تاريخ انتشار : ١٨:٢٩ ٢١/١/١٣٩١

آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (41)
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن  هشتصد نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.

========================================
820
خود-نویسی ها: اردی به اشت
http://tehuni.parsiblog.com/Posts/515/%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%8A+%D8%A8%D9%87+%D8%A7%D8%B4%D8%AA/
فاطمه سادات شریعت مداری-اردیبهشت91
این جدا نویسی کلمات -که رسم الخط مدرسه های ما نبود و ما-در-آوردی است! هر چند امیرخانی بی تاثیر نبوده!- همان تاثیری را دارد که لقمه لقمه با طمانینه غذا خوردن!
چشیدن و هضم تکه تکه ی منظور یک واژه...

========================================
819
عصر ایران: انتشار کتاب هاروارد مک دونالد
http://www.asriran.com/fa/news/212446/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D9%83-%D8%AF%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%84%D8%AF-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF
سیدمجید حسینی-اردیبهشت91
«صبح امروز كه از فرودگاه بين المللي جان اف كندي وارد خاك آمريكا شدم، به نظرم آمد هرچه خوانده ام هيچ است و بايد از نو دستگاه ذهنم را بچينم ، از سفرنامه جلال آل احمد گرفته تا «بهشت شداد »جلال رفيع و از رمان «بي وطن» اميرخاني تا «خنده دار به فارسي» فيروزه جزايري دوما ، همه حرف خودشان را زده اند نه حرف اين سرزمين را»

اين مقدمه اي است كه دكتر مجيد حسيني ، نويسنده «هاروارد مك دونالد » در نخستين سطور كتابش نوشته است تا تكليف خودش را با مخاطبانش مشخص كند.

========================================
818
لغزش سکوت: تن‌ها
http://laghzeshesokoot.blogfa.com/post-43.aspx
عین صاد میم-اردیبهشت91
هنوز یادم هست روزهای مدرسه المهدی را که پشت زرق و برق مغازه های صفاییه قایم شده بود و مهدی شریفی را که از همان روزها نویسنده شدن را جدی گرفته بود و این که چه‌قدر عاشق رضا امیرخانی بود و این که این حرف‌ها چه‌قدر خمیرمایه درست می کرد برای خنده‌هامان...
========================================
817
پیاله:43
http://hana69.blogfa.com/post/44
حنا-اردیبهشت91
دارم بیوتن رضاامیرخانی رو می خونم و کیف میکنم ...
========================================
816
وب‌نوشته‌های یک مینی‌روزنامه‌نگار: بی وطن
http://webnevesht.blogfa.com/post/424
...-اردیبهشت91
اللهم ارحم من لایرحمه العباد و اقبل من لایقبله البلاد

با جرات می توانم بگویم برایم اهمیت ندارد که از نظر منتقدین بیوتن -یا بی وطن- کتاب قوی ای باشد یا ضعیف...و یا کسی خوشش بیاید از آن یا نه...مهم این است که بی وتن یکی از تاثیرگذارترین کتاب هایی بود که در عمرم خوانده ام...حداقل برای من اینطور بود و همچنان بارها و بارها که آنرا می خوانم از خواندن خط به خط آن لذت می برم...عالم بی وتنی هم عالمی دارد برای خودش..خواندن آن را از دست ندهید.

========================================
815
آسمان شب:...
http://mahdiyeh321.blogfa.com/post-60.aspx
mahdiyeh-اردیبهشت91
نشسته بودم سر قبرش و با انگشت از توي شيارهاي منحني سين سهراب خاك ها را پاك مي كردم.معلوم بود كه خيلي وقت است كسي نيامده است سر قبر پسرش.از روي اندازه خاك هاي توي شيار سين سهراب ميشد فهميد.آب مي ريزم روي سنگ و با هر دستي كه روي قبرش ميكشم چيزي مي گويم:

_ساعي!

_كوشا!

_منظم!

_منظبط!

داد مي كشد:

_بس است ديگر داداش!نمي خواهد ما را پاك كني اصلا!يك هو بردار ريش هايت را ستاري خط بيانداز و گله اي، بچه اي مدرسه اي هم دنبال خودت بياور.بگو اين سهراب،از آن بچه هاي الاهي قلبي محجوب جنگ بود. اصلا امام جماعت عراقي بود،خود بعثي ها مي آمدند سر نماز هاي خلبان جعفرش مكبر مي ايستادند...

خنده ام مي گيرد،جعفر طيار را مي گويد خلبان.

_لنگ گردنت را چيكار كنم داداش؟

_بلديد كه!بگو آن هم مال گردگيري جيپ فرماندهي بود،براي عرض ارادت...

_شلوار كردي ت را كه بجاي شش جيب هاي سبز سپاه مي پوشيدي،چيكار كنم؟

_بگو براي همدردي با خلق مظلوم كومله!

_پاشنه قيصريت را...

من من ميكند.

رضاامير خاني

بيوتن

========================================
814
بدویم تا بغض اناری: بدتر از اینها..
http://boghze-anar.blogfa.com/post/32
سدنا-اردیبهشت91

یه چیزی شبیه این بین مسئولین ما هست.چیزایی که تو رسانه ها می بینیم فقط واسه عرض اندامه که: مردم! ما پشت شماییم! جمله از این شعاری تر نداشتین بهمون بگین؟!
از این بدتر هم ممکنه؟!!
پ.ن.۱:رضا امیرخانی عاششششششششقتم!
========================================
813
جهادی نیوز: مصاحبه خواندنی با نویسنده کتاب «سفر به جزیره ناشناخته»
http://jahadinews.blogfa.com/post/60
علیرضا عالمی-اردیبهشت91
من مخاطبم را مشخص کردم. آقای امیرخانی نویسنده‏ ای است که خیلی هم مبسوط می‏ نویسد. وقتی ما چاپ چندم کتاب ایشان را می‏ بینیم برای‏مان این سئوال ایجاد می‏ شود که ایشان با چه رویکردی و برای چه کسانی این کتاب را نوشته است؟ خیلی جالب بود. خودشان می‏ گفت من وقتی می‏ خواهم کتابی را شروع کنم یک شخصیتی را انتخاب می‏ کنم با خصوصیات و ذهنیات مشخص. برای او کتاب می‏ نویسم، نه برای یک طیف یا گروه و دسته. آن یک نفر اگر کتاب مرا خوب بفهمد و از خواندن آن لذت ببرد، هر کسی که شباهتی با آن خصوصیات و ذهنیات داشته‏ باشد به تناسب آن از خواندن کتاب لذت خواهد برد. به همین جهت اولین نکته کار فرهنگی این است که شما مخاطب‏تان را دقیقاً مشخص کنید.
========================================
812
غم‌خاک: نظراتی کوتاه راجع‌به چندکتابی که اخیراً خوانده‌ام (10)
http://pure-commander.persianblog.ir/post/723/
محمد مهدوی اشرف-فروردین91
این رُمان را به فاصله‌ی 4-5سال دوباره خواندم. از میانِ کتاب‌های امیرخانی (به‌جز سرلوحه‌ها که مجموعه‌مقالاتِ سایتِ لوح بوده و بعد کتاب شده و خیلی می‌پسندم‌ش)، بیوتن را دوست‌تر دارم و نزدیک‌تر می‌دانم به سلیقه‌ام. بیوتن کتابِ چالش‌ها، غم‌ها، تناقض‌ها و تنهایی‌های یک آدمِ دین‌دار در دنیای ام‌روز است. دنیای ام‌روزی که به قولِ پارسونز اساساً امریکاست. جامعه‌ی سرمشقِ نوین یا به قولِ خودشان سرزمینِ فرصت‌ها (این اصطلاح در کتاب بارها ذکر شده). جامعه‌ای که اکنون‌ش را آینده‌ی کشورهای دیگر می‌دانند. امیرخانی به‌خوبی توانسته آن جهان‌ و جهان‌بینی را در کتاب‌ش تصویر کند و مهم‌تر از آن چالش‌های یک اهلِ دینِ در پیِ تقوا در مواجهه با این دنیا را هم. امیرخانی در جایی وظیفه‌ی نویسنده و روشن‌فکر را هم‌واره «بیانِ حقیقتِ مکتوم» دانسته و در جای دیگری کارِ خودش را «تلاش برای نگاشتنِ زنده‌گیِ دین‌دارانه در دنیای ام‌روز» بیان کرده و این کتاب دقیقاً موصلِ این معناهاست.
ترجیع‌بندهایی که عادتِ قلمِ امیرخانی‌ند را در کتاب‌هایش دوست ندارم . مثلِ آن «هفت کور به یه پول» (در منِ او)، «مؤمن در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد» (در داستانِ سیتان و ارمیا) یا «جوان‌مرد مردمی هستند مردمِ این دیار» (در جانستان) و هم «آلبالا لیل‌والا»ی سیلورمن‌های بیوتن را. به این دلیل که در زنده‌گیِ «واقعی» کم‌تر چنین ترجیع‌بندهایی را می‌شنویم و مهم‌تر از آن چنین کاراکترهایی را با آن مشخصاتی که امیرخانی ذکر می‌کند می‌بینیم. درواقع امیرخانی سیلورمن‌های خارج را دیده و بعد با خیال‌ش آن‌ها را پرورانده و بزرگ کرده و در داستان‌ش نقشِ مهم و یک‌جورهایی ‌شبه‌ِماورائی داده به آن‌ها. علاوه بر این بی‌پسندیِ ناشی ازسلیقه‌ی شخصی‌ام، یکی از ضعف‌های داستان‌نویسیِ امیرخانی شخصیت‌‌پردازی‌های اوست. امیرخانی در پرداختِ شخصیتِ یک، بس‌یار چیره‌دست و قوی‌ست. اصلاً شاید کم‌نظیر باشد در این مورد. امّا به هم‌این نسبت در پرداختِ شخصیت‌های مکمّل یا فرعی ضعیف است (به زعمِ من)؛ انگارکن همه‌ی انرژی‌اش را در پرداختِ شخصیتِ اصلی صرف و تمام می‌کند. مثلاً در بیوتن شخصیتِ آرمیتا خیلی فانتزی درآمده یا میان‌دار هم‌چنین. امّا سوزی به‌نظرم خیلی خوب پرداخت شده. شاید به این دلیل که سوزی خیلی نقشِ پُررنگی هم ندارد در کتاب یا شاید هم به دلائلی دیگر. کتاب چندفصل دارد و در سرتاسرِ آن کُلّی عبارات و اصطلاحاتِ انگلیسی با طعمِ امریکا به خوردِ مخاطب داده می‌شود. پایانِ کتاب را دوست ندارم به این دلیل که باز رنگ و بوی ماوراء به خودش می‌گیرد و اس‌ام‌اسی از جایی نامعلوم توسطِ کسی که موبایلی ندارد فرستاده می‌شود (برای آرمیتا). آن هم با شماره‌ی ردیفِ قبر!
امیرخانی استادِ «ربط» است. یک‌جوری قطعاتِ گسسته‌ی پازلِ داستان‌ش را به‌هم می‌چسباند و این گوشه‌های مختلف را سرِ هم می‌کند که اصلاً شاخ درمی‌آوری. در این زمینه واقعاً یک استثناست. خواندنِ بیوتن را به خوره‌ی داستان‌ها حتماً توصیه می‌کنم و به بقیه هم با پیش‌نیازِ خواندنِ حداقل «ارمیا» توصیه می‌کنم. کتاب را نشرِ علم چاپ کرده.

========================================
811
کاشانه التیام: " ارمیا " و " بی وتن "
http://kashaneh114.blogfa.com/post-40.aspx
شاید وقتی دیگر...-اردیبهشت91

ارمیا معمر در ارمیا:

نویسنده در این کتاب بدون هیچ توضیح از ویژگی های شخصیتی ارمیا و خانواده اش ٬ بی مقدمه از حضور او در جبهه و جنگ و دوستی بدون پیشینه با مصطفی و سهراب میگوید.

خواننده هنوز تجسم تصورات ارمیا را ندارد که یکباره نویسنده بساط جنگ و جبهه را جمع و اعلام صلح میکند!

ارمیا وارد زندگی سابق می شود .اما تاب ماندن را ندارد .به جنگل پناه می برد و بعد هم با یک مرگ غیر قابل تصور و دور از ذهن !!! داستان ناگفته نویسنده و در واقع ناگفته های ارمیا تمام می شود.!

///

ارمیا در بی وتن :ارمیا معمر در بی وتن همان ارمیای ارمیاست ! تنها تفاوت او در این داستان این است که ارمیا به جای فرار از مردم خود را به بودن بین مردم ملزوم میکند.

نویسنده در بی وتن به عکس در ارمیا  که خیلی صریح وقایع را عنوان می کند و خواننده را منتظر نمی گذارد ٬ هنر نویسندگی اش را به رخ می کشد ! و اتفاقات داستان را بارها و بارها چه زیبا بازسازی می کند و خواننده را سرگرم با بازی کلمات و اتفاقات روزمره زندگی مردمی غیر از جنس ارمیا می کند. و با شاخ و برگ دادن و از این شاخه به آن شاخه پریدن خواننده را وادار به این می کند که با خود فکر کند که چه داستان گویایی! در واقع نویسنده خواننده را از ارمیا جدا می کند. خواننده فراموش می کند که اصلا داستان ارمیاست و حرفای ارمیاست. و در آخر باز هم با پایانی دور از ذهن ارمیا تمام میشود قبل از این که زبان گفتن پیدا کند. قبل از این که خواننده ارمیا را دوباره به خاطر بیاورد ...

( نویسنده در "بی وتن"  مانند "ارمیا" از ارمیا نمی گوید! .انگار نویسنده هم ارمیا را نمی شناسد.او هم فقط همین را میداند که ارمیا نه تاب ماندن دارد ونه زبان گفتن! چرا که نویسنده در داستان بارها و بارها عنوان می کند که" ارمیا چیزی برای گفتن دارد" اما زبان برای گفتن نه .)

///

" ارمیا "  و " بی وتن "

هر دو داستان از یک شخصیت می گویند.هر دو یکی اند. برتری وجود ندارد .تنها تفاوت در این است که  نویسنده در یکی وقایع را صریح عنوان می کند (ارمیا )و در یکی هنر نویسنگی اش را به رخ می کشد(بی وتن ) و همان داستان را با از این شاخه به آن شاخه پریدن یا همان هنر نویسندگی بازسازی می کند!

///

قبل از این که بی وتن روبخونم ٬ تعریف و تمجیدای زیادی راجع بهش شنیده بودم بعد از کلی وقت ! بلاخره تونستم تمومش کنم . بگذریم که  بعد از تموم کردنش کلی حرص خوردم ...

اگه قرار باشه بین بی وتن و ارمیا یکی رو انتخاب کنم  با این همه تعریف که ازشون شنیدم میدونم شاید هیچ کدوم رو !

///

رضا امیر خانی نویسنده معروف جبهه ی پایداری !

سوال من از شمایی که این کتابا رو خوندید و توصیه هم می کنید به دیگران که خوندنش خالی از لطف نیست ! :

چرا وقتی یه چیزی رو از کسایی که حالا یه جورایی بهشون تو یه زمینه های خاص اعتقاد دارید و یه جورایی الگو قرار دادید میشنوید برداشتای خودتون رو کنار میذارید و به گفته ها و تعریف و تمجید اونها اکتفا می کنید و میگید حتما اونا یه چیزایی میدونن که ما نمیدونیم؟!  (نگید این طور نیست که اگه خودتون پیش خودتون قضاوت کنید می بینید خیلی وقتا هست !) بله این تو یه موردای خاص صدق می کنه اما نه اینکه حتی بخوای تو برداشت شخصیت از تفسیر یه کتاب بخوای بسطش بدی !

دوست دارم کسایی که این کتابا رو خوندن برداشتای خودشون رو از این کتابا بگن... بدون بیشینه قرار دادن نظرات شخصی دیگران.

یه سوال دیگه :

چرا واقعا آقای رضا  امیرخانی رو به نویسنده جبهه ی پایداری میشناسید ؟ مثلا تو همین دو کتاب چی مگه گفت ؟؟! 

با یکی از دوستان در این که چرا بی وتن امیرخانی رو انقدر قبول داره! صحبت می کردیم که گفت: جذابیتش برا من همین که هنر نویسندگی داره! که اگه به اینه و هنر شاخ و برگ دادن داستانه ! منم کتاب" پنجره  " فهیمه رحیمی رو جدای از اینکه چیز واسه گفتن نداره و حتی جدا از بقیه کتاباش که  ارزش خوندن ندارن٬فقط صرف هنر نویسندگیش تو این کتاب٬به شما توصیه میکنم که بخونیدش!

///

تنها چیزی که به نظر من خوب گفت امیر خانی تو کتاب بی وتن همین یه جمله اس :

"ارمیا چیزی برای گفتن دارد"

در واقع تا آخر داستان بارها همینو نویسنده تکرار می کنه.که به نظرم مشکل بچه مذهبیا همینه . که زبان گفتن ندارن...

شاید توی پست بعدی اینو ربطش بدم به کرسی آزاداندیشی که با موضوع " زن در نظام خانه و خانواده " چن وقت پیش تو سالن فرهنگ برگذار شد...


========================================
810
من در این آبادی پی چیزی می‌گردم: دوستی

http://aabadi.blogfa.com/post/76
مریم-فروردین91
با تعجب نگاهم می‌کند. می‌گوید: "هیچ وقت به دوستی اینطور نگاه نکرده بودم." و من می‌اندیشم به دوستی که زنگ زده بود و یک ساعت و نیم درباره "بیوتن" حرف زده بودیم و آخر سر هم ‌گفت: "همان کتاب مزخرفی که تو معرفی کردی و من رفتم و خریدم و خواندم!" و باز با همدیگر می‌خندیم.

نگاهش می‌کنم: "همه چیز تمام می‌شود..." و در دل می‌گویم: "و ممکن است آدم‌ها از هم خسته شوند. ولی وقتی با دوستی حرفی برای گفتن داشته باشی از آنچه که هر دو دوست دارید، آن‌وقت شاید دوستی تا ابد ادامه پیدا کند..."

پی‌نوشت: "بیوتن" نوشته رضا امیرخانی- نشر علم- ۱۳۸۷

========================================
809
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است: بی وتن
http://ahdeyar.blogfa.com/91014.aspx
نفحه-فروردین91

زمان

یعنی مرثیه زیستن

مرثیه هایی که می گذرند و تکرار نمی شوند

*بیوتن*
خرش نفهمیدم

امیرخانی

بیوتن را از کجا آورده

از آبی و تن

یا از بی وطن بدون دسته یعنی بی وتن

یا همان پروتئین بیوتن

یا...

اما با بی وتن که ت آن دسته ندارد خودم بیشتر حال می کنم

چرا که اگر دسته می داشت وطن را در دست می گرفت

و حالا که وتن شده باید درآغوش گرفتش

وتن را باید با تمام وجود در آغوش گرفت

دوست می دارم این جمله

بیوتن را

از امیرخانی

در قلبم حک کنم

*بنده شناس دیگری است*

خدایا تو بنده شناسی نه من

پس نگذار زود قضاوت کنم

چرا که این روزها خیلی زیاد مبتلابه شده ام
========================================
808
خبرگزاری دانشجو: ميرشكاك: تئاتر پيشرفت نكرد چون برخي‌ها دنبال چاپيدن شخصي بودند
http://snn.ir/news-13910121135.aspx
یوسفعلی میرشکاک-فروردین91
يوسف علي ميرشكاك در نشستي كه شب گذشته به مناسبت سالگرد شهيد آويني در تالار مهر حوزه هنري برگزار شد، ضمن تقدير از رضا اميرخاني به دليل نوشتن «رمان بي‌وتن» گفت:حضرت آقا اعلام كردند كه رمان «من او» اميرخاني را بيشتر مي‌پسندم اما به نظر من نكته مميزه كتاب «بي‌وتن» توجه به انسان بسيجي بود كه مي‌خواست در اوج مدرنيته و غرب اعتقادات خودش را حفظ كند.
========================================
807
سفید مثل شب: سفر به امريكا
http://bluefreinds.blogfa.com/post/8
مداد سفید-فروردین91
وقتي چند وقت توي كتابي مثل "بيوتن" غرق باشي و همون مقدار هم سريال "Heroes" ديده باشي ديگه خواب ديدن اينكه رفته باشي امريكا (به قول اميرخاني نيشن آو نيشنس) دور از انتظار نيست.

اما خوب نكات جالبي توي خوابم بود:

...
========================================
806
مسافر کوچولو: چی بگم ... متأسفم
http://313arezoo.blogfa.com/post/292
...-فروردین91

...

همیشه میگن طوری باش که رفتار و کردار تو آدمایی که خدای تورو نمیشناسن به دیدن رفتار تو یاده خدای تو بیوتن و عاشق اون خدا بشن ...

========================================
805
غمخاک: الگوریتم‌های تغییر
http://pure-commander.persianblog.ir/post/708/
محمد مهدوی اشرف-فروردین91
حالا دیگر سردردِ من و مِهِ روستا هردو بیش‌تر شده‌اند و قصدِ برگشتن کرده‌ایم. مهدی موقعِ برگشت راجع‌به پروژه‌ی کذاییِ «رویان» و کارفرمای نااهل‌ش و این‌که آیا طلب‌م را وصول کرده‌ام یا نه می‌پرسد و نمی‌دانم از کجا بحث‌مان کشیده می‌شود به آسمان‌خراش‌های آنتونیو ترانووا و نیویورک و بیوتن و نویسنده‌گی و او.
========================================
804
شبستان:جوانان درباره سیره ائمه اطهار مطالعه کنند ا
http://www.shabestan.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=117182&Mode=
حجت الاسلام سید محمدرضا واحدی-فروردین91
وی با اذعان به اینکه در 6 ماه اخیر فقط رمان خواندم و در حوزه‌های دیگر مطالعه‌ای نداشته، عنوان کرد: در این مدت "بی‌وطن" نوشته رضا امیرخانی، "خاله بازی" اثر بلقیس سلیمانی ، "توپ بازی" نوشته تبسم غبیشی و ادبیات داستانی جمال میرصادقی را خواندم.
========================================
803
چه می‌جویی عشق همین جاست!: باز هم به مرام تو!
http://electy.persianblog.ir/post/402/
مسافر سرخ کربلا-اسفند90

ای رضا امیرخانی؛ اگر می دونستی این مدت چقدر نگارشت رو نقد کردم!! لینک مطلب جشنواره فیلم فجر رو از سایتت پاک می کردی...!

---------------

اما یه چیز رو هم بگم...
بین همه این نقد ها یه تقدیر جانانه هم یه بار ازت کردم.
گفتم امیرخانی یه اخلاق داره دقیقا عین خودم؛ توی نوشته هاش، خودشو می ریزه بیرون. نه آرایش می کنه؛ نه سیاست بازی می کنه... توی نوشته هاش، سریع لو می ره.

========================================
802
چه می‌جویی عشق همین جاست!: جشنواره فیلم فجر
http://electy.persianblog.ir/post/401/
مسافر سرخ کربلا-اسفند90
هر دوی ما به امیرخانی و باقی نویسنده های حزب اللهی نقد داشتیم و فرم زدگی آنان را نمی پسندیدیم و آن را پایدار نمی دانستیم.
========================================
801
صاحب بساطات عدیده: راز چهار بار خوانی بی وتن
http://www.saba000.blogfa.com/post/41

مسعود مسدود-اسفند90

 نمی دانم چرا حوصله نداشتم این یکی کتاب را از بین کتاب های نویسنده ی داخلیِ محبوبم بخوانم– شاید چون از عنوان این یکی خوشم نیامده بود و به نظرم دلچسب نمی آمد.-" بی وتن "رضا امیر خانی را عرض می کنم-.به سنت "حب الشيئ يعمي و يصم" به یادداشتی که سعید ابوطالب درباره ی کتاب نوشته و گفته بود چهار بار این کتاب را خوانده، اعتماد کردم و با ذکر همین جمله به پدری - که یک رمان خوب ایرانی برای دخترش می خواست - معرفی کردم. من البته یادم رفته بود بپرسم مطالعات قبلی و سلیقه ی دختر چه نوع رمان هایی است...علاقه، این مشکلات را هم دارد دیگر! ترجیح می دادم کتابی از نویسنده ی محبوبم بفروشم!

یک هفته نشده دیدم همان آقا دوباره آمده. فوری پرسیدم: "رمان چه طور بود؟"

 خنده ی تلخی کرد و گفت : "دختر من هم مثل همان منتقد چهار بار خواندش ؛ اما دریغ از فهمیدنِ حتا چهار خطش!!

صدایش را چند درجه بالاتر برد و گفت:

"شد کاسب جماعت، چهار کلمه حرف حساب بزند؟!"

کار به چهارتا فحشِ چارواداری نکشیده –خدا پدرش را بیامرزد!- کوتاه آمد و رفت!

 


در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (1-10)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (11)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (12)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (14)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (15)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (16)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند(17)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (18)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (19)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (20)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (21)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (22)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (23)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (24)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (25)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (26)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (27)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (28)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (29)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (30)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (31)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (32)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (33)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (34)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (35)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (36) 
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (37) 
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (38)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (39)
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (40)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٨٤٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.