سرلوحه پنجاه و چهارم : فرارِ مغزها به فرموده متوقف شد!
اين عين خبرِ خبرگزاريِ ايرنا است، مورخِ 18/7/83، همچنين سرخبرِ اخبارِ سراسريِ صدا و سيما! “هياتِ وزيران بر اساسِ پيشنهادِ سازمانِ مديريت و برنامهريزيِ كشور آئيننامهي جذب و نگهداريِ نيروي انساني نخبه را تصويب كرد. به گزارشِ روابطِ عموميِ سازمانِ مديريت و... هيات وزيران، نخبه را فردي باهوش، خلاق، كارآفرين و با نبوغِ فكري تعريف كرده است كه با فعاليتِ ذهن خود و ايجادِ نوآوري، سبب سرعت بخشيدن به رشد و توسعهي كشور ميشود. ...طبقِ آئيننامهي جذب و نگهداريِ... برگزيدگانِ آزمونِ سراسريِ كارشناسيِ ارشد(سه نفرِ اولِ رشتههاي بالاي پنجاه نفر)، برگزيدگانِ المپيادهاي علمي، رتبههاي اول تا سومِ خوارزمي و... نخبه اطلاق ميشوند. بر اساسِ تصويبنامهي هياتِ وزيران تا مبلغِ يك ميليون و پانصد هزار ريال به عنوانِ فوقالعاده ويژه نخبهگان براي مشمولانِ اين آيئين نامه... قابلِ پرداخت است. پرداختِ حقالتحقيق و حقِ حضور در جلسه براي مشمولانِ اين تصويبنامه تا 50 درصد بيش از سايرِ مستخدمان، از ديگرِ مزاياي اين طرح است. در اين تصويبنامه همچنين نخبهگان ميتوانند به منظورِ خريدِ يك دستگاه خودرو از توليداتِ داخلي معادلِ 70 درصدِ قيمتِ خودرو... وام بگيرند... و البته وامِ مسكن و اشتغال در سطوحِ بالاي مديريتي و الخ“
دردي درست و درماني نادرست. بيتوجهي به نخبهگان فقط يكي از دلايلِ نشتِ نشاء و مهاجرتِ نخبهگان است. تازه مسالهي تبعيضِ مالي و مشكلِ مادي يكي از شعباتِ كوچكِ بيتوجهي است. حكماً خيال كردهايم با اين اضافه حقوق و وامِ خودرو ديگر كسي به فكرِ فرارِ مغزها نميافتد! نميفهميم كه يك مليون و پانصد هزار ريال درصدي است از تي.اي. يا همان كمكهزينهي تدريسي كه دانشجوي ما آنطرفِ آب ماهيانه ميگيرد براي تصحيحِ اوراقِ امتحاني. نميفهميم كه هيچ زماني ما ياراي رقابتِ مادي با آنطرفِ آب را نداريم. نميفهميم كه... با اين توصيف و تعريفِ انتزاعي از نخبه (باهوش، خلاق، كارآفرين...) يقين داشته باشيد كه اول كساني كه واجدِ شرايط تشخيص داده ميشوند، پسرخالهها هستند! يعني همهي پسرخالهها تبديل ميشوند به نخبهگانِ نابغهاي كه مشمولِ طرح ميشوند. در جلسهاي بوديم كه راجع به اين قضيه بحث ميشد. دو نفري به صورتِ جدي مخالفِ اين طرح بودند و جالب اين كه هر دو واجدِ شرايطِ نخبهگيِ اين طرح بوديم! و جالبتر اين كه هيچكدام در هيچجاي دولتي شاغل نبودند و جالبتر(تر) اين كه مطمئن بوديم تا بخواهيم اقدام كنيم براي گرفتنِ اين حق، شانصدهزار پسرخاله سمندشان را نيز خريدهاند! قسمتِ غيرِ كمّيِ آن كه موجباتِ مشمول شدنِ پسرخالهها را فراهم ميكند، و قسمتِ كمّي و عدديِ آن نيز فرهنگِ غلط ديگري را ميسازد. فاصلهي نفرِ اولِ كنكورِ سراسري با نفر دوم چيست؟ يك تستِ نزده! اين فاصله ميتواند باعث شود كسي مادامالعمر حقوقِ بالاتري بگيرد، نخبه باشد، وامِ خودرو بگيرد و... نتيجه؟ هجومِ بيشتر مردم به سمتِ آزمونهاي سراسري و كلاسهاي جور و واجور و رنگ و وارنگ... در آلمان از ميانِ هر پنج نفر، اشتغالِ يك نفر وابسته است به صنعتِ خودرو، مستقيم يا غير مستقيم. يا مهندسِ كارخانه است، يا مسوولِ فروش يا راننده يا مكانيك يا كارگر يا... و در ايران از هر دوازده نفر يك نفر گرفتارِ كنكورِ سراسري ورود به دانشگاه است. يا ناشرِ كتبِ كمكآموزشي است، يا معلم خصوصي است يا خودش يا اعضاي درجهي يك خانوادهاش كنكور دارند يا... و با اين امتيازدهيهاي غلط روزاروز به هيجانِ كنكور اضافه خواهيم كرد! و از همهي اينها اسفبارتر نگاهِ غلطي است كه به صورتِ ريشهاي در اين طرح حقنه شده است. نخبهگي حق نيست، وظيفه است. كسي به دليلِ نخبهگي نبايد حقوقِ بيشتري بگيرد، نبايد امتيازاتِ بيشتري داشته باشد. بلكه بايد كارِ بيشتري بكند، فرصتِ بيشتري براي رشد داشته باشد. و بعد بايد برنامهاي داشته باشيم براي شناساييِ ميزانِ ارزش كار. سازمانِ مديريت و برنامهريزي و هر سازمان و نهادِ ديگري بايد روشي بيابد كه ارجمنديِ كار را به ساعت ورود و خروج محدود نكند! تقريباً در همهي ادارات، كارمندي كه سرِ ساعت بيايد و برود، در ساختارِ اداري، پذيرفتنيتر است و مقبولتر. در حالي كه هيچ روشي براي اندازهگيريِ ارجمنديِ كار نداريم. وجود دارد فرمهايي در اختيارِ مديران كه براي اضافهكار بايستي ميزانِ رضايت خود را اعلام كنند، اما مديران نيز در همين نظام بالا آمدهاند و باز هم نگاهشان به حضور و غياب است. نخبهگي حق نيست، وظيفه است. چه نفرِ اولِ كنكور باشي، چه نفر دوم، چه طلاي المپياد گرفته باشي، چه برنز، حتا اگر حلبي هم نگرفته باشي، موظفي كه به بهترين نحو كار كني و البته ديگراني هم وظيفه دارند كه كارِ تو را ارزيابي كنند... چيزي كه در اين مملكت وجود ندارد. نه به خلافِ همهي كشورهاي دنيا كه به خلافِ آموزههاي ارزشيِ ما و...