تاريخ انتشار : ١٢:٤٨ ١٦/٣/١٣٩٠

ارزیابی شتابزده، مطلبی در نقد جانستان کابلستان از جناب حمید نورشمسی در تهران امروز

بهانه‌ نوشتن درباره «جانستان كابلستان» براي من نه متن تازه‌ترين اثر اميرخاني كه سفر يك‌ماهه‌اي بود كه او به سرزمين افغانستان انجام داده بود. سرزميني كه با آنچه در باور ماست وسعتي دارد به فاصله همين چند سال فاصله ميان دو ملت همسايه. همان سرزمين كه در ابتدايي‌ترين و نوستالژيك‌ترين شباهتشان به ما؛ تنها مردماني هستند كه به تمامي در خارج از چارچوب جغرافيايي ما با ما هم‌زبان‌اند و از ميان هزاران واژه و كلمه زبان به تكلم فارسي گشوده‌اند.

1 - قرار ما صحبت با رضا اميرخاني بود، صحبت از كتابش و دو سال دور بودن او از داستان نويسي. مقاله و خاطره‌نويسي نويسنده‌اي كه داستان‌هاي بلند او هنوز پس از بارها تجديد چاپ شدن محل بحث و منازعه ميان موافقان و مخالفان آن است. اما او بي‌توجه به اين حواشي بارها تاكيد كرده‌است كه كار او تنها نوشتن است و بس.

2 - تجربه نوشتن كتابي مانند «جانستان كابلستان» در ادبيات فارسي تجربه‌اي نو نيست اما بي‌شك در رابطه با دياري كه اميرخاني به سراغ آن رفته است اين قاعده نقض مي‌شود. خود او در گفت و گويي كه بهانه آن اين متن شد مي‌گويد: «من يك نويسنده‌ام، سفر هم زياد مي‌روم. اما سفر افغانستان جور ديگري بود. مردماني متفاوت‌تر از آنچه ما در ارتباط با آنها فكر مي‌كنيم و البته اين هم براي من مهم بود كه كسي راجع به آنها در قالب چنين كاري مطلبي ننوشته بود، لااقل من كه نخواندم» سال‌هاي سال از سنت سفرنامه نويسي حقيقي به سبك ادبيات داستاني ايران مي‌گذرد. اگر جلال آل احمد را بر قله سفرنامه نويسي داستاني در ادبيات داستاني غيركلاسيك ايران بدانيم؛ ادبياتي كه از سنت نثر كهن فاصله گرفته است و در آن نويسنده در مقام چشم بينا و فانوس به دستي كور سوي مسيري را به چشم مخاطبانش روشن مي‌كند؛ «جانستان كابلستان» اميرخاني را نيز بايد در همين دست آثار دانست. آثاري كه به قول اميرخاني نمي‌توانست با شيوه داستاني روايت شود اما از خاطره و قلم داستان‌گوي او نيز گريزي ندارد. هرچند نگاه اميرخاني از حيث موضوعي مي‌تواند شبيه آل احمد تلقي شود اما ميان آنچه او انجام داه با آنچه آل احمد صورت مي‌دهد در حوزه سبك روايت فاصله زيادي وجود دارد. شايد هر دو اين نويسندگان (بلا تشبيه و تنها در مقام سفرنامه نويسي و تك نگاري) در حيطه اين نظر بگنجند كه نويسنده چه بخواهد و چه نخواهد در مقام يك روشنفكر پيش روي اجتماع قرار مي‌گيرد. روشنفكري كه به هر تقدير و با توجه به جمع شدن برخي امكانات در درون خود مي‌تواند به رويت جزئياتي از مردمان پيرامون خود بنشيند كه بسياري ديگر ازآن عاجز مانده‌اند و حالا اوست كه بايد فارغ از هر نسيم و جريان انحرافي آنچه ديده و آنچه فراتر از مخاطب مي‌بيند را به قاب قلم بياورد اما نگاه عصيانگر در عين حال موشكافانه آل احمد با نگاه ذوق‌زده و غير متمركز اميرخاني در «جانستان كابلستان» هيچ شباهتي ندارد. از سوي ديگر ميان نثر شكسته و كوتاه نويسي موجود در نوشته‌هاي آل احمد و زبان روايتگر او و نثر به شدت داستاني و جملات عمدتا بلند اميرخاني در اين اثر نيز فاصله فراواني وجود دارد. اميرخاني در «نفحات نفت»و حتي در «جانستان كابلستان» نگاهي اقتصادي به فرهنگ دارد. او از چارچوب نظريه‌ها و روابط عمدتا پول‌زده در فرهنگ، به ايران و در كتاب اخيرش به افغانستان نگاه مي‌كند. آنچه او مي‌بيند مناسبات و رفتارهاي گمشده ما در جريان مناسبات به ظاهر فرهنگي مان است و فراموشي ميراث به شدت ملي و مذهبي‌مان در ديار فراموش شده افغانستان در حالي كه جلال از منظر مناسبات فكري و فلسفي مبتني بر انديشه فرديد به سفر مي‌پرداخته است.

3 - رضا اميرخاني در «جانستان كابلستان» روايتي ناقص از افغانستان ارائه مي‌د‌هد. روايتي كه در بهترين شكل موجود همه آنچه از اين ديار مي‌توان ديد را در بر ندارد. او مانند يك مسافر نه دنبال كشف كه گويا به قصد سفر عازم اين ديار است و به الطبع در سفر تنها آنچه را مي‌بيند كه به قصد ديدنش به سراغ آن رفته است. او در «جانستان كابلستان» در قالب يك مسافر، بخشي از آنچه ديده است را روايت مي‌كند و در بخش‌هاي عمده‌اي كه او از شهر هرات روايت مي‌كند با ناديدگي همراه است. مناسبات فرهنگي شيعيان افغان هرات و تنگناها و فشارهاي فراواني كه گاه به عمد آنان را از برخي مناسبات دور مي‌كند، ممنوعيت وفشاري كه براي ورود كتاب به اين شهر وجود دارد، كتابخانه‌هاي محقر و كوچك مساجد در كنار شوق فراواني كه در اين ديار براي مطالعه وجود دارد و تنها بخشي از ناديده‌هاي اميرخاني در «جانستان كابلستان» است. ذوق زدگي و حيرت او از آنچه مي‌بيند و حس عظيم نزديكي و متفاوت نبودن ميان آنچه از افغانستان در ذهن يك روشنفكر و نويسنده ايراني جاي دارد با آنچه حقيقتا هست تا جايي او را مجذوب خود كرده كه در بسياري مواقع نتوانسته است آن را در متن خود كتمان كند.

4 - اميرخاني در «جانستان كابلستان» سعي فراواني دارد به مقام روايتگري نزديك شود. روايتگري كه خوب مي‌بيند و سعي مي‌كند تجربه ديدنش را خود نيز حس كند. او در مقام نوشتن خود را با مردم سرزميني كه مي‌نويسد يكي مي‌كند و اين از اصول اوليه تك نگاري است. از سوي ديگر در بستر زمان و مكاني كه اميرخاني تن به روايت آن داده است؛ تنها روايت تام از موقعيتي نيست كه او مشاهده مي‌كند اما درست در هيمن موقعيت است كه متن او با مشكل روبه‌رو مي‌شود. اميرخاني در ميان خرده‌روايت‌هاي پر كشش داستاني كه براي روايتگري‌اش به كار مي‌برد سكته مي‌اندازد، فصلي دررابطه با جغرافياي سياسي افغانستان و چند كشور ديگر با نام انتخاباتيات مي‌آورد و ناگهان فاز ذهني مخاطبان خود را عوض مي‌كند غافل از اينكه چنين متني در چنين روايتي آن را با تاريخ مصرف همراه مي‌كند و از سوي ديگر همراهي خواننده را از او مي‌گيرد. بايد به ياد داشته باشيم نويسنده زماني كه ابزاري براي مواجهه كردن مخاطب خود به دست مي‌آورد لااقل اين ابزار نبايد توسط خود او نهي شود. اميرخاني در ساده‌ترين شكل با انتخاب مكان ارائه اين بخش از روايت، مهم‌ترين چيزي كه از اين سفر در ذهن او شكل گرفته و حتي مي‌توانست قله اثر باشد را به خوبي نشان نداده است. به قول خود او: مردم صرفا به دنبال روايت داستاني‌اند اما كسي نمي‌پرسد چرا اين روايت و چرا اين قصه.

5 - داستان «جانستان كابلستان» اميرخاني با بازگشت او به مهارت گويا به پايان مي‌رسد. اميرخاني در پايان كتاب دقت و حوصله خود را در پايان دادن به اثر از دست داده است. نكته سنجي‌هاي او در آنچه از بدو ورود به افغانستان ديده است، مي‌توانست رفته رفته در طول كتاب به يك تحليل و روايت پخته تبديل شود اما شتابزدگي او در بخش‌هاي پاياني روايت و نيز غرق شدن و تن دادن خود او به داستان‌گونه روايت كردن افغانستاني كه او ديده است بدون ارائه هر نوع نظر تكميلي، «جانستان كابلستان» را از مقام يك روايت داستاني فراتر نبرده است و به مقام يك تك‌نگاري يا سفرنامه به معني واقعي نرسانده است.

6 - بي ترديد «جانستان كابلستان» مي‌تواند آغاز يك فرآيند تازه در داستان نويسي باشد. داستان به خاطر اينكه اميرخاني از پوسته داستان‌گوي خود براي روايت بيرون نرفته است. او بيشتر از آنچه بايد مي‌ديده ‌است ذوق داستان‌گونه خود را به خدمت روايت سفر آورده است كه در نوع خود مي‌تواند آغاز يك جريان تازه داستان نويسي باشد. تصور كنيد شخصيتي مثل رضا اميرخاني بر اساس اتفاقي به اين سفر برود و رمان بر بستر روايت از او و وقايعي كه مي‌تواند كمي هم تخيل گونه باشد پيش برود. اما آيا يك تك‌نگاري دقيق و گويا از سفري هرچند كوتاه با وجود اقبالي كه مخاطب به آن نشان داده است چنين بايد باشد؟ شايد ادامه روند خلق اين نوع متن‌هاي داستاني روايي مستند بتواند به ايجاد الگويي مناسب براي آن منتهي شود.

در همين رابطه :
ماخذ: تهران امروز

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٩٠٧٣
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.