تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي شصت و دوم: بچه‌هاي عاشورا

1
همه‌ي بچه‌ها فرياد مي‌كشيدند: "عمو، عمو، آب، آب..." فاطمه كنارِ پرده‌ي خيمه‌ي ايستاده بود و بيرون را مي‌نگريست. ما له‌له‌زنان فرياد مي‌كشيديم: "عمو، عمو، آب، آب" فاطمه با دست به ما اشاره كرد كه آرام شويم. گفت كه عمو از اباعبدالله رخصت گرفت و رفت. با دو مشكِ آب. حالا آرام‌تر، انگار در خودمان، مي‌گفتيم: "عمو، عمو، آب، آب" لختي نگذشته بود، كم از ساعتي شايد، ما هم‌چنان منتظر نشسته بوديم و زيرِ لب ذكر را تكرار مي‌كرديم. ناگاه فاطمه پرده‌ي خيمه را رها كرد و به زمين افتاد. حالا همه تشنه‌گي را فراموش كرده بوديم. ديگر كسي از آب حرفي نمي‌زد. كسي آب نمي‌خواست. فرياد مي‌زديم: "عمو، عمو، عمو، عمو..."


2
با اين كه رباب آدم بزرگ است، اما هنوز هم دارد گهواره‌ي خالي را تكان مي‌دهد. گاهي وقت‌ها مثلِ عروسك‌بازيِ ما با خودش حرف هم مي‌زند. انگار واقعا خيال مي‌كند كه عليِ كوچكش توي گهواره خوابيده است. هيچ كسي هم هيچ چيزي به او نمي‌گويد. اگر ما، بچه‌هاي كوچك، مشغولِ عروسك‌بازي بوديم، شايد فاطمه دعوامان مي‌كرد، اما رباب آدم بزرگ است، براي همين كسي به او چيزي نمي‌گويد. "علي كه توي گهواره نيست. من خودم از توي سوراخي پرده‌ي خيمه ديدمش، روي دست‌هاي اباعبدالله خواب خواب بود..."


3
غروب شده است. تا اباعبدالله بود، هر چند وقت يك‌بار مي‌آمد و براي ما چيزي مي‌گفت و مي‌رفت. ما هم خجالت مي‌كشيديم و گريه نمي‌كرديم و گوش مي‌كرديم. اما حالا ديگر خيلي وقت است كه نيامده تا براي‌مان چيزي بگويد. حالا فاطمه بچه‌هاي كوچك را يك‌جا جمع كرده است. البته من ديگر بزرگ شده‌ام. براي همين به فاطمه مي‌گويم: "تو هم قرآن بخوان، مثلِ..." نمي‌دانم چرا، اما سرش را بالا مي‌گيرد. به جاي آن كه ما را آرام كند، نگاه مي‌كند به موهاي من و جيغ مي‌زند:
"فَكَيفَ تَتَّقونَ اِن كَفَرتم يَوماً يَجعلُ الوِلدانَ شيبَا... (چه‌سان در امانيد، اگر كافر باشيد در روزي كه كودكان را پير مي‌گرداند؟ مزمل-17)"


در همين رابطه :

در همين رابطه:

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٩٦٩٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.