فکر نمی کردم کتاب قیدار امیرخانی این طور باشد. کاملا مرا به فضای من او برگرداند. کتابی که با آن گریه کردم و گاهی خندیدم. قیدار برای من به اندازه من او ارزشمند شد. و شیرینتر از همه ارجاعات نویسنده در قیدار به من او جالب است. این ارجاعات یادآور ارجاع بیوتن به ارمیاست و بیش از آن. این کتاب مرا حداقل چنان احساساتی کرد که می توانستم تا دقایقی گریه کنم. در کل کتاب ارزشمندی است و شایسته تقدیر.

اما ارتباط داستان های رضا امیرخانی با ارتباطات در روش تحقیق مردم نگاری است. هم در کتاب من او و هم در کتاب قیدار تحقیق مردم نگاری و مستندنگاری شدیدی انجام گرفته است. چیزی که می تواند برای متخصصان ارتباطات الگوی خوبی باشد.