تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه چهل و هشتم
اركات و دنياي مجازي
در موزه‌ي علوم و فنونِ شيكاگو، طبقه‌ي دوم غرفه‌اي ساخته‌اند به نامِ دنياي مجازي. Virtual world. اتاقي است كه با موكت فرش شده. پرده‌اي ساخته‌اند روبه‌روي ورودي و دو نفري مي‌رويد روي دو علامت مي‌ايستيد. هي مي‌گرديد دنبالِ دنياي مجازي و كامپيوتر و مانيتور و چيزي نمي‌يابيد! بعد خيلي سريع خطوطِ خارجيِ بدنِ شما اسكن مي‌شود و روي پرده مي‌افتد. شما به پرده نگاه مي‌كنيد. سايه‌اي با وضوحِ بسيار بالا. دستت را تكان مي‌دهي، شبحِ روي پرده نيز دستش را همان‌گونه تكان مي‌دهد. راه مي‌روي، شبح نيز راه مي‌رود. بعدتر صداي سوتي مي‌شنوي و روي پرده توپي سبك رها مي‌شود و به سمتِ يكي از شما مي‌آيد. دستت را تكان مي‌دهي و توپ را لمس مي‌كني. توپ مي‌رود به سمتِ زمين حريف. حريف توپ را برمي‌گرداند. روي پرده، زمينِ خط‌كشي‌شده وجود دارد و تور و توپ. و در اتاق هيچ چيزي نيست جز موكتِ كف...
جوان‌تر بوديم و ساعتِ پايانيِ موزه، آن‌هم روزِ وسطِ هفته كه بليت‌ها نصف مي‌شد. هيچ‌كسي منتظرِ ورود به اتاق نبود. نيم‌ساعتي مدام بازي مي‌كرديم. عرق كرده بوديم. حتا حسام (حريفِ من) وقتي كه خواست شيرجه برود روي موكت، زانوي شلوارش از بين رفت. مشكل اين بود كه موقعِ آب‌شار زدن، دستِ آدم درد مي‌گرفت. يعني توپ روي پرده همان شتاب را مي‌گرفت، حتا صدا نيز با شدتِ ضربه تنظيم مي‌شد، اما از آن‌جايي كه دست به هوا ضربه زده بود و “هيچ چيز” را فرستاده بود توي زمينِ حريف، درد مي‌گرفت ناجور... تا شب كت و كول‌مان گرفته بود. ما جسماً واليبال بازي كرده بوديم، اما بدونِ توپ... يعني همه‌ي خسته‌گيِ واليباليست‌ها را عينا داشتيم، اما بدونِ توپ... كلياتِ ابوالبقا مي‌گويم انگار... دنياي مجازي يعني همين. و بي‌راه نيست كه -دور از چشمِ منطقيون- گفته‌اند: در دوره‌ي انفجارِ اطلاعات، دنياي مجازي حقيقي‌تر است از دنياي حقيقي...

***

نقلِ اركات (orkut) نيز از همين جنس است. دنياي اركات يك دنياي مجازي است، اما بسيار حقيقي‌تر از دنياي حقيقي. يعني رفقايي كه در دنياي حقيقي امكانِ نزديك بودن را ندارند، به راحتي مي‌توانند كنارِ هم جمع شوند. بسيار حقيقي...
و اركات يك پديده‌ي انساني است. تكنوكرات‌ها از اين طرفِ طيف و هايدگري‌ها از آن طرف خيال نكنند كه ينگه‌دنيايي‌ها با استفاده از تكنولوژي توانسته‌اند ميليون‌ها آدم را سرِ كار بگذارند. اركات با فهمِ يك پديده‌ي انساني گسترش پيدا كرده است. آن نيز اين نكته است كه آدم‌ها دوستاني دارند كه اين دوستان را بدونِ هيچ ملاكِ انضمامي انتخاب مي‌كنند و اين شبكه البته قابلِ گسترش است...
تماميِ گروه‌هاي انساني با پيوندي شكل مي‌گيرند به نامِ دوستي. اين دوستي -و در حقيقت رازِ انبوهه‌هاي متحدِ انساني- را از عميق‌ترين متونِ مذهبي مي‌توانيد بگيريد تا متونِ كاملا غيرمذهبي.
از (ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله) قرآني بگير تا (اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم) زيارتِ عاشورا. اين هر دو مي‌توانند رازي باشند براي ساختِ انبوهه‌اي متحد.
سال‌ها پيش در كتابِ لوييس بونوئل (آته‌ايست دوست‌داشتني) خوانده بودم يكي از همين انبوهه‌ها را. وقتي او براي جلوگيري از انفجارِ جمعيت روشي پيش‌نهاد كرده بود كه به جنمِ خودش مي‌خورد. گفته بود بدهيم دانش‌مندان ويروسِ مرگ‌باري بسازند و ليستي تهيه كنيم از دوستان و آن‌ها را خبر بدهيم كه دم‌پرِ ويروس نچرخند و آن‌ها نيز به نوبه‌ي خودشان دوستان‌شان را. سرعتِ رشدِ ويروس و سرعتِ رشدِ جامعه‌ي دوستان و دوستانِ دوستان و... هر دو بسيار بالاست. اما بالاخره اين دو در جايي به هم مي‌رسند و در آن‌هنگام جهاني خواهيم داشت، با جمعيتي كم‌تر و آدم‌هايي كه به هر حال هم‌ديگر را دوست دارند و نقطه‌ي اشتراكي! بونوئل آرزو كرده بود كه خودش اين ليست را تهيه كند، اما به نيكي مي‌دانست كه هر كسِ ديگري نيز اگر اين ليست را تهيه كند، تفاوتِ چنداني نخواهد داشت! (نقلِ به مضمون از كتابِ با آخرين نفس‌هايم، خاطراتِ لوييس بونوئل، ترجمه‌ي علي اميني نجفي)
حتا همين قلمِ شكسته نيز روزگاري كه لوح را راه انداخت، در مصاحبه با ايسنا به اين رسيده بود كه فضاي مجازي مي‌تواند به‌ترين محيط باشد تا دوستان بي‌هيچ قيد و بندي گردِ هم جمع شوند. و البته اگر آن‌زمان ايده‌ي اجراييِ اركات به ذهنش رسيده بود، هم‌الان در سيليكون ولي نشسته بود به عوضِ حوزه‌ي هنري!
وقتي ايده‌اي اين‌قدر انساني باشد و اين قدر عميق كه هم در زيارتِ عاشورا بتوان پيدايش كرد هم در كتابِ بونوئل پس رشدِ انسانيِ آن نيز طبيعي مي‌شود.
خيلي‌ها پيش‌تر روش‌هايي را براي ساختِ انبوهه‌ها روي فضاي مجازي آزمودند و به موفقيتِ اركات نرسيدند‍؛ آدم‌هايي كه با ايده‌هاي كانون‌هاي فارغ‌التحصيلي مدارس و دانش‌گاه‌ها (Alumni)ها و اشتراكاتِ ايدئولوژيك سعي داشتند، انبوهه‌هاي جمعيتي بسازند و البته به اندازه‌ي اركات موفق نبودند. چرا كه رشدِ فركتالي ايده‌ي اركات را درك نكرده بودند. اركات بزرگ‌ترين فركتالِ عالم را كشف كرد. فركتالي انساني كه ثابت مي‌كند عالم، عالمِ رفاقت است. حتا در قرنِ بيست و يكم! (در ايران فقط تشكل‌هاي مرتبط با سمپاد به دليلِ يك‌سانيِ محيطِ آموزش و عدمِ تجمعِ حقيقي‌شان -و در نتيجه عطش‌شان به تجمعِ مجازي- موفق بودند.)
فارغ‌التحصيلانِ يك دانش‌گاه، شاغلانِ يك كارخانه، ساكنانِ در يك محلِ جغرافيايي و حتا پيروانِ يك مذهب، نمي‌توانند به راحتي تشكيلِ يك انبوهه بدهند. يا اشتراكات‌شان بيش‌تر نيست از عنوانِ تشكل‌شان يا تعدادشان آن‌قدر زياد است كه فرديت‌شان گم مي‌شود. اركات توانست جمع‌هاي كوچكِ دوستانه را توسعه دهد.
مشابهِ فركتالِ اركات، پديده‌ي سرعتِ نشرِ يك‌ كتاب است. در ايران فروشِ كتاب و صنعتِ نشر دقيقاً وابسته به هم‌چه فركتالي است. يعني مثلا ديگر كسي به خاطرِ نقدِ اصحابِ واتو واتو در مطبوعات -كه هر كدام به ديگري لينك مي‌دهند- كتاب نمي‌خرد. اما به واسطه‌ي تعريفِ دوستِ نزديك كاملا محتمل است كه سر كيسه را شل كند. اين فركتالِ فروشِ كتاب نيز دقيقاً رشدي دارد مانندِ رشدِ اركات.
اين نوشته به جوابِ چهار-پنج نفر از هم‌لوحان نگاشته شد كه اين قلم را به چيزي گرفته بودند و پرسيده بودند از اركات! و راستي هم‌لوح همان هم‌درس و هم‌شاگردي و هم‌كلاسيِ خودمان است... و البته گوشه‌ي چشمي هم داشتم به چهل-پنجاه نفر از رفقا كه دعوت‌مان كرده بودند تا در دنياي مجازي رفيق‌شان باشيم و البته من در اركات عضو نيستم.
نه فقط به اين دليل كه چنين پديده‌اي خوراكي است مطبوع براي همه‌ي سازمان‌هاي اطلاعاتيِ دنيا. بل به دليلي ساده‌تر...
اين كه پديده‌ي اركات مي‌تواند خوراكي باشد براي سازمان‌هاي اطلاعاتي، متفاوت است با اين نظريه كه اركات، فرزندِ خلفِ پنتاگون است، يا فرزندخوانده‌ي موساد. همان‌قدر كه سيا مي‌تواند از اركات استفاده كند، وزارتِ اطلاعاتِ ما نيز مي‌تواند از اركات بهره ببرد. با اين تفاوت كه البته از انصار تا مشاركت همه در اركاتِ ايراني عضو شده‌اند و در ايالاتِ متحده البته اگر كسي سرش به تنش بيارزد فرصتِ وقت‌گذراني در اركات را ندارد.
من به دليلي ساده‌تر عضوِ اركات نيستم. اتلافِ وقت در اركات چيزي است شبيه به اختلافِ وقت در چت يا در بعضي وبلاگ‌ها... و البته سردم‌داراني كه افتخار مي‌كنند به چت‌بازيِ فرزندان به طريقِ اولي مي‌توانند فخر بفروشند به عضويتِ اركات آقازاده‌ها و...

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧٣٧١
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.