در شماره گذشته «7و6» که سالگرد یک سالگی انتشارمان را جشن گرفتیم، پرونده ای درباره پشت صحنه گفت وگوهایی که تا به امروز انجام شده داشتیم و در آن به گوشه ای از اتفاقات جالب یک ساله ای که هیچ کس از آنها خبر نداشت اشاره کردیم. از قضا گفت و گوی این شماره مان هم کم اتفاق پشت صحنه ای نداشت؛ ویژه ترینش اینکه گفت و گویمان با «رضا امیرخانی» 4 ماه طول کشید! منظورمان این است که 4 ماه طول کشید تا آقا رضا نویسنده خوش قلم کشورمان را برای گفت و گو گیر بیندازیم، چراکه او رغبت چندانی برای این اتفاق از خود نشان نمی دهد.
قبل از ورود به دفتر کار آقای رمان نویس خوش ذوق، تصور و شمایل دیگری در ذهن می پروراندیم اما اینجا یک شکل دیگر است؛ قفسه هایی پر از کتاب و مجلدات قدیمی و جدید، یک میز کار پر ترافیک و میزبانی خوش برخورد که از پشت میز برمی خیزد و به استقبال ما می آید. روزهای پایانی هفته تان را با کلام گرم و غنی «رضا امیرخانی» نویسنده آثار «قیدار»، «نفحات نفت»، «جانستان کابلستان» و «منِ او» به پایان ببرید؛ این یک پیشنهاد ایده آل است.
چرا قصه؟
کار من قصه نوشتن است. فکر می کنم «قصه»، هر قصهای که باشد، همان قدیمیهایی است که همه مان بارها آن را شنیده ایم؛ به این معنا هیچ قصه جدیدی هم خلق نمی شود! کار یک قصه نویس، بازنویسی همان قصه قدیمی است. بارها قصه چوپان دروغگو را خوانده ایم؛ چوپانی که بار اول و دوم به دروغ خبر حضور گرگ را اعلام می کند و بار سوم دیگر هیچ کس حرفش را (هر چند راست) باور نمی کند و اتفاقات تاسفباری که بعد از آن رخ می دهد و گرگی که گوسفندان را میدرد. قصه ای که هزار بار در تاریخ روایت شده و بارها نظائرش در واقعیت دیده شده است. به نظر میرسد کارِ این قصه تمام شده باشد. اما باز با دیدنِ دروغ میبینیم که عمقی از این قصه جریان دارد. این قصه قرار بود به ما بیاموزاند دروغگویی عمل ناشایستی است و اگر کسی چوپان دروغگو شود، عاقبتش این است که مردم حرفش را باور نخواهند کرد؛ این آموزهی اصلیِ این قصه است. وجهِ اخلاقی. چیزی که باید به خوردِ کودکِ دبستانی و طفلِ مکتبی داد تا در آینده گرفتار این رذیلت نشود. همان حکایاتِ گلستانِ سعدی که به درستی در مکتبخانهها خواندنش اجباری بود.
پس باید همان قصه را تکرار کرد؟
بله... تکرار برای نوجوانِ نوخاسته. اما به نظرم اگر کسی بخواهد دوباره سراغ آن برود و برای مخاطبی بزرگتر و عمیقتر، نباید تنها وجه اخلاقی آن (که مهم ترین وجه این قصه است) را ببیند. به نظر من این قصه امروز باید جورِ دیگری روایت شود. دیگر دروغگویی چوپان برای من مهم نیست. برای من و مخاطبِ امروز جامعهام، نجاتِ گوسفندانِ مردم مهم است. این که دروغ بد است، چیزی است که باید در عهدِ صغر میآموختیم نه حالا که از حجر هم دلمان سختتر است. حتا این که چوپان چه عاقبتی مییابد، آیا مردم به او دوباره اقبال نشان میدهند یا نه، این که هیجانیترین موافقانِ چوپان امروز به هتاکترین مخالفانش بدل شدهاند، بحثی است غیر داستانی و در راستای تعلیم و تربیتِ دبستانها... اصلا مسالهی مردم چوپان نیست، مسالهی مردم گوسفند است.
قصهنویسِ امروز، باید جوری این قصه را بسازد که گوسفندانِ مردمش زنده بمانند. این هنر قصهنویسِ امروز است.
...