تاريخ انتشار : ١٢:١١ ٣٠/١/١٣٩٠

و دیگر آسمان را نخواهی دید! یک معرفی از بیوتن نوشته‌ی جنابِ حسین ابراهیمی

معرفی کتاب بیوتن اثر رضا امیرخانی

به اسم رحمتگرِ بر كسي كه بندگان رحمش نمي كنند.

و ديگر آسمان را نخواهي ديد

1- ارمياي اميرخاني در آمريکا شايد سرنوشت محتوم همه ما در سالهاي بعد باشد.

2-«آخر بچه ي كربلاي پنج را چه به فيفث اونيو؟ خدايا من ارميا معمر جمعي گردان 22 لشگر 10 سيدالشهدا توي خيابان پنجم نيويورك چه كار مي كنم؟ وسط كربلاي پنج و ميان آن همه دود و دم، هيچ كس فكرش حتا به خيابان پل پنجم اهواز هم نمي رسيد. چه رسد به خيابان پنجم نيويورك...»

3- کار ارمیا در بی‌وتن یک جور فرار ا ست. ارمیا از ایران فرارکرده است. چیزی که در هیچ جای رمان به آن اشاره نشده است و من با بی‌رحمی سه فصل رمانم را حذف کردم؛ اینکه فصل 2 فصل پنج است، غیراز بازی‌های زبانی آن، به خاطر آن است که من فصل 2، 3 و 4 رمان را حذف کرده‌ام. چرا كه فضاي تلخي را براي جمهوري اسلامي‌تصوير مي‌كرد. كشش ارميا و آرميتا يك بهانه الكي براي پيشبرد قصه است و كساني كه داستان را درست خوانده‌اند احتمالا فهميده‌اند كه اين عشق ربطي به خط اصلي داستان ندارد و هرچه هست در دليل ارميا براي كندن از ايران خلاصه مي‌شود.

4-«ارميا يعني همين بابايي كه دست كم صد پليس كنار گيت دوره اش كرده‌اند. يك آدم نه خيلي معمولي با موهاي مجعد و ريش‌هاي بلند؛جوري كه هر جوري لباس بپوشد ‌ ولو شلوار كوتاه  و هرجايي كه برود ‌ ولو فرودگاه جي. اف. كي ‌ عبدالله بودنش تابلوست. »

5- روايتِ حضور يك رزمنده خسته و مجروح جنگ با همه شيفتگي‌هايش به بنيانگذار انقلا‌ب، تقيد به مسائل ديني و شرعي و نهادينه بودن فرهنگ جبهه و آداب مذهبي در او، در سرزميني كه ايرانيان را تروريست مي‌پندارند و به جاي حلا‌ل و حرام رابطه سود و زيان را تعبيه كرده و در جاده‌ها به جاي مسجد و توالت عمومي، كازينو و قمارخانه ساخته‌اند.

6- امیرخانی برای نوشتن این رمان یک‌سال تحقیق کرده و برای تکمیل اطلاعاتش، حدود یک سال با یک خودرو، سراسر ایالات متحده امریکا را برای آشنایی با شرایط اجتماعی مهاجران ایرانی زیر پا گذاشته است.و بعد از تهیه 600 صفحه فیش ، طی 6سال و 6 ماه ، 480 صفحه بیوتن را نوشته است. قيمت كتاب 6500 تومان است. پس به عبارتي مي شود براي هر سال 1000 تومان ضربدر تيراژ.

7-«اگر تير ديگري داري بفرست، اگر بلاي ديگري هم داري نازل كن، البلاء للولاء. . . دوست دارم مثل ابا عبد الله بميرم. . . با نحر رگ گردن. . . بالقطع الوتين. . . بي وتن نمي‌خواهم دل بكنم از دنيا»

8-«خشي» در مجلس افطار «عبدالغني»-سرمايه دار عرب مقيم آمريکا- سخنراني اش را با «بسم رب الغني»! شروع مي کند. كمي در صحبت جلوتر مي رود و مي رسد به ميزبان كه الحاج عبدالغني باشد و با شور فرياد مي كشد كه عبدالغني همان غني است! هر انساني بايستي به صفت يكي از اسماا... متصف شود و عبدالغني استحاله خواهد شد به مرور به خود اسم غني. اصلا خداوند عالم مي خواهد ما را از قيد بندگي و عبد بودن در بياورد؛ همه ي بندگي ها ...

9- در شب عروسي‌اش كه نه عاقد اسلا‌مي ‌دارد و نه مجلسي اسلا‌مي هديه‌اي از سوي فرمانده گردان خود - از جانب قطعه 48 - در شب عروسي دريافت مي‌كند كه چيزي نيست جز كفن سفيد.

10- «حاج مهدی! نیفت توی بازی اینها... این بازی ته ندارد. من از خود خدا بعداز قطعنامه این‌جوری‌‌اش رو خواسته بودم... جوری که وحشی و حرامی دوره‌ام کرده باشند، تک و تنها.»

 


در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ به اسم دوست داشتنی‌تر از هر دوستی

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٥٦٩
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.