جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بيست و پنج مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 200 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=======================================
233
بی نام و نشون: روزگار سخت اما خوش...
http://bnamoneshoon.blog.ir/1395/02/02/%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%AE%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%B4
...-اردیبهشت95
فقط دعا می کنم از نعمتی که به من میده خوب استفاده کنم و بر علیه خودش عمل نکنم...
یک مونولوگ مکرر بابای ارمیا داشت توی کتاب ارمیای رضا امیر خانی:«خدایا هر چی میدی شکرت، هر چی هم میگیری شکرت»
این کتابه رو حتما بخونید خیلی زیبا نوشته شده ولی خط داستانیش رو دوست نداشتم، کلا رضا امیرخانی تموم سعی اش اینه خواننده رو زده بکنه از کتاب ولی ما کوتاه بیا نیستیم، ما تخص تر از این حرف هاییم رضا امیرخانی برو کمی بیشتر سعی کن...
=======================================
232
تفکر توحیدی: ارمیا، ماهی عاشق و غمگین*
http://r1001.blog.ir/1394/12/16
رضا کریمی-اسفند94
کتابی از منظر یک نویسنده است که به جای دیدگاه سیاسی و اجتماعی روایتی عاشقانه از جنگ را عرضه می کند.
ارمیا نام پیامبر بنی اسرائیل در زمان اسارت این قوم به دست بخت نصر پادشاه بابلی است که نام یکی از بخشهای عهد عتیق با عنوان «کتاب ارمیا» هم هست. ارمیا نماد پیامبری در زمانه عسرت و سختی است و شاید به دلیل غم های ارمیاست که بخش بعدی در عهد عتیق «مراثی ارمیا» نام دارد.
در رمان «ارمیا» در تفسیر ذوقی قرآنی هم علت نامگذاری دیگری برای کتاب پیدا می شود: صیغه امر از فعل «رمی» است در آیه وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى (انفال/17) که به صورت تثنیه درآورده شده است. ارمیا و مصطفی (دوست شهید همیشگی اش) با هم تیرمی انداختند: ارمیا!
به طور خلاصه داستان ارمیا داستان رزمنده ای است که در خاطره جبهه و دوست خود اسیر مانده و نمی تواند با دنیای جدید ارتباط برقرار کند. این شخصیت از یک طرف شباهتی به ارمیای نبی دارد و از طرف دیگر شباهتی به تیرانداز(رمی) خداگونه در سوره انفال!
فلش بک ها و یاد گذشته حس نوستالژی را در ادبیات و سینما به وجود می آورند. در رمان ارمیا هم فلش بک های قابل توجهی دیده می شوند.
***
ادبیات دفاع مقدس را به دسته های مختلفی می توان تقسیم کرد از یک حیث می توان این ادبیات را به چند دسته تقسیم کرد:
ادبیات عامه پسند مانند «دا» و «نورالدین پسر ایران» و... که روایت های ساده و عامه پسندی از شیرینی ها و تلخی ها جنگ و حواشی آن روایت می کنند.
ادبیات صلح طلب و ضد جنگ مانند «من قاتل پسرتان هستم» (احمد دهقان) و شطرنج با ماشین قیامت (حبیب احمدزاده) کهبه جنبه های منفی جنگ به طور کلی می پردازند.
ادبیات نوستالژیک جنگ مانند رمان ارمیا. وصیت نامه شهید باکری چنین وضعیتی را پیش بینی کرده است. نوستالژی جنگ در سینما و ادبیات ما نمونه هایی دیگر هم دارد: «برج مینو» از ابراهیم حاتمی کیا و «مزرعه پدری» از رسول ملاقی پور در سینمای دفاع مقدس هم خاطرات حسرتبار رزمندگان دفاع مقدس راروایت کرده اند.
***
ارمیا نمادی از انسان هایی است که در نوستالژی و حسرت مستی دوران جنگ به سر می برند و از صحو و بیداری دوران پس از جنگ فراری هستند. امیرخانی با استعاره «ماهی» بیرون افتاده از دریا به خوبی این حال و وضع را توصیف می کند. ارمیا پر از است از لطافت های معنوی اما بر اساس معنویت جبهه، داستان اقتضای عشق های دنیوی مانند انچه از عشق ارمیا به آرمیتا در رمان «بیوتن» می خوانیم در خود ندارد. جبهه جای این حرفها نیست و ارمیا هنوز در جبهه است. ارمیا در «ارمیا» عاشقانه و با لذت زیر دست و پای عزاداران امام خمینی (ره) می شکند و مانند ماهی بیرون افتاده از آب جان می دهد. اما ارمیا در «بیوتن» رزمنده ای است که به درون جامعه و مردم می رود تا کاری کند.
هر چه روبه پایان داستان می رویم آزادگی و بی تعلقی ارمیا در جنگل به اوج خود می رسد. مجموعه ماجراهایی که موجب ترک شهر توسط او می شود مخاطب را آماده و مستعد خواندن یک غسل تعمید می کند؛ آنچا که در جنگل خوابیده و نفس های حیوانی را احساس می کند و می بیند یک گراز او را می لیسد پس فرار می کند و بعد هم با خودش کلنجار می رود که با با این نجاست و بزاق خشک شده چه کند؟ توصیف شرایط ارمیا و خواننده را متقاعد می کند که باید تمامی لباس هایش را در بیاورد و در آب سرد فرو برود (ص218). بعد از این اتفاق است که توسط معدن چی ها پیدا می شود و بعد هم خبر رحلت امام را می شنود.
مرگ ماهی وار ارمیا از طرفی سخت و از طرفی عاشقانه است. توصیف این صحنه ها در عین خشونتی که در آن است سبب انزجار نمی شود بلکه مانند دیدن جاری خون شده بر صورت یک شهید لطافت دارد نه انزجار. من هم شکسته شدن استخوان ارمیا را عاشقانه و همراه با حس رهایی خواندم.
اساساً یک پایان بندی خوب در ماندگاری اثر بسیار مؤثر است. هر چند افتتاحیه رمان آنقدر گیرا نبود اما پایان آن در ذهن ماندگار می شود؛ ارمیا با آن غربت و انزوا شاید پایانی جز اینگونه شایسته اش نبود.
* این یادداشت برای جلسه نقد و بررسی کتاب ارمیا نوشته شد.
کتاب ارمیا نقد وبررسی شد + تصاویر
=======================================
231
http://www.kermanshahpl.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=NEWS&ID=%22eaa2255d-bf63-45b1-9521-ce7067ec3752&WebPartID=ae5f28e5-da17-4d42-bc26-e8c91363b91f&CategoryID=77692c85-f594-42af-a6f1-5c59ca8b38ae
جلسه نقد و بررسی رمان «ارمیا» اثر رضا امیرخانی 15 اسفند برگزار می شودنقد و بررسی اولین اثر رضا امیرخانی با عنوان «ارمیا» که جایزه بیست سال ادبیات داستانی ایران را از آن خود کرد، 15 اسفند برگزار می شود.
به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان کرمانشاه، جلسه نقد و بررسی رمان «ارمیا» اثر رضا امیرخانی روز شنبه 15 اسفند در محل کتابخانه عمومی امیرکبیر برگزار می شود.
«ارمیا» اولین کتاب امیرخانی در سال 1374 است که جایزه بیست سال ادبیات داستانی ایران را از آن خود کرد. ارمیا نام یک جوان شمال شهری است که در یکی از مساجد پایین شهر برای جبهه ثبت نام می کند و همان جا با دوست صمیمی اش مصطفی آشنا می شود. او در جبهه مصطفی را از دست می دهد و در غم از دست دادن دوستش منزوی می شود و کارش به مراجعه به روانپزشک کشیده می شود. پدر ارمیا برای بهبود او تلاش هایی می کند و ارمیا هم تصمیماتی می گیرد و به سفر می رود...
نام ارمیا نام سایت رسمی نویسنده هم هست (ermia.ir) و این رمان در رمانی دیگر (بیوتن: سال1378) با داستانی در آمریکا ادامه پیدا می کند.
=======================================
230
فردا نیوز: سرخورده از کوچه و پسکوچههای شهر
http://shafaf.ir/fa/news/330389/%D8%B3%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D9%88%DA%86%D9%87-%D9%88-%D9%BE%D8%B3%E2%80%8C%DA%A9%D9%88%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%B1
علي اصغر معبادي-تیر94
ارميا اولین رمان رضا اميرخاني است. گرچه به ظاهر رماني است ساده و روان كه هر فردي ميتواند آن را به دست گرفته و تا آخر مطالعه كند لکن اين قصه لايه های درونی پنهاني هم دارد كه هر مخاطبي شايد متوجه آن نشود.
سرویس فرهنگی فردا- ؛ ارميا اولین رمان رضا اميرخاني است. گرچه به ظاهر رماني است ساده و روان كه هر فردي ميتواند آن را به دست گرفته و تا آخر مطالعه كند لکن اين قصه لايه های درونی پنهاني هم دارد كه هر مخاطبي شايد متوجه آن نشود. ارميا كه شخص اول قصه و از بچههاي مرفه به اصلاح بالاشهري محسوب ميشود، پايش به جبهه باز شده و از دوستي با شخص ديگري به نام مصطفي، بهره خالصي از معنويت حقيقي ميبرد. كمكم تحت تاثير فضاي معنوي جبهه و مصطفي قرار گرفته و اين معنويت چنان براي او پر رنگ ميشود كه نازپروريهاي مادرانه خود را فراموش كرده كه گويي سالها با آن زندگي فاصله گرفته است.
ارميا حالا مدتهاست با فرهنگ و خوي معنوي جبهه و به خصوص مصطفي، سبك زندگي جدیدی را مبتنی بر دين تجربه ميكند. روز به روز اين سبك زندگي او را بيشتر از زندگي گذشتهاش فاصله ميدهد تا آنكه با پايان جنگ، پاي او به شهر باز ميشود. حالا او قرار است به زندگي قبلی خود برگردد كه ميبيند، شهر طور ديگري شده است. با عدهاي روبرو ميشود كه در جنگ راضي نبودند مسئوليتي به گردن بگيرند و حالا آن عده در شهر، مسئوليتها دارند و تفكري منتقدانه و با نگاهي بي اهميت به بازماندگان جنگ مينگرند. به باور اين قلم، اين عده همانهايي هستند كه در هر صورت و هر شرايطي كه كشور در آن قرار دارد، اولويتشان فقط و فقط منفعتهاي شخصي است.
لايه ديگري كه از دل اين قصه بيرون مي آيد آنجاست كه ارميا از جنگي برميگردد كه بسياري را ميبيند به خاطر ارزشهاي والايي به خاك وخون كشيده شدند و حالا هنوز از جنگ برنگشته، شاهد است كه در رقابتهايي كه به ظاهر موجهاند چگونه دودستگي شكل گرفته و بي مراعات، بر ارزشها ميتازند. همین مسئله ارمیا را به سرکشی وا می دارد و مواجهه او با آنچه مخالف آن است به مانند شنا بر خلاف جریان آن بخشی از اتفاقات این رمان را تشکیل می دهد. اين يكي از نقاط قوت اين رمان زيباست كه نويسنده با اينكه شايد حدود چهارده سال بيش آن را منتشركرده لكن انگار بياخلاقيها و بيارزشيهايی كه در تمام سالهای بعد از جنگ تاکنون دچارش مي شويم را با تلنگر به مخاطب گوشزد ميكند.
ارميا در جنگ، آدميت را ديده! يعني با انسانهايي همچون مصطفي روبهرو مي شود كه تنها قصدشان آدم بودن است و حالا كه به شهر برميگردد، ميفهمد كه اينجا خيليها قصد دارند آدم مهمي باشند و نه آنكه آدم باشند و براي اين مهم بودن يا دنبال تحصيلات عاليهاند يا پول و يا هر آنچه كه آنها را آدم مهمي كند. اينجاست كه ارميا ميفهمد آدم بودن همان تصميمي است كه بايد جامعه بگيرد و شهري كه آدمها به سمت مهم شدن مي روند، غرور و فخرفروشيها و افادههاي الكي شروع ميشود.
در بدو برگشتن ارميا از جنگ، او سعي ميكند اين حال خوب و خوش و وصف ناپذيرش را حفظ كند لكن حالا كه پايش به شهر باز شده، انگار نمنم دارد همرنگ جماعت ميشود. نوعی همرنگي اي كه موجب از دست دادن آنچه در جبهه داشت می شود. وقتي بعد از مدتها ميفهمد كه ديگر حال و روز درونی جنگ را ندارد، تصميم به هجرت ميگيرد تا بلكه با دوري از رفاهزدگي خلوتي بيابد... و ارميا در جستجوي اين خلوت به ناگاه خبر رحلت فردي را مي شنود كه محرك معنوي او و بسياري از انسانهاي والاانديش بوده كه در جنگ با آنها آشنا شده... او خيلي زود بر ميگردد به همان شهري كه از آن هجرت كرده و ميداند بايد با اين خبر تلخ و ناگهاني روبرو شود و آيندهاي كه نمي داند در برابرش چه بايد بكند... خواندن اين رمان خوب به قلم رضا امیرخانی از نشر افق را در این روزهای تابستان، پیشنهاد میکنم!
=======================================
229
کافی کتاب: ارمیا - رضا امیرخانی
http://kafiketab.blogfa.com/post/715
مریم-تیر91
- اگر من خدای نکرده شهید شم تمام این راه باید من رو کول کنین ، برگردونین .
- خدا نکنه . شما خیلی سنگینی . ایشالا یکی دیگه که سبک تر باشه شهید بشه .
ارمیا - رضا امیرخانی
=======================================
228
کتابخانه عمومی شیخ مفید مُجـِـــن: ...
http://sheakhmofid.blogfa.com/post/252
مسوول کتابخانه-فروردین94
کتاب روایت پسری ارمیا نام از خانواده ای بالاشهری و جبهه رفتنش و هم پیاله شدنش با مصطفا پسر جنوب شهری است که در ادامه مصطفای قصه شهید می شود و ارمیا از غم از دست دادن رفیق هوش و عقل از سر به در می برد.
بعد اتمام جنگ برای ارمیا سخت است که بی رفیق به زندگی عادی برگردد و پناه بر جنگل می برد و ....
در کل داستان در کشمکش خود و دنیای متضاد بیرون است. جامعه ای که با افکار ارمیا خیلی متفاوت است. نسل جبهه رفته و جنگ دیده و نسلی که هضم این از خودگذشتگی ها برایش بسی سخت و بغرنج است.
نگارش کتاب چونان کتب دیگر امیرخانی از دستورزبان متفاوتی برخوردار است و در کل از آن کتاب هایی است که من از آخر به اول خواندم تا برای خواندنش تاب آورده باشم. از نقاط قوت داستان، توصیف خوب صحنه ها، برش از فضای جبهه به زندگی در جریان کنونی، پردازش جزئی شخصیت ها و بازی هوشمندانه با قلم است.
- ارمیا کتابی است که از خواندنش احساس خسران به خواننده دست نمی دهد و به قولی: ارزش یک بار خواندن را دارد.
=======================================
227
کتابخانهی عمومی فجر صالحآباد: به مناسبت روز مادر
http://fajrpl.blogfa.com/post/459
...-فروردین94
در حال مطالعه ی کتاب ارمیا بودم که پاراگرافی از آن را بسیار مطبوع و مناسب دیدم برای ایجاد پست به مناسبت روز مادر، این الهه های نازنین.این روز فرخنده بر تک تک مادران و زنان مبارک باشد.
اینم اعجاز قلم امیرخانی در تفهیم معنای لغت مادر
"همه ی مادرها با هم اشتراکاتی دارند.همه مادرها مثل هم هستند.این هیچ ربطی به پسرها ندارد.پسرها هر کدام روحیه خاصی دارند اما مادرها روحیه ای مشترک دارند.چیزی در روحیه شان وجود دارد که در همه ی آنها مشترک است.این همان چیزی است که به لغت مادر معنای خاصی می بخشد،معنایی که در کم تر کلمه ای وجود دارد.بعضی کلمات جنس شان با بقیه فرق می کند،مادر هم یکی از همان هاست."
=======================================
226
کتابخانهی عمومی فجر صالحآباد: ارمیا
http://fajrpl.blogfa.com/post/461
...-فروردین94
ارمیا/رضا امیرخانی/انتشارات سوره مهر
خلاصه کتاب
ارمیا،تنها پسر خانواده معمر و دانشجوی رشته عمران ، داوطلبانه و جزء نیروهای بسیج راهی جبهه های جنگ می شود ودر آنجا با مصطفی نامی آشنا می شود که سبب تغییر دیدگاه ارمیا به زندگی می شود بعد از شهید شدن مصطفی ارمیا تنها با یاد و خاطرات او و فرهنگ مخصوص جبهه زندگی می کندو تقریبا دچار افسردگی می شود زیرا اطرافیانی که ارمیا با آنها زندگی می کرد با دیدگاه ارمیا غریبه بودند.برای رهایی از این حالت ارمیا راهی شمال می شود تا مدتی با خدای خود خلوت کند.در آنجا با یه گروه معدن چی آشنا می شود و شبی را با آنها سپری می کند وبرای خلوت کردن با خدای خود آن جمع را نیز ترک میکند پس از هفته ها پیرمردی به نام نادعلی از بین معدن چیان که شیفته ی شخصیت ارمیا می شود معدن چیان را وادار به پیدا کردن ارمیا می کند
ارمیا پیدا می شود و در کنار معدن چیان مشغوله کار کردن در معدن می شود پس از مدتی ارمیا کاملا عادت به کار کردن در کنار معدن چیان میکند مدیر معدن چیان رادیوی برایشان می خرد و برای اولین بار که رادیو روشن و موج آن را پیدا میکنند رادیو خبر رحلت امام را می دهد.پس از شنیدن این خبر ارمیا راهی تهران وشرکت در مراسم تشییع حضرت امام می شود.
نقاط قوت کتاب
ا-شروع خوب
2-هدف نویسنده به تصویر کشیدن فرهنگ مخصوص زندگی در جبهه و ارزشها و اعتقادات رزمندگان بوده است که در این زمینه بسیار موفق بوده است.
3-توصبف ها و تشبیه های دقیق و زیبا و بدیع مانند پاراگراف اول صفحه 202 کتاب که ارمیا به ماهی حلال گوشت تشبیه شده است.
4-آیاتی که نویسنده جهت اثبات نوشته های خود به کار برده است از نقاط قوت کتاب محسوب می شود.
5-ابتکار نویسنده در توضیح و تفسیرپذیرش کار کردن ارمیا در معدن"می دانی کاووس ما به جزء لا اله الا الله دیگر جای نه نمی گوییم ،ما عادت نداریم به کسی نه بگویم.
6-اشاره به فعل "فکر کردن".که در کمتر رمانی به این زیبای به این فعل اشاره می شود.
7--راوی داستان دانای کل می باشد.
نقاط ضعف
1-پایان نا مناسب و بد.
2-غیر طبیعی بودن زندگی ارمیا در آن طرف کوه به مدت چند هفته بدون غذا و سایر لوازم زندگی.
3-به کار بردن پاره ای لغات بدون هیچ توضیحی در پاورقی یا آخر کتاب که خوانندگان مبتدعی را کمی گیج می کند مانند بورژوا،فئودال،اپوزیسیون،انتلکتوئل
4-پایان کتاب اصلا معلوم نمی شود ارمیا زنده می ماند یا می میرد. در جای مطالعه کردم رمان بیوتن ادامه ی داستان ارمیا می باشد که ارمیا با آرمیتا آشنا و ازدواج می کند، اگر اینگونه است کاش نویسنده در پایان داستان به این مطلب اشاره می نمودند.
5-آوردن توصیفات اضافی که باعث بی حوصلگی خواننده می شود مانند نحوه کار کردن در معدن.
همه ی نقاط قوت مربوط به سبک خاص امیر خانی می باشد.گروه مخاطب با توجه به سبک وسیاق نویسنده احتمالا طبقه ی تحصیلکرده و جوانان می باشد.طرح و رنگ آمیزی روی جلد کتاب با توجه به تشبیهی که خود نویسنده به کار برده است (ارمیا تشبیه به ماهی حلال گوشت که از آب بیرون افتاده است) هم خوانی دارد و تقریبا رنگ آمیزی روی جلد مانند شخصیت ارمیا راز آلود می باشد.
=======================================
225
درخت زندگی: احساس ارميايى من!
http://i-s-ali.blogfa.com/post/135
امیرحسین-اسفند93
سلام اين روزا يکم حس و حال "ارميا"ى اميرخانى را دارم... همزاد پندارى... ميدونى ، ناراحت و عصبانى نميشم... فقط دلم ميسوزه...يادش بخير کتاب خونى و فرهنگى و بخصوص اميرخانى و من او ، بيوتن و البته ارميا... باهاشون زندگى ميکردم... حالا بعداز چندسال حس ارميا را حس کردم...
=======================================
224
پیک کتابداری: آقای امیرخانی، چرا تکرار؟
http://farhangi.alzahra.ac.ir/documents/other/Nashriat/Nashriat%2092/Peik-Ketabdari-41-92.pdf
ص 12
معصومه سعادت-اسفند93
...
البته از اینکه علی فتاح را در خانهی قیدار دید کمی خوشحال شد اما از تناقض زمانی موجود در کتاب کمی دلخور شد. راستش را بخواهید دختر به سختی کتاب را تمام کرد. با کمی دلخوری از آقای نویسندهی محبوبش که نوشته هایش رنگ و بوی تکرار گرفته بودند... دختر حاال به خودش این اجازه را می دهد، که به نویسنده ی محبوبش بگوید: آقای امیرخانی! دست ما را از خواندن نوشته های ناب و متفاوت خود کوتاه نکنید! ً ِ به نیاز من تازه به عرصهی جوانی قدم نهاده توجه کنید و لطفا دچار تکرار نشوید!
=======================================
223
باشگاه خبرنگاران جوان: به یک رفیق شفیق نیازمندیم
http://www.yjc.ir/fa/print/5139970
...-اسفند93
به یک رفیق شیش، رفیق فاب، رفیق شفیق و هر چیزی که شما اسمش را می گذارید، نیازمندیم. من در اینجا اعتراف می کنم که علی رغم داشتن دوستهای فراوان، سالهاست حتا یک رفیق هم نداشته ام. مرد که باشی، خصوصا اگر کله ات بوی قرمه سبزی هم بدهد، میفهمی نداشتن یک رفیق که حرفت را بفهمد و حرفش را بفهمی چقدر آزار دهندهست. این وسط دوست داری یکی باشد که بودنش الکل رویِ ذغال نباشد، خودِ آتش باشد، بفهمد، ببیند، درک کند و اگر نه همیشه ولی آنجا که باید باشد، باشد. دوست داشتم حتی اگر در خواب، رویا، قصه، یا حتی کابوس هم که شده، بویِ چنین رفاقتی را بچشم.
"رضا امیر خانی" از آن نویسنده هایی ست که میگوید "متاسفانه به من و شما وحی نمیشود! وحی و الهام و سایرِ تجربیات معنوی، حین نگارش به کار نمیآیند. بنابراین به جای این که حین نوشتن، به این موضوعات بیاندیشید، سعی کنید در زندگیتان آدم خوبی باشید؛ در نوشتن، خودتان را و تجارب معنویتان را خواهید نمایاند! "قطعاً کسی که چنین اعتقادی دارد تمام آنچه مینویسد را تجربه میکند، پس با اعتماد "ارمیا" را به دست گرفتم.
"چشمان مصطفا ارمیا را بر خطوط کتاب ترجیح دادند اما چشمهایش مثل همیشه از نخستین در نماز ارمیا جلوتر نرفتند یعنی نمیتوانستند. چگونه به آن چشمان نیم باز مشکیِ مشکی میتوانستی چشم بدوزی زمانی که تو را نگاه نمیکند و افق دیدش جایی ماورای تو و سنگر است؟ چگونه چادر گلمنگلی نگاهت را بر سجده سادهاش پهن میکردی، زمانی که شانههای ارمیا در سجده بیصدا میلرزید؟ مصطفا کتاب را بست، عینکش را درآورد و آن را با دستمالی که در میان لباسهای خاکیاش به طرز عجیبی تمیز ماندهبود پاک کرد، یکی از شیشههای عینکش لق شده بود. آرام گفت : موجی شده. و بعد باز هم بی اختیار نگاهش ارمیا را و نمازش را به عینک ترجیح داد"
داستان رفاقتی ناب، یک ماجرای شگفت و دوستی ای که از دلِ توپ و تانک و خمپاره آغاز میشود، ارمیا، اولین کتاب رضا امیرخانی ست که در آن رفاقت دو رزمنده ی جوان به زیبایی هرچه تمام تر به تصویر کشیده شده.
"- خب شما دوستی را از دست دادید. خیلی بهتان نزدیک بود، نه؟
- مصطفا؟ نه اصلاً به من نزدیک نبود اگر نزدیک بود که من الان اینجا نبودم. من هم شهید شده بودم. مصطفا کجا و من کجا؟! او یک مرد بود بزرگ بود. البته من هم بزرگ میشوم ...
- ببخشید وسط حرفتان میآیم اما خود این بزرگ شدن خیلی امیدوارکننده است. یعنی شما هم میتوانید مثل مصطفا بزرگ باشید ما به این حالت امیدوارکننده میگوییم ...
- شما هم ببخشید وسط حرفتان میآیم من هم بزرگ میشدم، اما مثل ناخن، من را کند و رفت
دکتر بغضش را نیمه کاره خورد.
- پس بنویسم شهید به شما خیلی هم نزدیک نبود .
- نه ننویسید! بنویسید نزدیک بود. خیلی هم نزدیک بود. یک متر بیشتر فاصله نداشت. مساله یک مساله ساده احتمال نیست و گرنه هم او باید میرفت، هم من. یک متر که فاصلهای نیست. بنویسید ارمیا معمر آدم نیست، ناخن است. باید گرفتش، کوتاهش کرد. بنویسید هنوز هم آدم نشده، وگرنه من که تازه نمازم تمام شده بود. بنویسید ..."
"ارمیا" را که جوایز بسیاری از آن خود کرده، "رضا امیرخانی" در سال 1372 نوشته است. تقدیر ویژه دومین دوره کتاب سال دفاع مقدس و تقدیر در نخستین دوره جشنواره فرهنگی هنری مهر از جمله این جوایز است. "ارمیا"، جایزه برتر بیست سال داستاننویسی ادبیات دفاع مقدس را نیز به دست آورده و در بیستمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، جزو پرفروشترین کتابهای انتشارات سوره مهر بوده است.
=======================================
222
سیاه چاله های ذهنم: 290
http://30yah-chale.blogfa.com/post-449.aspx
حکیمه خانوم-تیر93
یک چند روزی هست که "ارمیا" ی رضا امیر خانی رو شروع کردم به خوندن برای بار دوم :) نه اینکه خیلی اثر شاهکاری باشه مث "قیدار" یا "من او" اما خب تا وقتی که کتاب "بیوطن" رضا امیر خانی رو نجمه تموم کنه من به ارمیا قناعت میکنم.چون کتاب دیگه ای ازش در دسترس نیست :)
به نظرم کلا "ارمیا" از بین این چندتا کتابی که از این نویسنده خوندم خیلی ضعیفه! خب چون بقیه آثارش قوی هستن توی ادم توقع ایجاد میکنه که این یکی هم به همون نسبت خوب باشه ولی در مقایسه با بقیه نصف نمره رو بیشتر نمی گیره :) خب البته این اولین رمان رضا امیر خانی هست پس بهش زیاد خرده نمیشه گرفت چون حق مطلب رو توی بقیه ی آثارش به خوبی ادا کرده.
به شدت منتظر خوندن کتاب"بیوطن" هستم...
=======================================
221
کتاب افق: دعوت به خواندن مجموعهی خونآشام نوشتهی سیامک گلشیری
http://ofoqbook.blogfa.com/post/487
...-اردیبهشت92
4_ ارمیا، قیدار، من او!
خب، درباره ی این سه کتاب و کتاب های دیگری از جمله بیوتن و جانستان کابلستان که چندی پیش خوانده شدن، فقط یه کلمه به ذهنم میرسه. اون "خواندی" ـه! این کتاب ها رو باید خوند. همین! این کتاب ها رو باید خودن و درک کرد که چه طور میشه لابه لای صفحه های یک کتاب گم شد، اشک ریخت و لبخند زد! +رضا امیرخانی یک "نویسنده" است!
پایان نوشت: خیلی جالب بود. من 21 رفتم نمایشگاه و بعدش فهمیدم از خیلی وخت پیش، تا 20 اردیبهشت جناب امیر خانی در غرفه ی بزرگسالان افق تشریف داشتن و همین که تشریف داشتن. D: اَه! نمیشد یه روز دیگه هم میموند حالا؟! :-"
=======================================
220
خبرگزاری فارس: بازار نشر توسط نویسندگان زن قُرُق شد/اقبال مخاطبان به خبرسازترین کتاب هفته
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930920000886
...-آذر93
یکی از نکاتی که در هفته سوم آذر جالب توجه بود، فروش 3 اثر از رضا امیرخانی در کتاب فروشی افق در خیابان انقلاب بود. «ارمیا»، «قیدار» و «من او» 3 عنوانی هستند که در این هفته پرفروش شده بودند و بنا به اظهار این کتاب فروشی یک چاپ «ارمیا» تمام شد. علت فروش این کتاب بعد از 19 سال از چاپ آن حتی برای فروشنده نیز نامشخص بود.
=======================================
219
کارناوال افکار: ارمیا
http://carnaval.blog.ir/1393/06/31/%D8%A7%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7
فاطمه رضایی-شهریور93
ضا امیر خانی!
سخت است در باب این اسم و کتاب هایش چیزی بنویسم... کسی که در تک تک جملاتش، در لابلای برگ برگ کتاب هایش "خودم " را یافتم!
من به راستی خود را دوباره در شخصیت های کتاب هایش یافتم، شخصیت هایی که همه در واقع " یک نفر " اند!
از "علی" بگیر تا "ارمیا" و دوباره "ارمیا" ( بی وتن !)، تا حتی به نوعی قیدار! که این آخری انگار رشد کرده و بزرگ شده و شکل متفاوت تری با بقیه دارد.
من فکر می کنم آن "یک نفر" وحدت عجیبی با هسته ی درونی وجود افراد مختلف از جمله خود امیرخانی دارد.
حرف برای گفتن بسیار است، اما بگذار از "ارمیا" بنویسم:
کتاب را باز کردم، شروع کردم به خواندن... صفحه ی اول نه، صفحه ی دوم(!) به همین زودی دوباره مرا غافل گیر کرد! دلم می خواست بپرسم خرف های خلوت من که جز خودم و خدایم کسی نمی داندشان، چگونه یکهو به صورت کاملا چاپی و مرتب از لابلای کتاب های تو سر در می آورند؟! (1)
من هم همیشه با این سلام آخر نماز درگیرم. گاهی اوقات می گویم احتمالا خدا این سلام را گذاشته اینجا تا بگوید: جوری نماز بخوان که رویت بشود این سلام را بگویی، بنده ی من که به حریم نماز وارد می شود اسمش حرمت دارد! و "سلام واجب" مثل بندگان صالحم... مثل پیام برم...
می دانی جبهه جای خوبی بوده، خیلی خوب... یک جور مدرسه ی عرفان! جایی که جوان های کم سن و سال در عرض چند ماه راه چندین ساله ی عارفان سالک را پیموده اند و به مرتبه ای رسیده اند که درک آن دشوار تر از فهم ماست.
وقتی ارمیا از جبهه باز می گردد فرق می کند با خودش در گذشته اش، گذشته ای که به لحاظ زمانی نزدیک است، اما از بعد معنوی قرن ها با آن فاصله دارد.
ارمیا مراحل عرفان را می پیماید، معتکف می شودبه جبهه، پیر راه خود را می شناسدو در آخر ذات حق را در میابد و به نقطه ای میرسد که دیگر ذره ای از منیت در آن باقی نمانده...(2)
=======================================
219
از آخرین کتابی که خواندم: آشنــاي غريبـــه
http://www.blog-cache.ir/khedmati/527bd8ac893c052a46400e44/
...-مهر93
ارمیا اثر رضا امیرخانی مقدمه شب هاي ماه رمضون بود ،
هرشب ميرفتيم مسجد محل (مسجد اعظم محقق آران و بيدگل ) براي مناجات ،
تويكي از شبا كه فكر ميكنم شب هيجدهم بود با يكي از همشهريام كه اونم توي
بوكي عضوه برخوردم . بدون هيچ حرفي بهم گفت ميخام كتاب ارميا رو برات
بيارم بخوني . منم بدون هيچ فكر و تاملي كه ميخونم يا نميخونم كله رو به
علامت رضايت پايين انداختم . فرداشب شد ،دوباره ديدمش هنوز هيچي نگفته گفت
: فراموش كردم بيارم و منم لبخندي زدم و رد شدم . بالاخره دو سه شب گذشت
تا اينكه كتابو بهم داد و شروع كرد از داستان جذابش برام تعريف كردن و گفت
كه اگه شروع كني مطمئنا خيلي زود جذبش ميشي و تمومش ميكني . خلاصه داستان ارميا
جواني است كه در ماه ها ي آخر جنگ درس و دانشگاه را به عشق جبهه رها كرده
و به خط مقدم جبهه مي رود .
=======================================
218
در دست تعمیر: آوار آواز
http://sevenseas.persianblog.ir/post/160/
hes-مهر93
قیدار
آخ!امیرخانی...کاش ارمیا ات را در خانه داشتم!دوباره می نشستم و وسط همه این بی حوصلگی هایم می خواندمش!
آخ!امیر خانی...چقدر دلم من اویت را می خواهد...
آخ...
..
=======================================
217
گاه نوشت ها ی گاه به گاه: ارمیا ( این جا انگار نه انگار که جنگ شده است
http://blog.nafissis.com/?p=929
سروش نفیسی-مهر93
بازهم رضا امیر خانی و کتابی دیگر ! ارمیا ! چاپ ۲۴ ام آن ! نام کتاب هایش هم به مانند نام های دیگر نیستند! این بار بر خلاف کتاب قبلی بیوتن ارمیا را به سرعت خواندم گرچه بازهم در اول شروع صفحات به پت پت کردن افتاده بودم اما سریع هم خود را جمع کردم هم رضا نوشته هایش را مرتب کرد! بین دو کتاب بیوتن و ارمیا کتابی از احسان نوروزی به نام سفر با حاج سیاح ! چاپ اول ! را تمام کرده بودم کتابی که خود نیاز به نوشتنی برایش حس میشود ! کتابی متفاوت از این دو و سخت حال به هم زن! اما در ارمیا حالم هم خوب شد ! شاید به خاطر یاد آوری خاطرات جبهه برایم بود شاید حس آشنای جبهه را دوباره پیدا کردم و خود را به سال ها قبل برگرداندم ! و شاید افسوسی بود برای آن دوران کوتاه ۸ ماهه!
کتاب ارمیا سخت به دلم نشست و سخت به فکرم برد. رضا خان روان فکر میکند و به تحریر در می آورد و سخت آسان میتواند تورا به دورانی دور ببرد و حس خود را انتقال دهد تا به راحتی اشک از چشمانت فرو ریزد! رضا امیر خانی سخت دوستت دارم!
پي نوشت ها : در ارميا فاصله بين صبر و خمودگي گم شده است ! من شما را به خوبي يادم هست ! شما به من سلام كرديد! خدا هر چه ميدهي شكرت هر چه مي گيري شكرت ! او چه وظيفه اي در مقابل جامعه دارد؟ خانه برايش تنگ شده بود! مرگ آن قدر ساده بود كه نمي شد براي زنده گي ساده برنامه ريزي كرد! اردي بهشت زيباترين ماه شمال است. اين ها باقي مانده يك نسل هستند! اين ها پس مانده هستند!!
=======================================
216
شاه رضا لنگرودی: و پايان آرميا و دوباره دانشجو شدن و مشهد مقدس و تهران بزرگ و مادر جوني عشق
http://s-reza-langaroudi.blogfa.com/
رضا-شهریور93
11:36دقيقه 18 شهريور 1393 دومين رمان هم تموم شد.
يه كتاب 222 صفحه اي.
((( یادته >>> :
امروز 93/06/03 بود و رمان آرميا رو شروع كردم.
ببينيم اين كتاب كه به صورت امانت در دستان من هست و 222 صفحه هم هست تا كي تموم ميشه.
بايد بگم هم خيلي خيلي سرم شلوغه اين چند روزه از مدرسه تا پاركينگ.)))
>>>> : امروز 18 هم هست.
15 روز 222 صفحه و به طور میانگین روزی 14/8 دهم صفحه یا بهتر بگم حدودا روزی 15 صفحه رمان خوندم!
و مونده یه رمان امانتی دیگه به نام بیوتن
این شاید به جرات گفت بیشتر از همه طول میکشه.
=======================================
215
گاه نوشته های گاه به گاه: ارمیا ( این جا انگار نه انگار که جنگ شده است)
http://blog.nafissis.com/?p=929
سروش نفیسی-شهریور93
بازهم رضا امیر خانی و کتابی دیگر ! ارمیا ! چاپ ۲۴ ام آن ! نام کتاب هایش هم به مانند نام های دیگر نیستند! این بار بر خلاف کتاب قبلی بیوتن ارمیا را به سرعت خواندم گرچه بازهم در اول شروع صفحات به پت پت کردن افتاده بودم اما سریع هم خود را جمع کردم هم رضا نوشته هایش را مرتب کرد! بین دو کتاب بیوتن و ارمیا کتابی از احسان نوروزی به نام سفر با حاج سیاح ! چاپ اول ! را تمام کرده بودم کتابی که خود نیاز به نوشتنی برایش حس میشود ! کتابی متفاوت از این دو و سخت حال به هم زن! اما در ارمیا حالم هم خوب شد ! شاید به خاطر یاد آوری خاطرات جبهه برایم بود شاید حس آشنای جبهه را دوباره پیدا کردم و خود را به سال ها قبل برگرداندم ! و شاید افسوسی بود برای آن دوران کوتاه ۸ ماهه!
کتاب ارمیا سخت به دلم نشست و سخت به فکرم برد. رضا خان روان فکر میکند و به تحریر در می آورد و سخت آسان میتواند تورا به دورانی دور ببرد و حس خود را انتقال دهد تا به راحتی اشک از چشمانت فرو ریزد! رضا امیر خانی سخت دوستت دارم!
پی نوشت ها : در ارمیا فاصله بین صبر و خمودگی گم شده است ! من شما را به خوبی یادم هست ! شما به من سلام کردید! خدا هر چه میدهی شکرت هر چه می گیری شکرت ! او چه وظیفه ای در مقابل جامعه دارد؟ خانه برایش تنگ شده بود! مرگ آن قدر ساده بود که نمی شد برای زنده گی ساده برنامه ریزی کرد! اردی بهشت زیباترین ماه شمال است. این ها باقی مانده یک نسل هستند! این ها پس مانده هستند!!
=======================================
214
پایگاه خانواده و زنان: رمانهای دهه 70 و 80 نسبت به مسائل خانوادگی هشدار میدهند
http://mehrkhane.com/fa/news/12024/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-70-%D9%88-80-%D9%86%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A6%D9%84-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF
عاملی رضایی-تیر93
عشق معیار انتخاب همسر در رمان بامداد خمار
وی با بیان اینکه موضوع رمانهای واقعگرای دهه 70 پاورقینویسی، رمان جنگ، شهری و مدرن و اقلیمی است، رمان بامداد خمار نوشته فتانه حاج سید جوادی را زیرمجموعه رمان پاورقی قرار داد و گفت: با حضور پررنگ زنان در این ژانر در دهه 70 بازآفرینی عشقهای رمانتیک صورت گرفته که یک معضل تکرارشونده است و ازدواج بر اساس عشق بوده و الگوی همسرگزینی تغییر کرده است. بنابراین میتوان خطرات و عواقب آن را در قالب رمانها دید. در ژانر جنگ رمان ارمیا نوشته رضا امیرخانی و گلابخانم نوشته قاسمعلی فراست بررسی شده که نشاندهنده تقابل نسلی و شکل ازدواج است.
=======================================
213
بیچون: به ستیز خواب
http://bichoun.blog.ir/1393/04/22
روشنا-تیر93
ارمیا!
فعلن سکوت بماند میان من و تحلیلها، تا ناخواندگیِ ۳۰ صفحهی باقی، به فنا تنزل منصب بدهند!
ارمیا ارمیا ارمیا!
شما امیرخانیها، سنگریها و شجاعیهایید که دو به همزنی کردهاید میان این نگاه و رفیق قدیمش، خواااب!
=======================================
212
همدان نیوز:نوشته رضا امير خاني نقد شد
http://www.hamedannews.com/index.php/2013-03-08-18-05-01/cultural/11341-2014-07-07-12-45-47
...-تیر93
كتاب «ارميا» نوشته رضا امير خاني در كتابخانه عمومي شهيد باهنر شهرستان بهار به بوته نقد و بررسي گذاشته شد.
به گزارش "همدان نیوز" و به نقل از روابط عمومي اداره كل كتابخانههاي عمومي استان همدان، فزوني مسئول كتابخانه عمومي شهيد باهنر اظهار داشت: كانون ادبي پويا كتاب "ارميا" نوشته ناصر اميرخاني را به بوته نقد و بررسي گذاشت كه با علاقه و توجه اعضا به نقد كتاب، جلسه بيش از دو ساعت ادامه داشت.
كارشناس نقد كانون ادبي پويا در اين رابطه عنوان كرد: "ارميا" نخستين كتاب رضا اميرخاني است كه در سال 1372 منتشر شد و تاكنون به چاپ شانزدهم رسيده است.
عباسي ادامه داد: نام كتاب از شخصيت اصلي آن وام گرفته شده، پسري كه سالهاي پاياني جنگ ايران و عراق را در جبهه گذرانده و پس از قبول قطعنامه به تهران بازگشته است تا زندگي را ادامه دهد.
وي افزود: نحوه زندگي اجتماعي پس از جنگ براي او كه سالها در شرايط متفاوتي زندگي كرده بسيار دشوار است به همين دليل تصميم ميگيرد از تهران به شمال كشور سفر كند تا در تنهايي به مسائلي كه در اين مدت با آنها دست به گريبان بوده بيانديشد.
ارميا وارد زندگي سابق مي شود اما تاب ماندن را ندارد به جنگل پناه مي برد و بعد هم با يك مرگ غير قابل تصور و دور از ذهن داستان ناگفته نويسنده و در واقع ناگفته هاي ارميا تمام مي شود.
كارشناس نقد كانون ادبي پويا بيان داشت: تقدير ويژه دومين دوره كتاب سال دفاع مقدس و تقدير در نخستين دوره جشنواره فرهنگي ـ هنري مهر، جايزه برتر بيست سال داستاننويسي ادبيات دفاع مقدس از جمله افتخاراتي است كه اين كتاب داشته و همچنين در بيستمين نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران، جزو پرفروشترين كتابهاي انتشارات سوره مهر بوده است.
=======================================
211
مجم: بسم الله الرحمن الرحیم
http://mojam-69.blogfa.com/post/299
مجم-اردیبهشت93
البته کمی با بچه بسیجی هایی که ما از جنگ شنیده ایم تفاوت دارد.به من باشد دوست دارم بچه بسیجی های جنگ توی داستان ها همه شان شبیه ارمیای امیرخانی باشند ولی خب این جوری هم بوده اند. البته به نظرم خوب تصویر شده است و عیب و علتی هم ندارد. من اهل نظر هم نیستم که بگویم این جای داستان با روح جنگ ناسازگار است آن جایش سازگار.
=======================================
210
صراط:یک ایرانی به مشارکت در هولوکاست متهم شد!
http://www.seratnews.ir/fa/news/174285/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D9%87%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%AA
مازیار بیژنی-فروردین93
صراط: مازیار بیژنی، یکی از گرافیستهای مطرح ایران در یکی از صفحات اجتماعی خود مطلبی با عنوان «بخند رضا ... همه مشتریات پریدن!» منتشر کرده است که به ماجرای درباره رضا امیرخانی، رمان نویس ایرانی اشاره دارد. متن کامل این یادداشت در ادامه میآید.
سال 89 پس از راه اندازی سایت هولوکارتون (با موضوع طنز و کاریکاتور ماجرای هولوکاست) سایت ها و وبلاگهای غربی عکس العملهای زیادی نشان دادند که تندترین آنها از طرف سایت و وبلاگهای صهیونیستی بود. یک روز در جستجویی که داشتم به وبلاگی صهیونیستی برخوردم که پس از لینک دادن به هولوکارتون یادداشتی به عنوان تحلیل هم نوشته بود به همراه عکسی خندان از رضا امیرخانی در صفحه که ابتدا از دیدنش چهار شاخ ماندم.
نویسنده که لابد صهیونیستی دو آتشه بوده با لحن تند و عصبانی راه اندازی هولوکارتون را محکوم کرده بود و عکس امیرخانی را هم به عنوان مدیر این پروژه گذاشته بود با این عنوان: رضا امیر خانی متخصص در شعر و ادبیات فارسی و نسل کشی! بعد متوجه شدم که طرف دنبال شناسایی گروه راه اندازی هولوکارتون بوده و چون اسم گروه طراح سایت مرکز فرهنگی ارمیا بود لابد ارمیا را هم سرچ کرده و به کتاب ارمیا نوشته رضا امیرخانی رسیده و در نهایت عکس رضا را هم پیدا کرده و به عنوان یهود ستیز اصلی در وبلاگش گذاشته است.
آن قدر هم از دست رضا عصبانی بوده که زیر عکسش نوشته: بخند رضا، همه مشتریات پریدن! لابد به تصور این که مرکز فرهنگی ارمیا یک مرکز گرافیکی بینالمللی است و حالا که با راه اندازی این سایت جامعه جهانی را به خشم آورده طبعا مشتریان بین المللی هم آن را تحریم خواهند کرد.
... و این گونه شد که رضا امیرخانی هم به اتهام مشارکت در کشتار هولوکاست در لیست سیاه نازیهای تحت تعقیب رژیم صهیونیستی قرار گرفت.
=======================================
209
کتابخانه عمومی غدیر کبودرآهنگ: معرفی رمان ارمیا
http://ghadirlib92.persianblog.ir/post/201/
جمشید چایانی-فروردین93
رمان ارمیا، یکی از جذابترین نوشته های رضا امیرخانی است که آن را در 1374 نوشته است. این رمان به عنوان نخستین اثر نویسنده، کاری است بسیار زیبا که با توجه به تازه کار بودن نویسنده بسیار قوی است. اوین بار کتاب را انتشارات سمپاد منتشر کرده است. اما چاپ آخر کتاب را انتشارات سوره ی مهر انجام داده است. کتاب رمانی است در مورد یک پسر ثروتمند که همراه دوست جدیدش به جبهه می رود و شهادت دوست و همسنگریش را نظاره گر می شود و...
نحوه زندگی اجتماعی پس از جنگ برای او که سالها در شرایط متفاوتی زندگی کرده، بسیار دشوار است. به همین دلیل تصمیم میگیرد از تهران به شمال کشور سفر کند تا در تنهایی به مسائلی که در این مدت با آنها دست به گریبان بوده بیاندیشد.
این کتاب، جوایز بسیاری از آن خود کرده است. تقدیر ویژه دومین دوره کتاب سال دفاع مقدس و تقدیر در نخستین دوره جشنواره فرهنگی ـ هنری مهر از جمله این جوایز است. ارمیا، جایزه برتر بیست سال داستاننویسی ادبیات دفاع مقدس را نیز به دست آورده و در بیستمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، جزو پرفروشترین کتابهای انتشارات سوره مهر بوده است.
ارمیا در 276 صفحه، قطع رقعی عرضه شده است.
=======================================
208
من هم یه روز بچه بودم: کمبود ها...
http://mooon.parsiblog.com/Posts/635/%DA%A9%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF+%D9%87%D8%A7.../$PBADVLINK$
polly -دی92
بعد.ن: امیرخانی همسن من که بود، ارمیا را نوشت... با این حساب و این مساله که امیرخانی هم متولد 27 اردیبهشت است، تقریبا از عمر 17 ساله و همه ی استعداد نویسندگی چیز زیادی برداشت نکرده ام... آه خدای من....
=======================================
207
خبرگزاری کتاب ایبنا: داستان جنگ، تافته جدابافته از ادبیات انقلاب نیست
http://www.ibna.ir/vdcf1cdyvw6dcva.igiw.html
جناب جهانگیر خسروشاهی-آذر92
وی ادامه داد: یادم هست نوشتن این کتاب با ایجاد دفتر ادبیات و ایثار انتشارات ایثارگران همزمان شده بود. این دفتر، جلساتی تشکیل میداد و با حضور نویسندگان و منتقدان کتابهای داستانی را برای چاپ بررسی میکردند. آثاری مانند «ارمیا» از رضا امیرخانی و «سالهای بنفش» نوشته ابراهیم حسنبیگی از کتابهایی بودند که سر از این جلسات درآورند.
توضیح سایت ارمیا: از فرمایش جناب خسروشاهی یا گزارش خبرنگار اینجور برداشت میشود که کتاب ارمیا برای چاپ بررسی شده است. حال آن که بعد از چاپ آن دفتر محترم برای این کتاب جلسهی نقدی گذاشت.
=======================================
206
رسانه بیداری: اِرمیا/ رضا امیر خانی
http://resanebidari.blog.ir/1392/07/02/%D8%A7%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
علی هاجری-مهر92
اِرمیا اولین کتاب رضا امیرخانیست که در سن 19 سالگی و در سال 69 آن را نوشته است . نوشتن داستان به قول خود او 6 سال طول کشیده و پس از اتمام، دوستانش نوشته ها را از او می گیرند و خودشان به اسم او چاپش می کنند و به عنوان هدیه به امیر خانی می دهند.
ارمیا جوانیست دانشجو و بچه ی بالا شهر تهران با شخصی به نام مصطفی آشنا می شود که بچه ی پایین شهر تهران است. ارمیا و مصطفی با اینکه از دو قطب و فرهنگ مختلف هستند و یکی بالای شهری و دیگری پایین شهریست اما بسیار باهم صمیمی و بهم وابسته می شوند جوری که لحظه ای از هم دیگر جدا نمی شوند و این ارمیاست که تحت تاثیر مصطفی قرار گرفته است و انگار باهم پیمان برادری بسته اند.
هر دو به جبهه می روند و یک روز که هر دو در سنگر هستند و یکی مشغول عبادت خمپاره ای درست وسط سنگر فرود می آید و فقط مصطفی است که شهید می شود و ارمیا زنده می ماند. از همین جاست که دیگر زندگی برای ارمیا تلخ می شود و این تلخی تا آخر برای او ادامه دارد. ارمیا حسرت می خورد که چرا او هم با مصطفی شهید نشد و مصطفی تنهایش گذاشت و بدتر از این وقتی است که تنها چند روز بعد جنگ تمام می شود و ارمیا در حسرت شهادت می ماند. بعد از اعلام آتش بس او هرگز حاضر به ترک جبهه نمی شود تا اینکه پدرش دنبال او می آید و ارمیا را با خود به خانه می برد. ارمیا نمی تواند خودش را با شرایط بعد از جنگ و شهر و خانه وفق بدهد و انگیزه ای برای زندگی بدون دوستش مصطفی ندارد. دوباره به دانشگاه برای ادامه تحصیلاتش مراجعت می کند. اما آنجا هم با ناملایمت هایی که به جرم جبهه رفتن نثارش می کنند مواجه می شود و در آن فضا هم نمی تواند خودش را آرام کند به همین دلیل خانه را ترک می کند و بدون هدفی مشخص دست به سفر می زند که در این سفر با آدم های زیادی آشنا می شود که همه در معدن کار می کنند و مدتی به زندگی و کار در کنار آن ها می پردازد. اما بعد از مدتی حادثه ای غم انگیز اتفاق می افتد که ارمیا دیگر از خود بی خود می شود و هر چه زودتر خودش را به تهران می رساند و آن حادثه ای است که غم بزرگی بر دل همه ی مردم ایران می گذارد و آن فوت ناگهانی امام خمینی(ره) است. ارمیا هم مانند همه عاشقان و بی تابان ایشان در تشییع جنازه امام شرکت می کند اما...مشخصات کتاب :
نام کتاب : اِرمیا
نویسنده : رضا امیرخانی
انتشارات: نشر افق
موضوع : رمان دفاع مقدس
نوبت چاپ : بیست و چهارم
قیمت : 9000 تومان
این کتاب را می توانید از شعب رسانه بیداری تهیه نمایید:
شعبه 1: اهواز خیابان خوانساری بین نادری و کافی روبروی پاساژ نظامی جنب داروخانه مفید تلفن : 2922178-06112211725
شعبه 2: اهواز اتوبان آیت الله بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی (ره) تلفن: 06115530798
=======================================
205
یک دختر لال: ارمیا
http://o-plus.blogfa.com/post/262
نیلای-مهر92
ارمیا داستان قشنگیه
به قول مامانم نثر لطیفی داره
...
=======================================
204
آوای من: دل گُندگی چیزی است که ندارم!
http://nafisebano.blogfa.com/post/248
نفیسه-مهر92
یک روزهایی هم می آیند که آدم به قول رضا امیرخانی در "ارمیا" میگوید:
رب اشرح لی صدری...
همین! فقط همین! خدایا آن "یسر لی امری " و "واحلل عقده من لسانی" و "یفقهوا قولی" اش باشد برای خود ِ موسی ! ... فقط شرح صدر میخواهم...
=======================================
203
نوشتههای...: من یک داستان نویس هستم 2
http://tmohajer.blogfa.com/post-57.aspx
طه مهاجر-اردیبهشت91
ه روی میز کارت نگاه می کنی . رمانت را می بینی که روی آن نوشته شده است گل فروش و پایینش با خط نستعلیق نوشته شده است محمد مهدی مهاجر و. بعد به رمان ارمیا ی رضا امیرخانی نگاه می اندازی . ارمیا اولین رمانی بود که خوانده بودی . حالا کتابت به چاپ چهل و پنجم رسیده . ورق های کاهی خاطراتت را توی کشو می گذاری و درش را قفل می کنی . می خواهی مرتبشان کنی و یک روز کتابشان کنی .
=======================================
202
خبرگزاری برنا: جنگ و حکایت روایتهای ناتمام
http://khabarstan.com/news-441674
...-شهریور92
ارمیا «ارمیا»پسری از یک خانواده اعیانی است که در بحبوهه تحصیل دررشته مهندسی عمران،زندگی مرفه را رها می کند و به جنگ می رود.داستان «ارمیا»به قلم رضا امیرخانی حکایت گسستن از مادیات و ظواهر دنیوی و گرویدن به گرایش های معنوی است.ارمیا،معنویت را در جبهه و در طول جنگ به دست می آورد.برخی براین باورند رمان «ارمیا»اگرچه دارای درونمایه ای کلیشه ای و تکراری است اما به مدد قلم و نثر نویسنده توانسته به پختگی های لازم دست یابد.«ارمیا»نیز در ردیف 15 اثر برگزیده ادبیات پایداری بیست سال داستان نویسی قلمداد می شود.
=======================================
201
صدای بارانی: ارمیا
http://www.khodabarani.blogfa.com/post/63
مهدیه بانو-شهریور92
مروز می خوام تو این پستم درباره "ارمیا" بنویسم کتابی که با من , با روح من عجین شد."ارمیا" نه داستان عشق و دلدادگی نه داستان شکست عشقی ، چیزی که این روزها مد شده.
به قول بعضی ها "ارمیا" را باید زندگی کرد.
"ارمیا" داستان پسر جوانی که اهل شمال شهر تهران است در جبههٔ جنگ ایران و عراق حضور مییابد و در آنجا دوستش، مصطفی، را بر اثر انفجار در سنگر از دست میدهد. ارمیا متحول میشود و حتی پس از پایان جنگ و بازگشت به تهران هم نمیتواند از فکر جبهه و جنگ بیرون بیاید. او در ادامه ی سیر و سلوک عرفانیاش به جنگلهای شمال میرود تا اینکه خبر رحلت روحالله خمینی را میشنود . . .
"ارمیا" رو انقدر دوست دارم که انگار واقعیه ، البته واقعی هم که نه ، دیگه مثل "ارمیا" تو جامعه ما کم پیدا میشن نمی دونم شاید خیلی ها "ارمیا" رو به سخره بگیرند و انکارش کنند.
...
وآنها که عوض می شدند عوض می شدند.دیگر تفکر شب عملیات دز خاک های جنوب مستحیل نمی شد.
حرف های جبهه را برای کسی نمی شد تکرار کرد.
چه کسی می فهمید سربند یا زهرا یعنی چه؟
چه کسی میفهمید نوجوان ۱۴ساله ای که پشت لباسش مینویسد[میروم تا انتقام مادرمان را بگیرم] چه می خواهد بگوید؟
در همين رابطه :
.آن چه در وب راجع به ارمیا نوشتهاند(8) ارمیا با دانش اندک خود خودبین شده است200+بیشتر در نگارش کتاب حوصله به خرج دهید198+اگر عاشق امام هستید ارمیا را نخوانید195+هفت عمودی روزنامه خراسان!194+نبود نقش فرستنده از نقش الگوهای کنشی...190+در آخرین دیدار از پل معلق و ارمیا حرف زدیم188+سرکار خانم سارا عرفانی و رابطهی ارمیا با شخصیت زن مسلمان187+یک معرفی متفاوت از ارمیا186+گاهی اوقات یه ارمیا لازمه...185+نوشیدنی خوب؟184+ترجمهی ترکی استانبولی ارمیا183+روزنامه خراسان و نقد ارمیا، مردان جنگ، مردان صلح، مردان زندگی181+تنها پاراگرافی از ارمیا که ذهنم را مشغول کرد179+من از جنگ متنفرم177
.آن چه در وب راجع به ارمیا نوشتهاند(7) بزرگواری منبری شاکی بود از ارمیای امیرخانی173+ماهی نیز با بالههاش میتواند پرواز کند172+مداح هیات ارمیا!+روزنامهی کیهان و شخصیتپردازی در ارمیا+روزنامهی جام جم و تصویر ارتحال امام+آیا در سال 67 در تهران پیتزافروشی داشتهایم؟!
. آن چه در وب راجع به ارمیا نوشتهاند(6) +ارمیا را دوست نداشتم!
. آن چه در وب راجع به ارمیا نوشتهاند(5)
. آن چه در وب راجع به ارمیا نوشتهاند(4)
. آن چه در وب راجع به ارميا نوشتهاند (3)
. آن چه در وب راجع به ارميا نوشتهاند (2)
. آنچه در وب راجع به ارميا نوشتهاند(1)
|