علیرضا شیری چند دقیقه ای از فقدانهای زندگی به ویژه دوران نوجوانی گفت و قصه
http://doctorshiri.com/fa/content/11772/%D8%B4%D8%A8-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D9%88-%D8%B9/
قصه گویی رضا امیرخانی، محمدرضا شعبانعلی و علیرضا شیری در مراسم شب قصه ارسباران- خانه توانگری، جمعیت زیادی را در شبی پاییزی به فرهنگسرای ارسباران کشاند. مردم بارها خندیدند و بغض کردند و لذت بردند.
روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی:
قانون بقای چیز…
http://www.shabanali.com/ms/?p=3213
خانهی توانگری طوبی به مدیریت علیرضا شیری، از من و رضا امیرخانی دعوت کرده بود تا در برنامهی شب قصه (که بخشی از برنامه نوجوان توانگر است) شرکت کنیم. البته واقعیت این است که تعداد بزرگسالان خیلی بیشتر از نوجوانان بود.
گفتنی از برنامه خیلی زیاد است و من رکورد شدهی حرفهای خودم را به زودی برای شما منتشر خواهم کرد (برای رعایت کپی رایت حرفهای دیگران). اما در این قسمت می خواهم برای شما چند بخش کوتاه از حرف های رضا امیرخانی را نقل کنم.
رضا امیرخانی، چند سال از من بزرگتر است و وقتی من سال اول دبیرستان در علامهحلی بودم او معلم ما بود. او امروز یک نویسنده مطرح است و رمانهای ارمیا، من او و … از جمله کارهای موفق اوست. تا امروز نوشتههای او مجموعا ۶۰۰ هزار نسخه فروش رفتهاند که در آمار انتشار قصه در ایران، ستودنی است.
من سه قسمت از حرفهای رضا را دوست دارم که اینجا برای شما نقل میکنم:
رضا امیرخانی صحبت هایش را اینگونه آغاز کرد: «میدانم که انتظار دارید یک قصهگو، برای شما قصه بگوید. از سعدی و مولوی بگوید. داستانهای مختلف نقل کند و حسرت بخورد که چرا امروز به ادبیات و داستانهای سنتی خود بیتفاوتیم. اما من به شکل دیگری فکر میکنم. من و شما قصهی چوپان دروغگو را میدانیم و همه آموختهایم که بهتر است دروغ نگوییم تا اگر روزی چوپان شدیم، گوسفندان خودمان هم در امان باشند. اما آیا میتوان یک جامعه را صرفاً با توصیه ساخت؟ دروغگو و دروغگوها وجود دارند. من دلم میخواهد برای مردم قصه بگویم و توضیح دهم که اگر چوپان، دروغگو بود، چگونه گوسفندهایمان را حفظ کنیم…».
دومین قسمتی که برای من آموزنده بود، نحوه تغییر یک پرسش بود: «همیشه از من میپرسند که چه شد قصه نویس شدی؟ من هم جوابهای مختلفی میدهم. اما در خلوت خودم می پرسم: چه ها میتوانست بشود و چه اتفاقهایی میشد بیفتد که من قصهنویس نشوم؟ این سوال مرا به پاسخهای بهتر و جامعتری هدایت میکند».
و در قسمت پایانی، رضا امیرخانی از قانون بقای ماده، قانون بقای انرژی و قانونهای دیگر بقا صرف نظر کرد و قانون بزرگتری را مطرح کرد: «قانون بقای چیز: چیزها در زندگی شما ثابت هستند. هر چیزی را که به دست بیاورید، چیزهایی را از دست خواهید داد» و با همان مدل ذهنی خودش توضیح داد: «و مهمتر اینکه هر چیزی را هم از دست بدهیم، چیز دیگری به دست خواهیم آورد».
برای من، دیدن رضا امیرخانی دوست سابق و معلم سابقم پس از ۱۸ سال دوری و حس اینکه او هنوز حتی محل نشستن من را هم سر کلاس به خاطر داشت، خیلی ارزشمند بود. اما ارزشمندتر از همه، آموختن از نگاه اوست. نگاهی که در سه مورد نقل قول بالا مستتر است: «او از زاویهی دیگری به مسائل نگاه میکند».
در روزهای آینده، راجع به قانون بقای چیز (خصوصاً قسمت دوم آن) بیشتر خواهم نوشت و همینطور فایل صوتی قصه گویی خودم را آپلود خواهم کرد.