جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظهی 1000 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
====================================
1020
سایه دیم: تصمیم
http://hosein-sh.mihanblog.com/post/268
...-آذر93
====================================
1019
خبرگزاری فارس: هفته چهارم آذرماه
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930928000585
...-آذر93
معصومه آباد نویسنده کتاب «من زندهام» که هفتههای متوالی بازار کتاب را قبضه کرده است در هفته پایانی پاییز نیز عنوان پرفروشترین نویسنده را به خود اختصاص داده است. اصغر طاهرزاده، مهدی قزلی، هوشنگ مرادی کرمانی، فاضل نظری، رضا امیرخانی، حمید داودآبادی، فهیمه پرورش و خاویر کرمنت نیز دیگر نویسندگان پرفروش این هفته هستند.
ردیف |
نام نویسنده |
نویسنده اول |
معصومه آباد |
نویسنده دوم |
اصغر طاهرزاده - مهدی قزلی - هوشنگ مرادی کرمانی |
نویسنده سوم |
فاضل نظری - رضا امیرخانی - حمید داودآبادی - فهیمه پرورش - خاویر کرمنت |
«قیدار»، «من او»، «ته خیار»، «رازهای سانتیمتری»، «رویای نیمه شب»، «مترسک مزرعه آتشین» و ... از دیگر عناوین قابل ذکر در زمینه داستان است.
====================================
1018
سیاه چاله های ذهنم: 282-نسیم،نَفَس خداست...
http://30yah-chale.blogfa.com/post-435.aspx
حکیمه خانم-تیر93
قیدار دیروز تموم شد.این آخر هاش رو آروم آروم می خوندم که تموم نشه ولی شد :|
====================================
1017
به نام تو:
http://hey-man.blogfa.com/post/54
...-آذر93
باقی اش مزه ای ن ـدارد ...
| قیدار - رضا امیرخانی |
+ همیشه یِ زندگیم به احساس ـم اعتماد کردم ؛ هیچ وقت پشیمون نشدم ، پشیمون نیستم ؛ زندگی چیزی بیشتر از احساس کردن و دیوونگی نیست ...
====================================
1016
ایران وایر: دنیای شاعرانه تروریست سیدنی
http://iranwire.com/print/34/6472/
...-آذر93
محمد حسن منطقی شکل جعلی یکی مثل هادی غفاریست. او میخواهد علیرضا قزوه و رضا امیرخانی باشد، اما چون از عهده برنمیآید، ادای آنها را درمیآورد و آنگاه که در همین تقلید هم ناکام میماند، دست به اسلحه میبرد.
====================================
1015
سایت شخصی: -تقریباً- 24 ساعت با رضاامیرخانی! (یادی از 16 آذر 92)
http://khourestan.blog.ir/post/11
...-آذر93
ا آقای امیرخانی سالها پیش و در زمان نشر بیوتن آشنا شدم. خواندن اولین کار از نویسندهای در آن حجم شاید کمی خطرناک باشد، چون هرلحظه امکان دارد به علت خستهگی، تمام کتاب را که رها کرد، هیچ، بلکه به باقیِ کتبِ نویسنده هم بیمیل شد. اما نام کتاب مخاطب را جذب میکند. یادم هست وقتی
به سجادِعلیزادهی کوشکیِ عزیز، هم کلاسیام، که کتاب را به امانت برایم آورده بود، گفتم چرا بیوتن را اینطور نوشته؟! فقط گفت کتاب را که بخوانی، میفهمی. جذابیت نام فصلها، صفحهآرایی و جالبتر از همه نماد آیاتی که سجده دارند در پایان برخی جملات، مخاطب را در مسیر ادامه دادن نگه میداشت. فارغ از همهی اینها، رسم الخط و شیوهی نگارش امیرخانی که همیشه از جذابیت خاصی برخوردار است و موضوعِ بیوتن که ماجرایش در آمریکا میگذرد و جاییست که منِ مخاطب ندیدهام؛ ترغیبم میکرد برای خواندنش. رمانی که بعدها دانستم بعضی جاهایش مشاهدات خود امیرخانی از سفرش به ایالاتِ متحده یا به قول خودش ینگه دنیا گرفته شده بود و مسلماً ینگه دنیا ندیدهها خیلی نمیتوانند نسبت به محتوای بیوتن نظر بدهند. شاید یکی از ضعفهای رمانی است که در فضایی نوشته میشود که نویسنده آن را تجربه کرده و مخاطب، نه.
بعد از آن بود که منِاو و ارمیا [یِ جلد آبی] را از همان همکلاسیام گرفتم و البته فقط چند فصل از منِاو را خواندم و هر دو کتاب را پسش دادم! نمیدانم چرا جذابیتی نداشت برایم. اما سرلوحهها و نفحاتِ نفت را همان زمان که درآمد، با واسطهای تهیه کردم، خواندم و با امیرخانی بیشتر آشنا شدم. بعد از آن پیگیر دیگر کتابهای ایشان در شهرمان، بجنورد شدم و دانستم که اصلاً کسی آقارضا را نمیشناسد چه برسد به داشتن کتابهایش...! عاقبت کتابفروشی تازهای افتتاح شد، مراجعه کردم و امیرخانی را شناخت و گفت که منِاو و ارمیا را خوانده است اما چون کسی در بجنورد نمی شناسدش، کتابهایش را نمی آورد! و نگفت که چرا تا وقتی کتابهای امیرخانی در بجنورد نیست و شما هم نمیآورید، باید از مردم انتظار شناختن امیرخانی را داشته باشیم؟! خلاصه قبولِ سفارش کرد و منِاو، ازبه و ناصرارمنی را برایم آورد، منِاو را آن قدر با لذت خواندم که فصلهای آخرش، کتاب را میبستم و نمیخواستم که تمام بشود...! بعدها هم که مزدوج شدم و کتاب را به همشانهام دادم برای مطالعه، بعد از خواندنش گفت: میشود وقتی رفتیم تهران، یکسر برویم پیش آقای فتاح؟!
داستانِ سیستان، جانستانِ کابلستان و نشت نشا کتابهای بعدی بودند که سفارش دادم و تهیه کردم. بیوتن را هم که قبلاً خوانده بودمش، سفارش دادم و خریدمش. قیدار را همان سال که افق درآورد، به نمایشگاه تهران رفتم، تهیه کردم و جرعه جرعه و با لذت هرچه تمامتر خوردم! اما اولین کتاب امیرخانی، ارمیا، آخرین کتابی بود که از وی خواندم و لذتی که در خواندن دیگر کتابهایش بود، در ارمیا به حد ناچیزی دیده می شد، نمی دانم، به خودش هم گفتم شاید کمتر لذت بردنم به خاطر این بود که خیلی وقت پیش لبهی تیغِ سامرست موام را خوانده بودم و شباهتهای زیادی که ارمیا به آن داشت، از جذابیتش کاسته بود...
اما بعد...! جایش نیست که در این نوشتار نقد کنم کتب آقای امیرخانی را...
چند سال پیش که کتابی درآوردم و ارتباطی با ارشاد و حوزهی هنری پیدا کردم، و دانستند که امیرخانی را می شناسم و از داخلی ها او را الگوی خودم می دانم، مکرر می گفتند که امیرخانی را دعوتش کنید بیاید بجنورد و باز همانها میگفتند که البته کسی نمیشناسدش، بیخیال! 2سالی از آن روزگار میگذرد و یکی از افتخاراتم این است که در این مدت، تا امروز، 115 + نفر را با رضا امیرخانی آشنا کردهام، کتابهایش را برایشان معرفی کردهام و به 30-40 نفرشان چندی از کتابهای وی را یا هدیه دادهام و یا کتابهای خودم را به امانت بهشان دادهام. و خوشبختانه امروز قفسهای از کتابهای امیرخانی در همان کتابفروشیای که ذکرش رفت، وجود دارد که از فروش خوبی هم برخوردار است...
سال قبل احساس کردم که تقریباً جمعی از قشر جوان بجنورد، امیرخانی را میشناسند و به فکر افتادم که 16 آذر دعوتش کنم و گروه فرهنگیای که مدتها قبل به فکر تشکیل آن افتاده بودم و آقایان، تخته سنگی جلوی پایم انداخته بودند، امسال، محدودتر برپایش کنیم و افتتاحیهاش را با امیرخانی بگیریم. افتتاحیهی گروهی که سرلوحهها نام دارد و نام یکی از کتابهای رضاامیرخانی هم هست. خلاصه، بسیج دانشجویی استان و مسئولان دانشگاه آمادگیشان را اعلام کردند و امیرخانی هم بالأخره ok را داد و...
[یک خودممیزی بزرگ در همینجا مرتکب میشوم و خیل قضایای تلخ پیش آمده برای شخص بنده را چه در آن ایام، یعنی 16 آذر92 و چه قضایایی که تا امروز هم ادامه دارد، نمیآورم...]
16آذر92 رسید و ساعت پرواز، 11:25 دقیقهی صبح بود. به جناب امیرخانی پیامی دادم: همه چیز مرتب است؟ که جوابی نیامد و بعداً دانستم که اصلاً پیامم نرسیده بود. ساعت 8 صبح هم مابین انجام دادن و روبهراه کردن دیگر کارها، سری به فرودگاه زدم و از ساعت پرواز مطمئن شدم. مدت پرواز از تهران تا بجنورد، نیم ساعت است و با این حساب، ما باید تقریباً ساعت 12 در فرودگاه حاضر میشدیم. ...
11:45 مشغول چاپ بنرهای سن بودیم و در همان حین با امیرخانی تماس میگیرم و جواب میدهد که کجایید آقای عضدی؟! گفتم مگر شما رسیدهاید؟! میگوید مگر نباید میرسیدم؟! میگویم الآن میآییم و قطع میکنم. چند ثانیه بعد زنگ میزند که آقای عضدی اگر مقدور نیست برایتان، آدرس بدهید با آژانس بیایم! گفتم نه بابا، این چه حرفیست، داریم میآییم...
این همه اختلاف ساعتِ مثلاً برنامهریزی شده برای تنها پرواز روزانهی استان واقعاً بینظیر است... قید اتومبیل هماهنگ شده با ناحیهی بسیج دانشجویی را میزنم که تا برسد نیم ساعتی طول میکشد و با دوتا از بچههای همراهم، سوار بر RD گِل گرفتهی حسن میشویم و میرویم سمت گُلفروشی برای گرفتن گلِ استقبال از رضا امیرخانی. تا من برگردم، حسن سریع لنگ به دست پیاده میشود تا ماشین را برق بیاندازد ولی در واقع فقط خاکهای روی بدنه را به جاهای دیگرِ کمتر خاک گرفته منتقل میکند انگار! جلو مینشینم و محمدرضا عقب و حسن هم میراند به طرف فرودگاه. می گویم مطمئنم الآن بیرون است. امیرخانیِ کنجکاو، عمراً در فرودگاه بماند. دور و برتان را نگاه کنید شاید ببینیدش! حسن که چند روزی است نام امیرخانی را شنیده است میخندد. حدسم درست از آب در میآید و هنوز نرسیدهایم به فرودگاه که میگویم نگهدار، نگهدار، بزن بغل خودش است. حسن باورش نمیشود و میراند و شوخی نکن بابا بنده خدا منتظره تو فرودگاه... عاقبت نگه میدارد و وقتی پیاده میشوم به خوش و بش مطمئن میشود که خود امیرخانی است. گل را فقط میبوید و تشکر میکند و میدهد محمدرضا. با امیرخانی عقب مینشینیم و اول از گلایدری میپرسد که در محوطهی فرودگاه دیده است، میگویم اطلاعی ندارم که میپرد یا نه. (الآن که این یادداشت را مینویسم اطلاع دارم، این گلایدر شخصی است و صاحبش در ازای 14ملیون تومان، آموزش همراه با مدرک میدهد به داوطلبان، البته تفریحی هم هست، نفری 200هزار تومان برای مسافتی قریب به 80ک.م) ...
میرسیم به هتل و چند دقیقهای هم به گپ و گفت میگذرانیم در اتاقش. موقع خداحافظی گل را به من میدهد و میگوید شما متأهلی، شما ببر برای همسرت. حسن میگوید بگذارید عکس بگیرم از شما و گل که امیرخانی میگوید پس شما هم بیایید بایستید کنار من که فهمیده بشه شما گل رو به من دادید!!! میگویم وقت ناهار هماهنگ میکنم و میآییم دنبالتان. که میگوید کلاً ناهار نمیخورم و فقط صبحانه و شام... اصرار ما هم بیفایده است و میگوید این برنامهی غذایی من است. تعارف که ندارم... میرویم و شارژ یخچالِ اتاقش را تهیه میکنیم و میآوریم برایش اما هرچه زنگ میزنیم در را باز نمیکند! تماس میگیرم و میگوید من آمدهام سمت مرکز شهر دوری بزنم و بجنورد را ببینم! شاید کلا رفت و برگشتِ ما یک ربع طول نکشید... تعجب میکنیم از این همه کنجکاوی و عطش کسب تجربهی امیرخانی و برمیگردیم...
نیم ساعتی مانده تا اذان مغرب و با محمدرضا میرویم سمت هتل. صبر میکنیم تا امیرخانی وضو بگیرد و بعد راه میافتیم به سمت مسجد امام رضا(ع). مؤذن دارد اذان میگوید که میرسیم و بلافاصله بعد از نماز، راه میافتیم به طرف تالار حافظ، محل برگزاری برنامهی 16آذرِ امسال. بین راه، حسن را هم سوار میکنیم. از ظهر تا الآن کلاس بوده و میپرسد: خب؟ از ظهر که من رفتم چی شد؟! ...
آنچه که در تالار حافظ بجنورد، در 16آذر 92 گذشت را در اینجا ببینید.
بسیجِ دانشگاه آن قدر بینظم عملکرد که پررنگترین نقش را در عدم بهتر برگزار شدن این مراسم را داشت... بگذریم... قرار شد خودم سانسور کنم بعضی جاها را...
بعد از تالار، رفتیم دانشگاهِ پیام نور و قرار شد آنجا کمی خصوصیتر صحبت کنیم پیرامون بعضی مسائل. در محوطهی دانشگاه بودیم که امیرخانی بعد از نگاه به آسمان، گفت قدر پاکی شهرتان را بدانید! گفتم الآن پاک است؟ بهجز ماه و چند ستارهی درشت که چیزی دیده نمیشود. گفت همین هم خوب است، باورکن من فقط برای اینکه ماه را به پسرم نشان بدهم تا کاشان رفتیم! بالأخره صحبتهای پیام نور هم تمام شد و بستهی قدردانی و سوغاتیای که ناحیهی بسیج دانشجویی زحمت تهیه کردنش را کشیده بود، توسط آقای امینی، سرپرست ناحیه، به جناب امیرخانی تقدیم شد که بعد از دیدن قالیچه گفت: آقا من این را قبول نمیکنم، شما بگویید از کجا تهیهاش کردهاید، خودم میروم میخرم!... خلاصه بعد از اصرار قبول کردند... ساعت از 11 شب گذشته بود و اگرچه صدایی از شکمها هنوز برنخواسته بود، اما آثار گشنهگی در چهرهی همه داشت نمایان میشد. رفتیم به سفرهخانهی سنتی و شام. بعد از شام، آقارضا دنبالم آمدند و گفتند آقای عضدی حساب کنم؟ شخصی که نیست این هزینهها. نه؟ گفتم خیالتان راحت، فقط فاکتور میگیرم و بعداً با دانشگاه حساب میکنم. (بگذریم که دانشگاهیها علیرغم قولشان هیچکدام از هزینهها را متقبل نشده و زحمت شام هم افتاد به حساب ناحیهی بسیج دانشجویی!) امیرخانی که اصرار داشت پیاده برود تا هتل، بلکه شامش هضم شود را رساندیم هتل و به من گفت تو که متأهلی نه، ولی بچهها شما میتونید بیاید بریم بالا! امیرخانی فردا تا ساعت 15 میهمان ما بود و برنامهی فردا را جوری چیده بودیم که هم متنوع باشد و هم جاهای اصلی بجنورد را ببیند. ...
صبح با آقارضا هماهنگ کردیم و رفتیم دنبالش. اولین مقصد، همان کتابفروشیای که ابتدای متن نامش گرفته شد، بود. چندنفری از امیرخانیخوانها و امیرخانیشناسها آمده بودند یا برای امضای کتابهایشان، یا برای خرید کتابهایش و یا برای صحبت با نویسندهی محبوبشان. قضیهی جالبی هم اینجا رخ داد و آن، مادری بود که آمده بود برای بچهاش کتابی بخرد، یادم نمیآید چه کتابی برداشت، اما از کتابهای کمحجم با تصاویر کودکانه بود، وقتی دید همه ایستادهاند تا امیرخانی کتابهایشان را امضا کند، او هم آن کتاب بیربط را به امیرخانی داد و گفت برای پسرم امضایش کنید! آقارضا گفت کجای این را من امضا کنم آخر؟! آنقدر اصرار کرد که امیرخانی امضایی در صفحهی آخر آن کتاب زد. ... مقصد بعدی، مقبرهی شهدای واقعهی لهاکخان بود، جایی که اکثر بجنوردیها هم ندیدهاند و چیزی راجبش نمیدانند.
عد از آن، به طرف موزهی مردمشناسی و آیینهخانهی سردارمفخم بجنورد رفتیم. حسن، RD را پارک کرد و آقارضا پیاده شد و رفت بلیط گرفت برای 5نفرمان! هرچه اصرار که آقارضا مثلاً شما میهمانِ ما هستید و ما باید... اما قبول نکرد و گفت: شما خیلی زحمت کشیدید در این مدت و وقت گذاشتید. جزو اداره و سازمان که نیستید، خودتان این کارها را انجام میدهید و دستتان درد نکند... امیرخانی در موزهی مردمشناسی، غرفهها را تندتند نگاه میکرد و رد میشد، گفت میدانم که برای شما خیلی تکراری است و چندباری دیدهاید، بهخاطر همین، سریع رد میشوم... اینجا میخواهم اعتراف کنم، اعترافی دردناک، آنهم اینکه درواقع، ماهم بار اولی بود که موزهی مردمشناسی و آیینهخانهی شهرمان را میدیدیم!!! برای همین بعد از این حرف امیرخانی، به هم نگاهی کردیم و خندیدیم ولی صدایش را درنیاوردیم! (آسیبشناسیِ این قضیه بماند برای بعد!)
معصومزادهی بجنورد، مقصد بعدیمان بود. در اینجا به حرم سیدعباس بن موسی(ع)، میگویند معصومزاده. وارد صحن که شدیم، مبایلم زنگ خورد و جواب که دادم، خانمی بود و پرسید: آقای غضنفری؟! گفتم خیر، اشتباه گرفتید. گفت قطع نکنید شاید فامیلیتان را اشتباه به من گفتهاند. آقای امیرخانی باید الآن پیش شما باشند، درست است؟! گفتم بله همینطوره. گفت پرواز امروز بجنورد-تهران کنسل شده. چهکار کنیم؟ میتوانید ساعت 15 تا سبزوار ببریدشان و با پرواز آنجا به تهران بروند؟ گفتم مسافت اینجا تا سبزوار دست کمی از فاصله بجنورد تا مشهد ندارد، اگر با مشهد هماهنگ کنید بهتر است. الآن هم ساعت 12 است و فکر نکنم به موقع برسیم سبزوار. گفت دوباره تماس میگیرم... بعد از زیارت و نماز، تماس گرفت و گفت برای 5 بعدازظهر پرواز ایشان از مشهد رزرو شده. شماره بلیط و دیگر مشخصات را برای شما مسیج میکنم، فقط بهموقع برسانیدشان تا مشهد. موضوع را به امیرخانی گفتم و گفت پس برویم تا من وسایلم را جمع و جور کنم و راه بیفتم. آنقدر جاخورده بودیم همهمان که هیچ حرفی نمیزدیم... خلاصه امیرخانی را تا ایستگاه سواریهای مشهد بردیم و عذرخواهی کردیم که تا مشهد نمیتوانیم همراهیاش کنیم و باز موقع حساب کرایه گفت مطمئنی با دانشگاه حساب میکنی؟! که گفتم بله، خیالتان راحت! (البته این را هم دانشگاه نپذیرفت و... بگذریم) آقارضا بعد از خداحافظی با ما و تشکر فراوان به راننده گفتند میشود من جلو بنشینم؟ ... جلو نشست و دستی تکان داد و رفت. ...
تا رسیدنش به تهران، خبرش را میگرفتم که خدای ناکرده مشکلی پیش نیاید که بحمدالله به سلامت رسیدند. ...
یقیناً روزها و ساعاتی بودند برای ما چندنفر که تا ابد در خاطرمان خواهد ماند و معلوم نیست چندوقت دیگر، تکرار شود. ...
====================================
1014
جاده: قیدار
http://514313.blogfa.com/1392/09
...-آذر92
همان پاراگراف پشت جلد مرا بس...
قیدار کتاب جالبی است. انصافا امیرخانی پردازشهای ذهنی بسیار قوی دارد که عجین کرده آنها را با ظرائف و دقایق رندانه ای که معلوم نیست از کجا آموخته است رضا. پای کدام صاحب نفسی نشسته است، ما نمی دانیم. همین قدر هویداست که رضای امیرخانی در قیدار، نکته ها و دغدغه های اجتماعی بلکه انسانی اش (بخوانید دردهایش) را از درونش بیرون ریخته در قالب داستانی خودساخته و در لابلای مکالمات افراد حاضر در داستانش ( مخصوصا خودِ قیدار و سیدِ گلپا). به نظر نگارنده، رضا در این مسیر چندان موفق نیست بس که ادبیات جاری در بیانِ داستان، خاصِّ خاص بوده، عمومیت ندارد سبک نگارش آن.
راجع به خودِ داستان اما،قیدار ندارد آن پستی و بلندی ( یا همان کش و قوس و یا به عبارت دقیقتر جذابیت لازمی ) که خواننده را به داستان بچسباند و تا تمام نکردن داستان ، کتاب را رها نکند. غیر از یکی دو بار، داستان، فاقد نقاط اوج است. ( افسانه جومونگ را نگاه! سرشار و سرشار و سرشار از نقاط اوج؛ بالا و پایینهای فیلمنامه آن چنان پرکشش و گیرا و جذاب و درگیرکننده است که مخاطب نمی تواند و نمی تواند بی خیال قسمت بعدی آن شود. بدون اینکه حتی آب کنند در فیلمنامه اش...) در قیدار اما شما به سختی بیش از یکی دو نقطه فراز پیدا خواهید کرد.
برخی از روایتهایی که امیرخانی می آورد برای توصیف مردانگی و لوطی منشی قُدما، تقریبا باورناپذیر است. ( مثلا آن جا که می گوید: صقدر تمام پیاده روِ امیریه و پهلوی را از راه آهن تا پلِ تجریش گشته است پیِ تارِ مویی ...).
در عین حال برخی ظرائفهای رندانه موجود در قیدار هم انصافا کم نظیراند ( حداقل برای من این گونه بوده تاکنون ) صرفا به عنوان مثال:
- جور کن به قیدار می گوید: فهمیدم قیداری... نه از آن سیلی که زدی، از آن سیلی که خوردی فهمیدم!
- ما رنگی هستیم و اینها سیاه و سفید...
- فهمیدن چیزهایی که آدم باید خضروی باشد حتا اگر موسوی باشد آدم، چه برسد به کسانی که باید هارونی باشند...
- نترسیدن از لومه ی لائم...
- اشاره به زنِ زهیر در جواب قیدار به شهلا وقتی که می گوید از قیدار "به من چه " نشنیده است...
- و .... از این دست مثالها زیادند.
دو نکته اما برایم محل سوال است که چرا:
۱- تقریبا در طول این داستان ( با مایه های عرفانی ) خبری از اصل و خمیرمایه عرفان (نماز) نمی بینی شما. در طول تمام داستان فکر می کنم شاید علتی دارد. اما وقتی می رسد به ماجرای خوابیدن آن سه شبِ قیدار وسط لنگرِ پاسید، و اشاره می کند که: " آفتابِ بی جانِ زمستان، خوابِ سردِ قیدار را پاره می کند..." ... بگذریم؛
۲- قیدار به من می فهماند که رضای امیرخانی باور دارد که خدا غیرتمند است. غیرت دارد به بندگان خوب و صالحش و به همه مخلوقاتش حتا سیاه و سفیدها و همه محبوب حضرت خالقند چون همه مخلوق اویند و خالق عاشق مخلوق خویش است. باشد! قبول! نکته صحیح و ظریفی است! تفسیر بسیار زیبای سیدِ گلپا از این که خدا دوست ندارد اسم معشوقش را حتا کسی بداند نیز موید همین نکته است. اما چرا اینقدر شهلا جان و شهناز در روایت پر رنگ است؟؟!! چرا شهلا و شهناز حضور جسمانی و فیزیکی دارند بین این همه نامحرم؟؟!! مگر خدا به زنان غیرت نداشت که (غیر از حضرت مریم -س- ) اسم هیچ زنی را در قرآنش نیاورده است. ( زن لوط. زن نوح. زن فرعون.و...) پس این "شهلا جان" "شهلا جان" چیست که وردِ زبان قیداری است که قهرمان عزتمندی و غیرتمندی داستان رضای امیرخانی است؟؟!!
اما...
اما شكل خاص كلمات تركيبي كه تعمد دارد رضا اميرخاني بر ساختمان آن كلمات قابل هضم نيست ( مانند "ام سال" بجاي "امسال" مثلا). چه اصراري است معلوم نيست؟؟؟ سوءظن پيش مي آيد كه چرا اين شكلي؟؟ آیا این نكته است كه من همه چيزم با بقيه فرق كند؟؟ به هر حال این نوع نگارش کلمات ترکیبی و کلمات دارای پسوند و پیشوند که عمری است تصویرِ چسبان آنها در حافظه ي ما نقش بسته است گاه مخلِّ تمركز و مانع جدیِ خو گرفتنِ خواننده كتاب با روايت و داستان كتاب مي شود.
====================================
1013
رجانیوز: کتابی که به قله «قاف» رسید/
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=212275
...-آذر93
«داستانهای پیامبران» اثر علی موسوی گرمارودی هم در لیست پرفروشهای قاف حضور دارد تا امیرخانی با «قیدار» در پایان صف پرفروشها قاف ایستاده است.
====================================
1012
دارالمتقین: صفدر بامرام
http://darolmottaghin.blog.ir/1393/09/%D8%B5%D9%81%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%85
...-آذر93
باسمه تعالی
هر گوشه شکسته ای تختی نیست. هر مداح ترک،سلیم اردبیلی نیست. هر مداح فارس، اکبر ناظم نیست.هی، صفدر بامرام و معرفت، هر کچلی مثل تو نیست...
قسمتی از کتاب قیدار
====================================
1011
شاید آن لحظه...: ...
http://solu.blogfa.com/post/433
آللا-آبان93
هیچ وقت نقدی بر هیچ کتابی نمی نویسم، نقد که هیچ در معرفی یک کتاب هم حتی وارد جزییات و پیکره ی نوشتن نمی شوم. همینقدر به جمله ها و نام کتاب بسنده می کنم. و کمی بشتر ربط جمله ها به دنیای بیرونم. نمی گویم که کجاهایش خوب بوده و کجاهایش نه. که کجاهایش نقطه قوت است و بح بح و کجاهایش از انتظار بدور و آخ آخ. هر کتابی ارزش یکبار خواندن دارد. ندارد؟ من می گویم دارد. دومین کتاب امیرخانی بود که می خواندم. با چه چیز کتاب لبخند زدم؟ می گویم. شما هم اگر مثل من با فرهنگ و رفتار و کلام و کلا سبک و سیاق اهالی ترمینال و ماشین سنگین و هرچه راننده ی جاده سر ذوق می آیید قیدار امیر خانی را با لبخند می خوانید. اگر مسیرتان هم به ترمینال و دیدن اتوبوس های جاده افتاده و فضایش را لمس کرده اید و کلی آدمهای لوطی و داش مشتی دیده اید قیدار و صفدر و هاشم و ناصر اگزوز و نعمت هیجده چرخ و قاسمِ این کتاب را هم از نزدیک میبینید و صداها و حرفهایشان را از نزدیک میشنوید و کلی باهاشان لبخند می زنید(و اگر دختر هستید، البته که سعی میکنید لبخندهاتان خیلی در چشم نباشد). اگر با هوای ترمینال حال نمی کنید این کتاب را نخوانید. تمام.
====================================
1010
سوژهنگار:
http://soozhenegar.ir/post/462/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B5%DB%8C
...-آبان93
از پُست های هفته ی کتاب سال های گذشته گرفته تا به بهانه ی نمایشگاه های
کتاب و همچنین چالشِ کتابخوانی که تابستانِ گذشته به راه افتاد ... (++)
کتاب هایِ جالب و متنوعی در چالشِ کتابخوانی معرفی شد :
کتابِ تحلیلی " شعر و کودکی" ؛ قیصر امین پور ...
سفرنامه ی " مارک و پلو " ؛ منصور ضابطیان ...
رمانِ " قیدار " ؛ رضا امیرخانی ...
کتابِ شعرِ " گریه های امپراطور " ؛ فاضل نظری ...
صحیفه ی سجادیه ...
رمانِ " صد سال تنهایی " ؛ گابریل گارسیا مارکز ...
کتابِ تحقیقی " توسعه و تضاد " ؛ فرامرز رفیع پور ...
====================================
1009
در جریان باشید: موسم دستمالهای مچاله!
http://darjaryan.ir/man-o-amirkhani/
محیا-مهر93
دستم کنار شمارهی خاصِ رضا امیرخانی میمونه. زنگ زدن بهش رو هی به تاخیر میندازم. میخوام آخرین کسی باشه که باهاش حرف میزنم. فکر میکنم تا اون موقع حتما صدام بهتر میشه یا به جمله بندی درست تری برای سوالم میرسم. مثل کسی که غذای محبوبش رو آخر از همه میخوره که مزهاش بیشتر توی دهنش بمونه. تلفنش رو میگیرم و میشنوم که توی جلسهاست و باید چند دقیقهی دیگه زنگ بزنم!
====================================
1008
دارم جهان را دور می ریزم!
http://re-nda-neh1390.7roz.com/page-720891.html
تو کارِ قیدار پشیمانی راه ندارد. قیدار هیچوقت پشیمان نمیشود… من همیشه به تصمیم اول، احترام میگذارم. تصمیم اولی که به ذهنت میزند، با همهی جان گرفته میشود. تصمیم دوم، با عقل، و تصمیم سوم با ترس… از تصمیم اول که رد شدی، باقیش مزهای ندارد… بگذار وعظ کنم برای تکهی تنم. من به این وعظ، مثلِ کلامِ خودِ خدا اعتقاد دارم. فقط به یک چیز در عالم موعظهات میکنم، تصمیمِ اول را که گرفتی، باید بلند شوی و بروی زیرِ یک خم را بگیری… تنها یا با دیگران توفیر نمیکند. باید بلند شوی و فن بزنی… بیچون و چرا… بعد از فن زدن، مینشینی و بهش فکر میکنی و دور و برش را صاف میکنی…
قیدار ِ امیرخانی
====================================
1007
کورنگ: نقد کتاب «قیدار» رضا امیرخانی در کبودراهنگ
http://tnews.ir/news/227D33311225.html
-آبان93
به گزارش کورنگ، جعفر اسکندری امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در همدان از نقد کتاب «قیدار» اثر «رضا امیرخانی» در کتابخانه عمومی «شهید اشرفی اصفهانی» شهرستان کبودراهنگ به مناسبت هفته کتاب خبر داد و اظهار کرد: این برنامه با حضور اعضای کانون ادبی شهریار برگزار شد و به رفتارهای جوانمردانه شخصیت اصلی این رمان پرداخته و کتاب به بوته نقد گذاشته شد.
====================================
1006
برای بهار: خیانت همسر و راه و رسم لوطی گری
http://barayebahar.persianblog.ir/post/142/
بیابانگرد-آبان93
رد خیانتکار اگر رسوا شود، بعد از طلاق امکان ازدواج را از دست می دهد و احتمالا به یک فرد هرزه و فاسد تبدیل می شود. مگر اینکه یک نفر لوطی گری کند و بگوید من با این فردی که سابقه خیانت دارد ازدواج می کنم و از او یک انسان می سازم. قیدار رضا امیرخانی تقریبا همین کار را می کند. او از بس غیرت دارد، حتی دلالی که نامزدش را به هرزگی کشیده است پیدا می کند و به او کمک مالی می کند تا دیگر دلالی نکند. تا شهلاهای شهر را به فساد نکشد. این فداکاری را همه انسانها تحسین می کنند. قیدار امیرخانی حتی اگر موفق نمی شد که از شهلا خانم یک قیدار بسازد، باز یک زندگی سرشار از معنا داشت و در دنیا و آخرت از او به نیکی یاد می شد. همه ما دوست داریم جای قیدار باشیم. اما خیلی مرام و جوانمردی و بزرگی می خواهد. هر کسی از پس این کار بر نمی آید.
اما لوطی تر از قیدار امیرخانی کسی است که نه در قصه ها، بلکه در همین شهرهای کوچک و بزرگ، همسرش به او خیانت کرده است و او فهمیده است و بیست سال رنج کشیده است تا شاید همسرش اصلاح شود. این لوطی دیگر تو قصه ها نیست. خاله من است. او بیست سال خون دل خورد و هزار راه را امتحان کرد تا همسرش را آدم کرد.
====================================
1005
دنیای اقتصاد: چرا روزنامه از سبد خرید نخبگان خارج شد؟
http://vista.ir/news/18276097/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%A8%D8%AF-%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D8%AE%D8%A8%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%B4%D8%AF%D8%9F
...-آبان93
سعید ابوطالب
|
قیدار؛ نوشته رضا امیرخانی
|
آرایش غلیظ ساخته حمید نعمتالله
|
معمولاً روزنامهها را از طریق اینترنت مطالعه میکنم
|
تقریباً مجله نمیخرم
|
====================================
1004
شکواییه: داستان نویسی در دانشکده ی برق یا چگونه حق استادی را بر دانشجویانمان تمام کنیم؟
http://nilshahinnia.blogfa.com/post/231
عریضه-آبان93
امروز برای لحظه ای فکر کردم من یک انسان تقریباً خارجی هستم که دارد در دانشگاهی نزدیکی های خارج درس می خواند، از همان خارج هایی که همیشه برایمان قصه هایش را گفته اند و ما را به امیدش به بلاد فرنگ فرستادند! فکرش را بکنید! نشست " داستان های علمی-تخیلی و رابطه ی آن با علوم تجربی" در دانشکده ی برق با حضور رضا امیرخانی، دکتر شیخ رضایی، حسین فروتن
...
درمورد همین نشست هم امیرخانی را که می شناسید، دکتر شیخ رضایی از اساتید به نام فلسفه علم و حسین فروتن هم که مستندساز و کارگردان!! یعنی خود امیرخانی که چارشاخ مانده بود که آمده دانشکده ی برق دارد راجع به داستان نویسی و تجربه هایش حرف می زند، شیخ رضایی هم که به جدی و خشک بودن در بین بچه های فلسفه علم معروف است با لبخند گشادی روی لب گفت: واقعاً از همه ی کسانی که من را دعوت کردند تا در این دانشکده راجع به چنین موضوعات مهملی حرف بزنم تشکر می کنم!
...
امروز باید یادم بماند! تعجب امیرخانی و شیخ رضایی، هیجان بچه ها از فلسفه هایی که شیخ رضایی می گفت و خاطره هایی که امیرخانی تعریف می کرد و ذوق دانشجوها از کار کردن کنار استادهایشان و خوب در یادم نگه دارم، نگاه آرام استادها به دانشجوهایشان وقتی هیجان زده بودند و بلند بلند می خندیدند...
====================================
1003
تونل باد: دانشگاه به سراغ صنعت برود(مصاحبه با دکتر حاجی آبادی)
http://tunelbad.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%BA-%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%DA%A9%D8%AA/
...-آبان93
بعضی از نگاه ها به فهم بهتر آیات قرآن کمک میکنند مثلاً نوع نگاه هایی که آقای صفایی به بعضی از آیات قرآن دارند یا مثلاً برخی از رمان ها به فهم بهتر آیات قرآن کمک می کنند مثلاً رمان های آقای امیرخانی که وقتی آدم نگاه می کند می بیند که کل حرف هایی که در رمان هایش زده است شاید تفسیر یک آیه از قرآن باشد یا سخنان رهبری در جاهای مختلف که می توان گفت تقریباً تفسیر عملی خیلی از آیات قرآن است.
====================================
1002
دایناسور: نود و 2
http://1dinosaur.persianblog.ir/post/87/
محمد-اسفند91
بهترین رمان یا داستان کوتاه:
"سوموکاری که نمی توانست تنومند شود"
"قیدار"
" خدا حفظ تان کند دکتر که وارکیان"
بهترین کتاب عمومی:
خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی
====================================
1001
نگرگاه: گیرنده : پسرم (2)
http://negargah.ir/post/152
الهه سلطانی-آبان93
عجب نکن!!! من هم مثل قیدارِ رضا امیرخانی معتقدم هر چی علی تو عالم هست، هر چی حسین تو عالم هست، هر چی حیدر و صفدر توی عالم هست، اعتقاد کن هر چی اسم مشتی هست تو عالم، بایستی یه " آقا " بهش اضافه کرد.... این رسمِ ماست حسین آقا!!!
در همين رابطه :
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(50) هزارمین نظر, کتاب ها ش را از دست ندهید1000+کتابگرافی قیدار995+رمانی که عضو هیات علمی شریف پیشنهاد داد985
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(49) +رضاامیرخانی زمانی برای خودش بتی بود اما...979+سرسلسلهی خبرنگاران973+این کتاب من را همراه خودش کرد971+رضاامیرخانی دکتر نیست970+رسیدیم به سوره قصص965
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(48) قیدار در اهواز957+بستر نرم و مخملگون کلمات قیدار953+نشریهی مداد952+چ10قیدار و چ39من او پرفروشترین کتب افق در نمایشگاه950+شاهکلید قیدار947+قیدار و عادت میکنیم945+خواهر شهید و کتاب...941
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(47) منتقد سینما و قیدار940+یک حمام چند جامهدار میخواهد؟939+چهرههای هنری سال934+سه کتاب برای عید931+به دنبال یک جو معرفت928+این نویسنده خلاف شرع میگوید!917+نویسنده برای فرزند اسماعیل نبی بودن قیدار ماخذ نیاورده است903+
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(46) دوست داشتم کتب امیرخانی را طراحی کنم920+این نویسنده خلاف شرع میگوید!917+نویسنده برای فرزند اسماعیل نبی بودن قیدار ماخذ نیاورده است903+
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(45) به دو دلیل قیدار را دوست دارم898+مسابقهی معماری و نظر رضاامیرخانی مبنی بر مقدم بودن رمان بر معماری894+قیدار با بهلیمو میچسبد در کافه کتاب آفتاب!893+استمرار سنت احمدینژاد در دورهی روحانی892+نامزدهای نخستین دوره بدون فردی890+شریعتگریزی از نظر داور جلال887+قیدار اسمش آمد، برنده نشد، هیچکتابی هم تقدیر نشد، دقیقا مثل بیوتن در دورههای قبل!886+کتابی در نقد چند داستان مثل قیدار884+تمدید زمان مسابقه طراحی معماری لنگر پاسید882+اسامی کتابهای راهیافته به دور دوم جلال881
..آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(44) +گاهی باید زندهگیمان را بیمه جون کنیم877+هجو قیدار در روزنامهی بهار876+قیدار هیاتی نیست875+نمایشگاه کتاب تبریز و توضیح سایت ارمیا870+شبهای داستان868+روایت کامل از جوانمردی یک زن862+قیدار من رو از خودم بیرون کشید861
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(43) شجاعی امیرخانی مستور853+لنگر قیدار، موضوع یک مسابقهی معماری852+اسمش روی کتاب دلیل خریدن آن هست؟!847+دو رضاامیرخانی در یک قاب!844+رجانیوز برای زدن رضاامیرخانی احمدینژادش را هم میزند! "قیدار ادامه (آن ممه را لولو برد) است!!!"841
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(42) همین امروز تصمیم میگیرم جوانمرد باشم838+یارب نظر تو برنگردد834+نگاهی به لوطی نامه قیدار از جناب مهدی کفاش ابتدای متن: پس این اثر را با خود این اثر باید نقد کرد. انتهای متن: خود نویسنده، خیلی هم از گمنامی سر در نمیآورد و همیشه سوی شهرت را گرفته است. آنجا که هوسش کرده در کتابهایش از اینکه شاگرد باهوش دبیرستان استعدادهای درخشان بود؛ بگوید. یا اینکه به همسفری با بزرگانی دعوت بوده است که دیگران ماهها چشم انتظار دیدنشان هستند آموزش خلبانی دیده و گواهینامه خلبانی پی پی ال دارد...832+رمانهای امیرخانی در هم است831+شبا تا صب چرا بیداره تهران؟828+نگاهی به قیدار از جناب مظلومینژاد826+ورود قیدارخان به عرصهی وبلاگنویسی825+ادای دین به قهرمان، مطلبی از جناب داوودی824
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(41) آبگوشت قیداری820+شخصیتپردازی یا قهرمانپردازی819+شعری برای قیدار از جناب مهدی کازرانی816+قیدار پایان رضا امیرخانی به قلم جناب احمد مخبری815+قلم زرین و حواشیش814+جناب هدایت بهبودی و پیشنهاد قیدار807+یه بار بخونی باور کن، دو بار بخون عاشق شو، سه بار بخون بفهم...805+پیشنهاد جناب احمد شاکری804+مهدیار و قیدار801
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(40) آقای نامزد محترم! بردهاندت بالا و دارند بادت میکنند که پوستت را بکنند792+قیدار و جمجمه نامزد قلم زرین787+یکی از همین جماعت به رضاامیرخانی گفته است قیدار ننویسد783+راه افتادن سایت کتابستان781
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(39) من او دلم را لرزاند، قیدار شانههایم را779+قیدار به درد پسرها میخورد776+خواننده خوانندهی چه کتابی است؟774+گزارشی از حضور در نمایشگاه771+پرفروشهای نمایشگاه بیست و ششم769+دیدن شلوغی نمایشگاه چشم بصیرت میخواهد767+راهرو افق مسدود شد766+رضاامیرخانی خوب میفروشد765
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(38) قیدار را به خاطر قیدار بخوانیم نه نویسنده متوسطش760+یک مصاحبه راجع به قیدار بدون نام مصاحبهگر و مصاحبهشونده755+نویسنده به جای قیدار باید زندهگی شهید احمدی روشن را بنویسد753+یک نقدشناسی خوب از روند نقد قیدار در روزنامهی فرهیختگان از جناب امیرحسین مجیری752+کاش داستان حسین ع را مینوشت751+باید یک نیروگاه بادی در باغ قلهک میساخت!749+قیدار و نامزدهای انتخابات747+29 فروردین، نقد قیدار در اصفهان744+مرد توی رمان جا نمیشود742
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(37) +دلم تعمیر میخواهد739+قیدار فقط یک رمان نیست738+جناب محمدرضا سرشار در رجا و نسیم و خبرگزاری دانشجویان و...: کال شتابزده تعقید تکلف ترویج اباحیگری تطهیر روسپیان شیفتگی به لاتها اشکالات زبانی ضعف منطق و.... تازه بخشی از اشکالات این اثر است736+پیشنهاد جناب محمد ناصری733+نماز خوب چه سرعتی دارد؟732+اگر شجاعی، قیصری یا امیرخانی اشکانهی حسنبیگی را تمام میکردند...726+پیشنهاد جناب اکبرنبوی برای نوروز725+وزیر ورزش هم قیدار میخواند723+شهلا در تاریکی خودش را میدید721
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(36) پیشنهاد هفت نویسنده برای خواندن قیدار716+خواندن رمان قیدار به تعطیلات نوروز غنا میبخشد، جناب شهرام کرمی کارگردان تیاتر713+قیدار در میان 16 اثر پرفروش سال712+قلمی تصنعی و بیصداقت710+ده کتاب پیشنهاد بدهم و قیدار درش نباشد؟!709+قیدار از کارهای دیگر امیرخانی ضعیفتر است706+چرا کم کتاب میخوانیم؟705+قیدار بهترین اثر سال704+از قیدار تنفر دارم701
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(35) قیدار و سه کاهن در میان فهرست نهایی قلم زرین699+رسم مردی یعنی رسم قیدار698+تجدد رمان ایرانی و آینده انقلاب696+ماک قیدار و لیلاند داشصفدر693+بعد از عملیات نقد قیدار هیچکس خداقوت نگفت690+روش اغراقگونه یک نکتهی مثبت است685+قیدار کتاب مداراست681
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(34) من قیدار ها و یوسف ها و سهراب های خودمان را بیشتر دوست دارم677+امیر جعفری (بازیگر) و خواندن قیدار676+این کتاب را نخرید673+آیا سید و شیخ ادامهی 88 است؟!670+خوشحالم که سادهنویسی را پیشه خود کردی664
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(33) پیج قیدار در گوگلپلاس659+میشه به نویسنده اجازه داد خودش باشه658+خاصیت لولایی جدانویسی656+منظورتان امیرخانی است؟ حالا!...654+وقتی امیرخانی روبان قیچی میکند650+شال عزا را ریختم تو پی649+افتتاح کتابستان اراک648+فقط کتابهای امیرخانی را نخوانید647+قیدار برای فرزندی که هنوز متولد نشده است646+امیرخانی آمده بود دانشگاهمان!643
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(32) +عزلتنشین فتنه، مومن به اقتصاد سرمایهداری، آرمانهای رهبری با نئوحجتیهها زنده شد638+ قیدار1400 امکان دارد؟634+اندر مذمت خبرفروشی633+اشتیاق هیجان لذت مدارا سردرگمی632+نوجوانمردی!631+خواندن قیدار از چه کارهایی بهتر است؟625+خوشبختتر مردی است که همسرش خیال کند او قیدار است623+هیچ چیزی مثل کتاب خواندن حالم را خوب نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(31) +ادبیات داستانی فریبکار و قیدار612+قیدار و انتظار روزهای بارانی611+جناب میرشکاک و از شعر به قصه رسیدن610+وسط هیات فهمیدم قیدار خیلی باصفا بوده است608+قیدار و روضیه و هیات پشت لپتاپ606+پیشتازی قیدار در کتابفروشیهای اصفهان605+السلام علی جون بن حوی604(١٤:٣٥ ١٨/٩/١٣٩
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(30) +قیدار واقعی در جاده رویت شد598+وزارت ارشاد به جای گشت ارشاد باید قیدار را جمعآوری و امحا کند597+افول و اوج دوره ی پهلوانی، جناب مهدی افشار نیک، اعتماد593+گزارش یک وبلاگ از جلسهی شهر کتاب591+به جای بیمه جون به نام مردترین مردان بیمه میکردم585+قیدار هیاتی نیست در یک نشریه ی دانشجویی582
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(29) گزارش نقد قیدار در قم578+از قیدار آموختم تا غلطهای کوچکِ کتاب را ننویسم574+پرفروشهای شهر کتاب مرکزی573
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(28) جناب ابراهیم زاهدی مطلق و ضعف دیالوگهای قیدار560+شخصیت نیست، تیپ است، پایانبندی نیست، سرهمبندی است559+وقتی کتابش مجوز میگیرد باید برود تحصن! پیشنهاد روزنامهی اعتماد554+جدی مینویسد اما جدی نیست552+دنبال شخصیت قیدار بودم551+میروم قیدار را بخرم تا امانتیِ کتابخانهمان نباشد548+یک مصاحبه با روزنامه ی ملت و حاشیههاش456و547+جهان نیوز و بازیهای لاتمآبانه روحوضی545+اوقات خوبی را با قیدار گذراندم542+رقابت کتب مهرجویی، امیرخانی، کیوان ارزاقی، پورولی کلشتری، مرتضی فخری در کتاب فصل541
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(27) +آثار امیرخانی مازوخیستی است در شبکه پایداری540+با قیدار بزرگ شدم539+حرفی برای گفتن نداشت537+انتقاد اسدالله بادامچیان از عبارت شاهکار برای آثار رضاامیرخانی535+شوور عتیقه!531+خرید تلفنی از سام530+کوشش برای شناخت نام پیامبری که در قرآن نیامده است529+متن جناب نعمتالله سعیدی در مجلهی داستان راجع به نسل جوانمردان527+خواندن قیدار را به هیچکس پیشنهاد نمیدهم526+ماجراهای دختری که باید فهمش بیجک بگیرد525+کاش قیدار فصل آخر نداشت524+رابطهام با امیرخانی خوب نیست522
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(26) +وقتی تمام میشه یکی دو ساعت غرق فکر می شی513+دوست داشتم اگه کتاب بودم قیدار بودم!509+باز هم پیغامبری دیگر508+نمیتوانی ببینی داستانی اوج گرفته؟504+برای نسل ما... قیدار حرف دیگریست502+اولین نوشتهی من در فضای مجازی قیدار باشد بهتر...501
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(25) +قیدار توی پاساژ نبود، نیامد... من مذهبی نیستم اما انسانم499+سرزمین نوچ پرفروشترین کتاب فروشگاه افق496+قلیلی از امت های پسین مقربانند،قیدارها رو به نقصانند494+قیدار را پسندیدم... بیشتر از حتی هر رمان دیگری که خواندهام492+مرام همهی قشنگی قیدار و من اوست488+جهان نیوز و هدیهی خواندن دو کتاب487+از من مخواه زیر شانههای دخترانهام قیداری کنم485+روزنامه قدس و اثری که به خاطر تبلیغ مجبور به خواندنش شدم!484
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(24) +قلمت بیمهی جون478+بسته پیشنهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقالهی روزنامهی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(23) +قیدار در شبهای قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانهگی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرفهای زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(22) +امیرخانی زنانه مینویسد438+معمار باید نفسش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمتش گران است431+قیدارپرفروشترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دلمان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(21) +این داستان به درد امروزهایمان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بیپول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینیتر است از من او+روزنامهی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار میخواهد، دلم حاج فتاح میخواهد...+بچهی گاراژِ قیدار باشی مرد بار میآیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطیمنشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمیبینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی میخواهد خمس دهد و آن را هم سید باطندار از او نمیپذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راهاندازی شد+استقبال از کتابهای آیهالله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمیمیرند، قیدار اخلاقیترین متنی است که در این چندسال خواندهام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسندهی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش میشنیده و قیدار مینوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان میتوانست شاخصترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(16) +قیدار، اخلاق گمشده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمانشهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(15) +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجتالاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکسش رو میزنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظرهی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامهی فرهیختگان+پرفروشهای شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفهای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(13) +دورهی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بیاثر قصه بسیجیها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروشترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(12) +وقتی داستان تمام شد، بیاختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی میاندازد+در این زمانه عوضی پنجرهای بگشایید به کوچهی جوانمردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(11) +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر همزمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدارنویس، تو بعد از من او افتادهای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتابفروشی+قیدار بعد از کتاب آیهالله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسمالخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خندهدار، برای دختران دانشآموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمیکنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(9) +قیدار به همه فحش میدهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(8) +قیدار، پرفروشترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همهی مادربزرگهاست و آزادی رقصِ مهپاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیتپردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمیتوانند با شخصیتپردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایشگاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند
|