ز اين پس جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 380 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=================================
400
خبرآنلاین:تنها بنایی که اگر بلرزد، محکمتر میشود
http://www.khabaronline.ir/detail/264002/culture/book
...-آذر91
اگرچه رمان تازه رضا امیرخانی با عنوان «قیدار» بعد از شش ماه به چاپ هشتم رسیده و خوب مخاطب داشته اما اولین رمان او بعد از سالها همچنان مشتری دارد و تجدید چاپ میشود.
به گزارش خبرآنلاین، رمان خواندنی و تحسینشده «منِ او» نوشته رضا امیرخانی که بعد از سالها همچنان یکی از پرفروشهای بازار ادبیات محسوب میشود، از سوی انتشارات افق به چاپ سی و هفتم رسید. داستان مربوط به زندگى فردى به نام على فتاح است. راوى، قهرمان داستان هم هست، ماجراهاى زندگى خود را، از کودکى تامرگ، روایت مىکند.
ساکنان تهران برای تهیه این رمان و سایر رمان های امیرخانی کافی است با شماره 20- 88557016 تماس بگیرند و آن را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.
=================================
399
روزنوشتها: گزیده از کتاب (من او - رضا امیرخانی)
http://amir-aa.blogfa.com/post/394/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%28%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%88-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%29
امیر اعظمی-آذر91
وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و بی پرس و جو بدهی.
اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده ای، نه به خاطر لوطی گری.
=================================
398
کافی کتاب:من او - رضا امیرخانی
http://kafiketab.blogfa.com/post/1359
مریم-آذر91
وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست ، لطفش به این است که بی حکمت و بی پرس و جو بدهی . اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده ای ، نه به خاطر لوطی گری.
=================================
397
باران که می بارد: پاییز چشمان تو...
http://baran-ke-mibaarad.blogfa.com/post-813.aspx
هولدن کالفیلد-آذر91
دلم خواست در کوچه قدم بزنم... شاید اگر من "رضا امیرخانی" بودم٬ بوی عطر یاس می پیچید در کوچه... شاید... اما من فقط به خانه ها نگاه کردم... گفتم یعنی کدامشان بوده که.... بعد برگشتم و برگ های زرد پیاده رو را له کردم و لذت بردم از این پاییز...
=================================
396
دوستانه: طعنه بر ما مزن اي دوست كه خود معترفيم
http://doostaneh72.blogfa.com/post/9
فاطمه-آذر91
" هر زمان که فهمیدی مه تاب را فقط به خاطر مه تاب دوست داری با او وصلت کن. آن موقع حکما خودم خبرت می کنم.
...
یکبار که تنگ در آغوشش بگیری می فهمی که همه زنها مهتاب هستند. یا اینکه حکما خواهی فهمید هیچ زنی مهتاب نیست از ازدواج با مهتاب همانقدر پشیمان خواهی شد که از ازدواج نکردن با او.
پس روابط انسانی چه؟
چه نقل هایی یاد گرفته ای! اگر عشقت انسانی است٫ انسانی هم فکر کن. انسان و حیوان نداریم که! زن بگیر اما یکی دیگر را."
منِ او٫ رضا امیرخانی
بیشتر از داستانش نوع نوشتنش جالبه. که اگه نبود داستانِ آنچنان پرمایه ای نیست.
=================================
395
یک زندگی دیگر: من او
http://mimreza.persianblog.ir/post/5/
محمدرضا-آبان91
۱۴ روز پیش بسته کتاب هایی که میخواستم از ایران رسیدش !کلی ذوق مرگ شدم وقتی کارتن پستی رو باز کردم و چشم ام به جلد هاشون افتاد !
خوراک برای ایام بی حوصلگی !
بالاخره امشب تو راه برگشت از دانشگاه چند صفحه باقیمونده اولین کتاب رو.. یعنی "من او " رضا امیرخانی رو تموم کردم . با اینکه بعضی از کتاب های قبلی اش رو ..هم خونده بودم و حداقل به اندازه یه خواننده غیر حرفه ای با سبک کار امیر خانی خیلی غریبه نبودم !! ولی واقعا " من او " با آثار قبلی اش خیلی خیلی متفاوت بود ! در طول این چند روزی که این کتاب رو میخوندم حس میکردم که این روایت ها و اتفاق هاش رو دارم از نزدیک لمس میکنم .
تکه ای از " من او " که روی کاغذ نوشتم :
"تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر میشود، دل است. دل آدمیزاد!!!! باید مثل انار چلاندش تا خوب شیرهاش در بیاید
. امّا علی از رو نرفت. نشست و آرام برای خود زمزمه کرد:
«مه تاب» تهِ دلش دوباره لرزید. دوباره زمزمه کرد، دوباره لرزید.
خوشحال بود که در دلش چیزی دارد که میتواند بلرزاندش.
حالا او هم برای خودش چیزی، رازی، یا کسی داشت! "
=================================
394
ماه من:منِ او
http://anar-e-sorkh.blogfa.com/post-194.aspx
farzaneh-آبان91
"من او"کتابی است پر از شب های "مهتابـ"ـی، پر از حرف های درویشی به نام مصطفی که همه می پندارند او"خل و چل" است ولی همان "یا علی مدد" هایش می شود راهنمای کسانی که بین دوراهی های زندگی شان گیر کرده اند.
من او داستان زندگی "او"ست که در داستان،"علی فتاح" نام دارد و با خواهر ،پدربزرگ و مادرش زندگی می کند و پدرش را در حادثه ای از دست می دهد. و "من" همان نویسنده ی کتاب است که می توانی صدایش کنی رضا امیرخانی!من او،داستان "کریم" و خواهرش مهتاب نیز هست که در همسایگی خانواده ی فتاح زندگی می کنند.
من او داستان "هفت کورِ" گدایی هم می تواند باشد که با گفتن "حق عوضت بده"هایشان کره ی زمین را یک دور می زنند!!
من او داستان حجاب،اعتقاد،ایمان و عشق است.
اعتقاد و حجابی که "مریم"-خواهر علی-را مجبور به ترک ایران کرد.کِی فکرش را می کردی در کشور اسلامی خودت نتوانی حجاب داشته باشی و در کشوری اروپایی بتوانی؟!!
این کتاب داستان عشقی است که موشک های صدام دوامش ندادند و زیر یک خروار خاک دفنش کردند.شاید هم من اشتباه کرده باشم،شاید این داستان،داستان عشق نباشد؛چون هیچ کس به هیچ کس نرسید.شاید"من" یا همان نویسنده می خواست ثابت کند عشق واقعی و همیشگی فقط یکی است؛عشقِ به "حق".
شاید داستان،داستان کافه مسیو پرنر باشد با قهوه ی"دریانی"اش و آه های پیرزن و پیرمردی که معلوم نیست بعد از چند سال هنوز عشق شان هجی نشده است.
راستی!"من او" می تواند داستان من و تو هم باشد،چرا و چه جوری اش را خودت جواب می دهی،وقتی که حوصله کردی و 432 صفحه اش را تا آخر خواندی!
=================================
393
دانشجویان مهندسی: سه او
http://shmicro90.blogfa.com/post/71
...-اسفند90
"منِ او- ص149-رضا امیرخانی" با تلخیص!
«.....دیوانه شدم وعاقبت یک روز نرده را هل دادم و داخل کلیسا رفتم..... ازحیاط کوچولو رد شدم وبه محل نیایش رفتم.در کوتاهی داشت.درهارا برای این کوتاه می گرفتند که موقع ورود سر خم کنی.من که نمی دانستم آن تو چه خبر است؛سرخم نکردم.....اما زانوهایم را خم کردم وپا اردکی داخل شدم.چند نیمکت چوبی قهوه ای.سه شمع دان بزرگ.یک صلیب هم آن بالا بودکه مسیح(ع) هنوز بالای آن مصلوب بود و به خاطر "ما" رنج میکشید "وما" کار خودمان را میکردیم "وما" عین خیال مان نبود "وما"...وما "صلبوه!" وما "قتلوه!"...یانه..."وما صلبوه و ما قتلوه!"... .»
=================================
392
شبروان خیال:حیوان ضاحک..!
http://shahrah-88.blogfa.com/post-380.aspx
فاطمه-آبان91
_ حیوان ضاحک... این که می گویند حیوان ناطق، عوضی است. خیالت مورچه ها با هم حرف نمی زنند؟ ندیده ای وقتی توی صف به هم می رسند، دو ساعت می ایستند و حال و احوال می کنند؟ پایانه های عصبی و گیرنده های شیمیایی! حرف مفت است. می ایستند و حال و احوال می کنند. آن ها هم نطق دارند... آدم و حیوان فقط در خندیدن توفیر می کنند. آدم ها _اگر آدم باشند_ می فهمند که به همه چیز بایست خندید. انما الحیوه الدنیا لعب و لهو... به همه چیز بایست خندید؛ حتا به رفتن هفت کور تا پاریس...
=================================
391
بیدق: منِ او
http://beydagh.blogfa.com/post/13/%D9%85%D9%86%D9%90-%D8%A7%D9%88
...-آبان91
حکمی نمیشود گفت که آدمی زاد از چیزهایی که می داند بیشتر تقه اش میخورد یا از چیزهایی که نمی داند.دانستن،همیشه هم به ندانستن نمی ارزد،لا عِلمَ لَنا اِلا ما عَلّمتَنا... یا علی مددی!
"من اویِ رضا امیرخانی"
=================================
390
ایرافتا: به بهانه پنجاه سالگی یوسفعلی میرشکاک
http://irafta.com/shownews.aspx?id=1531
یوسفعلی میرشکاک در مصاحبه با رسالت بوذری و زهیر توکلی-آبان91
توکلی: کارهای رضا امیرخانی را چقدر میپسندید؟
ببینید؛ مثلا برای پذیرفتن رمان «من او» باید بخشهای زیادی از این رمان را حذف کرد چون به کل کار صدمه میزند، یعنی این رمان، ساخت را در خیلی جاها از دست داده. البته شاید مقصر هم رضا امیرخانی نباشد. رضا امیرخانی نویسنده است. مشکلی که او دارد، مشکل همه ماست. مشکل ممیزی درونی است. ما چند نوع ممیزی داریم. یکی ممیز و مفتش بزرگی است که درون ماست. ممیز بعدی وزارت ارشاد است. ممیز بعدی بقیه ارگانهای صاحبعله هستند که همهشان حق مداخله در ادبیات دارند و اگر در شعر خیلی نمیتوانند مداخله کنند، برای این است که شعر خیلی اجمالی است، ولی در رمان، شما اگر بند کفشهای یک پلیس را باز توصیف کرده باشید، نیروی انتظامی به خودش اجازه میدهد که اعتراض کند. در امر مطلق که نمیشود چنین اتفاقی بیفتد. مگر یک سپاهی ممکن است که خلافی کند! یکی از علما خدای ناکرده - از این روحانینماها – ممکن است خلافی بکند؟! نه آقا روحانینماها زمان امام بودند الان روحانینما نداریم! اصلا روحانینماها متعلق به قبل از انقلاب بودند! زن ایرانی مثلا ممکن است خلافی کند؟ نه ممکن نیست! آقا یک لر در یک رمان ممکن است خلافی کند، لرها طوماری میفرستند و... . «منِ او» اگر در غیر این شرایط نوشته میشد و بیرون از این ممیزیهای فراگیر - که یک زمانی یکی، دوتا، سهتا، چهارتا، ممیزی سیاسی و اخلاقی و عرفی و این چیزها بود، اخیرا ممیزی قومی و چیزهای دیگر هم اضافه شده و بهزودی انشاءالله ممیزی صنفی هم خواهیم داشت! - اتفاق بهتری میافتاد. رمان ساحت تفصیل نفسانی است. ببینید، نمود رمان در هنرهای دیداری کجاست، در سینماست. ما در سینما خانمی را پیش شوهرش میخواهیم به تصویر بکشیم، روسری سرش میکنیم، تو میخواهی سرش را برهنه کنی، ای واویلا پس لابد این زن و شوهرها کارهای دیگر هم میکنند... .
بوذری: پس شما معتقدید مانند سینما، رمان دینی نمیتوانیم داشته باشیم؟
خب، بله نمیتوانیم داشته باشیم، مگر اینکه به یک فرم اجمالی دست پیدا کنیم، مثل سمک عیار. یعنی مثلا حکایتنویسی کنیم، افسانه بنویسیم. یا اینکه یکبار رمان را با جرئت بنویسیم و بعد ممیزی کنیم. دو صفحه خالی بگذاریم، نقطهچین، سه صفحه، دو سطر، چهار سطر، بعد بگوییم که آقا لطفا جای خالی را خودتان پر کنید. بهانهمان هم میتواند مرگ مؤلف باشد و بگوییم مؤلف برای شما این مقدار شأن قایل شده و بقیه صفحات خالی را خودتان پر کنید.
توکلی: کارهای مصطفی مستور را چطور میبینید؟
خیر.
توکلی: محمدرضا بایرامی؟
ببینید اینها همه اهل استعدادند. من منکر استعداد آقایان نیستم.
توکلی: اما هنوز تا رماننویس شدن خیلی فاصله دارند.
ما رماننویس را چهکسی میدانیم؟ جماعت رماننویس قرار است به چه کسی اقتدا کنند؟ کاری باید انجام داد که این توقع را برآورده کند. کسی نمیتواند مثلا برود زنی بگیرد که از کمر به پایین موجودیت نداشته باشد.
توکلی: مثلا ماهی باشد.
مثلا ماهی باشد، شیر باشد، پلنگ باشد یا یک جانور دیگری باشد.
توکلی: احمد دهقان چطور؟
دیدهام کارهای آقای احمد دهقان را. حالا همین الان هم یکی از کتابهایش روی میزم است.
بوذری: هنوز نخواندهاید؟
چرا خواندهام. او هم همین مشکل را دارد. یعنی در بعضی از نویسندههایمان مفتش بزرگ، خیلی قوی است. در بعضیهایشان ممیز درونیشان خیلی شدید عمل میکند. مثل رضا امیرخانی که مفتش درونیاش خیلی قوی نیست، قبلا مفتش را بیرون کرده، ولی رضا امیرخانی ملاحظه مفتش بیرونی را میکند. من یکبار هم به او گفتم که بعضی ماجراها را که نتوانستی در قصهات بیاوری در اسب مادیان و... جا دادی! یعنی این صحنه تو معادل «گلمحمد و مارال» رمان «کلیدر» دولتآبادی یا «بلور خانم و خالد» در رمان «همسایهها»ی احمد محمود است. نویسنده ما درگیر این چیزهاست.
=================================
389
حرف های در دل مانده: ...
http://nashenakhte-sh.persianblog.ir/post/119
...-آبان91
دو شبه دارم منِ او میخونم!
قشنگه!
اما همه نمیپسندن!
کلا سبک نوشتن اقای امیرخانی با بقیه متفاوته و هر کسی نمیپسنده اما این کتابشون کلا خیلی متفاوته منم با خیلی از چیزاش مشکل دارم ولی دوست دارم زودتر بخونم ببینم اخرش چی میشه!
=================================
388
گریشنا: عشقولانه ها ی محمود غفوری
http://www.gerishna.com/archives/8990
...-مهر91
اما نویسندههایی هم هستند که داستانهایشان جدیتر و ادبیتر است، و طرح قویتر و بهتری دارند؛ که از آن جمله میشود از بزرگ علوی (چشمهایش)، سیمین دانشور (سووشون) و نادر ابراهیمی (بار دیگر شهری که دوست میداشتم ) نام برد. رضا امیرخانی رمانی دارد به اسم «منِ او» که مورد استقبال تعداد زیادی از کتابخوانهای گراشی هم قرار گرفت.
=================================
387
روزنامه جام جم: جدول کلمات متقاطع
http://www.jamejamonline.ir/Media/pdfs/1391/07/28/100825637159.pdf
بیژن گورانی-مهر91
جدول عادی، ده عمودی! نام رمانی از رضا امیرخانی!!
همچنین
http://www.jamejamonline.ir/Media/pdfs/1391/08/02/100825973193.pdf
2 افقی ویژه
=================================
386
خبرگزاری فارس: شباهت سلمان هراتی با مجید مجیدی/تونل هزارتویی که امیرخانی در "من او" حفر کرد
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910724001184
گفتوگو با محمد عزیزی-مهر91
* رضا امیرخانی صاحب سبک و به روز است
فارس: داستان بعد از انقلاب با حضور اکبر خلیلی، سیدمهدی شجاعی، محمود گلابدرهای و ... را چگونه ارزیابی میکنید؟
بعضی از چهرهها را هم ما داریم که خیلی خوب توانستند پیش بروند، مثلا آقای امیرخانی، در مهارتهایی که در کارهایش دارد منحصر به فرد است. چه از لحاظ ویرایش کار، چه از لحاظ زاویهی نگاه و زاویه داستاننویسی که دارد، توانسته است خودش را به عنوان داستاننویس صاحب سبک و به روز تثبیت بکند. سیدمهدی شجاعی هم وقتی مینویسد، ضمن اینکه خیلی داستانهای موفقی دارد، در طنز هم خوب مینویسد، ولی بیشتر در روزگار گذشته است و بازنویسی داستانهای ائمه است...
فارس: مثل «کشتی پهلو گرفته»، «آفتاب در حجاب»، «پدر، عشق و پسر»، «از دیار حبیب» و ...
ولی امیرخانی در جهان امروز و معاصر دارد داستانهای نو مینویسد یا مثلاً محمدرضا کاتب در یک شکل دیگر یا مثلاً محمدحسن شهسواری در نوع خودش، حسن بنی عامری در «گنجشکها بهشت را میفهمند»؛ اینها واقعا نشان دادند که داستان نویسهای خیلی خوبی هستند.
فارس: کار اخیر امیرخانی «قیدار» را خواندید؟
نه متأسفانه، هنوز نخواندهام و هیچ قضاوتی هم دربارهاش ندارم.
* امیرخانی تونل هزار تویی را در "من او" حفر کرده است
فارس: «من او» را هم نخواندید؟
«من او» در واقع ایشان را شناساند، شما در من او که میخوانید بعضی اوقات فکر میکنی بوف کور است و هدایت میشود، بعضی جاها فکر میکنی مارکز است، بعضی جاها کسی دیگر، ولی همه جا امیرخانی خودش است. یک تونل هزار تویی را در "من او" حفر میکند و از داخل آن رد میشود و حجم فراوانی از ذهنیتش را درگیر میکند.
فارس: نظرتان در مورد «ارمیا»ی آقای امیرخانی چیست؟ البته با احتساب این که کار اول ایشان است؟
"ارمیا" به پای "من او" نمیرسد و به نظر من ایشان با همان «من او» خودش را تثبیت کرد. یکی دیگر از افرادی که من کارهایش را دوست دارم «جعفر مدرس صادقی» است. او در هر کدام از کارهایش که نگاه میکنی، آدم را بیشتر به یاد "همینگوی" میاندازد
=================================
385
کتاب خوبه:من اُو
http://ketabkhobe.ir/%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%8F%D9%88/
حنا-مهر91
داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است و عشق پاک او با دختر خدمتکار خانواده اش به نام مه تاب که به دلیل اعتقاد علی به عشق پاک تا زمانی که از عشق راستین خود مطمئن نشده از ازدواج امتناع میکند و در خلال داستان از راهنماییهای درویشی مصطفی نام، از سلسلهای نامعلوم کمک می گیرد که نقش مهمی در داستان نیز دارد. مه تاب و علی هر دو عاقبت ناکام از دنیا می روند تا در جهان آخرت با یکدیگر ازدواج کنند. دو راوی در داستان هستند، یکی خود رضا امیرخانی و دیگر قهرمان داستان (علی فتاح)و این دو ماجراهای زندگی علی فتاح را از کودکی تا لحظهٔ مرگ / ازدواج، روایت میکند. (کتاب من اُو
=================================
384
بچه گنجشک: بشمار سه...
http://bachegonjeshk.mihanblog.com/post/367
آدینه-مهر91
_من می خواستم بفهمم توی این کوره چه کاره ام، که فهمیدم.
...
_"ای والله نوه ی حاج فتاح، تو نوه ی منی، بعد از این هم همه کاره ی کوره ی فردوس، اما فکر نکن تو همه کاره ای. کار را نه تو انجام می دهی، نه هیچ کدام آن اسمی ها..."
_این را فهمیدم باب جون! شما مثل نخ تسبیح می مانید...
_"نه! نخ تسبیح من نیستم. نخ تسبیح، لطف خداست که هر روزی یک جوری جلوه میکند...پاری وقت ها توی دست های حسن است که جهنم نمی سوزاندش و فال فال آجر داغ را زیر و رو می کند. هر روز یک جور جلوه می کند، امروز هم همان قانعی بود که محمود گفت."
_کارگر کرد چاه؟
_"آره، همان کارگر کرد. اگر یک آدم خوب، خیلی خوب، میان یک جمع نباشد، آن جمع، بشمار سه از بین می رود.گرگ ها هم را پاره می کنند...پس نخ تسبیح همان آدم خوب است، همان کار خوب است، همان...می فهمی؟"
علی سرش را تکان داد. از این که چیزی فهمیده بود، خوشحال بود. دست باب جون را گرفت و گفت:
_شما از همه اسمی ترید!
=================================
383
درب و داغون ها: به شرط چاقو:
http://darbodaghunha.blogfa.com/post-309.aspx
افاضه جفاتی-مهر91
آقا اگه من بگم پشت این کوه دشمن هست و میخواد به ما حمله کنه قبول دارید حرفمو؟ چی؟؟! نه؟ ای بابا حلا 3 نکنید جلو مردم. بگید آره. ای ول! پس بهتون میگم این کتاب رو حتما بخونید.کتاب نیس لامصب !! با قلواست.بالبات بازی میکنه . کتاب " منِ او" نوشته ی"رضا امیرخانی"در قالب رمان.
=================================
382
سایت شخصی ناهید سعادتیان:نامه ای سرگشاده به “تو”یی که مُهر و موم یادم ندادی !
http://saadatian.ir/?p=175
ناهید سعادتیان-مهر91
پیش نوشت: مهم نیست که نوشته ی زیر نقل یک داستان است یا حکایت یک خاطره . درست مثل کتاب “منِ او” ی “رضا امیرخانی” . مهم دلی ست که به بهانه ی این روزها گم می شود ، می شکند ، هزار باز می میرد ولی باز زنده است…
بنابراین برداشت آزاد است!
=================================
381
بچه گنجشک: دین داری
http://bachegonjeshk.mihanblog.com/post/330
ن.آدینه-مهر91
"...میشود دین دار خیلی چیزها را نداشته باشد، انگشتر، جای مهر روی پیشانی، محاسن، عبا و عمامه...اما بدان دین دار حکما دین دارد..."
"جوان! اوج دین داری ابوالفضل العباس، که آقای همه ی لوطی های عالم است، می دانی کجا بود؟ ختم دین داری اش کنار علقمه بود. جایی که اصلا دست نداشت، تا دستش انگشت داشته باشد، اصلا انگشت نداشت تا انگشتش انگشتر عقیق و فیروزه داشته باشد..."
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (18) موفقترین نویسنده متولد دهه پنجاه 379+آیا در ادبیات فارسی رمان عرفانی داریم؟377+امکان خرید من او در سام376+تهران در جای جای رمانها، تهران امروز368+فردانیوز و رمانهای محبوب365+
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (17) +مسلمانان میانمار و من او+استاد سلحشور و صفحات سفید من او+اگر روزی دخترم دلیل حجاب را از من پرسید...+من او برای چهارمین بار+جناب احمد میراحسان، امیرخانی یک مومن تمام عیار است و نویسنده+احساس است، مزرعه نیست که شخمش میزنی!+بهترین رمان ایرانی که خواندهام+کجای این چرت و پرتها رمان است+
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (16) +خانیآباد یادآور اصالت تهران است+با این جدانویسی در نهایت چه از زبان فارسی باقی خواهد ماند؟
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (15)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (14)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (13)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (12)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (11)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (10)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (9)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (8)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (7)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (6)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (5)
. آنچه در وب راجع من او نوشتهاند (4)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (3)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (2)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (1)
|