تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي چهل و سوم :
چهار يادداشت از چهار هفته
شايد خيلي پرت و پلا شود! هم هوا گرم است و ايرکانديشن "حوزه‌هنري سازمان تبليغات اسلامي" محدود شده است به يک پنکه و هم با کامپيوتر خودم نمي‌نويسم و هم...

سه هفته‌ي پيش دعوت‌مان کردند افتتاح باشگاه نويسندگان و هنرمندان! تماس گرفته بودند از دفتر آقاي مشايي رييس سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران. محلش نزديک بود به محل کار و دم غروب بلند شديم و رفتيم. وارد شديم و کسي به کسي نبود. شلوغ و درهم برهم. چشم دوانديم بل آشنايي بيابيم. چند تايي اهل سياست و بازيگر تياتر و تلويزيون و از قبيله‌ي ما هم فيروز زنوزي‌جلالي بود و علي‌رضا قزوه و علا و جزيني و دو سه نفر ديگر. دور هم نشستيم به گپ زدن که تشرمان زدند "هيس" روسا مي‌خواهند صحبت کنند!!! انگار که مديوم‌هاي اين روزگار، کم مايه گذاشته بودند و نياز بود که حرف‌هاي تکراري‌شان را بشنويم... اذان که گفتند به بهانه‌ي نماز در رفتم.
در عمر کوتاه نويسنده‌گي ِ من، اين سومين باشگاهي است که براي افتتاحش دعوت شده‌ام! حالا آن‌قدر عقل‌رس شده‌ام که بفهمم باز هم سر کار هستيم. تا صنف‌مان چه کند و انجمن‌هاي صنفي‌مان!
راستي! سازمان فرهنگي هنري شهرداري زماني شروع به کار کرد که 4-5 درصد درآمدهاي شهرداري بايد صرف امور فرهنگي مي‌شد و شهردار وقت با تيزهوشي دريافت که اين رقم در عرصه‌ي فرهنگ رقمي است قابل توجه و با کمي ايده گرفتن از کلان شهرهاي اروپايي موسسه‌اي ساخت با اهداف سياسي تا اين پول را از حلقوم ارشاد و حوزه‌هنري و سازمان تبليغات و الخ بيرون بکشد. امروز آن ضرورت سياسي از بين رفته است اما يک نهاد موازي فشل روي دست مانده است که چاره‌اي ندارد جز اين که باشگاه نويسنده‌گان درست کند!

* * *

دو هفته‌ي پيش يوسف عليخاني از جام جم تماس گرفت. مصاحبه‌اي مي‌خواست براي گزارشي پيرامون امام و ادبيات. از سفارشي‌نويس و سفارش دهنده گفتم که اولي خلوص ندارد و دومي ذوق و خوب يادم هست که گفتم ضعف‌الطالب و المطلوب و بعد خواستم هجي‌اش کنم که يادم افتاد عليخاني مترجم ادبيات عرب است و... متن را جور ديگري چاپ کرده‌اند.
اميرخاني مي گويد: فکر مي کنم درباره حضرت امام کار خاصي صورت نگرفته و دليلش اين است که هنرمندان سفارش‌نويس شده‌اند، سفارش‌نويساني که نه ذوق داشته‌اند؛ نه خلوص نيت.
چيز زيادي نبايد نوشت الا اين که خيلي لجم مي‌گيرد وقتي مي‌بينم کسي (چه عليخاني باشد چه مسؤولش چه مسؤول مسؤولش...) از من انقلابي‌تر مي‌شود! به هر رو من از اين ظاهرسازي‌ها حالم به هم مي‌خورد که در مورد اهل ريا فرمود ظاهرهم جميل و باطنهم عليل! وقتي قرار نيست کسي به حرفي گوش کند، روزنامه‌ي مهندس انتظامي دوست داشتني هم مي‌رود لادست کتاب هفته و کتاب ماه و... بقيه‌ي نشرياتي که هيچ‌وقت حاضر نيستم با آن‌ها کار کنم.

* * *

هفته‌ي پيش جلسه‌اي داشتم با آقاي کارول گرابوفسکي وابسته‌ي فرهنگي سفارت لهستان. با مدير روابط عمومي حوزه‌هنري جناب دکتر فيروزآبادي. صبح رابط اشتباها وي را وابسته‌ي سفارت مجارستان معرفي کرده بود و من کلي لکچر آماده‌ سازي کرده بودم پيرامون نجاد (ز س نقطه ندارد اين کامپيوتر!) اسب‌هاي مجاري و تفاوت‌شان با نجاد عربي و بدم نمي‌آمد گريزي هم بزنم به من او و اسب فتاح! رسيديم و ديديم لکچر بر باد رفت! بخت زد و يادمان افتاد که سه مادام لهستاني داريم در من او! پس زديم به مهمان‌نوازي ايرانيان بعد از جنگ جهاني و... گرابوفسکي بسيار جوان بود. سعي مي‌کرد فارسي حرف بزند. غذاهاي ايراني را به خوبي مي‌شناخت. در مورد فرهنگ ايراني از سعدي و حافظ بگير تا حاتمي‌کيا و کيميايي شناخت داشت.... و چند بار ديدم که به پيش‌نهادات چنين جواب داد:
- اين پيش‌نهاد براي کشورم فايده‌اي ندارد!
ده سال بعد او مي‌تواند به عنوان يک کارشناس بي‌نظير، يک ديپلمات کهنه‌کار، يک سفير کارکشته براي کشورش مفيد باشد...
البته با توجه به آي.پي مشتريان شبانه‌ي لوح، به ديپلمات‌هاي ما بر نخورد! ديپلمات‌هاي ما نيز بيش‌ترشان فارسي بلدند، غذاهاي ايراني را مي‌شناسند، شباهت‌هاي حافظ و سعدي را مي‌دانند که هر دو يک طرفه هستند به سمت پايين به خلاف فردوسي و...
حالا جعفريان چه کار مي‌کند؟ وابسته‌ي فرهنگي سفارت ايران در افغانستان که پيش از حمله‌ي طالبان به مزارشريف خطر را گوش زد کرد و وقتي کسي نشنيد خودش بيرون زد و بعد هم طي مراسم پرشکوهي اخراج شد! ما هم شکر خدا به نيروهاي جوان‌مان بها مي‌دهيم!!!

* * *

و جمعه‌ي همين هفته رفتم عيادت جناب معلم. دو ساعتي نشستيم و فارغ از آرتروز و ديسک و ام آر آي راجع به فرديد پرسيديم و هايدگر و نسل شاگردان که هر کدام يک امت هستند! و چه‌قدر خوش گذشت وقتي توانستم براي علي معلم‌دامغاني اين را شرح دهم که حين نوشتن رمان، کاري مي‌کنم از جنس شعر گفتن او...

* * *

و حالا نيم ساعت بيش‌تر شده است که مي‌نويسم. هوا هم ناجور گرم است. باد مستقيم پنکه هم آزار مي‌دهدم. و از همه مهم‌تر فوتبال اميرخان فردي هم دارد دير مي‌شود!

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٦٦٠٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.