سرلوحه سي و هشتم : امامزاده به يادِ سيدِ شهيدانِ اهلِ قلم
همانكه مادرِ دوران چو او نزاده، تويي خدا اگر به كسي تابِ عشق داده، تويي خليفه روي زمين او اگر نهاده، تويي بهل كه ساده بگويم، امامزاده تويي به تكه تكهي نعشت دخيل بايد بست دخيل بر كرمِ جبرئيل بايد بست وگرنه نعشِ تو را سوي آسمان كه برد؟ كه اين امانتِ تابوت از علي بخرد؟ امانتي خدا را امين او برده است علي نرفت، فرشته بدان زمين خورده است
***
تو كيستي كه برايت علي غريبي خواند؟ تو كيستي كه فقط از تو دلفريبي ماند؟ نميتوان كه تو را با شهيد تخمين زد درست دستِ قضا بود، قرعه بر مين زد دعاي صحت و حرز سلامتي ميني است كه زيرِ پاي چپِ مرتضاي آويني است
***
به زيرِ لب تو چه خواندي كه آسمان خم شد و از ميان زمين مردِ واپسين كم شد به زيرِ لب تو چه خواندي كه ره نشان دادند و تحفه نعشِ تو را دستِ آسمان دادند به زيرِ لبِ تو چه خواندي كه قفلِ بسته شكست و بغضِ ماندهي مردانِ دلشكسته شكست به زيرِ لب تو چه خواندي؟ بگو، بلند بگو ز كاروان عقبافتادهگان كماند، بگو
***
جنوب جاي عجيبي است، آسمانش نيز بهشت شاهدِ ما و فرشتهگانش نيز بهل كه در بگشايند او جنوبي بود كلون كنند و بگويند روزِ خوبي بود...
فروردينِ ٧٢- اولين كارسوقِ ادبياتِ سمپاد كه مصادف شد با شهادتِ سيد مرتضاي آويني
در همين رابطه :