شاید هم بیشتر. الیته این اصطلاحات ساخته آقای امیرخانی نیست بلکه عبارات رایج در همین صنف است.
میان شخصیت های داستان می شود گفت اکثریت زیر پر و بال قیدار ماندنی اند. از میان این همه فقط صفدر قمار باز است که جرات باختن مثل قیدار را هم دارد. شاید برای همین است که قیدار بیشتر دوستش دارد. و برای همین است که دوباره بر می گردد.
به هر جهت به نظرم کتاب خواندنی و زیبائیست.
بعید نیست مرا به دوباره خواندن هم بکشاند!
=====================================
487
جهاننیوز: خواندن این دو کتاب را به خود هدیه کنید!
http://jahannews.com/vdcjtye88uqexvz.fsfu.html
...-مرداد91
خیلی باید مورد توجه خدا باشید تا در این برهوت فرهنگی دو کتاب خوب را پشت سر هم پیدا کنید و بخوانید و بعدش هم با یک فیلم سینمایی سرحال بیایید!
به گزارش جهان، دو دوره تعطیلات در روزهای آینده خواهیم داشت که اهل فرهنگ میتوانند به خوبی از آنها بهره ببرند. تعطیلات اول مربوط به هفته جاری و عید فطر است و دوره دوم مربوط به تعطیلات اجلاس غیرمتعهدهاست که البته مردم تهران از آن استفاده میکنند.
اما شاید بسیاری از مردم برنامه خود را معطوف به مسافرت کرده باشند و برخی هم خواندن و فیلم دیدن و شاید بسیاری هم هر دو را! در هر صورت برای هر سه طیف یک بسته خوب فرهنگی را پیشنهاد میکنیم که شاید کمتر پیش بیآید تا این بسته به راحتی امروز در دسترس باشند.
در این بسته دو کتاب و یک فیلم وجود دارد که واقعا زمان زیادی را از تفریحات دیگر کم نمیکند و اتفاقا بعد از پایان تعطیلات تنها خواندن این دو کتاب و دیدن این فیلم برایمان افتخار خواهد بود نه...!
"پایی که جا ماند" همان کتابی است که قبلا هم چند خاطره از آن را برای ترغیب مخاطبان منتشر کردیم و واقعا حرفی برای گفتن نمیگذارد. اما کتاب بعدی"قیدار" رضا امیرخانی است که در نوع خودش شاهکار بوده و احتمالا همین روزهاست که برای ساخت فیلم یا سریالی سراغش بروند.
این کتاب روایتگر یک لوتی به نام"قیدار" است که قبل از انقلاب گاراژدار بوده و بعد از انقلاب... . ادبیات این کتاب که به سبک"شب دهم" است و البته شاید قویتر، دست مخاطب را میگیرد و تا پایان صفحه 294 میبرد.
=====================================
486
لوح: رمان قیدار؛ یک حادثهی ادبی با ابعاد اجتماعی
http://www.louh.com/fa/content/5996/%C2%AB%D9%84%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF%C2%BB%D8%9B-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%86%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D8%B6%D9%84%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
حمیدرضا داداشی-مرداد91
«لنگر پاسید»؛ مدینهی فاضلهی امیرخانی
امیرخانی نویسندهای پرکار و پرفروش است و تقریبا همهی کتابهایش پر سر و صدا هستند. شاید بتوان گفت نگاه نو و جسارت این نویسندی حالا میانسال، باعث جلب توجه مخاطبان و منتقدان او و کتابهایش شده است. تقریبا خوانندگان همیشگی آثار او و منتقدان آثارش منتظرند تا کتابی تازه از او منتشر شود و یا خبری از او در رسانهها انتشار یابد. اینها همه بیانگر موفقیت نویسندهای است که با رمان جسورانه و بهشدت نوآور «من او» شناخته شد
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
=====================================
485
شبدرانه:قیدار نوشت..!!
http://shabdaraneh.persianblog.ir/post/252/
ستوده-تیر91
قیدار را خواندم....
عجیب بود عجیب....!!
قیدار مرد بود ....و همه نفسش را پشت شانه های مردانه اش شکست و طوبی للغربا. شد ...
از من مخواه که زیر شانه های دخترانه ام .....قیداری کنم ....
میترسم ....
از بالا افتادم ....
خودت ظرفیت گمنامی را بهم بده ....!!
=====================================
484
روزنامه قدس: مرسدس کروک یا موتور وسپای فاق گلابی؟!
http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=65682
خدیجه زمانیان-شهریور91
برای «قیدار» آخرین اثر «رضا امیرخانی»؛گروه هنر / خدیجه زمانیان - گاهی تبلیغات ناشران برای چاپ یک اثر آن قدر زیاد است که مخاطب را مجبور به خواندن آن اثر میکند، حتی اگر با خودت تصمیم گرفته باشی، دیگر آثار فلان نویسنده را نخوانی، چون سبک نویسندگی اش را نمی پسندی.
در زمان برپایی نمایشگاه کتاب، انتشارات «افق» برای چاپ کتاب «قیدار»، آخرین اثر «رضا امیرخانی» تبلیغات زیادی کرده بود؛ عنوان پرفروش ترین کتاب نمایشگاه امسال در کنار هر خبری که در خصوص این کتاب درج میشد، عکسهای خبری استقبال مخاطبان از امیرخانی و اثرش در نمایشگاه ، نشستهای نقد و بررسی که نهادهای مختلف برای نقد این اثر و شنیدن حرفهای نویسنده اش گذاشته بودند تبلیغاتی بودند، که برای این کتاب میشد و مطمئناً در ذهن بعضی این سؤال را ایجاد میکند که چرا برای آثار بعضی از نویسندگان این همه تبلیغ میشود؟
اما این تبلیغات هم مرا وادار به خواندن آخرین اثر امیرخانی نکرد تا اینکه دیدم این نویسنده در یکی از نشستهای نقد اثرش که همه در مورد آن صحبت کرده اند و نکات مثبت و منفی آخرین رمانش را برشمرده اند، گفته است که «قیدار» اصلاً رمان نیست!
رسم الخط مثل همیشه
عادت کرده ام که وقتی کتابهای امیرخانی را باز میکنم، همین جمله را ابتدای اثرش ببینم: « رسم الخط این کتاب منطبق با دیدگاه مولف است.» و برای رسم الخطش هم دلیل همیشگی خودش را دارد، اینکه میخواهد به زبان فارسی خدمت کند!
خطوط ابتدایی کتاب را اینجا میآورم تا با رسم الخط نویسنده در این اثرش آشنا شوید:
- به ارواح خاک آقام میخوام ت...نقل لوطی گری نیست. نه تاریخ ت برای م مهم است، نه جغرافی ت؛ نه به پشت و روی سجل ت کاری دارم، نه به زیر و روی حرف مردم؛ نه... من همین قد و بالت را میخواهم... قیدار هم که خودت به ز من میدانی، سنگ را بخواهد، سنگ، آب میشود...
موتور وسپای فاق گلابی!
«قیدار» ماجرای زندگی «قیدار» است. شخصیتی که مطمئنا ما بازای بیرونی ندارد و تصویری است از انسان آرزوست.امیرخانی.
«امیرخانی» در این اثرش شخصیتی خلق کرده که آرزو دارد روزی روزگاری او را در این دنیا ببیند؛ گاراژداری که منش لوطی وار، دست و دلبازی و مرامش در ظرف آدمهای این زمان نمی گنجد. او محب اهل بیت است و تحت تأثیر روحانی به نام «سید گلپا» به خودسازی میپردازد. کل داستان مراحل سیر و سلوک شخصیت «قیدار» است که البته این سیر و سلوک در جریان روزمره زندگی اتفاق میافتد.
داستان تا آنجا که حول و حوش دو شخصیت «قیدار» و «شهلا» میچرخد به لحاظ مضمون یکدست و روان است، اما از زمان نابینایی «شهلا» این یکدستی از بین میرود. اتفاق تصادف و برخورد مرسدس بنز «قیدار» با اتولش در جاده، همانطور که زندگی و روحیه او را از هم میپاشاند نظم و یکدستی داستان را هم از بین میبرد و داستان را دچار افت میکند. اگرچه که «قیدار» با راهنمایی های «سید گلپا» دوباره روی پای خودش میایستد و حتی مسیر زندگی اش عوض میشود، اما «امیرخانی» نتوانسته داستان خودش را از یکدستی و تخت بودن نجات دهد و مخاطب را سرگردان اتفاقاتی پیش پا افتاده و دم دستی میکند.
اتفاق خوب «قیدار»
امیرخانی اگرچه نتوانسته باسفید کردن شخصیت «قیدار»، او را برای مخاطبش باورپذیر کند (که این مساله لطمه بزرگی هم به اثر زده است) اما زبانی که برای روایت داستانش آفریده بسیار جذاب و دلچسب است و شاید مهم ترین مساله ای هم که برای مخاطب دلگرم کننده است و او را تا پایان داستان میکشاند پختگی زبان اثر است که به قول «سید مهدی شجاعی»، قیدار توانسته ، چه از لحاظ مکتوب و ماندگار کردن بخشی از ادبیات شفاهی و چه از حیث ابداع عبارات و افزودن ترکیبات تازه به گنجینه مکتوب فرهنگ و ادب این سرزمین به زبان و ادب پارسی خدمت کند.
«قیدار» نچسب!
امیرخانی همیشه خواسته است شخصیتهای تازهای را در آثارش خلق کند. او در رمانهایی مانند «من او»، «ارمیا»، «بیوتن» و حتی «قیدار» به دنبال خلق شخصیتهایی بوده که هر کدام از آنها بتدریج به ادبیات او اضافه شدهاند.
شخصیت سرگشته «ارمیا»، شخصیت خشی در «بیوتن» و یا درویش مصطفی در «من او ». در همه این شخصیتها نوعی تناقض دیده میشود، ولی این تناقض در «قیدار» درنیامده است و دلچسب نیست.
دقیقاً از همانجا که «قیدار» دچار تحول روحی میشود همه چیز خراب میشود، امیرخانی در تصویر این تحول ناتوان نشان میدهد و همه چیز خلاصه میشود؛ در اینکه برای هر اتفاقی گوسفندی قربانی شود و کباب خوران راه بیفتد و عده ای دور سفره آدم متمولی چون «قیدار» بنشینند و دایم از او تعریف و تمجید کنند.
هنوز هم «من او»...
دلایلی که درابتدای این مطلب، آنها را برشمردم من را وادار کرده تا به حال همه آثار «رضا امیرخانی» را بخوانم . همه این خواندنها من را به این نتیجه رسانده که هنوز هم «من او» بهترین اثر«رضا امیرخانی» است.
« من او» اثری است که از دل نویسنده اش بر آمده و بر اساس مصلحتهای زمان و جامعه نوشته نشده است. برای همین با همه ایرادهایی که این اثر به لحاظ ساختاری دارد، هنوز هم بهترین اثر «رضا امیرخانی» است که همیشه بر دل مخاطب مینشیند.
=====================================
483
قِـیدار/ رضا امیرخانی
http://donbaler.com/view/post:3649888295/2012-08-20/%D9%82%D9%90%D9%80%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87.html
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده .
میکروبلاگ دنبالر : http://donbaler.com/view/post:3649888295
=====================================
482
http://hastiya1.blogfa.com/post-133.aspx
وجیهه-شهریور91
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ...
=====================================
481
به اسم دوستداشتنی...: داستان نویسی چه رابطه ای با پول دارد؟
http://hsnebr.blogfa.com/post/158/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%DA%86%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%BE%D9%88%D9%84-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-
حسین ابراهیمی-شهریور91
البته ضعف و کوچکی نویسندگانی را هم که به قول امیرخانی برای نوشتن از صندلیشان بلند نمی شوند و یک تحقیق ساده نمی کنند را هم نباید در نظر نیاورد. البته سقوط داستان در ورطه ساختارگرایی و بیگانه شدن با مخاطب را نیز نباید از یاد برد که همه اینها تأثیر گذاشته است.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(24) +قلمت بیمهی جون478+بسته پیشنهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقالهی روزنامهی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(23) +قیدار در شبهای قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانهگی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرفهای زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(22) +امیرخانی زنانه مینویسد438+معمار باید نفسش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمتش گران است431+قیدارپرفروشترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دلمان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(21) +این داستان به درد امروزهایمان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بیپول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینیتر است از من او+روزنامهی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار میخواهد، دلم حاج فتاح میخواهد...+بچهی گاراژِ قیدار باشی مرد بار میآیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطیمنشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمیبینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی میخواهد خمس دهد و آن را هم سید باطندار از او نمیپذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راهاندازی شد+استقبال از کتابهای آیهالله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمیمیرند، قیدار اخلاقیترین متنی است که در این چندسال خواندهام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسندهی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش میشنیده و قیدار مینوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان میتوانست شاخصترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(16) +قیدار، اخلاق گمشده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمانشهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(15) +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجتالاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکسش رو میزنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظرهی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامهی فرهیختگان+پرفروشهای شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفهای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(13) +دورهی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بیاثر قصه بسیجیها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروشترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(12) +وقتی داستان تمام شد، بیاختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی میاندازد+در این زمانه عوضی پنجرهای بگشایید به کوچهی جوانمردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(11) +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر همزمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدارنویس، تو بعد از من او افتادهای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتابفروشی+قیدار بعد از کتاب آیهالله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسمالخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خندهدار، برای دختران دانشآموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمیکنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(9) +قیدار به همه فحش میدهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(8) +قیدار، پرفروشترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همهی مادربزرگهاست و آزادی رقصِ مهپاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیتپردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمیتوانند با شخصیتپردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایشگاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند
|