تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي چهل و ششم :
ترديد (معرفيِ پلِ معلق- آخرين كار محمدرضا بايرامي)
غزل بديدم و از خونِ خامه رنگ نداشت
كه شانه‌هاي غزل تاب و توشِ جنگ نداشت
غزل بسي ز غزالان بسي فرو خوانديم
حماسه بود كه در بيت‌ها فرو مانديم(1)

پلِ معلق آخرين كارِ محمدرضا بايرامي است كه نشرِ افق آن را منتشر كرده است. بايرامي نويسنده‌اي تجربي است و به مددِ تجربه‌ي شخصي در آثارش طرح مي‌زند. زنده‌گيِ بايرامي دو تجربه‌ي شخصيِ سترگ را در خود جا داده است. اولي تجربه‌ي كوتاهِ زنده‌گيِ روستايي در اوانِ كودكي و دومي نيز تجربه‌ي حضور چند ساله در جنگ در پايانِ نوجواني. دو تجربه‌ي نسبتاً كوتاه اما بسيار عميق. بي‌راه نيست اگر درون‌مايه‌ي آثارِ داستانيِ بايرامي را نيز چونان زنده‌گي‌اش به اين دو دسته تقسيم نماييم. با تذكرِ اين نكته كه در داستان به خلافِ زنده‌گي، بايرامي فرصتِ آميختنِ اين دو تجربه‌ را نيز دارد.

از ميانِ فهرستِ پرشمارِ آثارِ او، در "هفت روزِ آخر" با تجربه‌اي منحصر به فرد از دورانِ جنگ آشنا مي‌شويم و در "كوه مرا صدا زد" با تجربه‌اي منحصر به فرد از مشكلاتِ جلالِ نوجوان در كشاكشِ بلوغ و در كناره‌ي سبلان. (دومي همان كتابي است كه جايزه‌ي بين‌الملليِ كبراي آبي -كتابِ سالِ سوييس- را گرفت و ناشرش هنوز آن را تجديدِ چاپ نكرده است!) بعضي از آثارِ بايرامي نيز آميخته‌اي از اين دو تجربه‌ي تاثيرگذارِ زنده‌گي‌اش هستند؛ نظيرِ سايه‌ي ملخ، كه قصه در روستايي مي‌گذرد نزديكيِ مرزِ ايران و عراق و در زماني نزديكيِ شروعِ جنگ. فضاي روستايي كه آرام آرام بعد از تجربه‌ي هجومِ ملخ‌ها، حمله‌ي نيروهاي عراقي را تجربه مي‌كند. قصه‌اي تلخ و شيرين و شايد مناسبِ مخاطبِ سنيِ نوجوان.

اما كارِ آخرِ بايرامي، "پلِ معلق" در نگاهِ ظاهري نه قصه‌ي جنگ است و نه قصه‌ي روستا. قصه مربوط به سربازي است كه در منطقه‌اي در ميانه‌ي ايران -پشتِ جبهه و نه خطِ مقدم- در پدآفندِ ضدِ هوايي، دورانِ خدمتِ خود را سپري مي‌كند. در فضايي تيره و ياس‌آلود. اما به گمانِ من اين قصه‌ي بايرامي نيز آميزه‌اي است از فضاي جنگ و فضاي روستا. اما اين بار در لايه‌اي عميق‌تر. تنهاييِ سربازِ پدآفند و جدالِ او با دشمني كه او را نمي‌بيند، بسيار نزديك است به تنهايي جواني روستايي آن هنگام كه گله مي‌چراند و در عينِ حال ارتباط جنگ و حمله‌ي هواييِ دشمن با او و خانواده‌اش، فضايي بسيار شبيه به فضاي جنگ را مي‌سازد. اگر چه بايرامي در اين كار نيز نه از گله‌ي گوسفندش چشم پوشيده است و نه از پسرخاله‌ي رزمنده‌اش...

"پلِ معلق" اولين كارِ بايرامي است كه نه شخصيتِ نوجوان دارد و نه براي نوجوان نگاشته شده است. با نثري بسيار پخته و سخته و با جملاتِ فراوانِ ناتمام؛ پنداري راوي نيز قطعيتي در كلامش نمي‌يابد. كاري با ظاهري تيره اما باطني بسيار روشن. آخرين كارِ بايرامي، رماني است كوتاه در 131 صفحه با داستاني چند بعدي، مشحون از گره‌هايي با تعليقِ فراوان و مملو از صحنه‌هاي درخشان و بديع (نظير رولتِ روسي با استفاده از خنجر...) در يك كلام كارِ آخرِ بايرامي اثري است به يادماندني پيرامونِ ترديد؛ بزرگ‌ترين خاصه‌ي انسانِ معاصر.


--------------------------------------------------------------------------------

(1) احمد محبي آشتياني/هفت‌سپهر/نشرِ سمپاد
در همين رابطه :

در همين رابطه:

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٦٧١٦
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.