تاريخ انتشار : ١٢:٣٤ ١٩/٤/١٣٩١

خیلی مردی ولی... یادداشتی از جناب علی نیلی در هفته‌نامه‌ی نگاه پنج‌شنبه
نویسنده : علی نیلی


نگاهی به رمان قیدار

 

خیلی مردی، ولی...

اشتیاق، هیجان، لذت، مدارا، سردرگمی؛ این همه حس هایی است كه با خواندن رمان جدید رضا امیرخانی، قیدار، تجربه خواهید كرد. اشتیاق خواندن داستانی از نویسنده «من او» و «بی وتن» بعد از 6 سال. هیجان از شروع نامتعارف داستان با فصلی تحریك كننده؛ «مرسدس كوپه ی كروك آلبالویی متالیك» و ادبیاتی شوق آور؛ «به ارواح خاك آقام می خواهم ت... نقل لوطی گری نیست. نه تاریخ ت برام مهم است، نه جغرافی ت؛ نه به پشت و روی سجل ت كاری دارم، نه زیر و روی حرف مردم...». لذت از پیش روی آرام داستان و عمق گرفتن شخصیت ها و بازی گرفتن كارگردان از كلمات. مدارا با یكنواخت شدن داستان از جایی به بعد و سردرگمی از نفهمیدن سرنوشت شخصیت اصلی داستان و اصرار نویسنده به غیب كردن او.

رمان «قیدار» چند ویژگی مهم دارد كه آن را شاخص می كند؛ در این برهوت مردانگی و قحط فتوت، از مرام و مردی و مردانگی و جوان مردی می گوید. آدمی را تصویر می كند كه فقط به حرمت «رفاقت» پای رفیق اش می ایستد، آدمی كه  معتقد است اما اعتقادش را به اطرافیان حقنه نمی كند، آدمی كه به دیگران مجال می دهد برای اشتباه و برای جبران، آدمی كه رگ گردنش برای بی غیرتی و نامردی باد می كند، آدمی كه با قوی سخت می گیرد و با ضعیف آسان... «قیدارخان» واجد همه مردانگی هاست و آن طور كه رمان تصویر می كند، محبوب اطرافیانش. او آن قدر دوست داشتنی هست كه همه را جَلد خودش كند و هر كس، از هر كجا كه رانده و مانده شود، به او پناه بیاورد.

ویژگی دیگر رمان، زبانی است كه امیرخانی به آن دست پیدا كرده. او توانسته متناسب با زمان و مكانی كه اتفاقات در آن جریان دارد، ادبیات آدم هایش را بیافریند و مهم این كه زبان خاص داستان، فقط استفاده از چند لغت و تكیه كلام راننده ها یا گاراژدارها نیست. شكل محاوره، نحوه استفاده از كلمات و نوع جمله بندی در كنار تكیه كلام ها و واژه سازی ها، زبان اثر را هم خاص و هم باورپذیر كرده است. ادبیاتی كه مختص لوطی هاست اما بر خلاف تصور نه تنها بددهان و چاروادار نیست كه وزانت هم دارد: «هان! داش صفدر، از لیلاند زیرابروبرداشته رسیده ای به اینترناش ناشِ پهلوان ها! ترقیات كرده ای برای خودت... به قول خودت پیرزن هم تو گاراژ سوار لیلاند نمی شد اخری ها، اما دانسر اول اینتركنتینانتال می پرد روی ركاب اینترنشنال! حال ش را می بری؟» یا «...به همان تار سبیل اگر اهل ش بودید، خود جمیله را خركش از شكوفه نو می آوردم كف گاراژ عربی برقصد، بل كه سرحال بیایید...» یا «...می دهم روغن سوخته هر ده تاتان را سر چال عوض كنند پوسته دوخته ها، یاتاقان-سوخته ها!».

نكته مهم دیگری كه درباره این كار باید به آن اشاره كرد، گرچه ویژگی مشترك همه كارهای امیرخانی است، روراستی او با مخاطبش است. امیرخانی ابایی ندارد كه نویسنده ای مذهبی با علقه به مبانی انقلاب شناخته شود؛ پس از سید باطن داری می گوید كه پای سیدی دیگر ایستادگی می كند و چوب می خورد یا قیداری كه «از احدی به شیر و ترازو شكایت نكرده است» یا هم اویی كه حاضر است گازوئیل دلاری بخرد اما از گازوئیل بی صاحب پسر استفاده نكند. این ها اما دل آزار نمی شود و خواننده را پس نمی زند چون با باور و اعتقاد نوشته شده و شاهدش این كه برخی نگفتنی ها را هم می گوید: «حتما گفته بود كه این آخوند از آن آخوندها نیست كه با وجوهات آبستن شود!» و همین كه نویسنده، باورهایش را به مخاطب تحمیل نمی-كند یا خود را موظف نمی داند كه چند شعار اخلاقی و مذهبی در لابه لای كارش بگنجاند، جای تحسین دارد.

جمع همه این وی‍ژگی ها، می توانست یكی از شاخص ترین رمان های فارسی چند سال اخیر را بیافریند اما چنین نشده چون داستان از مهم ترین نقطه قوتش ضربه خورده؛ جایی كه به نظر می رسد قیدارخان خالقش را هم مجذوب خودش كرده است. ما با آدمی طرفیم كه خیلی مرد و لوطی منش و بزرگوار است ولی انتظار داریم جایی كم بیاورد، اشتباهی كند، خطایی مرتكب شود یا مانند هر انسان دیگری، چرتكه بیاندازد و حداقل حساب سود و زیان گاراژش را نگه دارد. اما نویسنده نخواسته رستمش را به جنگ افراسیاب بفرستد، ناچار او را رها كرده است با این توجیه كه: «فرمود خوش نامی قدم اول است... از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود... قدم آخر، گم نامی است... طوبا للغرباء».

خواننده ای كه چند صباحی با قیدار زندگی كرده؛ كنجكاو بوده كه بداند خان با شهلا چه می كند، لحظه به لحظه ساخت لنگرگاه را دنبال كرده، نگران سرنوشت صفدر و فری و شلتون بوده، منتظر است ببیند عاقبت كار قیدار و شاه رخ به كجا می-كشد و... باید «فهمش بیجك بگیرد» از نقل های مختلف درباره قیدار كه كجاست و چه می كند؟ خبرهایش را اما از حوالی جاسك و اطراف صوفیه و قلهك و آبادان روزهای جنگ می شنود. قیدار گم شده است و خواننده باید حدس بزند و باقی داستان را خود بسازد یا حس كند نویسنده باید روزی به سئوالاتش پاسخ دهد.

***

امیرخانی حق دارد! در این قحط مردانگی و برهوت فتوت، سخت است پیدا كردن امثال قیدار و حال كه را پیدا كرده، نباید از دستش بدهد؛ قیدار باید گم می شد تا شاید روزی دوباره پیدا شود. نویسنده ای كه فراستش را دارد كه «جانستان كابلستان»-اش بشود پاسخ به درخواست های مكرر و بی جا برای موضع گیری درباره مسائل انتخابات 88، حتما مترصد فرصتی است كه «قیدارخان» را جانی دوباره بدهد. باید منتظر ماند... 

نویسنده: رضا امیرخانی

ناشر: افق

شابك: 4-832-369-964-978

قطع: رقعی

قیمت: 296 صفحه، 9000 تومان

 

*منتشر شده در هفته نامه نگاه پنجشنبه، شماره 14، صفحه
در همين رابطه :
. ماخذ: هفته‌نامه‌ی نگاه پنج‌شنبه، وبلاگ کتاب‌باز

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١٣٦٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.