تاريخ انتشار : ١٣:١ ١٩/٦/١٣٩٠

آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(5) +وادادگی پنهان امیرخانی غرب‌زده در توصیف هاروارد+تقه پلیس امریکا هم در آمد+
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن شست نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.

=======================================
80
کتاب‌پردازان: نشت نشا
http://ketabpardazan.com/new/?p=4662
وکیلی اعظم-دی90

در این کتاب رضا امیرخانی نقدی بر سیستم آموزشی دارد و به بررسی پدیده فرار مغزها یا مهاجرت نخبگان یا به تعبیری همان نشت نشا و عوامل آن می‌پردازد. به این پدیده از نگاه یک مساله می نگرد و جوانب آن را بررسی و در آخر راه حل هایی پیشنهاد میدهد. به نظر نویسنده تنها راه رسیدن به علم بومی تولید سوال بومی است، و اینکه سوال بر مبنای نیاز و زندگی مردم باشد.خواندن این کتاب را به کسانی که درباره تولید علم بومی، علم دینی و.. میخواهند بدانند توصیه می کنیم.

نام کتاب: نشت نشا(جستاری در پدیده فرار مغزها)
نویسنده: رضا امیر خانی
سایت نویسنده: www.ermia.ir
انتشارات: قدیانی
قطع: رقعی
چاپ بیستم ۱۳۸۹

بخش هایی از متن کتاب:

«هر بچه دبیرستانی این ملک، قوانین نیوتن را بایستی رای امتحاناتش حفظ کند. اما هیچ زمانی در نمی یابد که قانون سوم- هر عملی را عکس العملی ست- عینا از قانون علیت منتج می شود و بو علی سینا قرن ها پیش در شفا چنین نگاشته است که اگر نبود اصطکاک، جسمی که در فلک متحرک بود هرگز از حرکت باز نمی ایستاد..هیچ وقت کسی به او قصه های شیخ اشراق، سهروردی حکیم را نشان نداده است که در آن به کرمی شب تاب طعنه می زند که «بیچاره تنگ حوصله است، خود نمی داند که آن روشنایی نفس وی هم از آفتاب است.» هیچ گاه به این فکر نکرده است که چرا شتاب و نیرو و جرم در ارتباط هستند. این یکی عقلی بوده یا تجربی؟ …
قصه شیخ اشراق پیش کش؛ هیچ زمانی کسی رای ما قصه نیوتن را تعریف نکرده است که چگونه سطوح شیبدار را در زوایای مختلف می آزمود و نمودار سرعت و زمان را نقطه-قطه رسم می کرد و شبه خطی بودن آن را در می یافت و.. تا این قصه را به کسی یاد ندهیم، او نمی فهمد که چگونه علم تولید می شود. و به عوض تعلیم علم ترجمه‌ای باید قصه گفت. به همین ساده‌گی. باید قصه‌ی تولید علم را تعریف کرد. یعنی زندگی مولد دانش را به دانش‌آموزان نشان داد. همان تقدم سیره بر سنت …
از کل نیوتن همین را به ما چپانده‌اند که یک سیب از بالای درختی- تالاپ – افتاد و همه چیز کشف شد. حالا همه‌ی سیستم آموزشی کشور هم منتظر نشسته‌اند تا سیبی از بالای درخت بیافتد و خورشید مشرقی به درآید … روند ترجمه‌ی علم، اگر به تولید علم تبدیل نشود، روزاروز پرت و پلاتر خواهیم شد…»

«لازمه‌ی رسیدن به علم بومی، طرح سؤالی بومی است. کاری که آن طرف آب به خوبی انجام می‌شود و مسیرش روشن و مشخص است. دانشگاه در کشور ما سؤال‌هایش را از خود دانشگاه می‌گیرد. نتیجه می‌شود همین مدار بسته وهزار توی پیچیده‌ای که داریم.
زنده‌گی اجتماعی باید برای دانشگاه سؤال طرح کند. کاری که بالکل فراموش‌مان شده است. هیچ مسیری برای این طرح سؤال نداریم. وقتی سؤالات دانشگاه درون‌ دانشگاهی شد، می‌بینیم که روزاروز ظاهر مسائل پیچیده‌تر می‌شود و باطن دانش‌جویان پرخوان‌تر (و البته همه می‌دانند پ به جای چه حرفی نشسته است!)
پیچیدگی مسائل علمی، هیچ ارتباط با پیش‌رفت علم ندارد. این گرفتاری دقیقاً ماننده‌ی همان معضلی است که گریبان‌گیر حوزه‌های علمیه‌ی ماست. اگر حوزه تعاملش را با جامعه از دست بدهد، مسائل فقهی دم به دم پیچیده‌تر می‌شوند، گره‌های فلسفی ریزتر و بسته‌تر، اما می‌بینی که با همه‌ی این پیچیده‌گی معلومات، گاهی اوقات از پس سؤال یک دانش‌آموز دبیرستانی برنمی‌آییم، چرا؟ برای اینکه نفهمیده‌ایم این سهم امامی که می‌گیریم برای پاسخگویی به سؤالات مردم است. دانشگاه‌های ما هم این را نفهمیده‌اند…»


=======================================
79
با: از وادادگی غربی تا عرفی شدن
http://ba.razedel.ir/archives/654
وحید نصیری‌کیا-آذر90
شاید این نوشتار ادامه ای باشد و یا مصداقی باشد بر مطلب بحث برانگیز «عقلانیت آقای رمان نویس!» که البته از زمانش هم تا حدودی گذشته است، گر چه ما تعهدی نداریم به مناسبتی نویسی! بگذریم.

از وادادگی غربی تا عرفی شدن!
نمی دانم این در مورد ما هم صدق می کند یا نه ولی خیلی ها را می شناسم به تناسب سطح عقل و درک شان وقتی پایشان بیرون از وطن می گذراند زرق و برق آن ور آنها را می گیرد. نمونه ی خیلی بارزش را که شاید همه ما دیده باشیم حاجیانی است که از عربستان و خلق و خوی شان تعریف می کنند.
این برای عوام الناس است ولی نه اینکه غیر عوام چنین تأثیری نپذیرند. آنها هم می پذیرند گرچه خودشان متوجه نباشند و یا در سطح دیگری باشد.
به نظر من آقای امیرخانی هم از این قاعده مستثنی نبوده است، این را از خیلی جاهای نوشته هایش می توان فهمید. مخصوصاً در «نفحات نفت» به شکلی عیان دیده می شود. این شناخت نادرست شاید به مرور زمان بر همگان اثبات شود با مصادیقی عینی. آنجایی که اقتصاد امریکا و اروپا به چالش جدی افتاده است و یا برخوردهای سرکوب گرانه دولت های آنها در برابر اعتراضات مردمان شان.

امیرخانی در صفحه ۶۷ کتاب «نشت نشا» آن قسمتی که به توصیف دانشگاه هاروارد می پردازد در وصف پلیس محله هاروارد می آورد:

حتی محله هاروارد پلیس هم دارد ، هاروارد پلیس … در همه دانشگاه های امریکا، پلیس دانش گاه با پلیس شهری نامی متفاوت دارد. تجهیزات پلیس دانش گاه، اسلحه و اتومبیلش، تفاوت ظاهری چندانی با پلیس شهری ندارد، اما پلیس شهری حق دخالت در مسائل مربوط به دانشگاه را ندارد. به پلیس دانشگاه آموزش داده اند که با شورش دانش جویی – که همه جای دنیا مرسوم است – چه گونه تا کند. به او آموخته اند که در شورش دانشجویی حتی المقدور حق استفاده از اسلحه را ندارند. جالب این جاست که پلیس های دانشگاه اگرچه همان یونیفرم های پلیس شهری را می پوشند و همان تجهیزات را دارند، اما به لحاظ سنی معمولا مسن تر و معتدل ترند و آن قیافه میرغضبی را به خود نمی گیرند. مقایسه اش کنید با مساله کوی دانشگاه خودمان در سال ۱۳۷۸٫ اولین گروه نیروی انتظامی که وارد صحنه شد کلانتری یوسف آباد بود که تخصص ش دیدن کارت ماشین و بو کردن بوی دهان شهروندان بود. فتامل !

برخورد پلیس دانشگاه هم دیدیم! این یک مصداق است از واوادگی پنهان. که همه اش را می شود با چند عبارت دینی جواب داد که آقا چیز خوب را از کافر بگیر و … .

حرف های امیرخانی-هرچند که دلسوزانه باشد و بی غرض-از یک شناخت غلط دوسویه نشأت می گیرد(حالا هی نیایید و بنویسید در پارک ملت فلان گفت). شناخت غلط از انقلاب اسلامی و شناخت غلط از غرب. شناختی که ادامه انقلاب را در ترکیه ممکن می داند و شناختی که می خواهد از غرب بیاموزد که چه کند، ولی بومی شده.

دوستی گفته بود که او از نسل جلال و آوینی است. همان قدر که مثالش به اولی نزدیک است از دومی فاصله دارد. او دارد همان کاری را می کند که جلال با مفهوم «غرب زدگی» فردید کرد. گرچه مسئله را به زبان مردمان بیان کردن و ترویج دادن چیز خوب است ولی کم اند کسانی که در این ره گذر در ورطه عرفی کردن مفاهیم نیفتند. تفاوتی است بین عرفی سخن گفتن و تبدیل مفاهیم عمیق به عرفی، همانی که شاید «به ابتذال کشاندن مفاهیم» باشد.

=======================================
78
سرلوحه‌ها: سرلوحه سی و سوم، آقا رضا! تقه پلیس امریکا هم در آمد
http://sarloheha-moje4.persianblog.ir/post/49/
بلال حبشی قمی-آبان90
همین مطلب در سایت جامعه اسلامی دانشجویان به قلم محمدحسن صادق‌پور
http://jadnews.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1475:1390-08-30-19-45-25&catid=41:yaddasht

رضا امیرخانی ، در کتاب نشت نشایش می نویسد :

" حتی محله هاروارد پلیس هم دارد ، هاروارد پلیس ... در همه دانشگاه های امریکا ، پلیس دانش گاه با پلیس شهری نامی متفاوت دارد. تجهیزات پلیس دانش گاه ، اسلحه و اتومبیلش ، تفاوت ظاهری چندانی با پلیس شهری ندارد، اما پلیس شهری حق دخالت در مسائل مربوط به دانشگاه را ندارد. به پلیس دانشگاه آموزش داده اند که با شورش دانش جویی – که همه جای دنیا مرسوم است – چه گونه تا کند. به او آموخته اند که در شورش دانشجویی حتی المقدور حق استفاده از اسلحه را ندارند. جالب این جاست که پلیس های دانشگاه اگرچه همان یونیفرم های پلیس شهری را می پوشند و همان تجهیزات را دارند ، اما به لحاظ سنی معمولا مسن تر و معتدل ترند و آن قیافه میرغضبی را به خود نمی گیرند . مقایسه اش کنید با مساله کوی دانشگاه خودمان در سال 1378. اولین گروه نیروی انتظامی که وارد صحنه شد کلانتری یوسف آباد بود که تخصص ش دیدن کارت ماشین و بو کردن بوی دهان شهروندان بود. فتامل !

نکته مضحک تر چه گونه گی مواجهه ما با این گونه حوادث است. به جای آن که عبرت بگیریم و بیاییم اصالتا پلیسی برای دانش گاه طراحی کنیم تا جلو حوادث از این دست را بگیریم ، یک هو می آییم و صورت مساله را پاک می کنیم. سیصد نماینده ی مجلس ششم که حکما هرکدام عقل کلی بودند برای خودشان و فک و فامیل شان و حوزه انتخابیه شان ، عقل کل شان را می گذارند روی هم تا بشود عقل جمعی و بخش نامه صادر می کنند که بالکل ورود پلیس به دانش گاه ممنوع است ... گامی دیگر به سمت خارج کردن دانش گاه از حیطه  ی زندگی ...   "

فقط می خواستم بگویم آقا رضای عزیز و برادر بزرگوار ، پلیس آمریکا هم تقه اش در آمد  همین !

برخورد پلیس آمریکا با دانشجویان در جریان وال استریت :


=======================================
77
تا: مقایسه ی تاکتیک های معرفتی جنگ های دشمن
http://majaaaz.blogfa.com/post-304.aspx
فروزنده-آبان90

نشريه ي "زيرسوال" را عرض ميكنم كه احتمالا معرف حضور بچه هاي دانشگاه شريف و فقط بچه هاي دانشگاه شريف آنهم فقط در دو سال اخير هست... نشریه ای برای ساعت ناهار دانشجویان!

جانشين خَلَفِ خبرنامه ي انجمن به اصطلاح اسلامي...

و يكي از ارگانهاي "تحريف تاريخ"...درست با الگوگيري از بزرگترشان: "نسيم بيداري"

بماند...

روزگاري اميرخاني درلابلاي "نشت نشاء"ش هشدار ميداد كه "اگر تاريخمان را ننويسيم، برايمان خواهند نوشت"

امروز اما... ننوشتيم

و حضرات دارند مينويسند برايمان



=======================================
76
روزنامه‌ی تهران امروز: آب بندی نشت نشا
http://tehrooz.com/1390/7/9/TehranEmrooz/733/Page/10/?NewsID=84423
...-مهر90
این مطلب عینا در سایت ارمیا کار شده است.
=======================================
75
خبرآنلاین: نامه‌های مخفی پذیرش دانش‌جو
http://www.khabaronline.ir/news-174210.aspx
...-شهریور90
کتاب > پرفروش‌ها  - دانش‌آموز ما چون نحوه‌ تولید علم غربی را نمی‌فهمد، زندگی علمی را نمی‌بیند، عادت می‌کند به لقمه‌ آماده جویدن، پس دستگاه گوارشش نحیف و نحیف‌تر می‌شود. تا آنجا که به یک هندبوک ساده، یک حل‌المسائل مبتذل، یک دائرة المعارف تنک، تبدیل می‌شود.

 

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «نشت نشا» نوشته رضا امیرخانی را انتشارات قدیانی در 104 صفحه با قیمت 1800 تومان منتشر کرده که تا کنون با استقبال مردم بارها تجدید چاپ شده است. در این کتاب به علل پدیده فرار مغزها یا به تعبیری همان نشت نشا، به شیوه‌ای خواندنی پرداخته می شود.

نویسنده این کتاب می نویسد: «فرار مغزها کلمه مناسبی نیست زیرا اولا اینهایی که می‌روند غالبا مغز نیستند بلکه استعداد هایی هستند که اگر شکوفا شوند تبدیل به مغز می‌شوند. پس بهتر است بجای کلمه مغز از کلمه نشاء استفاده کنیم که این معنا را بهتر برسانیم. فرار هم کلمه مناسبی نیست. وقتی می گوییم فرار این به ذهن می اید که شخصی چیز ترسناکی دیده است و دارد بخاطر این خطر خود را نجات می دهد. اما حقیقت این است که این مهاجرت دانشجویان به دانشگاههای خارجی بیشتر بدلیل خرابی ظرف آموزش و پرورش و دانشگاههاست. کلمه نشت که نشان دهنده خروج تدریجی و ناشی از خرابی ظرف است٬ بهتر است. پس بجای فرار مغزها بگوییم نشت نشاء!»

در بخشی از این کتاب می خوانیم:
کانون توطئه ...
نمونه‌هایی از نگاه رایج خرد غیر مساله‌ای به پدیده‌های نشت نشا
از میان شش نفر تیم المیپاد ریاضی، پنج نفرشان در کلاس ما بودند...
پس می‌توانیم بگوییم مساله‌ای نشت نشا (فرار مغزها)، با المپیادی‌ها ارتباط وثیقی دارد. البته از آنجایی که این بچه‌ها در دبیرستان علامه حلی تهران، وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان درس می‌خواندند، می‌توانیم بگوییم فرار مغزها با سازمان ملی الخ ارتباط وثیقی دارد. از طرف دیگر همه‌ این بچه‌ها بدون کنکور وارد دانشگاه شدند و همه‌گی دانش‌گاه صنعتی شریف را برای ادامه‌ تحصیل انتخاب کردند، پس می‌توانیم بگوییم فرار مغزها با صنعتی شریف ارتباط وثیقی دارد ... همه‌ مقالات و شبه مقالاتی که در مورد مساله‌ فرار مغزها نگاشته شده است، پیرامون یکی از این سه محدوده نگاشته شده است.

راحت می‌توان، عنوان‌ بسازی ... استاد دانشگاه صنعتی شریف، رئیس باند زیرزمینی فرار مغزها بود، این باند با شست‌شوی مغزی دانشجوان، آن‌ها را به ادامه‌ تحصیل در امریکا ترغیب می‌کردند. یا مثلاً 50%- اصلاً کی به کیست؟ 90% - فارغ‌التحصیلان سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان در خارج از کشور تحصیل می‌کنند... و عناوینی نظیر این که به وفور در مطبوعات یافت می‌شود ... نامه‌های مخفی پذیرش، دختران زیبارو در قالب آموزش زبان، مهمانی‌های علمی و الخ!

نشت نشا یک پدیده‌ زیرزمینی نیست. فقط محدود به کشور ما هم نیست. چین و هند و پاکستان هم سال‌هاست که گرفتار این معضل هستند و نیروهای دانش‌گاهی‌شان عمدتاً در غرب مشغول به تحصیل‌اند. نه فقط کشورهای آسیایی که امروز اروپایی‌ها نیز از مساله‌ مهاجرت مغزها می‌نالند. دانشگاه سوربون فرانسه پایه‌ی حقوقی بسیار پایین‌تر و امکاناتی بسیار کمتر از یک دانشگاه درجه دوی امریکایی دارد، پس خیلی غریب نیست که اساتید و دانشجویان سوربون و اکسفورد و سایر دانشگاه‌های اروپایی، جل و پلاس‌شان را جمع کنند و آرام آرام بن‌ کن کنند به سمت ینگه دنیا.

مساله زیرزمینی نیست. در آن مافیایی وجود ندارد. حرف در آورده‌ایم که باندهایی زیرزمینی برای بچه‌ها پذیرش می‌فرستند و خودمان هم باور کرده‌ایم. بچه‌ها سر ودست می‌شکنند برای رفتن، بگذار مسئولان آگاه بخوانند! دانشجوی سال سه‌ شریف، اگر اپلیکیشن فرم دستش نباشد و برای تافل لغت حفظ نکند، یا مشنگ است، یا فقیر است، یا پخمه. زمانی که کشتی آمیستاد بنادر اسپانیا را به مقصد امریکا ترک می‌کرد، تجار برده، آن‌ها را در غل و زنجیر می‌کردند و از پیرها و لاغرها و بیماری‌هایشان هم نمی‌گذشتند. اما امروزه قضیه متفاوت است. آمیستاد گنجایشش محدود است و برده‌گان فراوان. پس تجار دست به انتخاب می‌زنند. چاق‌ها، سالم‌ها و باهوش‌ها را سوا می‌کنند. سرکنسول برای همین توی سفارت‌خانه می‌نشیند به مصاحبه، امروز بردگانند که برای سوار شدن به کشتی سر و دست می‌شکنند ...

علم بومی ....
تنها راه آب‌بندی نشت نشا
به عوض تعلیم علم ترجمه‌ای باید قصه گفت. به همین ساده‌گی. باید قصه‌ تولید علم را تعریف کرد. یعنی زندگی مولد دانش را به دانش‌آموزان نشان داد. همان تقدم سیره بر سنت ... از کل نیوتن همین را به ما چپانده‌اند که یک سیب از بالای درختی- تالاپ - افتاد و همه چیز کشف شد. حالا همه‌ سیستم آموزشی کشور هم منتظر نشسته‌اند تا سیبی از بالای درخت بیافتد و خورشید مشرقی به درآید ...

دانش‌آموز ما چون نحوه‌ تولید علم غربی را نمی‌فهمد، زندگی علمی را نمی‌بیند، عادت می‌کند به لقمه‌ آماده جویدن، پس دستگاه گوارشش نحیف و نحیف‌تر می‌شود. تا آنجا که به یک هندبوک ساده، یک حل‌المسائل مبتذل، یک دائرة المعارف تنک، تبدیل می‌شود. نه او که استاد دانش‌گاه هم از متدلوژی علمی بی‌بهره است. ما نمی‌دانیم که علم چگونه تولید می‌شود. برای همین پای این قافله تا به حشر لنگ است. روند ترجمه‌ علم، اگر به تولید علم تبدیل نشود، روزاروز پرت و پلاتر خواهیم شد. تازه حتا با آوردن روش‌شناسی علم تجربی غرب هم به جایی نخواهیم رسید. دست بالا می‌شویم یک شعبه از شعبات بد و عقب‌افتاده‌ دانش‌گاه‌های غربی. ما حتا باید روش‌شناسی علمی‌مان را نیز خود تولید کنیم. و این علم، از تولید سؤال آغاز می‌شود. ما باید بتوانیم سؤال بومی طرح کنیم تا برای یافتن جواب مجبور به تولید علم شویم. سال‌هاست که باب تولید سؤال علمی در این مملکت بسته شده است. از شور و نشاط علمی هیچ خبری نیست. دانش‌گاه‌هایی که در آن علم تولید نشود و زورکی تدریس شود، بدل می‌شود به گورستان‌های علمی، باور کنیم که همیشه اینگونه نبوده است ...»

بنابراین گزارش، امیرخانی بعد از این کتاب، رمان «بی‌وتن»، کتاب انتقادی «نفحات نفت» و سفرنامه خواندنی «جانستان کابلستان» را منتشر کرده است. 

هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب‌ها‌‌‌ کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.


=======================================
74
زمانه: جستاری راجع به فرار مغزها
http://gerami.blogfa.com/post-277.aspx
ف گرامی-شهریور90

روابط علي ....
در هر فرآيندي ساز وكارهايي وجود دارد كه با كشف آن ساز و كارها و در صورت امكان تاثير روي محرك‌ها، مي‌توان سرعت فرآيند را تند يا كند كرد

 به همين ساده‌گي. ....
مسئولاني كه گمان مي‌كنند در اتاق فرمان نشسته‌اند، از همين قماش‌اند. آن‌ها روابط دروني فرآيند‌ها را درك نكرده‌اند. بنابراين مي‌خواهند طبق مفاد بخش‌نامه ومصوبه و صورت جلسه، اهرم فرار مغزها را به سمت پايين فشار دهند و كليد اقتصاد را روشن نمايند و شير اشتغال را باز كنند! اين جماعت، فرآيندها را هضم نكرده‌اند وخيال مي‌كنند بدون كار روي ورودي‌ها، مي‌توان خروجي‌ها را تحت تاثير قرار داد.

كانون توطئه ...


نشت نشا يك پديده‌ي زيرزميني نيست. فقط محدود به كشور ما هم نيست. چين و هند و پاكستان هم سال‌هاست كه گرفتار اين معضل هستند و نيروهاي دانش‌گاهي‌شان عمدتاً در غرب مشغول به تحصيل‌اند. نه فقط كشورهاي آسيايي كه امروز اروپايي‌ها نيز از مساله‌ي مهاجرت مغزها مي‌نالند.

 دانشگاه سوربون فرانسه پايه‌ي حقوقي بسيار پايين‌تر و امكاناتي بسيار كمتر از يك دانشگاه درجه دوي امريكايي دارد، پس خيلي غريب نيست كه اساتيد و دانشجويان سوربون و اكسفورد و ساير دانشگاه‌هاي اروپايي، جل و پلاس‌شان را جمع كنند و آرام آرام بن‌ كن كنند به سمت ينگه دنيا.
مساله زيرزميني نيست. در آن مافيايي وجود ندارد. حرف در آورده‌ايم كه باندهايي زيرزميني براي بچه‌ها پذيرش مي‌فرستند و خودمان هم باور كرده‌ايم. بچه‌ها سر ودست مي‌شكنند براي رفتن، بگذار مسئولان آگاه بخوانند!



در زمين كه مي‌كاريم؟

 
در همه جاي دنيا دانشگاه ساخته مي‌شود تا مشكلات علمي آن كشور را حل نمايد، اما در جهان سوم مساله جور ديگري است. اينجا دانشگاه ساخته نشده است. دانشگاه ترجمه شده است. لذا مي‌بيني دانشگاه به جاي حل مشكلات مملكت ما، مشكلات ممالك ديگر را حل مي‌كند.
نشت نشا يك امر طبيعي است. يعني اگر دانش‌جوي مهندسي بعد از پايان تحصيل به اين نتيجه نرسد كه بايستي براي زنده‌گي علمي به خارج از كشور برود، يك تصميم غيرعقلاني گرفته است.
...حالا همين قضيه را ترجمه كرده‌ايم و تعداد مقالات چاپ شده، موجبات افتخارات اساتيد شده است. اما در زمين كه مي‌كاريم؟

 اين مقالات كه مقام وزارت به آن مي‌بالد و دانشگاه‌ها فخر مي‌فروشند با تعداد آن‌ها، در همان نشريات غربي چاپ مي‌شوند! يعني ما بي‌جيره و مواجب به سؤالات علمي غربيان پاسخ مي‌دهيم؛ .....

علم بومي ....
تنها راه آب‌بندي نشت نشا
به عوض تعليم علم ترجمه‌اي بايد قصه گفت. به همين ساده‌گي. بايد قصه‌ي توليد علم را تعريف كرد. يعني زندگي مولد دانش را به دانش‌آموزان نشان داد. همان تقدم سيره بر سنت ...
... دانش‌آموز ما چون نحوه‌ي توليد علم غربي را نمي‌فهمد، زندگي علمي را نمي‌بيند، عادت مي‌كند به لقمه‌ي آماده جويدن، پس دستگاه گوارشش نحيف و نحيف‌تر مي‌شود. تا آنجا كه به يك هندبوك ساده، يك حل‌المسائل مبتذل، يك دائره المعارف تنک، تبديل مي‌شود. نه او كه استاد دانش‌گاه هم از متدلوژي علمي بي‌بهره است. ما نمي‌دانيم كه علم چگونه توليد مي‌شود. براي همين پاي اين قافله تا به حشر لنگ است. روند ترجمه‌ي علم، اگر به توليد علم تبديل نشود، روزاروز پرت و پلاتر خواهيم شد.

 تازه حتا با آوردن روش‌شناسي علم تجربي غرب هم به جايي نخواهيم رسيد. دست بالا مي‌شويم يك شعبه از شعبات بد و عقب‌افتاده‌ي دانش‌گاه‌هاي غربي. ما حتا بايد روش‌شناسي علمي‌مان را نيز خود توليد كنيم. و اين علم، از توليد سؤال آغاز مي‌شود. ما بايد بتوانيم سؤال بومي طرح كنيم تا براي يافتن جواب مجبور به توليد علم شويم. سال‌هاست كه باب توليد سؤال علمي در اين مملكت بسته شده است. از شور و نشاط علمي هيچ خبري نيست.



متدلوژي
نمونه‌اي از ترجمه‌ي ناموفق‌
حالا ببينيم داعيه‌دار هنر بومي در اين بوم و بر، چه مي‌كند. او خيرخواهانه متدلوژي هنر غربي را بررسي مي‌كند و به ريشه‌ي درام در نمايش برمي‌گردد. مي‌آيد سراغ مملكت ما و مي‌رود به جست‌وجوي نمايشي ريشه‌دار. هر چه مي‌گردد به چيزي جز تعزيه نمي‌رسد. با اين كه تعزيه با غرب‌زده‌گي سازگار نيست، اما چاره‌اي جز بررسي آن نمي‌يابد. تعزيه مي‌شود يك مقوله‌ي روشن‌فكري و هر روشن‌فكر اهل فلسفه‌ي هنري بايستي يك مقاله پيرامونش بنويسد.



باز هم متدلوژي
...به ساده‌گي و روشني ادعا مي‌كنم كه در ترجمه‌ي امور فردي موفق‌تر بوده‌ايم تا ترجمه‌ي چيزهايي مثل علم كه نياز به كمي همت جمعي داشته است.

 

علوم انساني
عقب‌مانده‌گي جدي‌تر در علوم انساني

بحث بر سر علوم انساني بود. تبعات علوم انساني ترجمه‌اي اتفاقاً بسي مهيب‌تر است از ترجمه‌ي علوم تجربي. ما با ترجمه‌ي علوم انساني و معرفت‌شناسي و حتا روش‌شناسي غربيان، به راحتي به هم‌قد كردن وهم‌ريخت كردن معارف اقدام مي‌كنيم. با ترجمه، چارچوب‌هاي دستگاه فكري غربي‌ها را وارد مي‌نماييم و ارتباط‌مان را با سنت از بين مي‌بريم.


عقب‌مانده‌گي ما در علوم تجربي باعث گرديد تا جيره‌خوار (بخوانيد مترجم) دانشگاه‌هاي غربي شويم، اما چه چيزي امروز باعث مي‌شود كه در ساحت علوم انساني نيز جيره‌خوار و ريزه‌خوار باشيم؟ گفتيم علم تجربي غربي است، چه نيازي بود كه حكومت و دين و فلسفه را نيز از غرب اخذ كنيم؟

علم و زند‌گي!
آيا غربي‌ها علم بومي‌ دارند؟


پيشتر نوشته بودم، لازمه‌ي رسيدن به علم بومي، طرح سؤالي بومي است. كاري كه آن طرف آب به خوبي انجام مي‌شود و مسيرش روشن و مشخص است. دانشگاه در كشور ما سؤال‌هايش را از خود دانشگاه مي‌گيرد. نتيجه مي‌شود همين مدار بسته وهزار توي پيچيده‌اي كه داريم.
زند‌گي اجتماعي بايد براي دانشگاه سؤال طرح كند. كاري كه بالكل فراموش‌مان شده است. هيچ مسيري براي اين طرح سؤال نداريم. وقتي سؤالات دانشگاه درون‌ دانشگاهي شد، مي‌بينيم كه روزاروز ظاهر مسائل پيچيده‌تر مي‌شود و باطن دانش‌جويان پرخوان‌تر (و البته همه مي‌دانند پ به جاي چه حرفي نشسته است!)
پيچيدگي مسائل علمي، هيچ ارتباط با پيش‌رفت علم ندارد. اين گرفتاري دقيقاً ماننده‌ي همان معضلي است كه گريبان‌گير حوزه‌هاي علميه‌ي ماست. اگر حوزه تعاملش را با جامعه از دست بدهد، مسائل فقهي دم به دم پيچيده‌تر مي‌شوند، گره‌هاي فلسفي ريزتر و بسته‌تر، اما مي‌بيني كه با همه‌ي اين پيچيده‌گي معلومات، گاهي اوقات از پس سؤال يك دانش‌آموز دبيرستاني برنمي‌آييم،

 


رپ يا انصار؟
نمونه‌اي از نگاه بومي فراموش شده
وقتي عبارتي را خارج از متن خودش بررسي كني، به هيچ عنوان نمي‌تواني به نتيجه مطمئن باشي. هر عبارتي و مراد از هر عبارتي، در داخل متن خود معنا مي‌يابد....

شايد دو كلمه‌اي كه در عنوان آمد- رپ و انصار- دومفهوم بسيار دور باشند و بل متضاد از منظر اجتماعي، سياسي، فرهنگي ... اما مي‌خواهم- خلاف آمد عادت- مشابهت اين دو را در دو فرهنگ شرح دهم

...
پديده‌ي رپ در جامعه‌ي ما ظاهري است و بي‌معنا. اداي اعتراضي است به چيزي كه وجود ندارد. فريادي است بر سر چيزي كه نيست و درست به همين قاعده پديده‌ي انصار در جامعه‌ي غرب بي‌معناست و ظاهري. رفتاري كه ميان ساكنان مسلمان متنسك زياد مي‌بينيم. اگر كسي در غرب بزيد و نان غرب را بخورد و ماليات بدهد به تمدن غرب و چرخ تمدن غرب را بچرخاند و دم بزند از اسلام، دقيقاً به قاعده‌ي همان رپ ايراني نفرت‌انگيز خواهد بود ... به قاعده‌ي رپ ايراني، روشنفكر ايراني، دانشگاه‌ ايراني و هر چيز ديگري از اين دست ... و راستي چند مقاله داريم راجع به پديده‌ي فراگير و جوانانه‌ي رپ؟ چند مقاله داريم راجع به پديده‌ي حساس و سياسي انصار؟

زندگي و علم!
مقدار مجاز فاصله‌ي شهر تا دانشگاه‌ چه قدر بايد باشد؟

نظاميه‌ها در دل بزرگ‌ترين شهرها بوده‌اند. كارآمدترين مرجع شيعه در درس زمان تبعيدش فرياد مي‌كشيده است كه مكاسب را در بازار نجف بياموزيد.



نتايج دروغين نظام آموزشي

سالي يكبار توي بوق و كرنا مي‌كنيم كه افتخارآفرينان اين ملك چندمثقالي طلا و نقره از آوردگاه جهاني صيد نموده‌اند و ترانه‌ي "گل مي‌رويد به باغ، گل مي‌رويد ..." هم مي‌خوانيم و ... همين!
اولاً خود المپيادهاي جهاني، به قاعده‌اي كه به ما گفته‌اند اهميت جهاني ندارند. نشانگر هيچ چيز خاصي هم نيستند. اين نخبگان به هيچ وجه نشان‌گر سطح متوسط تحصيلي نيستند و اتفاقاً انحراف معيار در كشور ما بسيار بيشتر از ساير ممالك دنياست.


المپيادي در دوره‌هاي اول، نخبگان باهوش و مستعدي بودند كه گزين مي‌شدند، اما در اين روزگار با افزايش كلاس‌هاي تقويتي، برخي از آن‌ها دوپينگي‌هايي هستند كه براي فرار از كنكور راهي ديگر پيدا كرده‌اند. متخصصان حل مساله، آن هم به صورت تك‌بعدي، نه آدم‌هايي علمي

....


چه نبايد كرد؟
فرار مغزها به فرموده متوقف نمي‌شود!
بي‌توجهي به نخبگان فقط يكي از دلايل نشت نشا است.


و از همه‌ي اين‌ها اسف‌بارتر نگاه غلطي است كه به صورت ريشه‌اي در اين طرح نهفته شده است. نخبه‌گي حق نيست، وظيفه است. كسي به دليل نخبه‌گي نبايد حقوق بيش‌تري بگيرد، نبايد امتيازات بيش‌تري داشته باشد. بل‌كه بايد كار بيشتري بكند، فرصت بيشتري براي رشد داشته باشد. و بعد بايد برنامه‌اي داشته باشيم براي شناسايي ميزان ارزش كار.

تكريم
ساز وكار تكريم درست ...
ارج نهادن به نيروهاي علمي البته از حلقه‌هاي مفقوده‌ي روند توليد علم در كشور است.


ارج نهادن و تكريم، يك امر باطني است، نه ظاهري. و البته تا علم بومي و عالم بومي نداشته باشيم، ارج نهادن نيز معنايي نخواهد داشت.
درختي كه قد بر مي‌كشد در ميانه‌ي درختان، طبيعت به اور نور بيشتري مي‌دهد واين البته باعث فرو افتادن ساير درختان نمي‌شود. چند نوع نگاه در اين مملكت به اين درختان سرفراز گزين شده‌ي نخبه وجود دارد...
و اما نگاه ديگري نيز هست. نگاهي كه آن را عادلانه‌ترين نگاه مي‌دانم. همان گونه كه طبيعت براي بلندترين درخت، بيشترين نور را فراهم مي‌سازد، براي عالم نخبه نيز بايستي بيشترين امكانات و تسهيلات را فراهم آورد. اگر چنين كرديم، آنگاه همه براي رسيدن به آن جايگاه تلاش خواهند كرد. و اين تلاش مايه‌ي پيشرفت خواهد بود. وقتي به عوض چهار تا سكه، يك فضاي دل‌پذير پژوهشي فراهم كرديم، هر عالمي غبطه خواهد خورد و در يك سازوكار درست، رسيدن به آن فضا را وجهه‌ي همت خود قرار خواهد دارد. و راستي با چه آزموني مي‌توان بلندي درختان را اندازه زد؟

ارزيابي مستمر و حقيقي
تنها سازوكار تكريم درست ...
به من اگر باشد، فقط آزمون رانندگي را آزموني درست مي‌دانم.آزموني كه در آن راننده را با حقيقت رانندگي مي‌سنجند. چند آزمون اين چنيني در اين ملكت داريم؟ چند آزمون داريم كه علم نافع عالم را- و در حقيقت زندگي علمي عالم را- با آن بتوان سنجيد؟ چه آزموني، رياضيداني يك دانشجوي رياضي را مشخص خواهد كرد؟

آزمون نمي‌تواند در مقطعي يك ساعته، يك سال يا يك فصل عمر علمي كسي را ارزيابي كند؛ همان بازي مبتذلي كه مردم سؤالات گزينش‌ها را حفظ مي‌كردند و وارد يك اداره‌ي دولتي مي‌شدند. آزمون بايد يك امر جاري و ساري در كنار زندگي باشد. چيزي كه در همه‌ي ارزيابي‌ها فراموش شده است.
هيچ كسي مهندسي مهندس ما را ارزيابي نمي‌كند. چنين كاري مستلزم طرح سؤالي است. سؤالي واقعي و برگرفته از زندگي. ما بايد روشي پيدا كنيم براي سنجيدن مستمر كار. نه اين كه توان علمي كسي را به صرف موفقيت در آزمون المپياد يا كنكور سراسري، يك عمر ارج بنهيم. كنكور سراسري و المپياد يعني يك رياضت دو ساله. تازه نه الزاماً رياضيتي علمي. نافع بودنش هم پيشكش!

چه بايد كرد؟
دو راهبرد بلندمدت و ميان مدت
در دراز مدت هيچ راهي نداريم مگر دسترسي به علم بومي. اگر به علم بومي دست پيدا كنيم، آن زمان هرگز از فرار مغزهاي علمي نخواهيم هراسيد.

 مگر امروز اگر يك قلم‌زن اصفهاني جل و پلاسش را جمع كند و برود در امارات دكان بزند، كسي او را فراري مي‌نامد؟ يا مثلاً اگر طلبه‌اي از قم بن‌كن كند و براي تبليغ برود به هارلم نيويورك، كسي از فرار طلاب دم مي‌زند؟ هرگز.
و دقيقاً به همين دليل است كه ايالات متحده از بازگشت فارغ‌التحصيلان جهان سوم به كشورشان نگران نيست.
اما در كوتاه‌مدت. هيچ اميدي نيست كه روند مهاجرت نيروهاي علمي به يكباره متوقف شود. بها دادن به مغزها اولين راهبرد معقول كوتاه مدت است. شايسته‌سالاري و جوانگرايي بايستي از ساحت شعار بدر آيد. ابتدا به فكر نيروهاي داخل مملكت باشيم، سپس به فكر آن‌ها كه خارج شده‌اند.
حمايت به معناي تعريف و تمجيد نيست. حمايت حتا به معناي كمك مالي نيست. حمايت يعني پديد آوردن شرايط بهنجار براي زندگي يك آدم محقق.

سخن آخر
نجوايي با اهل نشت نشا
اطلبوا العلم درست، اما كدام علم؟ علمي كه امروز در غرب تدريس مي‌شود، جيره‌خوار پول است. مساله، مساله‌ي پنهاني نيست. دانشكده‌ها با پولي كه از صنعت يا وزارت دفاع مي‌گيرند، زنده‌اند. براي همين است كه امروز دانشكده‌هاي كامپيوتر پول دارند و مثلاً دانشكده‌هاي مكانيك به نسبت سابق، فقيرتر.
علم امروز را سرمايه خط مي‌دهد.
اگر سرمايه به علم خط دهد، همين اتفاق مي‌افتد. امروز جامعه‌هاي پزشك حاضر نيستند به تحقيقات علمي كه در جهت كشف زودهنگام بيماري‌ها تلاش مي‌كنند، پول بدهند. چرا؟ براي اين كه آن‌ها در صورت پيشرفت بيماري، و در روند درمان و عمل و فروش دارو، بيشتر سود مي‌برند. فقط شركت‌هاي بيمه هستند كه حاضرند به صنعت ساخت دستگاه‌هاي تشخيص بيماري كمك كنند. يعني همه چيز را پول خط مي‌دهد!
تعارض مسيحيت با علم جديد، علم غربي را ناچار بي‌رنگ ساخت و اين بي‌رنگي امروز اين علم را اجير پول كرده است. ما هم كه مترجم علم غربي بوديم، هيچگاه نفهميديم كه علم مي‌تواند رنگي داشته باشد، مي‌تواند ملاك‌هاي برون‌علمي داشته باشد ...
بله... روزگاري علم را از عالم ديندار و مهذب مي‌گرفته‌اند و اگر عالم دين‌دار شود، علم نمي‌تواند افسارش را بدهد دست پول...
كم نيستند در ميان عالمان ايراني مقيم غرب، كه دلشان در وطن‌شان مي‌زيد. كم نيستند كساني كه حتا مقيم غرب‌اند و غرب‌ستيزند. كم نيستند كساني كه مي‌گويند شيطان بزرگ را از درون بايد متلاشي كرد ...
اما گرفتاري جاي ديگري است. تو اگر محصولت را به غرب بدهي، غربي هستي. روي قالي ايراني زندگي كني و ناهار قورمه سبزي بخوري و ان يكاد آويزان كني در آفيس دانشگاهت و شب جمعه‌ها هم بروي دعاي كميل، انتهاي كار با همه‌ي اين خواص مي‌تواني ايراني نباشي ... مگر مي‌توان چرخ‌دنده‌ي ماشيني بود و آن ماشين را نفي كرد؟
ما از تمدن غرب، باطن را مي‌گيريم، و آن‌ها البته از ظاهر تمدن ما نمي‌هراسند، پس غذاي هندي و چيني در آمريكا بيش از غذاي آمريكايي سرو مي‌شود، اما باطن هندي‌ها و چيني‌ها غربي مي‌شود ...

و البته بايد نوشت- حتا براي آن‌ها كه مي‌روند تا برگردند- خبر صفوان جمال را...


=======================================
73
گروه شهید محمدرضا حقیقی: معرفی نشت نشا
http://sh-haghighi.blogfa.com/post-120.aspx
...-مرداد90

اين كتاب به بررسي پديده فرار مغز ها مي پردازد.نويسنده اين كتاب رضا امير خاني مي باشد. از اين نوسنده كتابهاي ديگر با عناوين ارميا(رمان . 1374) ناصر ارمني(مجموعه داستان كوتاه.1378) از به (داستان بلند.1380) و داستان سيستان(سفر نامه.1382) منتشر وچاپ شده است.

در اين كتاب به علل پديده فرار مغز ها يا به تعبيري همان نشت نشا پرداخته مي شود.

نام گذاری نشت نشا هم جالب است. نویسنده این کتاب می نویسد: فرار مغزها کلمه مناسبی نیست زیرا اولا اینهایی که میروند غالبا مغز نیستند بلکه استعداد هایی هستند که اگر شکوفا شوند تبدیل به مغز میشوند. پس بهتر است بجای کلمه مغز از کلمه نشاء استفاده کنیم که این معنا را بهتر برسانیم. فرار هم کلمه مناسبی نیست. وقتی می گوییم فرار این به ذهن می اید که شخصی چیز ترسناکی دیده است و دارد بخاطر این خطر خود را نجات می دهد. اما حقیقت این است که این مهاجرت دانشجویان به دانشگاههای خارجی بیشتر بدلیل خرابی ظرف آموزش و پرورش و دانشگاههاست. کلمه نشت که نشان دهنده خروج تدریجی و ناشی از خرابی ظرف است٬ بهتر است. پس بجای فرار مغزها بگوییم نشت نشاء!

بنده نمی خواهم تمام مطالب این کتاب را تایید کنم اما توصیه میکنم تمام دانشجویان یا کسانی که کنکور قبول شده اند و حتی طلاب محترم این کتاب کوچک را مطالعه کنند. بیان زیبا و مخصوص امیرخانی و مثالهای جالب و نکات طنزی که لابلای این مقاله آمده است٬ کتاب را خواندنی تر میکند.


=======================================
72
تهرانی: اساتید اسرائیلی در دانشگاه شریف
http://tehrani18.mihanblog.com/post/159
محمدرضا اصغری-مرداد90
چند سال پیش عده‌ای از دانشجویان بسیجی به مناسبت روز معلم به دکتر کریمی‌پور کتابی از انتشارات بسیج دانشجویی با عنوان «نشت نشا» را تقدیم می‌کنند و وی جلوی همه‌ی دانشجویان دانشجویان بسیجی را به تمسخر می‌گیرد.
توضیح سایت: نشت نشا را انتشارات قدیانی منتشر کرده است، باقی مطلب نیز تاییدنشده است.
=======================================
71
بهانه خیال تو: ما تنها عروسکیم(1)
http://onlyyadegarii.mihanblog.com/post/4
محسن-تیر90
این روزها یکی از موضوعاتی که خیلی ذهنم رو درگیر می کنه همین قضیه فرار مغزها یا به قول یه بنده خدایی (گمونم فامیلیش امیرخانی بود)، نشت نشا است. چند وقت پیش داشتم به کارنت سیتی دوستام توی فیس بوک نگاه میکردم که بیشتر از 80% شون خارج از ایران بودند، آدمهایی که نه به خاطر رتبه های کنکورشون بلکه به خاطر ایده های خلاقانه ای که ازشون دیده بودم همیشه معتقد بودم جزو کسایی هستن که سرشون یه تنشون میرزه. حالا، هرکدوم یه گوشه دنیا هستیم و اونایی هم که هنوز ایران هستند هم توی فکر مهاجرت یا ویزای تحصیلی...
=======================================
70
کافه فرزانگان: سمپادی این جاست که می فهمد
http://shall-gardan.blogfa.com/post-83.aspx
فاطمه-تیر90
یا رحیم

سلام

می خواستم از نشت نشای امیرخانی برایش بگویم. از سنگینی حرفش... از عجیب بودن حرفش. از هزار تا بهتر از خودم بگویم که ماندند. می خواستم از کسانی بگویم که ماندند و زجر کشیدند ولی ماندند...می خواستم بگویم ولی... نگفتم. مثل خیلی وقت ها که نگفتم. نگفتم و ماند توی گلویم دوباره. می خواستم بگویم از امیرخانی که رفت افغانستان و آنجا، نقطه آخر جهان به دید خیلی از ماها، کمتر عذاب کشید از کشور خودش. بیشتر تحویلش گرفتند. از اویی خواستم بگویم که دعوت نامه داشت از برکلی اما ماند اینجا...ماند که سمپاد بماند و متهم نشود به فرار مغزها...ماند و مغزش را خوردند...ولی ماند. می خواستم دفاع کنم از سمپادم، از محیط بزرگ شدنم. می خواستم بگویم از جایی، محیطی که هر کس اینجا، توی این کشور کوفتی جرئت می کند به باد انتقاد ببندتش. حداقل به حرمت حضور من شاید نباید اینطور باشد. و اینجاست که می فهمم شاید درست گفته باشد " برو" می خواستم بگویم: آهای! من بچه سمپادی با تو کاری ندارم. من بچه سمپادی نه مغرورم نسبت به تو و نه طلبکارم. تو چرا اینطور مرا نگاه می کنی؟تو چرا طلبکاری؟

من بیشتر از تو می دانم درست. من بیشتر از تو از این مملکت بودجه گرفتم درست. ولی قبول کن خیلی بیشتر از تو استرس کشیدم. باور کن... فقط تصور کن اگر الان تو جای من بودی با نگاه های سنگینم ه می شدی یا نه..

=======================================
69
بوی باران عطر خاک: نشت نشا
http://baronsadat.parsiblog.com/Posts/21/%D9%86%D8%B4%D8%AA+%D9%86%D8%B4%D8%A7/
باران سادات-تیر90
نشت نشا*

توی اتوبوس کنار دستم نشسته بود که ناگهان گفت:
همه نخبگان یا در زندان هستند و یا خارج از کشور...
با تعجب نگاهی به خودمان انداختیم و گفتیم:
عجب! ما که هنوز اینجا هستیم



+ خودمان، خودمان را تحویل گرفتیم دیگر
* عنوان کتابی ست از رضا امیرخانی، از نظر ما بهترین کتابی ست که در مورد نخبگان نوشته شده
=======================================
68
آفتابگردون: مساله پوشش، یک فرایند یا صورت مساله ای که باید پاک شود
http://rhosseini.mihanblog.com/post/15
سیده راضیه حسینی-تیر90
انچه در همه پدر و مادر ها مشترک است ، این است که مذهب را طوری تعریف می کنند که انگار شیپور را از طرف دیگرش باد می کنند! توصیه هایی که به نسل جوان می کنند اینطوری است:درست مثل این است که طبیبی – یه به هر حال ادمی – دائم به کسی که لبش زخم شده یا صورتش جوش زده بگوید که "جوش نزن" و " زخم نشو" و بعد هم بگوید که به طور مثال زخم شدن دهن فلان بدی را دارد ; جوش صورت فلان قدر بد است !

این اگر چه درست است – اصولا چه تاثیری دارد؟چه می خواهد بشنود و چه نتیجه ای می خواهد بگیرد؟ به جای این صحبت ها باید فهمید چه عواملی باعث شده که این جوشها در زندگی روحی این بچه و این نسل به وجود امده ; این ریشه ها را باید یافت.( حجاب ؛ دکتر شریعتی)

***

در هر فرایندی ساز و کارهایی وجود دارد که با کشف آن ساز و کارها و در صورت امکان تاثیر روی محرک ها می توان سرعت فرایند را تند یا کند کرد . به همین سادگی . اگر فرایندی را اینچنین بنگریم آن گاه در صورت بروز علل از دیدن معلول متعجب و سر در گریبان نمی شویم و آن را طبیعی می دانیم . اما اگر فرایندی را با این دید ننگریم گرفتار هزار جور آفت می شویم و زرت و زورت معلول ها را محکوم می کنیم ...این جماعت ها(عده ای از مسئولین) فرایند ها را حذف نکردند و خیال می کنند بدون کار روی ورودی ها می توان خروجی ها را تحت تاثیر قرار داد و این تفکر که می گویم شاید مضحک باشد اما متاسفانه واقعیتی تراژیک است فرا روی همه ما .( نشت نشتا ؛ رضا امیرخانی)
=======================================
67
با: پایتخت حکمت
http://ba.razedel.ir/archives/117
نصیری‌کیا-خرداد90
شهر علم
امیرخانی در کتاب نشت‌نشا تعریفی می‌کند از یک دانشگاه امریکایی که به سان شهری است و کلاس‌ها در خانه‌ی اساتید تشکیل می‌شود و … . حوزه‌ای که مرحوم حائری در قم بنیان نهاد چیزی است شبیه همان دانشگاه قرن بیست و یکی امریکایی و یا بالعکس. در قم اگر به دیده‌ی طلبگی بنگری همان دانشگاه عریض و طویل را خواهی دید. مدارسی که بزرگ و کوچک در اطراف حرم -و غیر حرم- مملو از طلاب و اساتید است. و اگر گفتند که درس خارج فقه و اصول فلان استاد در خانه‌اش تشکیل می‌شود نباید تعجب کنی. اگر در کوچه و خیابان هم که راه بروی جو علمی قم را حس می‌کنی.
از ۸ صبح-البته به ساعت قدیم-دروس در مسجد اعظم و شبستان امام خمینی(ره) به درجه علمی اساتید شروع می‌شود، که اکثراً از مراجع تقلیدند. آیت الله سبحانی، مکارم شیرازی، وحید خراسانی، شبیری، شاهرودی، جوادی، نوری همدانی و … . اساتیدی هم که خیز برداشته‌اند برای مرجعیت جلسات درس‌شان را می‌توانی در مدارس اطراف حرم بیابی.

=======================================
66
تارنمای ارتباطات: حکایت دوم اندر نمایشگاه بین‌المللی کتاب
http://titr1.persianblog.ir/1390/2/
فاطمه امیراحمدی-اردیبهشت90
نکته مهمی که نزدیک بود یادم برود و خدایی نکرده اطلاع رسانی یک ارتباط چی ناقص بماند این است که کتاب های امیرخانی و برخی نویسندگان دیگر را می توانید در سالن کتاب های کودک بیابید!! ( قابل توجه دوستانی که کتاب نشت نشا امیرخانی را می خواستند)، اما نکته ی مهم تر هنگام خروج از این انتشاراتی (انتشارات قدیانی) خدای نکرده ناراحت و شوکه زده نشوید منظور بدی ندارند فقط تا فاکتور پرداخت هزینه را نبینند اجازه خروج نمی دهند و برای این که تقلبی هم نباشد زیر دندان شان هم یک امتحانی می کنند!
=======================================
65
جوانان و ایران: تولید علم، شاید وقتی دیگر
http://j-iran.blogfa.com/post-7.aspx
...-اسفند88
...
هر بچه دبیرستانی این ملک قوانین نیوتن را بایستی برای امتحاناتش حفظ کند اما هیچ زمانی در نمی یابد که قانون سوم نیوتن - هر عملی را عکس العملی است - عیناْ از قانون علیت منتج می شود و بوعلی سینا قرن ها پیش در شفا چنین نگاشته است که اگر نبود اصطکاک جسمی که در فلک متحرک بود هرگز از حرکت باز نمی ایستاد.
...
پس... تولید علم شاید وقتی دیگر!

توضیح:

این مطلب رو تو نشریه دانشگاهمون قرار بود چاپ کنیم اما به نظر یه عده علما مناسب نیومد. این مطلب رو یه سال پیش نوشتم و  از کتاب آقای امیرخانی هم استفاده کردم. که فکر میکنم تابلو باشه کدوم قسمت ها هستش!!
=======================================
64
می نویسم در این بهنویس: مشکل کجاست
http://behnevis.mihanblog.com/post/14
شادی حیدری-فروردین90
در مورد اول و بحث مربوط به آن به پدیده ی فرار مغز ها یا به قول رضا امیر خانی به پدیده نشت نشا باز میگردد و فقط در این حد به این بحث مربوط است که علاقه اش هیچ سودی برای کشورش ندارد و نخواهد داشت و هدف فردی را به هدف گروهی ترجیح داده است.
=======================================
63
روزنه‌ای به رنگ: نشت نشا
http://alcor18.blogfa.com/post-30.aspx
AlcorStar-اردیبهشت90
طبیعت برای بلندترین درخت، بیشترین نور را فراهم می سازد! برای عالم نخبه نیز بایستی بیش ترین امکانات و تسهیلات را فراهم آورد. اگر چنین کردیم آنگاه همه برای رسیدن به آن جایگاه تلاش خواهند کرد و این تلاش مایه ی پیشرفت خواهد بود. وقتی به عوض چهارتا سکه، یک فضای دل پذیر پژوهشی فراهم کردیم، هر عالمی غبطه خواهد خورد در یک سازوکار درست، رسیدن به آن فضا را وجهه ی همت خود خواهد داد.
و راستی با چه آزمونی می توان بلندی درختان را اندازه زد؟
از رضا امیرخانی
=======================================
62
چه می‌جویی عشق همین جاست: تکبیره الامتحان
http://electy.persianblog.ir/post/294/
پسرک-اردیبهشت90

رضا امیرخانی یاد گذر کریم رود افتاده بود...

و من به او می گفتم... رضا؛ کتاب «نشت مشا» را کی می نویسی؟


=======================================
61
هیج و کوچ: واقعا که خیلی
http://hichokuch.blogfa.com/post-99.aspx
علیرضا-اردیبهشت90

یک- کلیشه ی معروف: اطلب العلم حتی بالسین!

دو- به قول رضا امیرخانی، این فرآیند نشت نشاست نه فرار مغزها!

سه- کسی بدش نیاید ولی ایران می ماندند که چه؟! این همه دانشجو تولید کرده ایم مثل مرغداری! چه توفیری کرد؟! این ها هم مثل بقیه بیکار بودند!

چهار- کسی بدش نیاید ولی اینجا که آمدم فهمیدم اینکه هی در ایران میگویند فرار مغزها، فرار مغرها، خیلی هایش حرص و جوش بیخود است. بنده شخصا یک لقمه مغز گوسفند را ترجیح می دهم به بعضی از به اصطلاح مغزهایی که اینجا هستند!


در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(1)
. آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(4)


  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٢٧٨٤
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.