تاريخ انتشار : ٢٢:١٨ ١٧/٢/١٣٩١

آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(1) #20+مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظه‌ی 0 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=======================================
20
اسلام ناب: انسان تراز قیدار
http://islam-nab.blogfa.com/post-150.aspx
امیر عبداللهی خلج-اردیبهشت91
"ایراد از امیرخانی نیست، ایراد از قیدار هم نیست، ایراد از ما خواننده ها هم نیست، ایراد از نویسنده های ماست که فرهنگ داستان نویسی اخلاقی را از یاد برده اند"

قیدار باز هم در فضای تهران قدیم سعی کرده است آرمانشهر امیرخانی را در فضاهای قدیمی ترسیم کند؛ آرمانشهری که انسانهای سیاه و سفید در آن ارج و قرب بیشتری دارند و هرکس در این روند داشتان از ظن خود یار امیرخانی می شود؛ چه مسلمان باشی، چه مارکسیست، خواه قیدار تو را یاد مولا (ع) بیندازد خواه احیا کننده کمون نهایی.

رسم قیداری دست هر کس را می گیرد چه رقاصه کافه های بالاشهر تهران باشی، چه لات قمارباز؛ البت فقط باید رسمت درست باشد.

قیدار بعد از تقریباً 4 سال از بیوتن بهتر درآمده است؛ اما حیف که امیرخانی پرداخت اول کتاب را در سرتاسر داستان به کار نبسته است و شتاب اخر داستان برای به نتیجه نشستن آن از پختگی می کاهد .

هنوز باید منتظر انسان تراز خود امیرخانی بود. در رمان های نوشته شده او انسانی را که در پس فطرت اوست نیافته ام؛ چرا که انسان های او هنوز...

اما من هنوز منتظرم

=======================================
19
هزار کتاب: و اين نقشی‌ست از نمايشگاه
http://1000ketab.com/news/59/2801
ستاره بلادی-اردیبهشت91
آن روز اردیبهشتی که به دنیا می‌آمد، نمی‌دانست یا شاید هم می‌دانست که 39 سال بعد در همین روزهای اردیبهشتی، غرفه انتشارات افق می‌شود «لنگر» امیرخانی که طرفدارانش موج موج و کتاب به دست، بشتابند به سوی امضا! کسی که حالا رضایِ امیرخانی شده تا پشت بند اسمش من او و بیوتن و ارمیا و جانستان هم ورد زبان اهل کتاب باشد. برای مصاحبه با درویش مصطفیِ من او و ارمیایِ ارمیا و البت قیدار ِ قیدار، ترجیح دادیم غرق کتابهایش نشویم تا نمایشگاه به حاشیه نرفته باشد.

«در قرآن، اسم بعضی از پیامبران آمده است؛ اسم بعضی غیر پیامبران هم چه صالح و چه طامع آمده... صلحا عاشق حضرت بازی هستند... اما حضرت حق، بعضی را خودش هم عاشق است... عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما... خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد، اسم معشوقش را کسی بداند... به او می‌گوید، رجل!
همین... مرد!...همین...می‌فرماید و جاء من اقصی‌المدینه رجل یسعی... جای دیگر می‌فرماید و جاء رجل من اقصی المدینه یسعی، یعنی این دو تا رجل باهم فرق می‌کنند... یکی می‌آید موسای نبی را نجات می‌دهد...قوم بنی اسرائیل را در اصل نجات می‌دهد...دیگری هم قومی را از عذاب نجات می‌دهد...اسم‌ش چیست؟ اسم‌شان چیست؟ نمی‌دانیم...رجل است»
این پشت جلد کتاب تازه‌ی آقای نویسنده است.

پنجشنبه 14 اردیبهشت ماه بود که قیدار، یازدهمین مجلد رضای امیرخانی در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران به دست اهلش رسید. اهل کتاب هم که خودتان به‌تر می‌دانید،خاطرخواه کتاب از دهن نیفتاده و تازه‌ می‌شوند علی الخصوص که نویسنده‌ی قلم به دست، پای کتابهایشان بنویسد:«زیر سایه‌ی امیر‌المومنین مستدام باشید.»
لبخندش محو که نه ولی کم‌رنگ می‌شود گاهی که باید از سمت برادران غرفه،‌خودش را برساند به قسمت خواهران یک نگاه که بین عمقی بودن و سطحی بودن مردد است بیاندازد به قیدارها که بعضی شان روی جلد توی صف امضا اند و بعضی شان پشت جلد و عجله‌ای ترها روی صفحه‌ی اولِ بسم‌الله. که صفحه بسم‌الله را یکی رد کند تا زیر اسم خودش خط بزند، که برود به حساب لوطی بودنش که دو ساعت تمام سرپا بیاستد و افق بشود «لنگر پا قیدار».

نمایشگاه کتاب در نگاه امیر خانی دارد تبدیل به یک فروشگاه بزرگ کتاب می‌شود، این را وقتی می‌گوید که درباره‌ی نمایشگاه سوال می‌کنم. می‌گوید: «نمایشگاه کتاب متاسفانه بیش از آنکه یک مکان فرهنگی باشد مکانی برای مبادله‌ی پول و کتاب است که این در شان مخاطب فرهنگ دوست نیست.» راستش را بخواهی ته دلم خوشم هم می آید که ما اینجا داریم در هزار کتاب همان کاری را می‌کنیم که امیر خانی پیشنهادش را می‌دهد.
امیر‌خانی برای حل این مشکل، پیشنهاد جالبی دارد که هزار کتابی‌ها تا نصف راهش را رفته‌اند. او فکر می‌کند بهتر است کسانی که به نمایشگاه می‌آیند، پی انتخاب کتاب باشند و کتابشان را هم بخرند ولی نه همان جا و به این روال معمول. روش امیرخانی این است که بیاییم برای فروش کتاب در ایام نمایشگاه یک نرم‌افزار طراحی کنیم تا مخاطب کتابی را که در نمایشگاه انتخاب کرد بتواند از نزدیک ترین کتابفروشی محل زندگی اش تحویل بگیرد تا نمایشگاه کتاب باعث این آسیب گستره بر شبکه فروش کشور نشود. امیرخانی سخت نگران فروش سالانه‌ی کتاب است که اگر با فروش دوره‌ی ده روزه‌ی نمایشگاه برابری کند، ناشران را خوشحال کرده است! و این یک ضربه‌ی عمیق اقتصادی محسوب می‌شود برای کتابفروشی‌ها.
نویسنده‌ی ازبه هر سال خودش را مقید می‌کند به روبرو شدن با مخاطبش در این ده روز. ده روز نمایشگاه به نظر امیرخانی یک پاتوق بزرگ فرهنگی‌ست که بزرگترین مزیتش هم همین دیدن مخاطب از نزدیک است. پاتوقی که به نظر او متاسفانه سالهاست بی هیچ پیشرفتی فقط برگزار می‌شود. آن هم در شرایط مکانی‌ای که در شأن این استقبال نیست و استاندارد های نمایشگاهی را ندارد. آنقدر که اولین و ضروری ترین اقدام برای پیشرفت نمایشگاه تغییر مکان آن است.

با اینهمه مخاطبان فرهنگ دوستی که امیرخانی محل برگزاری نمایشگاه را در شان آنها نمی‌داند،می‌آیند، ساعت‌ها در راهرو‌های گره خوده منتظر می‌مانند تا کتاب تازه‌ی آقای نویسنده را از دستهای خودش بگیرند.
=======================================
18
من در این آبادی...: كتاب-مرگ شديم رفتيم پي كارمون:)

http://aabadi.blogfa.com/post/90
مریم-اردیبهشت
91

"... دليجان كمر راه اصفهان را مي شكند... اسم قشنگي هم دارد. جسم ش راه را از كمر دو نيم مي كند، اسم ش قلب آدم عاشق را...
من از چيزهاي كه ته شان جان دارد، خوش م مي آيد..." صفحه 18 

"... اما همان ها مي گفتند كه امان از قالي نوعروس و دختر عاشق... نقش ش هزار راه مي برد آدم را... نقش ش غلط است؛ مرغ ش سر مي كند توي گل و گل ش مي روزد زير بال و پر مرغ، اما عوض ش تا بخواهي جان دارد..." صفحه 41

"... سفره ي آخوند نبايد كباب داشته باشد! كباب به سفره ي آخوند نمي خورد... خود كباب ايراد ندارد، لاكن بوي كباب از خانه ي آخوند ايراد دارد، برادرجان!" صفحه 86

شايد بخنديد؛ ولي ديروز كه "قيدار" را مي خواندم، به ياد ده فرمان "رضا اميرخاني" افتادم كه نوشته بود به كل روي كاغذ ننويسيد. پاي كامپيوتر فقط... 

ديشب كه گم شده بودم لابلاي نقش هاي غلط قالي؛ با خود فكر مي كردم: راستي؛ اميرخاني پاي لپ تاپ اين ها را نوشته؟ وقتي گوشه ي كافه (كه نخواسته اسمش را لو بدهد!) نشسته و مرتب چاي سفارش مي دهد...

"قيدار" فوق العاده است. مثل "بيوتن" دوستش داشتم و نه مثل "من او". نمي دانم. شايد اشتباه مي كنم. ولي لابلاي همه به ظاهر "لات بازي"هاي قيدار داستان، خيلي حرف هست... خيلي زياد حرف هست... خيلي زياد...

قلمش را دوست دارم. نگاهش را. انسجام نوشتارش را. شايد داستانش دور به ذهنم بيايد. شايد بعضي ها بگويند رگه هاي مذهبي در همه نوشته هايش به شدت هست. ولي... داستان هايش خيلي حرف دارند. خيلي...

قلمش ماندگار...


=======================================
17
مهرنیوز: مردم ایران بالاخره برای خرید کتاب هم صف کشیدند
www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1595623
...-اردیبهشت91

صفی برای کتاب

هر کدام از ما در عمرمان در صف‌های مختلفی ایستاده‌ایم از صف نان گرفته تا صف شیر و بنزین و کپسول گاز و غیره، اما حتماً تا حالا صف کتاب را ندیده‌اید. هر کس دیروز و پریروز از جلو غرفه نشر «افق» رد می‌شد، صف کتاب را هم می‌دید.

پرمخاطب‌ترین کتاب این غرفه هم «قیدار» تازه ترین رمان رضا امیرخانی است. روز قبل از آن هم (یکشنبه) مردم برای امضا گرفتن از او - که به نمایشگاه آمده بود - صف ایستاده بودند. این شلوغی به حدی بود که گاه راهرو را هم بند می‌آورد و دو، سه نفر از عوامل انتظامات نمایشگاه بی‌سیم به دست تلاش می‌کردند زن و مرد را جدا و راهرو را باز کنند

=======================================
16
قدس آنلاین:قلم، دل نمی دهد به اتفاقی جز مردم و کتاب
http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=46701
زهره کهندل-اردیبهشت91
غرفه داران هم در نمایشگاه، حوصله مند و مهرمند بودند با مردم. اگرچه گاه مجبور بودند که از اول وقت نمایشگاه تا پایانش سرپا بایستند یا با فضای محدود غرفه شان تا کنند. رضا امیرخانی که جشن امضای کتاب راه انداخته بود در غرفه کوچک نشر «افق» معتقد است: فضای وسیعی را به بخش هایی اختصاص دادند که مخاطب ندارد اما غرفه برخی ناشران بسیار کوچک است و باید برایش فکری شود. او که از دور اول نمایشگاه کتاب در دبیرستان البرز تاکنون پایه حضور در نمایشگاه کتاب بوده، می گوید: متأسفانه نمایشگاه پیشرفت جدی نداشته در حالیکه میهمانان بزرگترین جشن کتاب کشور، شایسته این چنین پذیرایی نیستند.
=======================================
14
شطحیات: قیدار
http://shatahiat.blogfa.com/post/11
امیرحسین-اردیبهشت91
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن‌تر است از آدمی که تابه‌حال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم می‌دانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک‌بند درآمد، فلزش معلوم می‌شود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج خط‌ش پیداست. از آدم بی‌خطا می‌ترسم، اما پای آدم تک‌خطا می‌ایستم...

قیدار/ رضا امیرخانی

پی نوشت: دندون درد دارم...مسواک بزنید...اینو یکی اضافه بخرید ممکنه تا مرداد تموم بشه ازتون بگیرم.

=======================================
13
دل نوشت: 2تا دختر جلف
http://no-heart.blogfa.com/post-133.aspx
نویسنده بی دل-اردیبهشت91

اصن اهل کتاب خریدن نیستم زیاد . کتابایی که میخرم رو یا قبلا خوندم و به این نتیجه رسیدم که ارزش اینو دارن که دوباره یا چندباره بخونمشون یا اینکه از یه آدم موثق که سلیقه ش رو تو کتاب قبول دارم تعریفشو شنیدم . یا مثلا یه نویسنده خاص مثل آقا رضا که تا حالا همه کتاباش ارزش خریدن داشته .

قیدار رو که بذاریم کنار یه جورایی میشه گفت نمایشگاه مزخرفی بود ! حتی "عقاید یک دلقک " رو پیدا نکردم !

=======================================
12
گنجشکک اشی مشی: وقتی فرانسوی ها توانستند و ما نتوانستیم !
http://gonjeshkakeashemashe.blogfa.com/post-407.aspx
مصطفی-اردیبهشت91

جیک جیک نوشت ها :

۱- در این روزها که سرگرم تورق د رکتب سیاسی مربط به پایان نامه هستم که قیدار رضا امیر خانی دلم را برد ...

=======================================
11
مهمانی کتاب:
http://ketabkhar7.blogfa.com/
کتاب خوار-اردیبهشت91

اول این که دیروز رفته بودم نمایشگاه کتاب. البته این اتفاق علی رغم قولی که پارسال به خودم داده بودم افتاد.( مبنی بر این که امسال  پا مو تو نمایشگاه نزارم.)

پارسال واقعا وقتم تلف شد. اما امسال بد نبود .حداقل کتاب جدید رضا امیر خانی  رو با امضای خودش خریدم. نشر افق کتاب رو منتشر کرده و با توجه به ازدحام جمعیتی که برای خرید کتاب جلوی غرفه ی نشر افق جمع شده بودند ، چاپ اول باید تا حالا تموم شده باشه.

اسم کتاب «قیدار» ه . برای دوستانی که قبلا کتاب های آقای امیر خانی رو خوندن و با سبکشون آشنا هستن باید بگم که نثر و خط کتاب مثل کتاب های قبلیشون و خصوصا خیلی شبیه به« من او » ست. اولش هم مثل سایر کتاب هاشون از اختصاصی  بودن رسم الخط و تخیلی بودن شخصیت ها نوشتن. البته من دارم تمومش می کنم و احتمالا به زودی  نقدم رو  بر کتاب «قیدار»کامل می کنم .

...

4- خیلی جالبه که نشر هایی که پرنده توشون  پر نمی زد غرفه داشتن قد یه ویلای 200 متری ، اما نشر های مطرحی مثل:مروارید ، افق ،ماهی و... یه قرفه ی یک در یک  هم به زور داشتند. با تشکر.

...
=======================================
10
نامه های ناتمام: کتاب بخرید
http://nametamam.blogfa.com/post-228.aspx
نامه نویس-اردیبهشت91
...

از کارخانه‌ی آلمانی‌ش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار، اما وسطِ جاده و بیابان، بچه‌های گاراژِ قیدار خاصیت‌ش را بخواهند یا نخواهند، می‌فهمند...

اتول هم باید موتورش صدای "هو یا علی مدد" بدهد و چرخ‌ش به عشق بچرخد...

گرفتی؟؟!!


=======================================
9
پاکدل باش: نمایشگاه کتاب
http://ahangezendegi.persianblog.ir/post/104
پرنده طلایی-اردیبهشت91
"جانستان و کابلستان" و "قیدار" رضا امیرخانی که دومی رمان جدید استاد محسوب میشه برای نشر افق(وای چقدر شلوغ بود جلوی این انتشاراتی همینطوری بستهای رمان جدید امیرخانی بود که باز میشد و روی قفسه میرفت و میفروخت)
=======================================
8
ریزنوشت:قیدار  (کتاب نوشت)
 
http://lafkadi0.blogsky.com/1391/02/17/post-1657/
ستایش-اردیبهشت91
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن‌تر است از آدمی که تابه‌حال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم می‌دانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک‌بند درآمد، فلزش معلوم می‌شود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج خط‌ش پیداست. از آدم بی‌خطا می‌ترسم، اما پای آدم تک‌خطا می‌ایستم...
=======================================
7
حرف حساب: گزارش مختصری از دومین کاروان اردوی نمایشگاه کتاب
http://harfehesab.net/1391/02/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%85%D8%A7/
خانم حیدری-اردیبهشت91
کمپ های اطلاع رسانی هم محدود و همیشه پر مخاطب بود با صف های طولانی و در مکان های نامناسب قرار داشت از این رو جمعیت را برای کسب اطلاعات با زحمت فراوان مواجه می کرد. از جمله نشر های شلوغ انتشارات سوره مهر و نشر افق به خاطر کتاب جدید رضا امیرخانی به نام« قیدار» بود و نشر های دانشگاهی هم خیلی شلوغ بودند.
=======================================
6
صید قزل‌آلا در مدرسه: «شنبه خوب، شنبه نمایشگاه» یا گزارش روز چهارم
http://arezoo4.blogfa.com/post/578/539-%C2%AB%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D8%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%C2%BB-%DB%8C%D8%A7-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85
آرزو سلوط-اردیبهشت91
بعد هم که بقیه دوستان هم‌نوردم رسیدن. آخر وقت هم آقای امیرخانی اومدن و «قیدار» رو برام امضاء کردن و من الان روی ابرهام... با ایشون کلی راجع به دماوند رفتن‌شون که توی جانستان کابلستان ازش گفته بودن صحبت کردیم. یکی اون‌جا ازم پرسید که قیدار رو خونده‌ام که این‌همه ازش حرف می‌زنم و به همه می‌گم برن نشر افق و این کتاب رو بخرن؟ گفتم که نخوندمش و وقتی دلیلش رو پرسید گفتم می‌ترسم از این‌که بخونمش و تموم بشه.
=======================================
5
قدس آنلاین:نشر افق، صدای حراست نمایشگاه کتاب را درآورد!
http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=46678
زهره کهندل-اردیبهشت91
نشر افق عصر دیروز با حضور رضا امیرخانی و جشن امضای این نویسنده برای رمان قیدار، ازدحام زیادی را روبروی غرفه اش راه انداخت.

به گزارش خبرنگار ما، رضا امیرخانی که از ساعت 4 تا حدود 6 میزبان خوانندگانش در نشر افق بود، با سیل زیادی از علاقه مندان به ادبیات مواجه شد که می خواستند نویسنده اثر، یادنوشتی را در کتابشان بنویسد.
غرفه نشر «افق» که در دونبشی یکی از راهروهای شبستان قرار دارد، به دلیل فضای محدود با ازدحام چشمگیری مواجه شد که حراست نمایشگاه برای جویا شدن دلیل این شلوغی به آن جا سر زد و متوجه شد نویسنده کتاب در حال امضای کتابش برای خوانندگان است.
گفتگوهای جالبی نیز بین نویسنده کتاب و خوانندگانش رد و بدل می شد که خواندنش خالی از لطف نیست. یکی از خوانندگان که جوانی بیست و چند ساله بود، همانطور که با اشتیاق رمان قیدار را به امیرخانی می داد گفت، من امضای شما را پای کتاب «بیوتن» و «من او» هم دارم و تا سه نشود، بازی نشود!
امیرخانی در صفحه اول همه کتاب ها بعد از خطاب قراردادن اسم خوانندگان، می نوشت «در سایه امیرالمومنین مستدام باشید» که بعضی از او می خواستند که جمله ای دیگری برایشان بنویسد و امیرخانی می گفت که به دلیل ازدحالم جمعیت، جمله دیگری را در ذهن ندارد.
برخی از جوان ها هم به ناخوانا بودن خط امیرخانی ایراد می گرفتند و هم نامی اش را با استاد غلامحسین امیرخانی خوشنویس یادآوری می کردند.
یکی از دختران جوان که می خواست اسمش را برای یادگارنوشت امیرخانی در کتابش بگوید، گفت؛ بنوسید برای مهتاب من او.
بسیاری از خوانندگان هم درباره شیوه جدانویسی کلمات در کتاب های امیرخانی سوال هایی داشتند که او با دفاع از این سبک نوشتاری، قصدش را گسترده کردن دایره لغات فارسی می دانست.
رمان قیدار یکی از پرفروش ترینهای نشر افق در بیست و پنجمین دوره نمایشگاه کتاب بوده که نخستین چاپ آن رو به اتمام است.


=======================================
4
جلوت گاه: این فن خجل تائب
http://jalvat.tk/archives/1926
ادریس میرویسی-اردیبهشت91

اَه اَه، بوی فَن گرفته ام نسبتا شدید. از این هایی که به مفنونِ (فن بر وزن مفعول) خود ارادت دارند، به او اعتماد دارند، قبولش دارند، برایش تبلیغ می کنند، قبل از انتشار کتاب هایش اسمشان را می دانند و تقریبا روزِ سوم نمایشگاه می خرندندش!

راستیتش تا حالا (که صفحه ی نودِ کتاب باشد) پروازِ خاصی از قیدار دیده نشده است! یه سر و گردن از بقیه بالاتر است و دیالوگ هایش به درد فیلمنامه نویسی می خورد ولی همچنان در قیدِ هو و بوقِ کامیوندارهاست. همیشه مقایسه اش می کنم با پیامبری که نمی توانستی از اصحاب تشخیصش بدهی، پیامبری که لوطی بود، ولی قیدار نبود، حریمِ شخصی اش به اندازه قیدار نبود. این قیدار باد دارد، این قیدار سنگین است و آنچنان به دلم نمی نشیند. منتظرِ خوانده شدنِ ادامه ی کتاب هستم البته. در ضمن تا این صفحه بی مرد نیستیم! آقا سید گلپا داریم.

البته پاراگراف قبلی دلیلِ اَه اَه های قبلیتر نیست، این صرفا شروع داستان است.

دلیل خجالت و توبه این است: کلا رضا امیرخانی کسی نیست که بشود به معنای مقدس کلمه فنش شد. هرچند می توان به او ارادت و اعتماد داشت، قبولش داشت و برایش تبلیغ کرد.

کتاب نثرِ رضایِ امیرخانی ایِ یادآورِ “منِ او”یی دارد.

———————————————

پ ن: ارادت دارم، اعتماد ندارم، تا حدودی قبولش دارم و برایش تبلیغ می کنم.
=======================================
3
خبرگزاری مهر: «قیدار» پرفروش‌ترین عنوان امروز افق شد
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1594351
...-اردیبهشت91
به گزارش خبرنگار مهر، هم اکنون رضا امیرخانی با حضور در غرفه انتشارات افق مشغول امضا کردن کتاب مخاطبانش است. رمان تازه منتشر شده این نویسنده «قیدار» امروز پرفروش‌ترین عنوان این ناشر در نمایشگاه بوده است...
=======================================
2
جوان‌آنلاین: يار مهربان هيچ وقت تنها نمي‌ماند!
http://www.javanonline.ir/vdcgu39tyak93u4.rpra.txt
محسن غلامی-اردیبهشت91
خودمانیم! برخی هم خوب گوی رقابت را از بقیه ربوده‌اند و آثار تازه‌شان با همان اسم و رسمی که قبلاً در توشه ریخته‌اند، سر و صدا کرده، باور ندارید سراغی از کتاب «قیدار، نورالدین پسر ایران، آب انبار، دا و ... » بگیرید. چه امضاهایی از سوی نویسندگانشان که در میان غرفه‌ها و بین نویسنده و مخاطب که رد و بدل نمی‌شود؛ نویسندگانی که بی‌ادعا هستند و برخلاف اقشار حوزه فیلمسازی و بازیگری، خودشان را از همین مردم می‌دانند و به اصطلاح «خاکی!»
=======================================
1
وبلاگ سفر به بافت: گفتگو اختصاصی وبلاگ سفر به بافت با مجید کاشانی یکی از طراحان گرافیک صاحب نام معاصر ایرانی
http://sefarbebaft.blogfa.com/post-138.aspx
میرحسینی-اردیبهشت91

وبلاگ سفر به بافت:8-نام آخرین کتابی که خوانده اید؟ و آخرین فیلمی که دیده اید؟

در حال خواندن رمان "قیدار" آخرین اثر دوست نویسنده ام، رضا امیرخانی هستم که قرار است جلدش را طراحی کنم تا بعد از نوروز چاپ و منتشر شود. امیرخانی یکی از مشهورترین و بهترین نویسندگان معاصر است که پیش از این جلد کتاب های " منِ او" و "ارمیا" را که نشر افق منتشر نموده برای او طراحی کرده بودم.

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١٧٧٣
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.