جهت سهولت دسترسي كاربران، بیست و پنج مطلب مرتبط در این صفحه ذخيره شد. براي ديدن پانزده نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
================================
40
نیستان:ناصر ارمنی
http://neyestanbook.com/fanew/?p=129
...-...
تنها مجموعه داستانی که از رضا امیرخانی منتشر شده است. امیرخانی را بیشتر با رمان میشناسند اما ناصر ارمنی فعالیت ادبی این نویسنده جوان و نامآشنا در حوزه داستان کوتاه است. زبان اثر جذابیتهای کارهای او را دارد و شیطنتهایی در سوژه و نوع نگاه و پایانبندیهای خاص و متفاوت از ویژگیهای ناصر ارمنی است.
================================
39
آبان: من و ناصر ارمنی
http://abanam.blogfa.com/post/38
...-فروردین93
بلاخره چاپ یازدهم کتاب ناصر ارمنی را خواندم یک مجموعه داستان کوتاه است به قلم امیر خانی
داستان هایی که با لطافت نوشته شده و وقتی می خوانیش نمی توانی برایش پایانی تصور کنی سرشار از نکات ریزی است که آدم را جذب می کند
داستان انگشتر از کتاب ناصر ارمنی واقعا قشنگه هر چند من پایان داستان ناصر ارمنی را دوست نداشتم ولی خلاقیت و نو آوری داشت پیشنهاد من اینه که کتاب ناصر ارمنی را بخوانید من این کتاب را بیشتر از (من او )دوست داشتم ولی هنوز می گم با ارمیا بیشتر حال کردم
یکی از تفاوت های این کتاب باسایر کتاب های امیر خانی اینه که غلط املایی نداره اگه کتاب های دیگر امیر خانی را دیده باشید در ابتدا ناشر کتاب نوشته این سبک نوشتن او است مثلا در ارمیا فرمانده را نوشته فرمان ده.....
================================
38
در کوچه پسکوچههای جماران: در کوچه پسکوچههای جماران
http://samtosoo.ir/archives/4525.html
...-خرداد93
رضا امیرخانی، نویسنده معاصر، داستان کوتاهی در مجموعه «ناصر ارمنی» خود دارد که در آن از زبان یک روح، با گشت و گذار در کوچهها و خیابانهای تهران، به بازیهای اسمی با این نامها میپردازد و معانی جالبی از آنها استخراج میکند.
================================
37
دریچه نو: هر کسی یک عشقی دارد اما
http://daricheyeno.com/%D9%87%D8%B1-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7/
...-اردیبهشت93
هر کسی یک عشقی دارد اما کم هستند آدم هایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند …
رضا امیرخانی .. ناصر ارمنی
================================
36
مثل هیچ کس: بیا ره توشه برداریم...
http://apricot.persianblog.ir/post/423/
apricot -اردیبهشت93
البته همینجام من آدمایی میبینم که مهاجر هستن، و اصن انگار تو توهم به سر میبرن. در مورد زندگی اینجا انقدر مبالغه میکنن که واقعاً من فکر میکنم طرف یه چیزی خورده الان داره با من حرف میزنه. مجموعه داستان "ناصر ارمنی" از امیرخانی عزیز یه داستان کوتاه داره به اسم ... (کمال). ولی درباره همین مهاجرت و احساس سرخوشی بدون تغییر شرایطه - درباره یک شاگرد مکانیک که الان تو آمریکا شاگرد مکانیک شده
================================
35
یک نقد: نقدو بررسی مجموعه داستان ناصر ارمنی نوشته رضا امیر خانی - قسمت اول
http://yaknaghd.blogfa.com/post/6
ابوالفضل طاهرخانی-شهریور92
رضا امیر خانی متولد 1352تهران است .از جمله آثاری وی می توان به ازبه ، بی وتن ، قیدار ،سفر سیستان و ارمیا اشاره کرد.
مجموعه داستان ناصر ارمنی ؛ رضا امیرخانی ؛ نیستان؛ چاپ اول :1384؛ چاپ دوازدهم ؛ 1390 ؛ 179ص.
کمتر نویسندگانی را سراغ داریم که به هنگام انتشار مجموعه داستانی، همه داستان های مجموعه مورد نظرشان پی رنگ و ساختار داستانی منسجمی داشته باشد ، اغلب اینگونه نویسندگان تمام داستان های کوتاه خود را که در فواصل سالهای مختلف نوشته اند، در یک مجموعه منتشر می کنند ، اگر چه ممکن است بیشتر این داستان ها با تکنیک داستانی نوشته شده باشندو عنوان داستان را به یدک بکشند. اما همواره اغلب این مجموعه داستانها، ویژگی های یک داستان کوتاه را ندارند. بعضی از این مجموعه داستان ها در زمره خاطره می گنجد و به هیچ وجه نمی شود آنها را داستان نامید . بعضی داستان های این مجموعه داستان ها ساختارخاطره دارند ، بعضی ها جزء طرح (SKECH) قرار می گیرند. کمتر نویسنده ای سراغ داریم که با حوصله تمام چند داستان قوی خود را که ساختار و پی رنگ منسجمی دارند ، در یک مجموعه قرار دهد . و این شاید دلایل مختلفی داشته باشد . بعضی از نویسندگان به داستان هایی که نوشته اند دلبستگی خاصی دارند ؛ اگر چه آن داستان ها از پی رنگ و درون مایه قوی برخوردار نباشند . به نظر نگارنده بعضی از نویسندگان بایستی مثل فیلم سازان خوش سلیقه ای باشند که صحنه هایی از فیلمشان را اگرچه ممکن است درتصویر برداری آن زحمات و هزینه زیادی متحمل شده باشند ،اما به دلیل اینکه با ساختار و ریتم فیلمشان همخوانی ندارد و یا از جهاتی ضعف دارد به هنگام ب مونتاژ آن را برش می زنند و به دور می افکنند ، اگرچه این وظیفه به عهده تدوین گر فیلم است اما همکاری و دل کندن کارگردان از این صحنه ها باعث خوش ساختی فیلم خواهد شد.
انتظار می رود نویسندگانی که سالها در این عرصه داستان قلم می زنند ، همواره این مورد را در نظر داشته باشندوقتی کتابشان عنوان مجموعه داستان به یدک می کشد ، لااقل بایستی بیشتر داستان های مجموعه در محدوده داستان قرار بگیرند .
البته منظورم قوت و ضعف داستان های یک مجموعه نیست ؛ چرا که نویسنده هر چقدر تلاش کند باز داستان هایش از نظر کیفیت یکسان نخواهد بود ، بلکه بیشتر منظورم داستان هایست که به طور کامل نمی شود عنوان داستان برآن گذاشت، بلکه به طرف خاطره و یا دیگر گونه ای داستانی که رنگ و بوی داستانی دارند ؛ اما داستان نیستند کشیده می شوند.
وقتی مجموعه داستا ن "ناصر ارمنی "راخواندم ، و با توجه به این که رمان "من او"نویسنده را نیز قبل از این خوانده بودم، پی بردم ،که امیر خانی در نوشتن رمان مهارتش از داستان کوتاه بیشتر است.
یازده داستان کوتاه زمزم، انگشتر ، رتبه قبولی ، یک پژوهش خشن ، کوچولو،ناصر ارمنی ، کمال ، سه نفر ، خیابان ، سال نو و گوش شنوا مجموعه داستان ناصر ارمنی را تشکیل می دهند، البته با توجه به محتوی و درون مایه داستانها مشخص است که امیر خانی این داستانها را در فواصل سالهای مختلف نوشته و در سال 84 به چاپ رسانده است.
همانطور که نویسنده داستانها را چینش کرده است ، اگر کسی دیگری بود همین کار را می کرد ؛ چرا که داستان های اولیه کتاب مانند زمزم ، انگشتر ، رتبه قبولی از ساختار و پی رنگ و درون مایه، نسبت به داستان های دیگر قوی تر است.
داستان زمزم ماجرای پنج تن از شهدای مفقود الاثر را روایت کرده است . سهراب شخصیت اول داستان جوانی است که دریک رستوران کار می کند . سهراب به دنبال تشتک های نوشابه زمزم می گردد تا جمله ای که با جمع آوری پنج تشتک نوشابه تکمیل می شود ، برنده جایزه سکه طلا شود . او با صاحب رستوران قراردادی بسته که نصف حقوق کامل را دریافت کند و به جای آن هر چه تشتک نوشابه زمزم در رستوران به دست می آید.
نویسنده با اشاره به خصیصه بارز سهراب یعنی عشق به جستجو و یافتن ، به دوران سربازی سهراب بازگشت می کند. آنها برای یافتن نشانی از پنج تن ازشهدایی که به هنگام اسارت به دست عراقی ها کشته شده اند، می روند .
سهراب چهار پلاک شهدا را پیدا می کند وقتی از پیدا شدن پلاک پنجمی ناامید می شوند ، به تهران برمی گردند.
در تهران دوباره برای یافتن تشتک پنجمی تلاش می کند ، اما بعد از چند روز کار را رها میکند و به جنوب برمی گردد . بعد از بازگشت، وقتی حاج احمد عطار در مورد غیبت سهراب سوال می کند او می گوید:خدا یار عاشقاست، پنجمی را نیز پیدا کردم . حاج احمد سوال می کند زمزم رو؟ سهراب می گوید آره دیگه زمزم رو .خدا یار عاشقاس . زمزم رو ریخته بودن توی قابلمه و گذاشته بودن کنار حجله . زمزمش اصل بود . مال خونه خدا همون خدایی که یار عاشقاس(ص 29)
شهدای مفقود الاثر جنگ تحمیلی سوژه ای بوده که مورد استفاده داستان نویسان و فیلمسازان قرار گرفته است . داستان هر چند با جستجوی سهراب برای یافتن تشتک برای بردن سکه طلا آغاز می شود ، اما در نیمه و پایان داستان با تغییر جهت درون مایه ارزشی به داستان می دهد .
داستان زمزم از پی رنگ قوی ای برخوردار است و در دل این پی رنگ دورن مایه عشق به ارزش های متعالی زینت بخش داستان است . داستان در همان ابتدا گره ای می افکند و خواننده را به همراهی فرامی خواند که ببینند آیا سهراب موفق می شود که تشتک زمزم را پیدا کند؟ وقتی در نیمه داستان به زمان گذشته باز می گردد . باز گره ای در داستان می اندازد . آیا سهراب موفق به یافتن پلاک ها خواهد شد؟
هرچند داستان با مایه ارزشی به پایان می رسد اما انگیزه سهراب برای یافتن پلاک پنچمی شهیدی آنچنان قوی نیست . آیا شخصیت معنوی سهراب در طول داستان زمینه چینی شده است که در او این انگیزه را ایجاد کنند که به دنبال آن برود.
در داستان انگشتر هر چند نویسنده به درون مایه بعدالطبیعی نظر داشته ؛ عوالمی که با چشم این دنیایی قابل دیدن نیست ؛ بلکه چشم دلی می خواهد که پاک و بی ریا باشد. با در نظر گرفتن این درون مایه ، داستان شبیه داستان های پلیسی و جنایی شده، اما در این بین به ابتذال و عامه نویسی روی نیاورده است ، بلکه با تکنیک خاصی معما را تا پایان از دید خواننده پنهان گذاشته است .
جوادی نامی متهم به قتل دختری است . در شروع بازجویی به انگشتری اشاره می کند که ازجعفر نامی خریده که زمانی معرکه مار داشته است . انگشتر قدیمی و عتیقه است که توی نگینش اسم پنچ پیامبر صاحب کتاب را با خط ریز نوشته اند و کلمه مسیحا با خط بسیار ریزی بر پشت نگین آن به چشم می خورد .
در ادامه جوادی از معجزات انگشتر می گوید. خبر کرامات انگشتری جوادی در شهر می پیچد. از شمال شهر نیز برای گرفتن شفا به اومراجعه می کنند . در این بین دختری زیبا از شمال شهر به جوادی مراجعه می کند . گویی جوادی با نگاهش می فهماند که به او دل بسته است . این نگاهها در جلسات بعد ادامه دارد به طوری که روزی دختر دست او رامی گیرد و می فشارد.
انگشت بریده جوادی در حالی که انگشتر در آن جای دارد، در رختخواب دختر پیدا می شود؛ در حالی که او سکته کرده و مرده است.
حال که سرهنگ در حال بازجویی از جوادی است . اما جوادی به قتل اقرار نمی کند و می گوید که در این زمینه بی گناه است . درپایان داستان سرهنگ به پشت نگین انگشتری نگاه می کند ، جایی که به گفته جوادی کلمه مسیحا حک شده بود و در قهوخانه به هنگام فروش انگشتری توسط جعفر و آنهایی که در قهوخانه بودند، دیده شده بود.که در پشت نگین فیروزه ای کلمه مسیحا حک شده است .
ناگهان از چا پرید . رگهای گردنش بیرون زده بود، صورتش سرخ شده بود .انگشتررا به سمت متهم گرفت و فریاد کشیده :" بی شرف بی همه چیز ! قاتل پست فطرت ! فکر کردی ما مغز خر خورده ایم ؟!
از زور خشم صدایش عوض شده بود . انگشتررا به متهم نشان داد و فریاد زد " " اینجا که مسیحایی نیست ! نگاه کن نوشته یهودا!(ص67)
داستان انگشتر از سویی در گونه داستان های پلیسی و جنایی قرار می گیرد ، قتلی صورت گرفته و حالا پلیس با شواهد و قرائن بدست آَمده و بازجویی از متهم به چگونگی قتل پی ببرد. پی رنگ داستان با توجه به اینکه متهم نیز از گفتن اصل مطلب طفره می رود و سعی می کندطوری ماجرا را تعریف کند که از اتهام تبرئه شود،به خوبی شکل گرفته ، لذا تعلیق داستان از همان ابتدا شروع می شود و ذهن خواننده رادرگیر می کند تا داستان را تا پایان پی بگیرد .
داستان ضمن داشتن ساختاری شبیه داستان های پلیسی و جنایی در لایه زیرین خود سعی دارد درون مایه مذهبی را را با رگه هایی از عرفان مطرح کند . انگشتر که اسامی پیامبران در آن نقش بسته نماد پاکی و ایمان انسان است که باید در حفظ آن بکوشد. درجایی جعفر به هنگام فروش انگشتر به جوادی می گوید :
....تو هر وقت که این انگشتر را به دست داری ، از هر بلایی مصونی ، از هر گزندنی در امانی . دست به خاکستر بزنی طلا می شود .... اما محجوب باش . نگین مثل چشم است . مثل چشمان خودت بزرگ . اگر مواظب نگینی ؛ مواظب چشم نیز باش . مثل چشم از نگین مراقب کن و مثل نگین از چشمت مراقبت کن. آی جوان ... انگشتر محضر خداست . در محضر خدا گناه نکن !
قداست و کرامت انگشتر به آنجایی می رسد که بیماران مختلفی از گوشه و کنار شهر برای شفا ی بیماری خود به جوادی مراجعه می کنند و اتفاقا نتیجه هم می گیرند.
اگر نماد انگشتر ی را نماد ایمان به راه پیامبران بدانیم . باید هم از این راه به مانند چشم خود مواظبت کنیم . اما کارهایی که جوادی با انگشتر می کند ، انسان رایاد مجالسی می اندازد که برخی افراد سود جو به نام دین و مقدسات ، مدعی شفاعت بیماران می شوند.
اما نکته مهم که به زیرکی در داستان انگشتر گنجانده ، این است که جوادی دردام هوس های شیطانی می افتد، کم کم رنگ فیروزه ای انگشتر کم رنگتر می شود. انسان هر گناهی می کند لکه ای سیاه بر قلبش پدیدارمی شود به طوری کم کم تمام قلبش سیاه می شود.
جوادی قدر انگشتری را که به اسامی مقدس پیامبران نقش شده بود ،ندانست . به دام هوس افتاد و سرانجام قتلی رامرتکب شده به طوری که کلمه مسیحیا به یهودا تبدیل می شود.(ادامه در قسمت دوم )
================================
34
رقعه: نقد رضا امیرخانی
http://roqe.blogsky.com/1392/05/10/post-139/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
سیدسجاد-مرداد92
این آقای رضا امیر خانی هم برای خود پدیده شده اند ها! اسم ها در کرده اند و چاپ ها کرده اند و داستان ها نوشته اند و در بعضی موارد هم نظریه پرداخته اند. اشکالی ندارد. دارد؟
اما من کتاب"ناصر ارمنی" که مجموعه داستان است را خواندم. داستان هایش خوب نیستند. نه تاریخ دارند نه جغرافیا. اگر صحبت از روغن نباتی حلبی "قو" نشود معلوم نیست کی است و کجا. و اساسی تر مشکل جهان بینی ایشان هم همین است. اما مشکل من از پی و بن با این ابسورد بازی های بچه مسلمان ها ی انقلابی ماست. یعنی که یک داستان به پیدا کردن تشتک های جایزه دار نوشابه های شیشه ای می گذرد. البته یک داستان در این مجموعه هست "نمره قبولی" که به شدت ابتدایی است و انشای دبیرستانی . نه فضا دارد نه لحن و نه شخصیت و اساسا آقا رضا بلد نیست شخصیت بسازد و از باز از همین روست که لحن ندارد و فضا. البته در دیالوگ نویسی ایشان خوب عمل می کنند . اما چه سود؟ فرم معیوب و چند پاره ی اثر اجازه بروز نمی دهد.
راستی این داستان"نمره قبولی" که در باره یاران امام زمان است چرا این قدر یخ و سرد و بی روح است؟
متاسفانه دوستان از روی بی دانشی و ترس از افتادن در دام سانتی مانتالیسم ، خشک و بی روح شده اند. چه مصیبتی است این "خود" نبودن.
آقا رضا قوه این دارد و احساسش هم درست است اما باید سعی کند خودش باشد و این جور چیزها را رها کند.
================================
33
جمهور: من و رمان 2 – ناصر ارمنی
http://jomhoor-iran.blogfa.com/post/12
حمید مهاجرانی-تیر92
یک مجموعه کوتاه شامل ده داستان. رضا امیر خانی با این مجموعه داستانش بهم ثابت کرد که واقعا داستان پردازی بلده ولی بلد نیست داستان رو تموم کنه. با این حال در داستان های زمزم و انگشتر در این کتاب شاهد نمونه عینی یک اثر هنری دینی هستیم.
داستان آخرش هم نخوندم اصلا.
================================
32
رهیافت:ناصر ارمنی(امیرخانی)
http://palakedel70.blogfa.com/post/14
خودوجودی-اردیبهشت92
خوشم نیومد.
================================
31
صبح قزوین: انگشتر مسیحایی که یهودا شد
http://sobheqazvin.ir/chosen-news/todaynews-29190.aspx
...-اردیبهشت91
به گزارش صبح قزوین، کتاب ناصر ارمنی مجموعه داستان های کوتاهی است از رضا امیرخانی و انتشارات نیستان که در سال ۹۰ به چاپ دوازدهم رسیده است.
این کتاب روایت داستان های جذاب، با عنوان های زمزم، انگشتر، رشته قبولی، یک پژوهش خشن، کوچولو، ناصر ارمنی، کمال، سه نفر، خیابان، سال نو و گوش شنوا است.
داستان انگشتر از پاکی انسان شروع می شود و به غفلت از خدا و لذت گناه ختم می شود، شاید به تعبیری داستان انگشتر، قصه آدم وهوا و میوه ممنوعه است.
انگشتری که زیر نگین آن نام مسیحا هک شده و شفا بخش است، اما اینکه چشم های جوادی با آن چه می کند که جان دختری جوان را گرفته و یهودا می شود را در کتاب ناصر ارمنی دنبال کنید.
این کتاب بیانی شیوا داشته و قیمت آن ۵۵۰۰ تومان است.
قسمت زیبایی ازکتاب
هر کسی یک عشقی دارد، اما کمند آدم هایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند.
================================
30
آخرین کتابی که خواندم: ناصر ارمنی - رضا امیرخانی
http://booknaak.blogfa.com/post-58.aspx
مریم-آذر91
آدم بمیرد بهتر است تا رتبه اش بد شود... اگر قرار است رتبه ی کمتر از ثلاثه مائه... کمتر از سیصد و سیزده تمام شود، آدم بمیرد خفت دارد...
*
هر کسی یک عشقی دارد، اما خیلی کمند آدمهایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند.
+ از لحاظ محتوایی دوستش دارم ولی از لحاظ داستان نویسی و فنی بی راه نگفته ام اگر بگویم زمین تا آسمان با آثار دیگری که ازشان خوانده ام تفاوت دارد. اولین مجموعه داستانی است که از امیرخانی خواند
================================
29
خبرآنلاین: داستان ناصر ارمنی و انگشتر فیروزه همراه با یک پژوهش خشن و چاپ سیزدهم
http://www.khabaronline.ir/detail/253465/culture/book
...-آبان91
کتاب - «بچه های مدرسه او را ناصر ارمنی صدا می زدند. ناراحت که نمی شد هیچ، خوشش هم می آمد. گاهی به بچه های مدرسه ارمنی هم یاد می داد. به یکی دوتا از بچه های شر، چند تا فحش آبدار ارمنی یاد داده بود...»
به گزارش خبرآنلاین، کتاب «ناصر ارمنی» تنها مجموعه داستان رضا امیرخانی به چاپ سیزدهم رسید. کتابی که به قول خودش «اشتباهی بود بر مبنای آموزههای داستاننویسی. میگفتند قبل از رمان باید داستانکوتاه نوشته باشی. من اول رمانم را نوشته بودم، بعد دیدم اینطوری که خیلی بد شد! مثل دانشگاه که جای پیشنیازها را عوض میکردیم، تصمیم گرفتم پیشنیاز رمان را که همان داستان کوتاه باشد پاس کنم تا گرفتار اداره آموزش نشوم!»
این کتاب شامل 11 داستان کوتاه با عناوین «زمزم، انگشتر، رتبه قبولی، یک پژوهش خشن، کوچولو، ناصر ارمنی، کمال، سه نفر، خیابان، سال نو و گوش شنوا» است و پس از رمان «ارمیا» دومین کتاب رضا امیرخانی محسوب می شود.
زبان نویسنده در این مجموعه اثر جذابیت آثار داستانی بلند امیرخانی را دارد و ظرافتهایی که او در سوژه و نوع نگاه و پایانبندیهای خاص داستانهایش دارد، آنها را دارای سبک و سیاق منحصر به فردی کرده است. زمان همه داستانهای این مجموعه زمان حال و اتفاقهای رخ داده در آن تماماً اتفاقهایی است که در روزگار معاصر رخ میدهد. امیرخانی در نمایشگاه کتاب امسال هم تازهترین رمان خود را با عنوان «قیدار» از سوی نشر افق منتشر کرد.
ساکنان تهران برای تهیه این کتاب و دیگر کتاب های رضا امیرخانی، کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و سفارش خود را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.
================================
28
طعم تصنیف: خدا یار عاشقاست...
http://m-nagofteha.blogfa.com/post/24/%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D8%B3%D8%AA-
سکوت-مرداد91
اگه توی هرکاری عاشق باشی یعنی عاشق کارت باشی به نتیجه میرسی
فرقی نمیکنه چی باشه کار درست و حسابی یا بیهوده ای باشه
مهم اینه که تو عاشق کارت باشی و براش تلاش کنی
اینو از قسمت اول کتاب ناصر ارمنی از امیرخانی یاد گرفتم
================================
27
گروه شهید محمدرضا حقیقی: معرفی ناصر ارمنی
http://sh-haghighi.blogfa.com/post-305.aspx
اسماعیل-آبان90
این کتاب مجموعه یازده داستان کوتاه از رضا امیرخانی است.
اسم داستانها به ترتیب:
زمزم٬ انگشتر٬ رتبه قبولي٬ يك پژوهش خشن٬ كوچولو٬ ناصر ارمني ٬ كمال ٬ سه نفر٬ خيابان٬ سال نو٬ گوش شنوا
داستان زمزم و انگشتر و رتبه قبولی خوب بودند. ناصر ارمنی هم داستان بدی نیست. بقیه داستانها بنظرم جذاب و قوی نیستند. یک پژوهشگر خشن که بنظرم افتضاح بود.
بالاخره برای خوانندگان تازه کار کتاب بدی نیست. چون نوع نوشته های امیرخانی جذابند اما کتاب خوانهای حرفه ای فکر نکنم جمع بندی خوبی از این کتاب داشته باشند.
۱۸۷ صفحه
انتشارات نیستان
================================
26
کتابنما: ناصرارمنی
http://ketab-nama.blogfa.com/post-140.aspx
محمد حقی-آبان90
از اولین کتابهایی بود که در حوزه ادبیات خواندم .باید اعترافی کنم وآن این که بسیاری از ما ودوستان ما به واسطه داستان سیستان امیرخانی به حلقه رمان وداستان خوانان پیوستیم.اولین شیرین کامی در عرصه رمان بواسطه کتابهای ایشون رقم خورد.
ایام امتحان پایان سال بود وکتاب داستا ن سیستان به دستم رسید .خوب حجم کتاب کم بود وسریع خواندم ولی متن کتاب عطشی در من ایجاد کرد که بدنبال کارهای دیگر افتادم واز بد روزگار من او کتابی بود که یافتم.
امتحان های سنگین...ورمان من او.روز عاشورایی که لابد از انتخاب شده بودم .یا این سو ویا آن سو.آخر الامر هم شهریور ماه وگرمای تابستان وامتحان .نکته اخلاقی که کتابهای آقای امیر خانی را در ایام امتحان بدست نگیرید.
ناصر ارمنی هم که جای خود دارد.مشغول خواندن داستان "رتبه قبولی "بودم .هنوز یادم هست.کنار گلدانهای حیاط مدرسه نشسته بودم وبه گمانم روز خلوتی بود چرا که داستان را یک نفس خواندم وکسی با من کاری نداشت.
انتهای داستان آنقدر ذوق کرده بودم ومفتخر که فقط خدای من می داند.داستان زمزم ودیگر داستانها در رتبه بعد والبته این رتبه به جهت ذائقه من ونظرگاه من است.
به قول استاد صفایی حائری هر کدام از ما یک نسخه خاص داریم .بلا تشبیه آیه های قر آن را هم که می خوانید ممکن است یک آیه بیشتر به مذاق شما خوش بیاید واین همان نسخه شماست.
ماجرای فضیل را شنیده اید که آیه خشوع را شنید وخضوع یافت وما هزار بار می خوانیم ودریغ از ...شاید نکته اش همینی باشد که عرض شد.
جنس داستانهایی که دراین کتاب آمده به نوعی در ادبیات معنوی ما قرار می گیرد.داستان زمزم جنگی است.وماجرای انگشتر ورتبه قبولی از مجموعه معنویت گرا محسوب می شود .الحق برخی از داستانهای این مجموعه از کارهای داستان کوتاهی بود که دیگر در این چند سال اخیر تجربه نکرده ام.
حاصل اینکه آموزش وپرورش باید فکری به حال امتحانات وکتابهای آقای امیر خانی بکند.
"تنها مجموعه داستاني كه از رضا اميرخاني منتشر شده است. اميرخاني را بيشتر با رمان ميشناسند اما ناصر ارمني فعاليت ادبي اين نويسنده جوان و نامآشنا در حوزه داستان كوتاه است. زبان اثر جذابيتهاي كارهاي او را دارد و شيطنتهايي در سوژه و نوع نگاه و پايانبنديهاي خاص و متفاوت از ويژگيهاي ناصر ارمني است..این بخش آخر از سایت نیستان است"
رضا امیر خانی
نشر نیستان
================================
25
باران بهانه است: capitan black
http://yek-rooze-barani.blogfa.com/post-20.aspx
aseman-e abri-مهر90
تقاطع خیابان کارگر با خیابان ازادی،میدان انقلاب است.کارگر که به ازادی می رسد،انقلاب می شود.
انگار این جمله از میان دو لب یک جامعه شناس گفته شده است. هنوز بوی تازگیی می دهد.
البته بوی توتون کاپیتان بلکی را که معمولا جامعه شناسان مصرف می کنند، باید به بوی تازگی اضافه کرد.
ارتباط بین کارگر و ازادی و انقلاب را جرا خودم پیدا کرده ام. نمی دانم یک نفر یک نفر هر سه اسم را انتخاب کرده یا نه.
و تازه اگر یک نفر هر سه اسم را گذاشته، اگاهانه این کار را کرده یا نه.
"ناصر ارمنی"
" رضا امیرخانی"
+راستی بگو ببینم،تو هم جامعه شناس بودی؟!؟
================================
24
جیران: 37
http://jairanpilehvari2.wordpress.com/2011/04/13/37/
...-شهریور90
هیچ وقت نفهمیدم کوپن فروش ها چطور مشتریانشان را پیدا می کنند. انگار مشتریشان را از دور می شناسند. گداها مشتریانشان را بدون خطا پیدا نمی کنند. نمونه اش خود من، بارها گدایی دنبالم کرده و دریغ از یک پاپاسی که به او داده باشم؛ اما کوپن فروش ها خیلی دقیقند. پیرمردی را عصا زنان از دور می بینند و به سرعت به طرفش می دوند.
- باطله می خریم.. روغن.. بن کارمندی.. گوشت تعاونی.
پیرمرد اول هیچ نمی گوید. آدم فکر می گند درباره ی دقت کوپن فروش ها اشتباه کرده است.
================================
23
کرهی خاکی: تابستون نوشت 2
http://koreyekhaki.blogfa.com/post-87.aspx
rAhane-تیر90
ناصر ارمنیُ تموم کردم ! مثه همیشه عـــالــــی ... ! یکی از مواقعی که به سمپادی بودنم افتخار میکنم وقتیه که کتابای امیرخانیُ میخونم ! :x چقد مخ داره آخه این بشر ؟! واقعا بعضی داستاناش به شدت به فکر نیاز داشت ! یکی از داستاناشم هرچی فک کردم کامل منظورشُ نفهمیدم ! ولی در کل عالی بود این کتاب ! مخصوصا این که امضای خودشم اولش بود ، کلا ان ! D:
" در هیچ فرهنگی فاصله ظفر تا پیروزی این قدر زیاد نیست . ظفر در شمال تهران است ؛ حال آنکه پیروزی در شرق تهران است . کلی هوای باید ریه ی آدم را چرک کند تا از پیروزی به ظفر رسید ؛ اما در فرهنگ عمید یا معین که دیروز دست بغل دستی ام در اتوبوس بود ، دقیقا جلوی ظفر نوشته بود پیروزی . به جای این همه فاصله – آن هم با آن هوای آلوده و ترافیک سنگین – مرحوم معین یا شاید هم مرحوم عمید فقط با یکی دو نقطه ، از ظفر به پیروزی میرسد . "
ناصر ارمنی – خیابان / رضا امیرخانی
================================
22
ورقپارهها: 37
http://jairanpilehvari2.wordpress.com/2011/04/13/37/
...-فروردین90
هیچ وقت نفهمیدم کوپن فروش ها چطور مشتریانشان را پیدا می کنند. انگار مشتریشان را از دور می شناسند. گداها مشتریانشان را بدون خطا پیدا نمی کنند. نمونه اش خود من، بارها گدایی دنبالم کرده و دریغ از یک پاپاسی که به او داده باشم؛ اما کوپن فروش ها خیلی دقیقند. پیرمردی را عصا زنان از دور می بینند و به سرعت به طرفش می دوند.
- باطله می خریم.. روغن.. بن کارمندی.. گوشت تعاونی.
پیرمرد اول هیچ نمی گوید. آدم فکر می گند درباره ی دقت کوپن فروش ها اشتباه کرده است.
================================
21
مشق روزهای بارانی: اعترافات یک زندانی خیال
http://sadetarazsobh.blogfa.com/post-52.aspx
سپیده-فروردین90
اصلا حالم خوش نیست. یعنی نمی دانم شاید هم زیادی خوش است. دیروز نفرین زمین جلال آل احمد را می خواندم... شاید بخاطر جملات بی سرانجام آن کتاب است. پریروز هم که ناصر ارمنیِ امیرخانی را می خواندم هیچ نمی فهمیدمش. اصلا کلی گذشت تا دستگیرم شد داستان کوتاه می خوانم نه رمان. همان پریروز تمام راه تهران تا خانه را حتی یک کلمه حرف نزدم. 5 ساعتی شد گمانم.
================================
20
خبرآنلاین: ناصرارمنی با داستایوسکی در لیست پرفروشهای هفته
http://www.khabaronline.ir/news-119824.aspx
...-دی89
ناصر ارمنی، مهارتهای زناشویی و کلاساولیها در کنار «آثار و افکار داستایوفسکی» تالیف کریم مجتهدی، در لیست پرفروشترینهای پایتخت در هفتهای که گذشت قرار گرفتند.
به گزارش خبرآنلاین، در هفته اول دی ماه ـ سوم تا نهم ـ کتاب «آثار و افکار داستایوفسکی» تألیف دکتر کریم مجتهدی؛ رتبه اول پرفروشهای سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ «سام» را از آن نشر هرمس کرد. دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران در این اثر سعی کرده تأملات خود را درباب داستایفسکی، رماننویس مشهور روسی به رشته تحریر درآورد. نگاه مؤلف در این اثر از بنمایههای فلسفی برخوردار است.
در مقدمه کتاب آمده است: «هیچ یک از نویسندگان به اندازه داستایوفسکی به سرنوشت قهرمانهای خود نه الزاماً از نظرگاه نوعی کلام فلسفی بلکه به نحو ماورایی نگاه نکرده و ابعاد غیرمادی آنها را تا این اندازه در نظر نداشتهاند. خواننده در رمانهای داستایوفسکی با نمونههایی از حالات متقابل و متضاد انسان روبهرو میشود که حاکی از کوششی مستمر اعم از مؤثر و یا غیر آن در جهت احراز شان و منزلت از دست رفته اوست یا در هر صورت به نحوی برای تحقق بخشی آرای خود به آن متوسل شدهاست».
«ناصر ارمنی» نوشته رضا امیرخانی در طی هفته گذشته در رتبه دوم پرفروشهای سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ «سام» قرار داشت. این کتاب از چند داستان کوتاه تشکیل شده است و نام این کتاب نیز برگرفته از نام یکی از همین داستان های کوتاه است. ناصر پسری است مسلمان که از زمان کودکی در محله ارمنیها زندگی کرده و به همین خاطر به ناصر ارمنی معروف شده؛ ناصر ابتدا از این لقب خود راضی است امّا بعد ها که بزرگتر می شود با این لقب دچار مشکل می شود و تمام تلاش خود را می کند تا این لقب را از روی اسم خود پاک کند.
«زمزم، انگشتر، رتبه قبولی، یک پژوهش خشن، کوچولو، ناصر ارمنی، کمال، سه نفر، خیابان، سال نو و گوش شنوا داستان های دیگری که در این کتاب هستند. محتوای تمام داستان های این کتاب راجع به طررز تفکر و عقاید و آداب رسوم و باور های مردم ایران است. کتاب را نشر نیستان روانه بازار نشر کرده است.
برای تهیه این کتاب و هر کتاب دیگری که میخواهید میتوانید با شماره تلفن 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی(سام) تماس بگیرید و آن را در منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
================================
19
نالههاي فراق: 26
http://121maede.parsiblog.com/1620938.htm
حقجو-مرداد89
برگرفته از کتاب ناصر ارمنی نوشته رضا امیرخانی:محمد را خاک می کنند، خودش خیلی به خودش مطمئن بوده. فلان کار رو کرده بود، بهمان کار رو کرده بود، تو فلان برنامه شریک بود و کمک کرده بود،به فلانی فلان قدر کمک کرده بود و ... حالا مسجد وقف نکرده بود، و حج هم نرفته بود، و البت (البته!) شهید هم نشده بود! اما شب، دو ملک، هم نکیر و هم منکر، میان بالا سرش. چشمتون روز بد نبینه. خدا شبِ اولِ قبر را براتون آسان کنه. آدم خبر نداره که. چشمتون روز بد نبینه. دو ملک می یان و می گن هیچ کدامِکارهات قبول نشده. هیچ کدام! محمد می گه من که این همه کار کردم ... فرهنگی ... خدماتی و ... همه می دونن؛(سرجمع حساب کنیم هیچ کاری نکرده بود! به حساب خودش کار کرده بود!) اما ملک قبول نمی کنه. می گه برای خدا نبوده!
================================
18
كتابخانه در گردش: ...
http://k-d-g.blogfa.com/89051.aspx
كتابدار-مرداد89
ناصر ارمنی (رضا امیرخانی) [شماره سریال: 890439]: مجموعه داستانی از آقای امیرخانی؛ داستان انگشتر و نمره قبولی واقعاً محشره! نشر نیستان - چاپ 11
داستان سیستان (رضا امیرخانی) [شماره سریال: 890440]: سفرنامه ای متفاوت از سفر رهبری به استان سیستان و بلوچستان در سال 76. چاپ هفدهم انتشارات قدیانی
================================
17
معرفي كتاب: ناصر ارمني/رضااميرخاني
http://bestbooks.blogfa.com/post-415.aspx
فرانك-فروردين89
زمزم : در مورد پسري كه روي تشتك هاي نوشابه دنبال جمله زمزم نوشابه ايراني ذائقه ايراني مي گردد . بد نبود .
انگشتر : پسري داراي انگشتر فيروزه اي مي شود كه اگر در دست كردنش مداومت كني آثار قابل توجهي را از خود نشان مي دهد . از انگشتر عقيق متنفرم اما داستانش خوب بود ، خوشم اومد . فقط متوجه شدم فيروزه خوب يك رنگه و خط سياه نداره و روي فيروزه هم نمي شه چيزي نوشت .
رتبه قبولي : مردي كه در دفتر 313 يار امام دوازدهم را يادداشت كرده . افتضاح بود . فكر كنيد اصلا چنين فكري چه قدر مغرورانه و كفراميز هست .
يك پژوهش خشن : دادگاه يك پژوهشگر . اصلا متوجه نشدم چي به چي هست .
كوچولو : پسر كوچكي كه قرار است پدرش از جبهه برگردد . خيلي لوس بود اصلا نتونسته بود از زبان يك راوي كودك حرف بزنه .
ناصر ارمني : ناصر در محله ارمني ها زندگي مي كند و به او ناصر ارمني مي گويند كه باعث دردسرهاي زيادي براي او مي شود و ناصر سعي دارد به هر روشي از اين دردسر خلاص شود . خيلي شعاري و بد بود .
كمال : پسري صافكاري كه براي فرار از اوضاع ايران به امريكا رفته و آنجا صافكار شده است . اين ديگه شعار كامل بود .
سه نفر : در مورد پسري كه سعي مي كند به سه بسيجي ، ورق بفروشد . بازم شعاري و افتضاح .
خيابان : پسر بيكاره اي كه در جبهه شهيد مي شود . بد بود .
سال نو : زن و مردي كه در شروع سال در خيابان راه مي روند . يك داستان نمادين كه سعي مي كنه اين كسايي كه حالا ادعاي بسيجي بازي در مي يارن اصلا چندان هم مومن نيستند و گاهي حال كسايي را مي گيرن كه واقعا مومن اند . بي مزه و افتضاح . يكي كه سعي كنه چيزي ديگه رو جا بزنه به دل آدم نمي شينه . نه هر حرفي را هر آدمي نمي تونه بزنه .
گوش شنوا : مردي كه از دوستي دوران كودكي اش با پسر خاله اش مازيار مي گويد . راوي كه مثلا انسان دانايي است و بسيجي مي شود و مازيار كه انسان ابلهي است و بسيجي نمي شود . راهنمايي كه بودم داستانش را توي مجله روايت خونده بودم . شديد اين جمله تو يادم مونده بود كه مازيار مي گفت به من ديگه نگو ماضي . من آينده هستم . خيلي دلم مي خواست يك بار ديگه اين داستان رو بخونم هر چند افتضاح به تمام معناست .
تمام سعي ام را كردم با اميرخاني ارتباط برقرا كنم نشد . وقتي ديدم رمان هاش رو دوست ندارم رفتم سراغ داستان كوتاه . دو تا داستان اولش هم به نظرم اومد بد نيست اما بعدش ديدم همون آشه و همه كاسه .
قسمت زيبايي ازكتاب
هر كسي يك عشقي دارد ، اما كمند آدم هايي كه به صراحت دنبال عشقشان بروند .
================================
16
وبنوشتهاي اميررضا باقرپور شيرازي: ناصرارمني
http://bagherpourshirazi.com/content/view/142/82/
اميررضا باقرپور شيرازي-بهمن88
"ناصر ارمني" مجموعه يازده داستان كوتاه از رضا اميرخاني است كه اين روزها خوانده ام. در اين وانفساي رمان هاي روشنفكرانه كه بازار ادبيات كشور را تسخير كرده اند؛ تلاشهاي امثال اميرخاني كه يكه و تنها شانه به شانه همقطاران روشنفكرشان مي سايند الحق و الانصاف ستودني است. تلاشهايي كه سعي در توليد ادبيات طراز انقلاب اسلامي در اين كارزار نابرابر دارند. بگذريم ... !
با اينكه خميرمايه همه داستان هاي كتاب، مذهبي و بيشتر حول دفاع مقدس مي چرخد اما كمتر حالت شعارگونه دارد و آنچنان در چشم خواننده زمخت و نچسب نمي آيد. به نظرم اساساً يكي از ويژگيهاي داستان پردازي اميرخاني ايده هاي بديع اوست كه در عمده داستان هاي اين كتاب نيز مثل "زمزم"، "خيابان" و ... نمايان است. راستش نمي دانم اصولاً نويسندگان براي انتخاب اسم كتابي كه دربردارنده مجموعه اي از داستان هاي كوتاه است چه معيار و موازيني دارند؛ اما تصور مي كنم نام ناصر ارمني بهترين نامي بود كه از بين آن داستان ها برازنده كتاب بود. به گمانم داستان "زمزم" و "خيابان" از همه بهتر بود. اما اعتراف مي كنم كه اصلاً با داستان هاي "يك پژوهش خشن" و "سال نو" نتوانستم ارتباط برقرار كنم.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به ناصر ارمني نوشتهاند(1)
|