فوتبال از جنس هنر است
رضا اميرخانى
اسطوره خرد يونانى هنوز بر سر آنچه گفته است ايستاده است: «و بدانيد هنر در هفت قسم زير است و لاغير... ادبيات، نقاشى، موسيقى، معمارى ، پيكرتراشى، تياتر، رقص و...» و او هر زيبايى مصنوع بشر را هنر ناميده است و پنداشته است كه تعريف هفت گانه، جامع يار و مانع اغيار است. و تا مى شنويم رقص، من و توى ايرانى امل يا قرتى، مومن يا لامذهب فى الفور مى رويم سراغ شكوفه نو و چاتانوگا و كاباره و ديسكو و كافه ريسكو... يا به دندان مى گزيم نرمه ى بين شست و سبابه كه استغفارى است و يا دست پشت دست مى زنيم كه يادش به خيرى است... حال آن كه رقصى كه در ميانه ى هفت گانه گفته اند از لون ديگرى است. فوتبال از جنس زيبايى است. از جنس زيبايى مصنوع بشر. پس فوتبال از جنس هنر است و من به احترام آن پير خردمند يونانيان اين هنر را نيز در هفت گانه ى هنر جاى خواهم داد. فوتبال، رقص مدرن جمعى است. چشم نوازترين حركت غيرمبتذل و غيرمستهجن بدن آدمى را رقصى گفته اند به نام فوتبال! ميلياردها جفت چشم امروز دريافته اند كه رقص مدرن هنرى است به نام فوتبال. غيرمستهجن و غيرمبتذل. مملو از نبوغ فردى و در عين حال ذوق جمعى بدون نگاه كلاسيسيست ها كه وحدت حركتى و سبكى مى خواستند. كثرتى در عين وحدت و وحدتى در عين كثرت. هنر است چون همه ى آزادى جهان، در خراميدن رونالدينيو پنهان است، عين حالى كه محدود است به عدم استفاده از دست، كاراترين ابزار انسانى. هنر است چون تكرار در آن راه نمى دارد، و على كريمى هر بار مى تواند به گونه اى ديگرگون حريف را جا بگذارد و همين غزال در نمايشى ديگر مى تواند اسير دست مدافعى رنجور شود. هنر است چون خود زنده گى است. با همه ى زشتى ها و زيبايى ها و تدبيرها و تقديرها و... خوش حالم كه در اين ژوژمان جهانى هنر، جايى نيز براى هنرمندان ما گذاشته اند و اميد دارم هنر ايرانى، با غزالانش، بوم تمدن ما را به جهانيان بنماياند. در ژوژمان هاى حقيقى نمره بى ارزش ترين قسمت داورى است. دقيقاً ماننده ى نتيجه در فوتبال. آن چه مى ماند ارزش هاى زيبايى شناسيك هنرى است...