تاريخ انتشار : ١٠:٤ ١١/٣/١٣٨٧

«مشكل عمده، من نويسنده هستم»
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات رضا اميرخاني در حال حاضر درباره‌ي وضعيت ادبيات به اين معتقد است كه مساله‌اي كه بيش‌ از همه به ادبيات كشور لطمه مي‌زند، نگاه محفلي است. اين داستان‌نويس با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در گفت‌وگويي، به پرسش‌هايي درباره ادبيات داستاني امروز،‌ صنعت نشر كتاب و مشكلات آن، ادبيات جنگ، افراط و تفريط‌ ها در سياست‌گذاري فرهنگي و... پاسخ داد. او درباره‌ي اين عقيده موجود بين برخي از داستان‌نويسان كه معتقدند نويسنده براي خود مي‌نويسد، نه براي مردم و تاثير اين موضوع بر كتاب نخواندن مردم، توضيح داد: در حال حاضر دو نوع نگاه در جريان نويسندگي كشورمان وجود دارد؛ نگاه به دولت و نگاه به محفل‌هاي روشنفكري ادبي و غيرادبي و غيرروشنفكري و حزب‌اللهي كه آن‌ها هم براي خود محفلي دارند. اين خيلي هم به جريان سياسي خاصي معطوف نيست. نگاه دولتي البته در برخي مواقع مي‌تواند نتيجه خوبي بدهد، مثل خريدن تعدادي از كتاب‌هاي يك نويسنده براي اهالي غيور يك روستا. اما نگاه محفلي بيش‌تر از همه به ادبيات دارد لطمه مي‌زند؛ نگاهي كه اصلا نمي‌دانم از كجا سر درآورده، يك نگاه حتما غيرحرفه‌يي، و آن اين است كه شما بخواهيد هر هفته با دوستانتان دور هم جمع شويد و در همان جمعيت خود را محصور كنيد؛ پس تيراژ اثرتان هم به تعداد همان 50 نفر مي‌شود كه هر هفته مي‌بينيد. او در ادامه يادآور شد: درسايت لوح چنين تجربه‌اي داشتيم. دوستاني بودند كه فكر مي‌كردند بايد خيلي آ‌هسته برويم و جوري بنويسيم كه مخاطب را از دست ندهيم، اما اتفاقا اين‌طور بيش‌تر مخاطب را از دست مي‌داديم. از سويي هم تيراژ پايين است. اميرخاني خاطرنشان كرد:‌ طبيعتا وقتي گرفتار قيد و بند محفل باشيد، بايد چيزي بگوييد كه به كسي برنخورد. حتا در مطبوعات هم مي‌بينيد كه بر كتابي نقدهايي نوشته مي‌شود و اثر را خيلي درخشان معرفي مي‌كنند، اما كتاب را كه مي‌خوانيد، مي‌بينيد خيلي هم درخشان نيست و آن كسي هم كه نقد نوشته، مقصر نيست، بلكه تحت تاثير همين نگاه محفلي بوده است. وي سپس درباره‌ي اين‌كه آيا در سال‌هاي اخير كتابي نوشته شده يا نويسندگاني بوده‌اند كه تحت تاثير اين نگاه محفلي قرار نگرفته‌اند و مستقل نوشته‌اند، اظهار داشت: حتما هستند؛ شكي نيست. من براي خودم يك اصل دارم و مي‌گويم هر كتاب - حالا هر جور مي‌خواهد باشد -، براي اين‌كه بگويد من كتابم و از صنعت نشر بيرون بيايد، بايد 50 هزار مخاطب بالقوه داشته باشد و به‌نظرم كوچك‌ترين پيمانه جمعيتي در كشور ما بالاي اين 50هزارتاست. وقتي كتابي زير اين تعداد چاپ مي‌شود، يعني يك جاي كار مي‌لنگد. ناشر، موزع، ويترين فروش و... مقصراند. اما مشكل عمده، من نويسنده‌ام كه اين 50 هزارتايم را پيدا نكرده‌ام و هر كسي بايد مال خودش را پيدا كند. به اين معنا هنوز هيچ‌كدام از ما كار درست و حسابي انجام نداده‌ايم و تيراژ بالاي 50هزارتا كم‌تر در كتاب‌هاي جدي پيش آمده، البته نه در آثار عامه‌پسند. در حالي كه در دهه‌هاي درخشاني مثل اوايل 50 كتاب‌هايي داشتيم كه تيراژ بالاي اين تعداد را داشتند، مثل كتاب‌هاي مرحوم شريعتي و مرحوم جلال آل‌احمد. اين يك گرفتاري است و خود ما را هم تنبل كرده است و فكر مي‌كنيم كتابي كه دوهزار نسخه‌اش فروش رفت، يعني اين‌كه كتاب خوبي است. نويسنده رمان «من او» سپس درباره اين‌كه طي سال‌هاي اخير، كتاب‌هاي داستان بسياري منتشر شده‌اند، اما علاقه مردم به خواندن اين آثار بيش‌تر نشده و به فروش نرفته‌اند و نويسندگان هم به عواملي همچون مميزي و كتاب نخواندن مردم اشاره دارند، گفت: سال‌ها پيش مقايسه تطبيقي درباره تعدد عنوان‌ها در كشور خودمان با چند كشور ديگر ازجمله ايالات متحده آمريكا انجام دادم؛ در برخي نشريه‌ها هم چاپش كردم، اما بازخوردي نداشت، چون متاسفانه بر روي مسائل فرهنگي كشور نظارت كلاني نيست. بنا بر اين مقايسه، در سال 80 در كشور ما 40 هزار عنوان كتاب چاپ شده است، در حالي كه در همان سال در ايالات متحده و البته حوزه آمريكاي شمالي (كانادا) فقط 13 هزار عنوان منتشر شده است؛ با اين‌كه آن‌ها انگليسي‌زبان‌اند و دامنه مخاطبشان خيلي بيش‌تر است. نتيجه اين‌كه صنعت نشر ما يك صنعت غيرحرفه‌يي است و به گمان من تا زماني كه دولت به اين مساله توجه جدي نكند، وضعيت خيلي تغييري نمي‌كند. بحراني كه صنعت نشر كشور را مورد خطر قرار داده، تعدد عنوان‌هاست كه نسبت به همه كشورهاي دنيا كه نظم دارند، خيلي زياد است. در حال حاضر در ايران حدود بيش از هفت هزار ناشر داريم؛ اين رقم حرفه‌يي نيست. در آمريكا فقط 12 گروه انتشاراتي داريم و اگر كسي بخواهد اثري چاپ كند، با همين تعداد سر و كار دارد كه گروه‌هاي بزرگي هم هستند و مثل ناشران ما كوچك نيستند. اما اين‌جا حداقل مي‌تواند كتابش را براي چاپ به يك‌هزار و500 ناشر و اين كتاب حتما بالاخره چاپ مي‌شود. لذا شما در ايران به دليل تعدد ناشر، هر كتابي را - حتا اگر سبك‌ترين كتاب را بنويسيد - حتما مي‌توانيد چاپ كنيد، چون آخر سال همه ناشران زنگ مي‌زنند به شماي نويسنده و مي‌خواهند چندروزه كتاب بنويسيد تا بتوانند مجوز نشرشان را تمديد كنند. اين‌ها يعني نگاه غيرحرفه‌يي به صنعت نشر - چه از طرف دولت و چه از سوي نهادهاي خصوصي. تعدد عنوان اصلا نشان‌دهنده دموكراتيك بودن فرهنگ ما نيست. اين داستان‌نويس يادآور شد: اعتقاد دارم كه هميشه بايد صنعت را قبل از نشر كتاب بياورند؛ كتاب وقتي از دست من خارج شد، يك كالاست، چون برايش قيمت تعيين مي‌شود و به عنوان يك صنعت بايد به آن نگاه كرد كه به اين توجه نمي‌كنيم. در اين مملكت زماني مجوز نشر، خريد و فروش مي‌شد، يعني مجوز نشر قيمت داشت، همين طور كه مجوز چاپخانه قيمت داشت؛ حالا كمي وضع به هم ريخته است. وقتي همه چيز را با نگاه دولتي شروع كرديم و بعد هم با بيل و فرغون شروع كرديم به مجوز پخش كردن به آشنايان، همين اتفاقي مي‌افتد كه داريم چوبش را در صنعت نشر مي‌خوريم. او يادآور شد: اين موضوع تقريبا از اواخر دهه 60 شروع شده و شروع كرديم پشت سر هم مجوز نشر داديم، چون مي‌گفتيم اين كار فضا را باز مي‌كند. در حالي كه تعداد عنوان‌هامان زياد شده و ويترين‌هايمان كم است و كتاب‌ها در آن‌ها جا نمي‌شوند. همه اين‌ها نشان مي‌دهد در ايران كتاب چاپ كردن 50 برابر آسان‌تر از ايالات متحده است، يعني 50 برابر ضعيف‌تر. بعد هم مي‌گوييم چرا مردم كتاب نمي‌خوانند. مردم چطور بين اين همه تعداد مي‌توانند سره را از ناسره تشخيص دهند و كدام منتقدي هست كه امروز مي‌تواند بيايد اين را براي ما در مطبوعات تفكيك كند؟! اميرخاني همچنين تصريح كرد: من امروز به هيچ‌گونه تبليغ مطبوعاتي و صدا و سيمايي اعتقاد ندارم؛ تنها تبليغ، دهان و گوش است، چون مردم اعتمادشان را نسبت به رسانه از دست داده‌اند. به‌تدريج، بايد تعداد ناشرانمان كم شود يا همه يك تعاوني شوند. ديگر اين‌كه رقابت سالم شود؛ اصلا چه كسي گفته ما بايد به اين‌ها كاغذ بدهيم؟ وقتي ما 40 هزار عنوان داريم، كه با يك غربال كردن ساده شايد هزار عنوان‌شان خوب باشد و مطمئنم زير دو و نيم درصد كتاب خوب داريم، به‌خاطر اين دو و نيم درصد به صددرصد كاغذ مي‌دهيم، با قيمت دولتي! چرا پول بيت‌المال مردم كه بايد صرف نيازهاي ديگرشان شود، كاغذ بشود و برود به طالع‌بيني هندي و چيني و شعر حافظ به رنگ صورتي و... تبديل شود؟! اصلا چرا بايد چنين چيزهايي در اين مملكت چاپ شود يا بيانات اين آقاي سياسي يا آن آقاي سياسي؟ بايد جلو اين كتاب‌ها را گرفت. وقتي نگاه كلان داشته باشيم، بايد به خواننده خط بدهيم، مثل همه جاي دنيا. آن‌چه در توزيع وارد مي‌شود، بايد حرفه‌يي باشد؛ بخش غيرحرفه‌يي تاثير نمي‌گذارد. وي در پاسخ به اين‌كه آيا مميزي مي‌تواند چاره اين كار باشد، گفت: ما چاره‌اي نداريم. مميزي يكي از راه‌هاي كوچكش است؛ راهش نيست. صنعت را هيچ وقت نمي‌شود با مميزي نگاه كرد. مميزي مثل ترمز ماشين است؛ فقط همين ترمز را داشته‌ايم؛ در دوره‌هايي گرفته‌ايم و در دوره‌هايي نگرفته‌ايم. ما بايد بتوانيم از كتابي كه مي‌خواهيم، حمايت كنيم و از كتابي كه نمي‌خواهيم، حمايت نكنيم. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي - نه در دوره راستي‌ها و نه در دوره چپي‌ها - چنين اتفاقي نيفتاده است و مجبور بوده‌اند كاغذ را بين همه تقسيم كنند و اين حتما مساله اشتباهي است. وقتي كاغذ تقسيم مي‌كنيم، عملا رقابت را از بين برده‌ايم و وارد يك بازي دولتي شده‌ايم؛ رانت و بازار سياه و هزار مشكل ديگر. نويسنده «ارميا» در ادامه همين موضوع متذكر شد: در اين چرخه همه مقصرند، چون كتاب چاپ كردن آسان است و نبايد از غافله عقب بيفتيم. بيش از همه دولت مقصر است كه اين بازي را با دادن مجوز به ناشران آغاز كرد، كه به جاي آن مي‌توانيم از كتاب‌هاي خوبي كه هست، حمايت كنيم. مثلا از سازمان فرهنگي، هنري شهرداري مي‌گويند تا دو هفته ديگر كتابي درباره حضرت علي (ع) بنويسيد؛ مگر چنين چيزي ممكن است؟! در حالي كه كتاب‌هاي خوبي نوشته شده و بايد بروند پيدايشان كنند. چه كسي گفته ما بايد اين‌قدر توليد كتاب را بالا ببريم؟ اين موضوع فقط به عنوان يك كارنامه پيش يك مسؤول بالاتر است. وقتي تعداد عنوان‌ها افتخار باشد، مثل اين است كه يك كلمه خارجي است مثل ايدز و ما بگوييم چقدر ايدزمان پيشرفت كرده است. وقتي جاي بيماري و درمان را اشتباه بگيريم، اين‌طور مي‌شود. اميرخاني تصريح كرد: تعدد عنوان‌ها بزرگ‌ترين مشكل صنعت نشر كشور است. تعداد عنوان‌هايمان بايد كم شود. وقتي چاپ كتاب آسان باشد، چه دليلي دارد از اثر نوقلم حمايت كنيم؟ نوقلم مي‌رود مثل همه جاي دنيا كتابش را چاپ مي‌كند؛ اگر كتاب خوبي باشد، به‌راحتي چاپ مي‌كند و اگر هم نباشد، مي‌رود سراغ شغل ديگري. آن‌قدر نويسنده‌هاي فسقلي درست كرده‌ايم كه به هيچ دردمان هم نمي‌خورند. الان يكي از مشكلات ما در سياستگذاري كلان كشور اين است كه همه مي‌خواهند نويسنده تربيت كنند؛ هيچ‌كس نمي‌خواهد كتابخوان تربيت كند. وقتي كتابخوان تربيت شود، از دل اين‌ها حتما نويسندگان خوبي هم بيرون مي‌آيند. مگر ما را دولت كشف كرد؛ ما هم روزي نوشتيم و كتابمان فروش رفت و بعد فهميديم كه بايد بنويسيم و كار ديگري نمي‌توانيم بكنيم. وقتي شما به يك نوقلم انگ نويسندگي زدي و گفتي پول مي‌دهيم كه كتاب بنويسي، معلوم است چنين وضعي خواهيم داشت. به‌اعتقاد وي، تعداد نويسنده‌هايمان از تعداد كتاب‌خوان‌هايمان بيش‌تر است و نويسندگان كتاب‌نخوان‌ تربيت كرده‌ايم كه فكر مي‌كنيم هنر است، مثل كتابفروشي‌هايمان. درگير بازي‌هاي كوچكي مثل مميزي هستيم؛ اين‌ها فرع است، اصل را بايد درست كرد، يعني نگاه حرفه‌يي داشت. رضا اميرخاني در بخش ديگري از گفت‌وگويش با ايسنا، درباره وضعيت ادبيات جنگ و ظهور اتفاق جديدي در ادبيات داستاني، گفت: اگر بخواهيم با نگاه كلان به ادبيات جنگ بنگريم، احساسم اين است كه خود همين كلمه جنگ بحث دارد؛ ما اول انقلابمان به جنگ مي‌گفتيم جنگ و به ادبياتش هم مي‌گفتيم ادبيات جنگ. گذشت و گفتيم ادبيات دفاع مقدس و امروز در برخي از نهادها مي‌گويند ادبيات پايداري. اين تغيير اسم يعني چه، چرا ما داريم مرتب تغيير اسم مي‌دهيم؟! يك دليلش اين است كه خودمان اين‌قدر به اين مساله نگاه كليشه‌يي داريم و به سوژه‌اي دستمالي‌شده تبديلش مي‌كنيم كه مجبور مي‌شويم اسم‌ها را عوض كنيم، اما متاسفانه در آن اصل نگاه، تغييري ايجاد نشده است. نگاه اصيلي در ميان بچه‌هايي كه جنگ را تجربه كرده‌اند، وجود دارد كه بايد به دست مسوولان فرهنگي برسد و با اين تغيير اسم‌ها هيچ اتفاقي در عرصه كلي ادبيات دفاع مقدس نمي‌افتد. منظورم از تجربه كردن، حتما حضور داشتن نيست، بلكه تجربه بايد به اين آدم منتقل شده باشد. او در ادامه تاكيد كرد: اما اصل قضيه اين است كه امروز همه اهل فرهنگ ديگر متوجه شده‌اند كه اميدشان را بايد از دولت قطع كنند. اين ربطي به دولت چپ يا راست ندارد. فكر مي‌كنم همه ما بايد بدانيم كه كار در قسمت توليد فرهنگي نبايد به دولت وابسته باشد. هرچند در كشور ما در شاخه توزيع و فروش هم همه چيز به دولت‌ گير مي‌كند. فرهنگ هم چيزي نيست كه بگوييم مي‌تواند در برخي شاخه‌ها غيردولتي باشد؛ حتما در بخش‌هايي به دولت برخورد مي‌كند، اما معتقدم در مرحله خلق اثر، ما مشغول يك كار غيردولتي هستيم. سفارشي‌نويسي به اين معنا كه پول كار را قبل از نوشتنش بگيريم، كاري بود كه به ادبيات جنگ ما لطمه زد، براي اين‌كه شما ناچاريد به دهنده‌ي پول گردن كج كنيد و متاسفانه دهندگان اين پول هم خيلي آدم‌هاي قدري نبودند. در اين چند سال نتيجه اين شد كه ادبيات جنگ ما از خط اعتدال خارج شد. در بسياري از موارد، ما صحنه‌هاي انتخابي از جنگ را داشتيم كه بازنمايي از همه واقعيت‌هاي جنگ نبود. وقتي از خط اعتدال خارج مي‌شويم، حتما گروه ديگري هم به سراغ تفريط مي‌روند و اين همان خطري است كه امروز ادبيات جنگ ما را به شدت تهديد مي‌كند. وي همچنين درباره مديران فرهنگي منصوب در وزارت ارشاد، اظهارنظر كرد: آدم‌ها بايد در يك ساختار اجرايي درست بالا بروند، نمي‌شود آدمي را كه اصلا تجربه اجرايي ندارد، بگذاريم در جايي كه تجربه اجرايي مي‌خواهد، بعد هم انتظار داشته باشيم كار درستي انجام شود. اميرخاني درباره طيف جديد از نسل جوان معتقد به ارزش‌هاي فردي كه مي‌خواهند برخلاف سال‌هاي گذشه، خودشان خود را معرفي كنند، نيز گفت: در حيطه فرهنگ به چيزي به عنوان هويت فردي معتقدم و هويت جمعي را قبول ندارم؛ هر چه هست، هويت فردي است و براي هنرمند، چيزي جز اين وجود ندارد. در انجمن قلم هم سعي ما اين بود كه روي هويت فردي افراد تكيه كنيم. مثلا دوست دارم همه نويسندگان عضو انجمن، رمان انقلاب بنويسند، اما هيچ‌وقت بيانيه نمي‌دهيم كه مثلا برويد در راه‌پيمايي 22 بهمن شركت كنيد. در نفس آرمان‌خواهي انقلابي ما هيچ تفاوتي وجود ندارد، ولي هويت جمعي را قبول ندارم. روي همين حساب، سعي مي‌كنيم هويت صنفي بسازيم كه از هويت جمعي متفاوت است؛ هويت جمعي‌ به انبوهه‌هاي سياسي مربوط است؛ نه انبوهه‌هاي فرهنگي. او همچنين تاكيد كرد: در جهان امروز فقط با چيزهايي مثل مكانيسم مي‌شود درباره عدالت فكر كرد؛ عدالت در مفهوم خرد، در مديريت اجتماعي معنا نمي‌دهد. بزرگ‌ترين مشكل اين دولت هم همين است و عدالت در مفهوم خرد اصلا به درد مديريت اجرايي نمي‌خورد. امروز بدون اتوماسيون هيچ كار عادلانه‌اي در مديريت كلان نمي‌شود انجام داد. اميرخاني در پايان صحبت‌هايش تاكيد كرد: اصول‌گرايي در مسائل مالي جدي‌تر از حتا اصول‌گرايي در مسائل انديشه‌يي است. اگر مي‌خواهيم كار غيردولتي بكنيم، به هيچ وجه نبايد حقوق دولتي بگيريم؛ وقتي گرفتي، ديگر نمي‌تواني حرف بزني. مساله مالي در برخي جاها حتا از انديشه مهم‌تر است. رضا اميرخاني متولد سال 1352 است كه كار نوشتن را با نشريه‌ها و نيز عضويت در هيأت تحريريه نشريه «روايت» آغاز كرد. اولين كتابش با نام «ارميا» در سال 1374 منتشر شد و «من او»، «از به»، «ناصر ارمني»، «داستان سيستان» و «نشت نشاء» نيز از ديگر آثار او هستند. 
گفت‌و‌گو از: خبرنگار ايسنا، مريم كريمي
در همين رابطه :
http://isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-735901&Lang=P

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٥٩٩٢
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.