تاريخ انتشار : ١٧:٣٨ ١٩/٢/١٣٨٩

نيستان و نقد فرهنگي سياست+مصاحبه‌ی نسیم بیداری و حواشی‌ آن
دل مان مي خواهد نيستانِ سيدمهدي شجاعي را نوستالژيك تر ببينيم و در ذهن، نويسنده پيش كسوتي را ببينيم كه نگيني است در ميان حلقه اي از نويسند گان جوان و هفته اي يكي دو روز اصول نويسند گي را به ايشان شرح مي دهد و مرده، در پايانِ جلسه، دست مراد را مي بوسند و نصايحش را آويزه گوش مي كنند و چنان كه افتد و داني متون را براي تصحيح، هفته آتي، مي دهند خدمت استاد و...
شايد خوشايندتر باشد اين گونه نوشتن براي امروزيان... اما، كذب محض است چنين تصويري از نيستان... تصوير بالا هيچ فضلي به فضائل سيد نمي افزايد. سيدمهدي شجاعي، نويسنده اي است مخاطب محور، نه مريدپرور... در صنفِ ما كسي پي مريد مي گردد كه مخاطب نداشته باشد.

پايان كارم را در نيستان، نيك به خاطر دارم؛ نوشتن در شماره پاياني. شروع كار را درست به خاطر ندارم. يادم هست مجموعه‎داستاني داشتم به اسمِ «ناصر ارمني» كه قرار بود انتشاراتي آن را منتشر كند و ارشاد آن زمان، جمله اي را نپسنديده بود... جوان بوديم و جاهل. به عشق همان يك جمله، كتاب را منتشر نكرديم و همان گونه شكسته بسته، سپرديمش به منشي مجله كه اگر به كارآمد، در نيستان كار كنيد... بعدتر با جنابِ شجاعي تماسي داشتم و ايشان محبت فرمودند و از كار تعريف كردند و داستان هاي كم حجم ترش كار شد در نيستان. داستان ها كه تمام شد، شايد يكي - دو داستان و مقاله هم، اضافه، داده باشم به نيستان. شايد يكي-دو باري هم جسته‎گريخته خدمت ايشان رسيده باشم در اين مدت و همين...
اين دأب يك آدم فرهنگي جاافتاده است با منِ تازه كار. به‎درستي و شيريني. نه بيشتر و نه كم تر.
نيستان، نشريه اي سياسي نبود. فرهنگ را بالاتر مي ديد از سياست و كار سيدمهدي شجاعي در آن نشريه، نقدِ فرهنگي قدرت بود... همان وظيفه اوليه آدم فرهنگي. سياست زد گان، آن روزگار نشريه را راست مي ديدند و مثلا امروز از نامه پيش از انتخابات دهم وي گلايه مي كنند و آن را چرخشي سياسي مي بينند... حال آن كه دأب سيد، در اين نامه هم، همان دأب وي در زمان سردبيري نيستان بود؛ نقدِ فرهنگي قدرت.

بگذريم... بگذار كمي هم نامربوط بگوييم. سه سفر، در طي 10 سال، در اردوگاه هاي صبرا و شتيلا و برج البراجنه گشته ام تا از جنايت رژيم اشغال گر قدس در كشتار آوارگان فلسطيني، مقاله اي دربياورم. مستندات زيادي دارم امروز... شگفت ترينِ مستندات، كه بعدتر در بسياري از فجايع انساني نظايرش را ديده ام، اين تك جمله است:
آن ها كه در فاجعه كشتار آوار گان بي دفاع، تير خلاص مي زدند، به زبان عبري با هم صحبت نمي كردند... زبان شان عربي بود... يعني عاقبت، عامل، عرب بود. فالانژ بود، مزدور اسراييل بود، فرماندهش كنار نيروي ساحلي اسراييل ايستاده بود، پشت سرش و در دفاع از او، گاردِ اسراييلي صف كشيده بود... اما عاملِ نهايي، هم زبان بود با كشتگان...

بريده هاي جرايد و مورخان آينده و تحليل گرانِ سياسي، عاقبت خواهند نوشت، كه عزيز ترين نويسنده انقلاب اسلامي، براي نوشته اي در دفاع از حقانيت انقلاب اسلامي، به شكايت مسئولان انقلاب اسلامي و قضاوت قاضيان انقلاب اسلامي، دادگاهي شد و... شد آن چه شد...
اما بگذار سربسته بگويم... سيدمهدي شجاعي را بولتن سازاني گرفتار كردند كه با صنفِ ما هم زبان بودند... همان ها كه مريد داشتند، نه مخاطب، شاگرد داشتند، نه خواننده... باشد كه اين شكايتِ سربسته به حضرت باري رسد، من شر حاسد اذا حسد...

توضيح سايت: با تشكر از جناب سعيد كيايي


(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
مصاحبه‌ی رضاامیرخانی با نسیم بیداری و بازتاب‌های آن

---------------------------------------------------
1
فردا نیوز: نگاه احمدی نژاد به سیاست آرمان‌گرایانه نبوده است

http://www.fardanews.com/fa/news/157578
همچنین در
http://horman-unity.com/?p=5192
...-مرداد90
رضا امیرخانی، از نویسندگان متعهد ادبیات انقلاب اسلامی است که زمینه‌های مختلف نوشتن اعم از ادبیات،اقتصاد و سیاست را برای نوشتن آزموده است، او حالا فقط می‌نویسند، در گفتگوی مشروح نسیم بیداری با امیرخانی - این نویسنده هنوز جوان صحبت کرده و وی از نظرات ویژه سیاسی‌‌اش پرده برداشته است.



به انتخاب «فردا»گزیده‌ای از گفتگوی وی را در ذیل می‌خوانید:

*فضای سیاسی گاهی وقت‌ها به شکلی دچار انسداد می‌شود که سیدمهدی شجاعی، وقتی به دغدغه همیشگی اش که اخلاق است، می‌آید و در فضای انتخابات راجع به موضوعی غیراخلاقی، که دست کم امروز غیراخلاقی بودن آن بر همه ثابت شده، اظهار نظر می‌کند و موضع می‌گیرد، یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، به خودش حق می‌دهد که به او توهین کند.

*حسن جمهوری اسلامی این است که ما هنوز با آرمان‌های انقلاب داریم جمهوری اسلامی را نقد می‌کنیم و این خیلی با ارزش است. نوع حکومتی که امام خمینی در ذهن داشت، با ظلم همبستگی ذاتی نداشت و برای همین راضی بود که وارد این حکومت شود. خیلی از بزرگان دیگر مذهبی ما مبارزه با شاه جزو آرمان‌هایشان بود، اما داشتن حکومت آرمان‌شان نبود. به همین دلیل هم هیچ ایده‌ای برای حکومت آینده در ذهنشان نبود دلیلش هم این بود که به هرحال، در ذات حکومت آینده در ذهنشان نبود. دلیلش هم این بود که به هرحال، در ذات حکومت، ظلم را می‌دیدند. حاکم چاره‌ای نداشت به غیر از این که چشم کور کند و به پا غل ببندد و شانه را سوراخ کند و ظلم کند برای این که حکومتش بماند. علما می‌گویند که دلیل ندارد من با لباس پیغمبر وارد این بازی شوم. امام خمینی به نظر من، این موضوع را مد نظر داشت که می‌توانیم حکومتی داشته باشیم که ظالم نباشد. برای این ادعا می‌شود نمونه‌های زیادی پیدا کرد؛ مثلا چرا امام خمینی باید بیاید بین این همه کشورهای اسلامی، تقریبا خودخواسته سفر به پاریس انتخاب کند؟ چرا وقتی به پاریس رفت، با امروزی ترین ابزار آن روز، یعنی رسانه وارد مبارزه شد؟ چرا با امروزی ترین ابزار آن روز، یعنی رسانه وارد مبارزه شد؟ چرا با امروزی ترین مدیوم قابل انتقالی که وجود داشت، یعنی یک نوار کاست، مبارزه را ادامه داد؟ همه این‌ها نشان می‌دهد که امام به شرایط روز پایبند بود و می‌خواست برای دنیای مدرن حکومتی عادلانه بسازد. این که ما امروز بگوییم در فلان واقعه، چاره‌ای جز بدرفتاری با مردم نداریم، با ذات انقلاب اسلامی در تعارض است و فقط یک خطای حکومتی نیستند. اصلِ مشروعیت جمهوری اسلامی را به خطر می‌اندازد.

* من می‌خواهم بگویم نطفه انقلاب اسلامی در ایران منعقد شد، اما اصلا معلوم نیست که در ایران هم متولد شود. شاید این نطفه در جنین دیگری رشد کند و آن جنین به نظر من، ترکیه است. یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است.

*رسانه ملی، احساس استبداد را به مردم انتقال می‌دهد. در این باره اتفاقا باید خیلی مصداقی صحبت کرد. صداوسیمایی که به دلیل موضع‌گیری سیاسی ولو نادرست آقای شجریان ، ربنای او را پخش نکند، دارد احساس انسداد در مردم ایجاد می‌کند. صداوسیما باید به قدری ربنای شجریان را پخش کند که عده‌ای از مخالفان سیاسی آقای شجریان، تحصن کنند برای عدم پخش آن و عاقبت رئیس صداوسیما بیاید و در دفاع بگوید که«ربنا» ربطی به اظهارات سیاسی شجریان ندارد. به این صورت می‌شود احساس انسداد را از بین برد. این صدا را نباید مسدود کرد. مسدود کردن این صدا، احساس انسداد سیاسی در مملکت ایجاد می‌کند

*من هم شاید به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نقد داشته باشم، اما از استاندار آقای هاشمی که تا روز آخر استاندار او بود، نمی‌پذیریم که بیاید و دوره او را نقد کند. اگر این استاندار یک روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی از کارش استعفا می‌داد، به او حق می‌دادم تا پایان عمر رکیک ترین الفاظ را نسبت هاشمی به کار ببرد. همین طور که امروز به دور و بری‌های آقای احمدی نژاد نمی‌توانم اجازه بدهم که مانند ما که او را نقد می‌کنیم، نقدش کنند. آنها در شرایطی که همه انتقاد داشتند به احمدی‌نژاد، روش و منش او را پذیرفتند بنابراین امروز حق ندارند به او مثلا به دلیل نوع برکناری‌شان، بتازند. این نشان می‌دهد که اخلاق سیاست‌مدارهای ما به نسبت سایر صنوف پایین تر است. در اهل فرهنگ‌مان از این تغییرات ناگهانی نمی‌بینیم مگر در کسانی که باز بخواهند سیاسی باشند. یعنی نسبت فلان هنرمند با هنرمندی دیگر به این راحتی‌ها تغییر نمی‌کند. یکسری اعتقادات دارد و برآن‌ها ، هرچند غلط ، پایمردی می‌کند و پای حرفش می‌ایستد. متاسفانه در سیاست‌داران ما، امروز این پرنسیب وجود ندارد. سیاستمداران ما با هر مقیاسی که بسنجیم از سایر صنوف پایین تر هستند و این، اتفاق بسیار بدی است. وزیر امور خارجه فلان کشور را که تز دکترایش در مورد پاییندی به دین در دنیای مدرن با محوریت کشورش است و این تز هم اکنون کتاب شده است با سیاستمداران بی کتاب ما! نکته دیگری که مخصوص فضای امروز ما است، این است که ما با همان بلاهتی که روزی آقای احمدی نژاد را بالاتر از جایگاه خودش می‌نشاندیم، امروز هم داریم ایشان را پایین تر از جایگاهش می‌نشانیم. احمدی نژاد به عنوان سیاست ورز قدرت طلب، کمترین تغییرات را داشته است. نوع نگاه او به سیاست به هیچ عنوان آرمانگرایانه نبوده است که بگوییم تغییر کرده است یا منحرف شده است. روزی که در ابتدای دولت می‌خواست تعطیلات نوروز را به شیوه سلف تبلیغاتی‌ آن روزهایش، مرحوم شهید رجایی، پنج روزه کند و امروز نوروز را هدیه ایرانی به امام زمان می‌داند. اتفاقا من در این دوعبارت تناقض نمی‌بینم. چون ایشان در یک دستگاه فکری و منطقی صحبت نکرده است. حفظ قدرت سیاسی آن روز اقتضائاتی داشته، امروز هم اقتضائاتی. دقیقا مثل تمجید ایشان از آیت‌الله هاشمی در سفر استانی به اردبیل و تخریب همان آقای هاشمی در مناظره‌ها، این شان سیاست‌ورزی مثل احمدی نژاد است. تغییر در احمدی‌نژاد نیست. تغییر در گروهی است که دیروز رای او را مورد تایید امام زمان می‌دانستند و امروز او را مشرک بالله می‌دانند. تغییر مال این آدم‎‌هاست که موضوعی غیر مقدس را مثل این جور سیاست‌ورزی‌ها را پیوند می‌زنند با مقدسات. چه در روزگار بالاکشیدنش و چه امروز در روزگار پایین کشیدنش. اتفاقا بسیاری از اموری که امروز به احمدی نژاد نسبت می‌دهیم، حقش نیست.

*صادقانه بگویم که من اصلا جریان انحرافی را نمی‌شناسم. ما دوجریان داشته‌ایم. جریانی موافق آقای احمدی‌نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد. این دوجریان به هیچ عنوان دوقطب هم نبوده‌اند. غفلت رسانه و زیرکی احمدی‌نژاد و البته لجاجت بی جای بعضی از مخالفان او، این فضا را در انتخابات88 دوقطبی کرد. بسیاری از موافقان انقلاب اسلامی و دوستاران رهبر، جزو جریان مخالف احمدی‌نژاد بوده‌اند. حالا اما در جریان موافق احمدی‌نژاد، عده‌ای بعد از شش سال متوجه شده‌اند که مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند، برای همین جریان انحرافی را ابداع کرده‌اند تا در حقیقت، تصمیم‌شان را توجیه کنند.

*فضای ما متاسفانه، فضای هیجانی است و در این فضای هیجانی به طور طبیعی، نسلش را پرورش می‌دهیم که عصبی است. این نسل از من می‌خواهد که موضع گیری‌ام را با ساعت خبرگزاری فارس تغییر دهم. من نمی‌توانم این کار را بکنم.من مخالف آقای احمدی‌نژاد بودم و هنوز هم هستم، اما احساس می‌کنم اتفاقا همین دوستان امروز بیش از حقیقت امر دارند نسبت به آقای احمدی نژاد انتقاد می‌کنند. نه، او چیزهای مثبتی داشته که باید آن‌ها را هم ببینیم. این که فکر می‌کنیم مشایی به تازگی از سیاره‌ای دیگر ماموریت گرفته است، قلب واقعیت است. امثال ایشان از همان ابتدا، کنار دولت و اصلا خود دولت بوده‎‌اند.
ایمیل مستقیم: info@fardanews.com
شماره پیامک: ۳۰۰۰۶۱۶۳
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۵۲
شهروند
|
|
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
2
10
پاسخ
با سلام به آقای امیرخانی مطلب بسیارمنطقی بود به عنوان یکی ازموافقان جمهوری اسلامی ورهبری وکسی که دوباربه آقای احمدی نژادرای داده است فکرمی کنم دیگر الرعب بالنصر
جوابگو نیست واگرامروزازرای به ایشان پشیمان هستم به واسطه همین نظریه است زیرا آقای احمدی نژادمروج این شعار درعمل بودند اما من وامثال من نفهمیدیم .وحالا گله مند وپشیمانیم. ازاین به بعدبایددقیق ترباشیم و به شعارهای انتخاباتی کاذب دل نبندیم.
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
خیلی به حرفهات آب و تاب و کلاس نده عزیز . من ده سال علوم سیاسی خوندم دوبار به احمدی نژاد رای دادم پشیمان هم نیستم. چشم هایم را هم روی خطاهایش نبسته ام اما اگر بخواهیم هرکس را با برخی خطاها حذف کنیم نه تو مانی و نه من. جالبه همیشه از محدود بودن دایره خودی گلایه دارید اما در مورد احمدی سریعا حکم ارتداد میدید
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۰۳:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۰
من نفهمید این ده سال علوم سیاسی خوندن شما چه ربطی به بحث داشت؟! بروزش تو کجای نظرتون بود؟! اتفاقا حرف همین جاست که اگر قرار است هرکس را با برخی خطاها حذف نکنیم بسیار لایق تر از احمدی نژاد و اعوان و انصارشان هستند که امروز به ناحق مغصوب حاکمان این کشور هستند.
شما اتفاقا طبق تعریف آقای امیرخانی در همان دسته موافقان احمدی نژاد قرار می گیری و با این گونه نظریاتی تایید می کنی که جریان انحرافی توهمی بیش نیست
ناشناس
|
|
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
21
4
پاسخ
قتي تو انتخابات حامي موسوي بود ازش انتظار ديكه اي نيس
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
تو کتاب جانستان گفته که به محسن رضایی رای داده. ضمنا حامی هیچکسی هم نبوده در انتخابات هیچوقت!
محسن
|
|
۱۶:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
6
9
پاسخ
رضای امیرخانی نفس ماست در این روزگار که هنوز به آرمان ها وفاداریم و از سیاست ورزی خسته
مجید
|
|
۱۶:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
14
9
پاسخ
کاش یک موضعگیری خفیف درباره ی فتنه و توهین هایی که به رهبر انقلاب شد نیز می گرفتند
پاسخ ها
حسین
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۲۲:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
به نظرم موضع گیری های ایشون رو نخوندید که این طوری می گید، حداقل همین کتاب جانستان کابلستان ایشون رو بخونید تا بفهمید دفاع از جمهوری اسلامی و به تبع اون رهبری یعنی چی!
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
اينم يه جور توجيه براي اينكه جرات نداريد بگيد در حمايت از احمدي نژاد اشتباه كرديم!! موضوع رهبر را مطرح مي كنين كه تازه معلوم نيست كه نفوذي هاي خودتان همين كاررا كرده باشند كه حالا مي خواهيد بهانه اش كنيد
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
در حمایت از احمدی اشتباه نکردیم. همان وقت هم بر ایشان انتقاد داشتیم اما هنوز هم خیر الموجودین است. چه روش زشتی است که هر کس بر سرکار میاد رو بعد از دیدن چند تا خطا سر می زنیم از فوتبال گرفته و قضیه کیروش و ماداگاسکار تا بازی اول پرسپولیس تا دنیای سیاست
شهروند
|
|
۱۷:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
4
10
پاسخ
به هرکس که رای داده اندبه خودشان مربوط است ما مقاله راخواندیم وحرف های شان درست بود که آقای احمدی نژاد همین بوده اند که حالاهستند وتغییری نکرده اند آرمان گرانبوده اند امابرنظرات شان همیشه ایستادگی کرده اندواین هم یک واقعیت است
به هرتقدیردارددوره ایشان تمام می شود بیاییم به جای متهم کردن یکدیگر به فکرآینده باشیم وبه کسی رای بدهیم که به مصالح ایران بیندیشدگرچه همه مدعی هستند که خیرایران ومردم ایران رامی خواهند.اما به نظرم هرکه می خواهد رئیس جمهورشود باید قیدنفسش رابزند وفقط به فکرمردم وکشورباشد.درودبرسیدعلی آقا رهبر عزیزودوراندیش ایران اسلامی
پاسخ ها
علی
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۰۱:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
دیگر رای نمیدهیم
ناشناس
|
|
۱۹:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
3
12
پاسخ
از اول همین بود اما خودش را چیز دیگری نشان داد و البته سر خیلی‌ها کلاه رفت که به ایشان رای دادند.
mhr
|
|
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
18
6
پاسخ
با سلام
صحبتهای آقای امیرخانی کاملا جهت دار و تنظیم شده بر اساس منافع عده ای است.
مثلا همین که ایشان میگوید اون کسانی که به احمدی نژاد رأی دادن حاضر نیستن که اعتراف به اشتباه بکنن کاملا حرف غلطی هست
مثلا خود من حالم از جریان انحرافی بهم میخوره و ایشالا که منقرض بشن ولی به هیچ عنوان از رأی دادن به احمدی نژاد پشیمون نیستم و بازم اگر ایشون کاندید بشه با کمال میل بهش رأی میدم هرچند که اشتباهات زیادی مرتکب شد ولی یک تار موش می ارزه به صدتای مخالفاش که نمونشون همین هاشمی هست.
اگر قرار به این صحبتهاست پس شهید رجایی و شهید بهشتی رو دربارشون باید چی گفت خب اونهام به خاطر اعتماد بیش از حد به اطرفیانشون این اتفاق براشون افتاد
قربون رهبرانقلاب برم که همیشه از دهنش طلا خارج میشه
ایشون هم دیروز فرمودند که اون کسانی که دارن انتقاد میکنن خیلی هاشون نیت پاک ندارن و به خاطر منافع حزبشون دارن انتقاد میکنن
واقعا همینطوره و همین الان اون کسانی که دارن به دولت حمله میکنن و جریان انحرافی رو دارن توی سر دولت میزنن به خاطر اینکه خودشون به قدرت برسن و در اصل دعوا سر تاج و تخت هست و نه مردم.
همین آقایون 24 سال مملکت دستشون بود یک یارانه ها که حداقل چیز بود اجرا نکردن اونوقت الان شاخ شدن
اصلا همین جریان انحرافی مگه کیا هستن اینها همین تیم هاشمی و اصلاح طلبها و امثال اینها هست و همین دستگیری هایی که میشه و وابستگی اینها به دانشگاه آزاد و تیم هاشمی معلوم میشه که چه خبره
اکثر مخالفین دارن از آب گل آلود ماهی میگیرین و به خاطر نظام و مردم دلسوزی نمیکنن
این به من اثبات شده
مثل همین آقای قالیباف که سایت فردا واسه تیم ایشون هست
پاسخ ها
حسین
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۲۲:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
ادب مرد به ز دولت اوست، مراقب کلمات و نسبت هایی که به دیگران میدید باشید، حداقل حرمت ماه رمضان رو حفض کن جناب!!
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۰:۳۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
آقا خيلي محشره عزيزم! پشت سر مشايي جون حرف نزن كه فردا همين پستي كهدادن بهت ازت ميگرن ها!!! ضمنا خدا پدرومادرشونو بيامرزه كه طرح يارانه ها رو اون موقع اينجوري اجرا تنكردن وگرنه معلوم نبود اون موقع كه كل درامد نفت هشامي و خاتمي 400 ميليارد دلار نبود توي 16 سال چي پيش ميومد وقتي كه توي 6 سال با 600ميليارد دلار اين گند بالا اومده!!!
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۲:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
آفرین عالی بود. سخن از زبان ما میگویی. نظر خود را نباید به همه تعمیم داد
ناشناس
|
|
۲۲:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۷
3
8
پاسخ
درود بر هر که آزاده است. حتی اگر مخالف من باشد
سعيد
|
|
۰۸:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
7
3
پاسخ
عده‌ای بعد از شش سال متوجه شده‌اند که مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند.
آقاي امير خاني عزيز آيا شما جرات اعتراف به اشتباهتان را در حمايت از ميرحسين موسوي داريد؟
چرا در اين مصاحبه طولانيتان به ان اشاره اي نكرديد؟
پاسخ ها
مسیح
| CZECH REPUBLIC |
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
بالا اشاره شد؛ ایشون به محسن رضایی رای داده؛ و نقدهای جدی ایشون در دوران اصلاحات و زاویه شان با اصلاح طلب ها غیر قابل انکاره
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
به محسن رضایی رای داده بود!
مهناز
|
|
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
1
5
پاسخ
نظر و راي نويسنده محترم كاملا معقول است ما ايراني ها نوعا افراد را يا به عرش مي رسانيم يا به فرش.مسئله اين است كه در كشور ما افرادي كه مي خواهند مسيوليتي بگيرند ابتدا بسياري حرف ها مي زنند كه به مرور فراموش مي نمايند (البته پس ار پيروز شدن بر رقيب)اين اشكال به احمدي نژاد وارد است بعدي هم شايد همين باشد و باز مشكل روي مشكل .صداقت و درستي كم ديده مي شود و مردم از اين موضوع ناراحتند والا خودمان مي دانيم مسايلي در سطح جهاني داريم كه لاينحل به نظر مي رسند و نبايد توقع معجزه داشته باشيم اما چرا براي عبور از يك مرحله به دروغ متشبث مي شويم ؟اين جاي تحليل و بررسي دارد لطفا يك بارديگر به مصاجبه ها .مناظره هاي آقاي احمدي نژاد در سال 1384 و1388 رجوع فرماييد .كمترين آن پست و مقام ندادن به اقوام و نزديكان است تا .......
محمد علی
|
|
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
3
پاسخ
مقاله دقیقی بود بسیار لذت بردم .
پاسخ ها
محمدرضا
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۶:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
مصاحبه بود داداش!
فاطمه
|
|
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
11
5
پاسخ
قصد توهین ندارم اما از شخصی که آغوش رهبر انقلاب را تجربه کرده در الیکه میلیونها عاشق ولایت در روستاا حتی از فاصله چندکیلومتری یار و محبوبشان را ندیده اند انتظار میره برای قدر دانی هم شده مواضع حضرت آقا رو در مصاحبه ها هم رعایت و هم مورد اشاره قرار بده اولا آقا از شخص رییس جمهور حمایت میکنند ثانیا آقا از خدمتاشون حمایت میکنند ثالثا به وجود جریان انحرافی در برخی پستهای کلیدی صریحا اشاره کردن نمیاخایید منصفتر باشید جناب امیرخانی؟
ناشناس
|
|
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
7
2
پاسخ
مشکل بچه پولدار بودن آقاي اميرخاني است
ناشناس
|
|
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
6
3
پاسخ
یک مقاله زاییده ذهنی مشوش و سر در گم و پر از تناقض بود که ارزش منتشر شدن نداشته.
ایشان الان ادعای انقلابی بودن داره ولی انقلابش در ترکیه رخ می دهد دوستانی که خیلی خوششان امدیک بار دیگر و با تدبر بیشتر بخوانند.
ناشناس
|
|
۱۲:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
6
5
پاسخ
جناب اميرخاني بفرمايند کدام قسمت نامه وحيد جليلي به شجاعي توهين بود.
قبول دارم نامه سوزآوري بود. ولي توهين اميز نبود.
در ضمن فکر مي کنم آدمي که سابقه کار در همان نيستان شجاعي را دارد. سردبير روزنامه ابرار بوده سردبير ماهنامه سوره بوده نفر اول جشنواره مطبوعات بوده را نمي شود کسي که در پوستين فرهنگ افتاده ناميد.
متاسفم برايتان حضرت اميرخاني آِينده تلخي را براي شما پيش بيني مي کنم آِينده فردي شبيه عباس معروفي
هادی
|
|
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
6
6
پاسخ
آقای امیرخانی از جنابعالی توقعم نبود
شما بفرمایید در شرایط آن روز چه کسی بر احمدی نژاد ترجیح داشت دو انتخاب وجود داشت یکی رای سفید و دیگری خیرالموجودین و امروز بعد از چند سال حقایق آشکار شده که ایشان هنوز هم از بقیه لایق تر بوده است .ضمن اینکه اگر شما به اندیشه امام اعتقاد دارید حتما فراموش نمی کنید که میزان حال فعلی افراد است اسلام امسال هاشمی ها را بسیار دیده که تغییر رویه داده اند . اگر گاهی فرصتی دست داد درباره سایر کاندیداهای آن روز هم سخن بگویید انگار چرخش های آقای موسوی و کروبی را نمی بینید و از تعلل رضایی در پیروی از ولایت یادتان نمی آید .شاید هم نامه هاشمی به رهبری را فراموش کرده اید.حداقل از حمایت های رهبری از احمی نژاد یادتان آید.ضمن اینکه بعد از چندین سال مطالعه کتابهای شما کم کم احساس می کنم به طرز مرموزی رو به سفارشی حرف زدن و سفارشی نوشتن آوردید خدا را در نظر بگیرید.
ملاک ما همانست که امام گفت اگر دیدید که کاری کردید و دشمن ناراحت شد بدانید که کار درست بوده و اگر شاد شد بدانید اشتباه کردید.که البته در ای ن دولت اغلب کارها از جنس ناراحت کردن دشن بوده است و اگر اشتباهات هم زیاد است به خاطر حجم بالای کار است فقط دیکته نانوشته غلط ندارد.و سخن بعد با جناب قالیباف فرمانده ای که انگار آرمان ها ی همرزمان شهیدش را فراموش کرده و نمی داند هدف وسیله را توجیه نمی کند . صندلی ریاست جمهوری چقدر ارزش دارد که از هیچ متلک و تهمت و افترایی ابا نمی کنید و هر روز سعی می کنید چوب لای چرخ دولت بگذراید.
پاسخ ها
قلی
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۰۱:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
متلک و تهمت و افترا چه کسی زد؟ و رییس جمهور شد؟ لطفا بفرمایید
علي محمدي
|
|
۱۳:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
7
پاسخ
اينكه ايشان گفته اند مخالفان ايشان دوستداران رهبري هستند اين را بايد بدانندكه من هم از دوستداران رهبري هستم ولي حامي رئيس جمهور و منتقد ايشان به خصوص اطرافيانش هستم.
در ضمن ايشان بدانند پس حضرت آقا هم اشتباه كردند كه اين همه از ايشان حمايت كردند؟!
حضرت آقا در دوره نهم فرمودند با روي كار آمدن دولت آقاي احمدي نژاد انقلاب به مسير اصلي اش برگشت يا از ايشان به عنوان رئيس جمهوري مكتبي و حزب اللهي نام بردند و...
برادر عزيز فاين تذهبون!
درست است كه امروز همه حزب اللهي ها به خاطر دلبستگي آقاي احمدي نژاد به ليدر جريان انحرافي (مشايي) دلشان خون است ولي اين دليل نمي شود كه تر و خشك را باهم سوزاند و...
با كمال تاسف آقاي اميرخاني به هيچ عنوان انصاف را در اين نوشتار رعايت نكرده و همه چيز را سياه ديده است.
و اين نشان از عناد ايشان به شخص احمدي نژاد دارد.
اميدواريم كه شما فرداييان عزيز اين نظر ما را در سايت قرار دهيد.
با تشكر
ناشناس
|
|
۱۴:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
2
3
پاسخ
خدا همتونو شفا بده انشالله-به زور میخواید نظرتونو تحمیل کنید
شهروند
|
|
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
1
1
پاسخ
با سلام وعرض ادب خدمت بزرگواران عزیز:
سعی کنیم عیاس معروفی دیگری نسازیم وانتقادرااگر درراستای حل مشکلات و بهترشدن اوضاع اقتصادی واجتماعی وطن عزیزمان است پذیرا باشیم این آزادی که امروز من وشما
می توانیم تبادل نظرکنیم ودرباره همه چیز صحبت کنیم آسان به دست نیامده است وحاصل خون جوانان سرزمین همیشه ماندگارما ست .این آزادی بیان حاصل ایثار ِ ایثارگرانی است که امروزدرکنارمانیستند و چه بسا فرزندان و همسرانشان بامشکلات فراوانی دست به گریبانند و مجدانه سعی می کنند که بار زندگی خود و فرزندانشان راشرافتمندانه بردوش ناتوان خودحمل کنند و درغیاب همسرانشان هم پدر باشند وهم مادر ؛یادمان باشد که این کارمشکلی است.پس سعی کنیم دستاوردهای انقلاب اسلامی را درجهت پیشرفت جامعه هزینه کنیم وفقط به منافع شخصی نیندیشیم به واقعیت های جامعه واقعی نگاه کنیم وبرداشت های سطحی را برای سهل اندیشان بگذاریم وبه تخریب هم نپردازیم
این منطق ِ همه کسانی است که دل درگرو ایران اسلامی دارند. بادرودبه رهبرآزاداندیش وطن اسلامی
والسلام
ناشناس
|
|
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
0
4
پاسخ
من تو يه مصاحبه از اميرخاني خوندم البته مال قبل 88 كه گفته بدر هربار تو هر انتخاباتي كه شركت كردم شكست خوردم يعني نامزد مورد نظر من راي نياورده چي جوري مي‌گين به احمدي نژاد راي داده...!
سعید
|
|
۱۷:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
2
2
پاسخ
با سلام،
خیلی خوبه که رضای امیرخانی بی پرده تر از قبل بیان کرد که در مورد حال این روزهای سیاست داخله ما چی فکر میکنه، اما به نظرم باید قبول کنه که سوزنش بر روی یک سری مسائل گیر کرده و نمیخواد روی دیگر یکسری از سکه ها رو هم ببینه...
بدون شک به بند بند نظرات سیاسی رضای امیرخانی نقد جدی وارده و جای چکش کاری داره با متر و میزان و شاقولی که خود امیرخانی توی کتاباش و سرلوحه هاش و مصاحبه هاش مطرح کرد نه با مقیاس های دیگه...
دقیقا نقدی که به رضا با عنوان " خواجه ربیع های عصرما" وارد بود، که متاسفانه نویسنده با اطناب متن فضا رو برای نقد متقابل باز کرده بود و نتونسته بود جان کلام خودش رو خیلی مختصر و مفید بیان کنه...
- اگر رضای امیرخانی " از نویسندگان متعهد ادبیات انقلاب اسلامی " چنان که در بالا اومده هست، که من با تمام وجود میگم هست، اگر روشن و نافذ می اندیشه، باید بدونه که دعوای انتخابات 88 یا بهتر بگم اونچه که در بعد به اون ضمیمه شد سر احمدی نژاد نبود، و چنان که الان شاهده دیگه بحثی هم ازش نیست... این حداقل و کف انتقاد سیاسی میتونه به اندیشه های این روزهای امیرخانی باشه...
به هرحال، باید از صمیم دل خوشحال باشیم که نویسنده دوست داشتنی این روزهای ما هنوز مستقل و آزاد اندیش و باایمان است...
پاسخ ها
احمد
| RUSSIAN FEDERATION |
۰۱:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
دقیقا!
رضای امیرخانی ظاهرا فراموش کرده که همه اون ماجراها تبدیل شده بود به جنگ و جبهه گرفتن عیله اصل نظام تبدیل شده بود... و اون دو قطبی که میگفتید نباید میشد، اما اتفاق افتاد، یکی از قطبها شده بود طرف مقابل نظام . عدم التزام به قانون و ولایت و ... هم کخ هیچی...
داستان اون نامه جناب آقای هاشمی به رهبری و آتشفشنهای سینه ها و اینها هم بماند برای تامل حاج رضا!
زهرا
|
|
۱۷:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
5
5
پاسخ
دارم منفجر مي‌شم اميرخاني داره همچين حرفايي مي ‌زنه
ايشون مي‌گن احمدي نژاد تغييري نكرده و از اول قدرت‌طلب بوده مي‌خوام بگم جناب اميرخاني ما كه موظف نيستيم بدونيم احمدي‌نژاد نيت قلبي‌ش از رياست جمهوري چي بوده؟ همچنين كه اجازه هم نداريم از نيت دروني آدما سر در بياريم ما به ظاهر حكم مي‌كنيم احمدي‌نژاد هم دوره اول هم دوره دوم در ظاهر نشون داد با ولايته، دلسوز مردمه و دلش مي‌خواد خدمت كنه همين به نظر من كافيه كه هم ما ازش حمايت كرديم و هم رهبري در موردش حرفايي دارن كه در مورد كمتر دولتي در طول انتخابات داشتن
شما مي‌گين احمدي‌نژادتغيير نكرده، اتفاقا ما ميگيم چون احمدي نژاد خوب بود نيتش خالص بود يه عده دورش رو گرفتن، شيطون به وسيله اونا در بعضي موارد منحرفش كرد هم‌چنين كه تو صدر اسلام خيلي كسا كه مورد اعتماد اهل‌بيت بودن بعدا منحرف شدن حتي تو همين انقلاب خودمون آقا...
هنوز هم اگه انتخابات تكرار بشه و قرار باشه ما با دونستن شرايط الان احمدي‌نژاد راي بديم به نظر من مناسب ترين گزينه‌س
در ضمن تا جايي كه ما مي‌دونيم خود آقاي شجريان گفتن من راضي نيستم ربناي من از تلويزيون پخش بشه، صاحب اثره حق داره تلويزيون كه سر خود اين‌كار رو نكرده اگه اين‌طوري ه همه مون ‌مي‌دونيم يه عده از بازيگرا حامي موسوي بودن پس چرا فيلم‌هاشون راحت پخش مي‌شه...!!!!!!!!!
از شما توقع نداشتيم
مرتضی
|
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
2
4
پاسخ
از این پر تناقض تر متنی نخونده بودم
خدا بهت رحم باباجان
بی تقوایی بد دردیه
بی بصیرتی بد دردیه
ناشناس
|
|
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
4
3
پاسخ
امیرخانی آنقدر از انقلاب دور است که نمی داند انقلاب متولد شده و دارد بزرگ و بزرگتر می شود. ثانیا ترکیه قابلیت رهبری انقلاب اسلامی را ندارد چرا که اسلام پذیرفته شده در ترکیه اسلام شیعی شهادت طلب و جهادگر و با رهبری اسلامی و دینی نیست. اسلام را کسانی می توانند رشد بدهند که رهبری دینی و اسلامی و حکیمانه و الهی دارند و این خصلت در حال حاضر جز در ایران اسلامی و ملت و رهبری بزرگوار و حکیم انقلاب در هیچ کجای جهان وجود خارجی ندارد.
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۴:۳۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
قابلیت بحث داشتین بحث می کردم! متاسفانه ندارین....!
امین
|
|
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
4
4
پاسخ
خسته نباشی برادر
در خلوت تفکرات خودت به چه نتایج مشعشعی دست یافتی
این همه سکوت کردی تا بگی ترکیه دنیای مدرن رو بهتر می شناسه؟؟؟!!!
تا بگی دموکراسی شناس تره؟؟؟!!
الله اکبر از این خلوت تفکرات که حکمت رو اینچنین بر زبان و دل انسان جاری می کنه
خسته نباشی برادر
پاسخ ها
ناشناس
| UNITED STATES |
۱۲:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
تنها قسمت محل بحث انگار ترکیه شده است از این مصاحبه! ضمن این که بحثهای دیگر ایشان که تازه اینجا کامل نیست بسیار نو وجذاب است
علیزاده
|
|
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
2
5
پاسخ
ببینید کینه با آدم چه می کنه ؟!

برای بعضی ها سکوت بهتر از اظهار نظره...
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۴:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
این کینه نیست. زلالی نظر است. اگر میگفت هاشمی خائن است، موسوی کثیف است قالیباف دزد است اشکال نداشت و نظرش کارشناسانه بود. پس نظر کارشناس یعنی نظری که مثل شما باشد؟!
ناشناس
|
|
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
0
1
پاسخ
مطمئنی همه نظرارو منتشر کردی؟ اون انتشار یافته: 40 و نیافته: 0 بوداره ها!
عالیجناب
|
|
۱۴:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
1
1
پاسخ
این ما اهل فرهنگ هستیم که نقص نداریم
ما باید انتقاد کنیم
ما هستیم که می فهمیم
آدم های سیاسی درجه دوی افتاده در پوستین فرهنگ غلط می کنند که به انتقاد از روی دلسوزی ما جواب می دهند
ما دلسوزان فهمیده وقتی نطق می کنیم دیگران گلاب می خورند در مقابل نطق ما اظهار نظر می کنند
وقتی اظهار نظر می کنند این یعنی انسداد سیاسی
مقصر کیست؟
صدا سیما!
فهمیدید!؟
بی تربیتا !
محسن
|
|
۱۴:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
0
2
پاسخ
جسارتا فردا نیوزی ها اصل مصاحبه را بزنید. اونجا علاوه بر استاد شجریان دیدم که سهیل محمودی هم تعریف کرده. و گله کرده از عدم پخش برنامه های سهیل محمودی در رادیو و تلویزیون
پاسخ ها
فردانیوز
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۶:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
این مطلب خلاصه‌ای از آن مصاحبه است. و «فردا» بخش‌های از آن را آورده است.
حسین
|
|
۱۹:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
1
2
پاسخ
امثال مخملباف اوایل انقلاب خیلی بهتر از امروز امیرخانی می اندیشیدند و نتیجه چه شد؟
ترکیه سکولار، مولود واقعی انقلاب اسلامی امام؟
طاهر
|
|
۱۹:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
0
1
پاسخ
اقاي امير خاني عزيز نمكدون شكستن تو ذات ما ايرانيهاست و اگر كسي روزي دست ما را بگيرد و بلندمان كند / مطمئن باش تا بلند شديم پاشو ميگيريم!!!
اقاي احمدي هم تو دورهء اقاي رفسنجاني اولين استاندار اردبيل شد و قبل از ان سابقهء مديريت استاني وبالاتر رو نداشت و ان موقع با پرچم دولت سازندگي در سطح كشور مطرح شد.و امروز هم كه ......
امید
|
|
۰۱:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۰
1
3
پاسخ
جناب امیرخانی عزیز تغریف شما از سیاست آرمانگرایانه چیست؟ برادر نمی دانم از این همه ظلم به که پناه ببرم. برادر نکنه احمدی نؤاد هم می بایست از میرحسین دفاع میکرد تا آرمانگرایی اش ثابت می شد. مثل جناب شجاعی که شما امروز مدافعش هستید.
برادر دست بردارید از این همه ظلم.
محمد نوری
|
|
۰۳:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۰
1
1
پاسخ
برادر امیرخانی
ناسلامتی شما نویسنده هستین و ظاهرا طبق گفته ی طرفدارای کتاباتون، شما خیلی خوب می نویسین، نوشتنی که قبل از نگارش اون سعی می کنین فضا رو طوری برا مخاطب توصیف کنین که نره تو جاده خاکی ، اما متاسفانه چیزی که من تو این مصاحبه می بینم یه سری استدلال نامربوطه که به هم چسبوندین و انتظار دارین مخاطب نتیجه گیری رهنمون شما به سمت جاده خاکی رو به سمت جاده اصلی فرض کنه ...
---------------------------------------------------
2
مشرق نیوز: گفتگوی سیاسی رضا امیرخانی
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/61024/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
...-مرداد90
...
نظرات
ما هیچ وقت احمدی نژاد را خدا نکردیم
و الان هم شیطان نمی دانیم
اما او را بهترین گدینه باز هم می دانیم
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۰:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
1
پاسخ
بخشی از جمله ایشان.
...آقای شجریان ، ربنای او ...

یه حرفه که از دهان چند نفر میاد بیرون
جناب ایشان و چند نفر دیگر که معمولا" بیشتر اوقات دور همند، از تریبونهای مختلف مشغول پرتاب این .... هستند.
و البته برای مبارزه علنی، ام پی ترییه ربنای کاسب ورشکسته را با گوشیهایشان بلوتوث می کنند تا موقع مثلا" موقع افطار به عشق شنیدن این چهچه ها ،داغ به دل صدا و سیما بگذارند.
بهر حال مشغولا" ایشان به روزه هایی که به خاطر غیر خداست.
القای ناامنی ، استبداد، فضای احساسی، نیز از دیگر بی انصافیهای ایشان است.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
3
پاسخ
فقط این رو کم داشتیم که رسید .
علی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
1
پاسخ
اینم بهش بگید خوب نیست که الکی بیای و بخوای احمدی نژاد رو خراب کنی...
علی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
0
پاسخ
اینم بهش بگید خوب نیست که الکی بیای و بخوای احمدی نژاد رو خراب کنی...
علی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
7
پاسخ
یکی بره به این نویسنده بزرگوار بگه که به گمانم این شجریان بود که فرت و فرت بیانیه می داد که صدای منو از صدا و سیما پخش نکنید و چقدر هم دشمنان رو شاد می کرد و می کنه...
علی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
3
6
پاسخ
واقعا حرف های زده شده که تفکرات غلط ایشون رو می رسونه
مثلا:
"من می‌خواهم بگویم نطفه انقلاب اسلامی در ایران منعقد شد، اما اصلا معلوم نیست که در ایران هم متولد شود. شاید این نطفه در جنین دیگری رشد کند و آن جنین به نظر من، ترکیه است. یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است. "

به نظر من اسلامی که این آقایون به اون اعتقاد دارند اسلام گل و بلبلی و غرب زده هست...
این همه امام خمینی و امام خامنه ای و بزرگان درباره سرنوشت جمهوری اسلامی و نظام اسلامی سخن گفته اند که واقعیت های جهان هم روز به روز بیشتر آن را برای افرادی مثل ما که چندان آینده بین نیستند آن را تایید می کند آن وقت این آقا...
ناشناس
|
UNITED KINGDOM
|
۱۳:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
9
4
پاسخ
خوشحالم كه بالاخره بعد از دو سال سكوت اظهار نظر كردند. ايشان براي من كه خواننده هميشگي آثارشان هستم بسيار فراتر از يك نويسنده هستند.
احمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
2
2
پاسخ
دوستان یه نگاه به نفحات نفت بندازن، متوجه دیدگاه رضا امیرخانی میشن.
و اون موقع است که خودشون هم نظر نزدیک به ایشون رو اعلام میکنن.
حمید
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
8
پاسخ
دو تا کتاب به نام نفحات نفت و داستان سیستان رو از ایشون خوندم و خیلی خوشم اومد ولی این حرف هاش منو یاد سرنوشت محمد نوری زاد انداخت. این چه افتی این دوره زمونه که به هیچ کس نمیشه اطمینان کرد.
محسن همتی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
6
5
پاسخ
من اصل متن را در نسیم بیداری مکتوب خواندم. این متن گزیده‌ای است از نظر ایشان. به گمانم اتفاقا متن جانداری است. عدم تقدس احمدی‌نژاد از مهمترین مسائل اصولی است که به آن پرداخته است. اختلاف انداختن بین آقا و آقای هاشمی را دقیقا کاری دانسته است که عامدانه یا جاهلانه به تجربه مشروطه یا نهضت ملی شدن صنعت نفت ما را خواهد کشاند. گفته که به توکلی و غفوری فر حق میدهد که از همواره از موسوی انتقاد کنند چون قدرت را کنار گذاشتند و استعفا کردند. اما احمدی نژاد خودش آدم آقای هاشمی بوده تا روز آخر و حالا از همان روزها اتتقاد می‌کند. متن بسیار عالمانه ای بود.
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۲۳:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
آقا علی با بصیرت توجیه این جوریه...
یه خورده از اون بصیرتت که ازش دم می زنی به ما بی بصیرت هم نشون بده شاید به راست هدایت بشیم.
علی
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۴:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
داداش کلا حرفاش می خواست موضع خودشو توجیح کنه و از بصیرت خیلی دور بود
حمید
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
اینکه استاندار هاشمی اگر نقد داره باید استعفا بده درست نیست. ما به خیلی جاهای سیستم نقد داریم و اون رو نمیپسندیم حالا باید کلا از سیستم خارج بشیم و بعد حق نقد داریم ؟!
ياسمي
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
0
6
پاسخ
خيلي جالبه! اگر كسي ادعاكنه كه همه آثار اميرخاني را خوانده و او را تنها يك نويسنده يا يك هنرمند اديب يافته است معلوم مي شود كه بايد يكبار ديگر كتاب هاي او را بخواند!
حسینی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
12
پاسخ
خدا وکیلی خیلی از مرحله پرته. من به عنوان کسی که تمام کتابهای امیرخانی رو خوندم و واقعا به ایشون علاقه دارم اینو میگم. ایشون اساس تقسیم بندی های سیاسی اش رو اشتباه گرفته و برای همین نمیتونه قشر عظیمی از نیروهای انقلاب رو که در عین حمایت سرسختانه از کارهای مثبت دولت نهم به جریان انحرافی انتقاد دارن، ببینه. کجا دوستان سابق احمدی نژاد از مسیر 6 سال گذشته پشیمون هستن؟ انتظار زیادیه که از اهالی هنر بخایم که فقط تو حوزه تخصص خودشون صحبت کنن؟
اسدی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
3
3
پاسخ
پافشاری در داشتن یک عقیده بدون توجه به درست یا اشتباه بودن آن،تعصبی کور و ناصواب است،خواه از صفات یک هنرمند باشد،خواه سیاست مدار.امیدوارم که آقای امیرخوانی این گفته های پریشان منتسب به ایشان را انکار کنند،چراکه ناخواسته ذهنیتی به امسال بنده القا می کند که ایشان آنقدرها که فکر می کردی یک عدالتخواه ولایتمدار نیست که بخواهد با ذکاوت و هوشیاری از این فضای شبه ناک فتنه زر وزور و تزویر، که آب نه چندان زلال به اصطلاح هنر را گل آلودتر کرده، نجات بخشد.ایشان که با سفرنامه رهبری می بایست با نظرات ولایت نسبت به آنچه گفته شده آشناتر باشند تا دیگران! راستی این آقای شجریان مگر همان کسی نبود که بارها از پخش صدایش در رسانه تلویزیون شاکی بود،چه شد که حالا اینهمه خود و دوستانش به دست و پا افتاده اند!
حسین
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
0
4
پاسخ
بنده موافق با بخش عمده ای حرفهای ایشون نیستم، فقط لازم می دونم به نکته ای اشاره کنم،
خیلی از دوستان گفته بودن که ایشون یک نویسنده ی ادبی هست و نباید در حوزه ی سیاست و علوم اجتماعی و ... وارد بشه،
در حالی که من فکر می کنم ایشون پیش از یک هنرمند و نویسنده ی ادبی، یک جامعه شناس هستن. چیزی که تحصیلات تخصصی ایشون در آمریکا هم در همین باب بوده. ضمن اینکه تحلیل هاشون اصلاً ضعیف نیست. اگرچه به نظر من بخش عمده ای از اونها غلط هست،
نظرات ایشون جداً قابل تأمل و بررسی و جداً ارزش مباحثه و مناظره رو داره
اسدی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
0
3
پاسخ
پافشاری در داشتن یک عقیده بدون توجه به درست یا اشتباه بودن آن،تعصبی کور و ناصواب است،خواه از صفات یک هنرمند باشد،خواه سیاست مدار.امیدوارم که آقای امیرخوانی این گفته های پریشان منتسب به ایشان را انکار کنند،چراکه ناخواسته ذهنیتی به امسال بنده القا می کند که ایشان آنقدرها که فکر می کردی یک عدالتخواه ولایتمدار نیست که بخواهد با ذکاوت و هوشیاری از این فضای شبه ناک فتنه زر وزور و تزویر، که آب نه چندان زلال به اصطلاح هنر را گل آلودتر کرده، نجات بخشد.ایشان که با سفرنامه رهبری می بایست با نظرات ولایت نسبت به آنچه گفته شده آشناتر باشند تا دیگران! راستی این آقای شجریان مگر همان کسی نبود که بارها از پخش صدایش در رسانه تلویزیون شاکی بود،چه شد که حالا اینهمه خود و دوستانش به دست و پا افتاده اند!
علي
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
7
پاسخ
تاريخ نشان داده است كه هميشه موضع گيري سياسي جماعت هنرمند و نويسنده فاجعه آفريده است كه نمونه بارز آن فتنه 88 بود. همانگونه كه اين جماعت سياستمداران را از دخالت در هنر و ادبيات پرهيز مي دهند و از آن مي نالند از كوتاه فكري ايشان در امر پيچيده سياسيت نيز بايد ناليد.
ديگر آنكه حضرت اميرخاني عليرغم تكرار تعبير ذات انقلاب در سخنانشان معلوم است كه حقيقت اين ذات را درنيافته اند.
سه ديگر انكه اگر نويسنده متعهد انقلاب اسلامي! اكنون در چنين طرازي مي انديشد بايد به حال انقلاب تأسف خورد، اگر چه نسل من از ايشان در همان فتنه 88 دل كند و راه خود را بر اساس طراز ستون خيمه انقلاب و ديده بان هميشه بيدار آن ، سيدنا القائد تنظيم كرده و مي كند.
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۲۳:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
آقا علی قراره نویسنده ها افکار شما رو بنیویسن ؟؟؟؟؟
ياسمي
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
7
4
پاسخ
سيدنالاستاد سيد مهدي شجاعي، آقارضاي اميرخاني،رحيم پور ازغدي و چندنفر ديگر از معدود كساني هستند كه ولايت به طور اعم و ولايت فقيه به طور اخص را با گوشت و پوست خود درك كرده اند و جلوتر يا عقب تر حركت نمي كنند.لا احب تعجيل لما اخرت و لا تاخير لما عجلت
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۸:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
واقعا درست است. اسم ایشان را کنار استاد رحیم پور نیاورید. استاد در کانال یک، کانال دو، کانال سه، و... صحبت می‌فرمایند و مردم مدام از این کنانال می روند به آن کانال، اما امیرخانی را می‌روند در کتابفروشی کارهاش را پول میدهند میخرند!
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۸:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
لطفا اسم استاد رحيم پور رو كنار ايشون نياريد! آقاي اميرخاني يك جوان انقلابي روشنفكر است! روزي زير پرچم امام خميني خواهد بود و روزي زير پرچم ديگري! كه همين تناقض بزرگ در شخصيتش باعث مي شود به راحتي چشم بر جريان انحرافي و نفاق شجريان ببندد!
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۵:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
آخه جرا اسم رحيم پور رو كنار اينا مياري ؟!
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
2
9
پاسخ
آقاي اميرخاني از نويسنگان خوب کشور هستند،اما متاسفانه در اين اظهارات هيچ منطق درست و انسجامي ديده نمي شود.اينکه اگر آدم در زماني از کسي حمايت کرده ،ديگر نمي تواند از او انتقاد کند،با کدام منطق سازگار است؟!!! آيا ايشان منکر احتمال هرگونه تغيير مثبت يا منفي انسانها در طول زندگيشان هستند؟!
علیکمال
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
2
10
پاسخ
ببخشید آقای امیرخانی، میشه یه بار دیگه بفرمائید که چی گفتید؟
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۳:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
خوب تو همت کن یه بار دیگه بخونش.
خرمالو بدم؟
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
1
10
پاسخ
گروهی که به نظر ایشان مخالف احمدی نژاد بودند با ولایت فقیه مخالف بودند و دیدیم که در جریان شعار دادن اصل ولایت فقیه را کوبیدند!! آیا آقای امیر خانی و سید مهدی شجاعی از طرفداران سرسخت موسوی بودند؟؟؟
سيد جواد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
2
6
پاسخ
عقايدشان براي خودشان محترمه
ايشون كارشناس مسايل سياسي نيستند
بلكه نويسنده اي متبحر در امور ادبيه
فقط ميخواستم بگم كه تغيير مواضع افراد گناه نيست كه اون رو به سياست بازي و سياست ورزي نسبت بديم.
يكي از علل تغيير مواضع ،تغيير آگاهي و اطلاع افراد از يك موضوعه كه ميتونه موضعشون رو نسبت به اون موضوع تغيير بده
بنابراين يك نفر ميتونه يك زمان موافق آقاي هاشمي باشه و چند سال بعد با كسب اطلاعاتي به مخالف ايشون تبديل بشه
فكر نمي كنم چيز خيلي عجيبي باشه
rahman
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
3
7
پاسخ
اصلا باور نميشه اين حرفارو ايشون زده باشه خيلي تظرات نازل و مشوشي بود
اسدی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
1
4
پاسخ
پافشاری در داشتن یک عقیده بدون توجه به درست یا اشتباه بودن آن،تعصبی کور و ناصواب است،خواه از صفات یک هنرمند باشد،خواه سیاست مدار.امیدوارم که آقای امیرخوانی این گفته های پریشان منتسب به ایشان را انکار کنند،چراکه ناخواسته ذهنیتی به امسال بنده القا می کند که ایشان آنقدرها که فکر می کردی یک عدالتخواه ولایتمدار نیست که بخواهد با ذکاوت و هوشیاری از این فضای شبه ناک فتنه زر وزور و تزویر، که آب نه چندان زلال به اصطلاح هنر را گل آلودتر کرده، نجات بخشد.ایشان که با سفرنامه رهبری می بایست با نظرات ولایت نسبت به آنچه گفته شده آشناتر باشند تا دیگران! راستی این آقای شجریان مگر همان کسی نبود که بارها از پخش صدایش در رسانه تلویزیون شاکی بود،چه شد که حالا اینهمه خود و دوستانش به دست و پا افتاده اند!
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
0
5
پاسخ
هر دم از اين باغ بري مي رسد...
بابا يه هنر مند پاكار براي انقلاب نيست؟
اقاي اميرخاني... واقعاً تحليلات ضعيفه...
تركيه؟
دوست عزيز مراقب حرف سياسي زدن باش...
راستي يه سئوال؟ چرا هنرمندا كميت بصيرتشون لنگ ميزنه؟
حالا حتي اگه اميرخاني يا سراج يا مجيدي يا شجاعي يا مختاباد باشن؟
محسن
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۶:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
3
2
پاسخ
متن سخنان، سراسر نكات قابل نقد است. البته از فرط روشني اشكالات نيازي به بيان تك تك موارد نيست. فقط تذكري اخلاقي به اين نويسندة توانا كه البته در مقام يك تحليل‌گر سياست داخلي و سياست جهان اسلام برآمده عرض كنم كه آقاي اهل فرهنگ! آنجا كه گفته‌اي "در اهل فرهنگ‌مان از این تغییرات ناگهانی نمی‌بینیم مگر در کسانی که باز بخواهند سیاسی باشند. یعنی نسبت فلان هنرمند با هنرمندی دیگر به این راحتی‌ها تغییر نمی‌کند. یکسری اعتقادات دارد و برآن‌ها ، هرچند غلط ، پایمردی می‌کند و پای حرفش می‌ایستد."، اين نكته را آويزه گوشت كن كه دينداران و عابدان و سابقه‌داران و مجاهداني در عرصة ‌تشخيص حق و باطل پايشان لغزيده كه نه دينداري و نه عبادت و نه سابقه و نه مجاهدتشان به فريادشان نرسيده، حالا اين سفاهت بزرگي است كه آدمي فكر كند اهل فرهنگ بودن باعث ميشه راسخ و پايدار در صراط بمونه. اين ژستهاي روشنفكرمآبانه برازندة شما نيست. اگر نويسنده و اهل فرهنگ بودن ملكه حق‌گرايي و راسخ بودن در آدم ايجاد ميكرد، اين همه رمان‌نويس و اهل ادب كه به خيال خودشون دربر اعتقاداتشون راسخ هستند در ادامه وا نميدادند. مثلا اهل فرهنگ نفس ندارند يا خدا بهشون وعده داده كه از اشتباه مصونند؟ لابد امام هم چون اهل شعر و شاعري بود اينقدر بر راهش استوار و مستحكم بود وگرنه نه دينداري و نه بصيرتش به درد نمي‌خورد؟ آقا هم چون شعر ميگه و شاعرها و نويسنده‌ها را دوست داره آدم خوبيه وگرنه چيز ديگه‌اي نداره؟ لابد سيد مهدي شجاعي هم با منطق شما فكر كرده كه توي فتنه88 اونطوري به فتنه‌گر جماعت سواري داد.
خدايا چرا هركي قلم به دست ميگيره و ميفته تو جرگه هنرمندا اينطوري ميشه؟بسگي هنرمندا خودشون رو فرهيخته و همه‌چيز فهم حساب مي‌كنند. برادر اهل فرهنگ، شما هم همونقدر در معرض خطا و نفهمي هستي كه بقيه. دلت را به چهارتا كتابي كه نوشتي خوش نكن فرهيخته جان.
@
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۲:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
3
4
پاسخ
این چی گفت؟! کسی فهمید؟؟!!

آنچه بگندد نمکش میزنند...واای به روزی که بگندد نمک!
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۱:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
5
16
پاسخ
"من می‌خواهم بگویم نطفه انقلاب اسلامی در ایران منعقد شد، اما اصلا معلوم نیست که در ایران هم متولد شود. شاید این نطفه در جنین دیگری رشد کند و آن جنین به نظر من، ترکیه است. یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است."
طرف خيلي از مرحله پرته...
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۰۷:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
اين بنده خدا فكر كنم كتاب قانون رو زياد نگاه مي كنه!
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۱:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
18
پاسخ
آشفته گويي كرده
دانشجو
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۰:۳۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۸
4
12
پاسخ
عقایدش محترم و مربوط به خودش.
انتظاری هم از یک نویسنده ادبی نیست که همه ی جنبه های یک موضوع رو با هم مدنظر قرار بده
اما ناخواسته این موضوع تو جامعه ی فعلی ما روی ذهنیت مخاطبین از رضا امیرخانی تاثیرخواهد گذاشت
---------------------------------------------------
3
رجا نیوز: توجیه سکوت در فتنه 88 پس از 2 سال
http://rajanews.com/detail.asp?id=98579
یاسر انصاری-مرداد90
گروه سياسي-‌ ياسر انصاري: 1- رضا اميرخاني نويسنده مشهور ايراني در آخرين كتابش با عنوان جانستان كابلستان مي نويسد:

"وظیفه من هماره بیان حقیقت مکتوم بود نه حتی بیان حقیقت و این البته یک شرط داشت: رسیدن به حقیقت. جنس آدم سیاسی و خبرنگار دنبال موضع بودند و یارگیری؛ این یکی را قطعا جواب نمی‌دادم. من نمی‌خواستم مثل بسیاری از متظاهران در تنور داغ بچسبانم نان خود را. از آن طرف هم هیچ‌گاه از ترس تکفیر شهادتین نمی‌گویم. تکفیر شیرین‌تر است از تلخی شهادتینی که از سر ترس گفته شود... علی پروین، محمدرضای شجریان، مسعود کیمیایی، حتا حاج منصور ارضی، شخصیت‌های سیاسی نیستند. اگر موضع سیاسی گرفتند، موضعی دارند غیرتخصصی. این موضع‌شان اصالتا قابل نقد نیست. در عین حال اینجور شخصیت‌ها به نشان محبوبیت‌شان و به دلیل تخصص‌شان به شدت مردمی هستند و قسمتی از حرف ایشان حرف مردم است و شنیدنی، شنیدنی‌تر از حرف هر مسئول و وکیل و وزیری اما قسمت سیاسی حرف‌شان اصالتا غیرتخصصی است."

2- رضا اميرخاني هفته گذشته در گفت‌وگو با نشريه نسيم بيداري به اظهارنظرهاي سياسي پرداخته كه جاي نقد سياسي دارد. اميرخاني در دو سال گذشته و حين و بعد از فتنه 88 به گفته خودش همواره مورد سوال درباره ماجراهاي سال 1388 بوده است. او در كتاب جانستان كابلستان مي كوشد تا با ترفندهايي از جمله سياسي نبودن از توجيهي براي سكوتش بيابد، اما در اين گفت‌وگو مجبور به پاسخگويي صريح تر مي‌شود، چنان كه بسياري از سخنان اميرخاني حرف هاي سال 88 است و براي خوانندگان بدون سابقه ذهني درك آنها دشوار است.

3- اولين نكته اي كه از گفته هاي اميرخاني بر مي آيد، ‌اطلاق شخصيتي يكي ديگر از نويسندگان معاصر است كه از قضا در انتخابات نهم رياست جمهوري دستبند سبز به دست و يكي از لجوجانه ترين مواضع را در هفته هاي اول فتنه دروغين تقلب بر قلم داشت. حال اگر شخصيتي مانند وحيد جليلي كه خود از شاگردان مكتب نيستان است، به نقد اين نويسنده بپردازد (نامه وحيد جليلي به سيد مهدي شجاعي در تاريخ 20 خرداد 1380 را اينجا مي توانيد بخوانيد) با اين ادبيات از سوي اميرخاني مورد خطاب قرار مي گيرد: "یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، به خودش حق می‌دهد که به او توهین کند. اين اصطلاحات در واقع رهروي اميرخاني در مسيري است كه خود داعيه نقدش را دارد."

4- نويسنده كتاب بي وتن و جانستان كابلستان كه دو سفرنامه به آمريكا و افغانستان است، در بخش ديگري از سخنانش خواستار الگوگيري جمهوري اسلامي ايران از حكومت فعلي تركيه درباره فهم دموكراسي و فهم دنياي مدرن شده است. با توجه به ماجراي آن زن بدكاره در رمان بي وتن كه با اصلاح "بنده شناس جاي ديگري است" توجيه مي شود،‌ يحتمل اين نويسنده زبردست خواستار اجراي سياست‌هاي فرهنگي تركيه در باب توريسم شود كه درآمدش از نفت ايران بالاتر است و مديران "سه لتي" عقل‌شان به آنجا نمي رسد.
جالب آنجاست كه نداي پيروي از مدل تركيه اي حكومت داري چند سال پيش توسط آقاي مصطفي تاج زاده ايدئولوگ حزب مشاركت سر داده شد و او بارها خواستار اجراي سياست هاي حزب اعتدال و توسعه، ‌آن هم نه سياست هاي انقلابي‌اش مانند ماجراي كاروان آزادي غزه كه سياست هاي فرهنگي‌اش مانند آزادي حجاب (آزادي بي حجابي!)، ‌لغو قصاص (با عنوان دموكراتيك لغو اعدام براي پيوستن به اتحاديه اروپايي) شده بود.

5- قفل كردن رضااميرخاني بر ماجراي ربناي شجريان هم جالب توجه است و به نظر مي رسد اين هم حرفي است كه بايد در سال 88 گفته مي شد. از سوي ديگر باز هم رد پاي اطلاق شخصيتي دوست صمصيمي و سبز اميرخاني در اين اظهارنظر ديده مي شود و شجريان بهانه اي بيش نيست كه در روز ديدار رمضاني رهبر انقلاب با هنرمندان: «از سيدمهدي شجاعي هم دعوت مي‌شود تا پشت تريبون حاضر شود. شجاعي كه مي‌آيد معذرت مي‌خواهد و مي‌گويد كه حالش مساعد نيست!» همه بايد در خدمت مجيد مجيدي و عبدالجباركاكايي و سهيل محمودي و سيد مهدي شجاعي و فاطمه معتمدآريا و شجريان و رضا اميرخاني و محسن مخملباف و حسام آشنا و حميد فرخ ن‍ژاد و کامبوزیا پرتوی و منیژه حکمت و پگاه آهنگراني و محمد نوري زاد و... وگرنه انسداد رسانه اي ايجاد خواهد شد!

6- اميرخاني دربخش ديگري از اظهاراتش به ريشه يابي اختلافات احمدي نژاد و هاشمي رفسنجاني مي پردازد و مي گويد: «من هم شاید به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نقد داشته باشم، اما از استاندار آقای هاشمی که تا روز آخر استاندار او بود، نمی‌پذیریم که بیاید و دوره او را نقد کند. اگر این استاندار یک روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی از کارش استعفا می‌داد، به او حق می‌دادم تا پایان عمر رکیک ترین الفاظ را نسبت هاشمی به کار ببرد.»

هر چند رضا اميرخاني هم مي گويد كه به هاشمي رفسنجاني نقد دارد اما هيچ گاه تاكنون اين نقدها نه نوشته شده و نه گفته شده؛‌ اكنون آيا مخاطب اميرخاني حق دارد كه به صرف نگفتن اين نقدها او را موافق هاشمي رفسنجاني بداند.

به عنوان مثال آقايان دانش جعفري و پورمحمدي بيش از دو سال و نيم در هيات دولت محمود احمدي نژاد حضور داشتند و در اين دو سال و نيم هيچ گاه زبان به نقد به رئيس دولت نگشودند و انتقادات‌شان از محافل خصوصي چندين نفره بيرون نمي رفت و به گفته خودشان در صورتي كه آنها را عزل نمي كردند، قصد استعفا نداشتند و البته در زمان مسئوليت در مجامع عمومي به عنوان نماينده دولت به تحسين رفتار رئيس جمهور مي پرداختند. با توجه به اين نكات آيا انتقادات آنها از دولت و رئيس جمهور پس از جدايي از دولت را مي توان قدرت طلبي و غيرواقعي خواند؟

اگر اميرخاني به صورت تخصصي وارد عرصه سياسي مي شد، مي‌توانست رواياتي از انتقادات شديد احمدي نژاد به سياست هاي وزارت علوم دولت هاشمي رفسنجاني و دانشگاه تهران (در دوره مديريت محمدرضا عارف) را بشنود. مي توانست انتقادات گسترده احمدي ن‍ژاد را به سياست‌هاي كارگزاران سازندگي و سياست تعديل را در جلسه استانداران با رئيس جمهور بشنود. مهم‌ترين شاهد مخالفت احمدي ن‍‍ژاد با سياست‌هاي دولت سازندگي نحوه بركناري شبانه او از استانداري توسط عبدالله نوري و به كارگرداني مصطفي تاج‌زاده باشد و در نهايت تفاوت مشي مديريتي احمدي نژاد در استانداري اردبيل،‌ شهرداري تهران و دور نهم رياست جمهوري با هاشمي رفسنجاني نيز مهمترين دليلي بود كه مردم را به باور وجود دوگانه اي واقعي احمدي ن‍ژاد-هاشمي رفسنجاني قانع كرد.

7- رضا اميرخاني تغييرات مديريتي و شخصي احمدي نژاد در دولت دهم نسبت به دولت دهم را تاكتيكي و سياسي مي داند و وجود جريان انحرافي را تكذيب مي كند و اشكال را به حاميان سابق احمدي نژاد مي داند: "احمدی نژاد به عنوان سیاست ورز قدرت طلب، کمترین تغییرات را داشته است. نوع نگاه او به سیاست به هیچ عنوان آرمان‌گرایانه نبوده است که بگوییم تغییر کرده است یا منحرف شده است. روزی که در ابتدای دولت می‌خواست تعطیلات نوروز را به شیوه سلف تبلیغاتی‌ آن روزهایش، مرحوم شهید رجایی، پنج روزه کند و امروز نوروز را هدیه ایرانی به امام زمان می‌داند. اتفاقا من در این دوعبارت تناقض نمی‌بینم. چون ایشان در یک دستگاه فکری و منطقی صحبت نکرده است... این شان سیاست‌ورزی مثل احمدی نژاد است. تغییر در احمدی‌نژاد نیست. تغییر در گروهی است که دیروز رای او را مورد تایید امام زمان می‌دانستند و امروز او را مشرک بالله می‌دانند. تغییر مال این آدم‎هاست که موضوعی غیر مقدس را مثل این جور سیاست‌ورزی‌ها را پیوند می‌زنند با مقدسات."

در اين باره هم رضا اميرخاني براساس چند شنيده تاييد نشده و دروغ مانند طرح كم كردن تعطيلات نوروزي در ابتداي دولت نهم مي خواهد نتيجه بگيرد كه از ابتدا تبليغ محور و قدرت محور بوده است. اين ديدگاه با نگاهي كوتاه بر تفاوت راهبردها، مديران،‌ گفتمان و نوع هواداران در دولت نهم و دهم كاملا مضحك و ناشي از عدم بينايي و شنوايي سياسي است. آيا اولويت هاي فرهنگي دولت نهم و دهم يكي است؟ آيا حسين صفار هرندي رئيس كميسيون فرهنگي دولت نهم با رحيم مشايي رئيس كميسيون فرنگي دولت دهم تفاوتي ندارند؟ آيا مفهوم عدالت، مهدويت، ولايت و امامت در لسان شخص اول دولت در دولت نهم و دهم يكي است؟ آيا آيت الله مصباح يزدي مهم‌ترين حامي گفتمان دولت نهم نبود و اكنون فرهاد جعفري نويسنده سكولار كتاب كافه پيانو مهمترين حامي ايدئولوژي جريان نفوذي است! در واقع ديدگاه اميرخاني تغييري نكرده است. او به دليل خاستگاه اشرافي و حلقه بسته اطرافش از همان ابتدا همين ديدگاه را نسبت به دولت و احمدي ن‍ژاد داشته است و اكنون اقدامات فرهنگي و سياسي جريان نفوذي پاس گلي 99درصدي مقابل اين نويسنده فرصت طلب قرار داده است.

دولت نهم و احمدي ن‍ژاد (82-88) بنا به فرموده رهبر انقلاب گفتمان امام خميني را احيا كردند،‌ محبوب ترين دولت ايران پس از مشروطه بودند، چند برابر دولت هاي قبل كار و خدمت كردند و... اميرخاني هيچ يك از سخنان رهبر درباره احمدي ن‍ژاد را نمي بينند، چون قرار است كه نبيند! چون رهبر براي نويسنده جوان فقط لقلقه زباني براي معروف شدن بود اما ره‌بر براي ما نايب امام زمان است.

راي به احمدي نژاد مورد تاييد امام زمان بود، چرا كه نايب امام زمان به صراحت رضايت‌شان را از دولت نهم ابراز كرده بودند. مهمترين شعار حاميان احمدي نژاد، «احمدي دلاور پيرو خط رهبر» بود. امروز نيز احمدي ن‍ژاد شخصيت دوم همان نظام جمهوري اسلامي است كه اميرخاني حيثيتش را به چهار شعار و ژست تركيه اي ها مي فروشد! اميرخاني از همه ابزار سياست سكولار آن هم بدترين نوعش مانند دروغ و تهمت و افترا استفاده مي كند تا نظريه غلطش را به كرسي بنشاند.

او خنده دارترين و بي پايه ترين دوقطبي ممكن را در فضاي سياسي ايران ترسيم مي كند: جریاني موافق آقای احمدی‌نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد! انگار نه انتخاباتي بوده و نه فتنه اي! نه جملي نه صفيني نه نهرواني! نه "نه غزه نه لبنان" و نه "مرگ بر اصل ولايت فقيه"! نه فاجعه عاشورايي رخ داد و نه 30 خردادي! نه موسوي اي بود نه كروبي اي نه خاتمي اي نه خوييني هايي! اول و وسط و آخرش احمدي نژاد بود!

8- اميرخاني خودش هم مي گويد كه در فتنه 88 سكوت كرد، ‌بهانه‌اش هم مخالفت با احمدي نژاد است. او البته مخالف خوبي هاي احمدي نژاد است و همه اين امتيازات را وسيله تبليغات مي داند. او در برابر يك نامه انتقادي به سيد مهدي شجاعي مي خروشد اما تمام هشت ماه نبرد مقدس از 22 خرداد88 تا 22 بهمن88 به را به زيارت و سياحت و كوهنوردي پرداخت تا نشان دهد كه مي شود شخصي همه حيثيتش را مديون جرياني باشد اما در وقت ضرور در كنج آسايش به رصد بدر و احد و خيبر پرداخت.

مي‌شود نظام اسلامي با 300 هزار شهيد را به تقلب و كشتار مردم متهم كرد و دم بر نياورد. مي شود در لبنان از جيگر و پنجره باز سخن گفت و در تهران مويد فقط فلات ايران بود. مي شود داستان سيستان نوشت و مومن در هيچ چارچوبي نمي گنجد را هزار بار گفت و آخر در چارچوب انقلاب نگنجيد و از تولد نطفه انقلاب اسلامي مردم ايران در دموكراسي و دولت مدرن تركيه سخن گفت. مي شود خود را به نشنيدن اين عمار زد و بعدا گفت ما را دفع حداكثري نكنيد! مي شود دكتر روح الامين را ديد كه هم مخالف احمدي نژاد بود و هم جنازه پسرش روي دستش ولي در روز عاشورا صف اول مقابله با حراميان بود مي شود رضا اميرخاني را هم ديد!

آنان كه با دل مردم راه نيامدند و اردهاي روشتفكري و توهمات ذهني شان را به واقعيت ترجيح دادند و ساكتين و خواص مردود لقب گرفتند . مردم در 9 دي و 22 بهمن پيروز ميدان بودند و بي اهميت بودن نخبگان بي خاصيت را براي بار هزارمين بار فرياد زدند و آنها كه در پيله سكوت ماندند و يا حالشان خوب نبود و يا به جانستان رفته بودند و يا عذري ديگر داشتند بازنده بودند!

کد خبر:98579 -
نظرات کاربران
سلیم
پاسخ

ای وای که این آقایون از جیب انقلاب کسی میشن بعدش جلوی انقلاب می ایستن. همشون سر و ته یه کرباسن از مخملباف بگیر تا همین امیرخانی.
پاسخ
سلمان

چرا اینقدر زود همه رو می خواهین از میدان این انقلاب و نظام بیرون کنین... آدم حسابی شما اون مخملباف افراطی و دست نشانده رو با اون خانواده بی بندو بارش با آقای امیرخانی مقایسه می کنی .. یکم سوادت و ببر بالا بعد بیا صحبت کن

مصاحبه اخیر امیر خانی افتضاح بود...درست...ولی بهتره سیاه و سفید به مسائل نگاه نکنیم...امیرخانی با مخملباف خیلی تفاوت داره.

مجید محبوبی
پاسخ

آقای امیرخانی آدم سلیم‌النفس و بزرگواری هستند. ولی از اشتباهات نیز گریزی نیست. همه اشتباه می‌کنند. من مطمئنم هیچ عمدی در کار آقای امیرخانی نیست. صفا و خلوص ایشان بر همه روشن است. معتقدم که همه این مشکلات پس از گذر از بحران‌ها حل می‌شود؛ ولی مسلما کسانی کم‌اشتباهند اجر بیشتری دارند. این مقاله از هر بزرگواری باشد می‌خواهد امیرخانی را به کل از صحنه بیرون کند. ولی این کار خوب نیست. تاریخ به مختارها و حرها نیاز دارد. چه بسا بعدها همین آقای امیرخانی در خط اول برابر دشمنان نظام و انقلاب سینه سپر کند و من و شما برویم در بخش تدارکات مشغول کندن پوست پیاز بشویم. الله اعلم. خدا عاقبت به خیرمان بکند.
پاسخ
مهدی

سلیم النفس و اشتباهات !

پاسخ

من از نویسنده کتاب ارمیا توقع نداشتم خدا همه رو عاقبت بخیر کنه

علي
پاسخ

با تشكر از جناب انصاري! بسيار عالي بود. حرف دل بود كه لاجرم بر دل مي نشست. به قول دوستي، يكي از بركات فتنه 88 اين بود كه ويترين كاذب فرهنگ و هنر انقلاب كه در تيول و انحصار مافياي خاصي قرار داشت كه با ارتزاق از بيت المال فربه شده بودند و هيچ خيري هم نداشتند ، شكست و فروريخت. اگر طراز انديشه سياسي هنرمند و نويسنده انقلاب امثال اين آقا است كه فاتحه آن خوانده است اما الحمدالله چنين نيست. من بصيرت وحيد جليلي را به عافيت انديشي و نان به نرخ روز خوري اين جماعت نخواهم فروخت. نسل ما، نه چشم بر رضا اميرخاني دارد و نه بر شجاعي و مجيدي و حاتمي كيا و برزيده و كاكايي و نوري زاد( كه الحق اين از همه نمك نشناس تر و بي حياتر است) و ... دارد بلكه قله فرهنگ و انديشه انقلاب را همان عمود خيمه انقلاب يافته است كه اوج هنرش پيوند ميان هنرشناسي و فرهنگ شناسي و ادبيات شناسي تخصصي، با بصيرت و تعهد و ديده باني انقلابي است. منظورم سيدناالقائد است كه امثال جناب اميرخاني نانش خوردند و نمك دانش شكستند.

محسن
پاسخ

حیف است از قلم زیبای ایشان محروم شویم امیدوارم متوجه اصول والبته آخرت خود باشند و به مردم متشرع ( متشرع و متدین ) بپیوندند

پاسخ

من ديگه كتاباي امير خواني رو نه هديه ميدم نه توصيه مي كنم
پاسخ
عظیم

بابا به این زودی با یه مقاله جو گیر نشو قضاوت نکن هر چند این حرفها را هم الزاما تکذیب نمیکنم

مژده ای
پاسخ

امیدوارم سخنانشان را تکذیب کنند چرا که از ایشان انتظار چنین افاضاتی نمیرفت لطفا اقای امیر خانی درچارچوب انقلاب خودت را بگنجان ضمنا ربنای شجریان با اصرار فراوان خودش پخش نمیگردد

پاسخ

امیرخانی یا عافیت طلب است یا بی بصیرت. که البته احتمال اولی بیشتر است.
پاسخ

احسنت .. شما خوبی با بصیرت ؛دی عمو جون اینا رو بعدا هم میگید ؟؟؟ نزدیکه داداش

علی
پاسخ

چیزی که خیلی جالب و در عین حال ناراحت کننده است این است که وقتی تک تک سکوت کنندگان سال سال 88 سکوت خود را میشکنند بوی گند و متعفن سخنانشان تا اسمان هفتم بالا میرود.
پاسخ

موافقم

سلام
پاسخ

سلام بیخودی بعضی از ادما رو که ملت بزرگ ایران براشون تره هم خرد نمیکنن بزرگ نکنیم!!

امیر
پاسخ

امیرخانی! تو در سیاست خامی. پس ژست سیاستمدار بخودت نگیر! همانکه میگفتی وارد سیاست نمیشوم بهتر بود. مطمئن باش تو در شناخت احمدی نژاد از رهبر انقلاب جلوتر نبودی و نیستی. امیرخانی تو یک تئوریسین نیستی! در مقاله های بلندت هم سخن تازه ای نداری و سخنان دو سه متفکر انقلاب را در کتابهایت بازگو کرده ای. امیرخانی! به قلمت بناز و پاسدار آن باش و حد خودت را بدان! تو یک رمان نویسی! قدر همین را بدان! کم نیست! البته دوست داری دائم خودت را از حکومت جدا کنی و به انقلاب بچسبانی اما مطمئن باش بهتر از رهبری نمی توانی نسبت حکومت با انقلاب را تعیین کنی. فکر میکردم تو نهایتا یک رمان نویس انقلاب هستی اما واقعا نگاهت به ترکیه، من را از اینکه روزی بفهمی انقلاب اسلامی چیست برای همیشه ناامید کرد... خیلی غم انگیز بود

پاسخ

چیه ادم کم اوردید واسه حمله اومدید سراغ امیرخانی

پاسخ

عجب آدمایی هستید شما این که نیروی خودی آخه اینه جذب حداکثری و دفع حداقلی شماها .آقایون کاتولیکتر از پاپ.کسی رو برای این انقلاب گذاشتید بمونه
پاسخ
سلمان

بنده با نظر شما موافق هستم

پاسخ

متن بسیارخوبی بود، اما: 1- نویسنده لطفا مشخص کنند تفاوت مفهوم عدالت ، مهدويت ، ولايت و امامت در لسان احمدی نژاد در دولت نهم و دهم چه چیزی است؟!!!

پاسخ

اصلا به نظر من اشتباه یه نویسنده توانا بیاید و اظهار نظر سیاسی بکند. من کتاب خودنو با آثار ایشون شروع کردم و جسارت و تقوایی که ایشون تو قلمشون دارند کم دیده می شود تو رو خدا این بنده خدا رو خرابش نکنید واقعا ذخیره انقلاب در بخش ادبیات است

مجید
پاسخ

در ترکیه ممنوعیت حجاب در مدارس اجباری است و چه مرارت هایی که دختران محجبه در این کشور برای این قضیه کشیده اند. احتمالا جناب امیرخانی این مسائل را مدنظر ندارند که پیشنهاد می دهند از حکومت لائیک ترکیه الگوبرداری کنیم

پاسخ

اهای ملت کس دیگری مانده که ازاین انقلاب ورهبر خورده باشدولگدی به آنها نزده؟مظلوم انقلاب مظلومتررهبر.
پاسخ

رضا امیرخانی پیرو رهبری است اما مخالف احمدی نژاد. جذب آدمهای زیادی توسط ایشان به سمت انقلاب را نادیده نگیرید

فاطیما
پاسخ

به نام الله جنس آدم هایی مانند امیرخانی از جنس آنهایی است که در تاریخ یادشان رفت که به بیان آسمانی حضرت امیر علیه السلام دل بسپارند که اهل حق با شخصیت ها شناخته نمی شود حق را بشناس تا اهل را بشناسی .ناگذیر باید به پوستین وراونه مشتی دقل باز دل ببندد.

خط انقلاب
پاسخ

خیلی خوشم از آمد از این نقد کاملا منطقی. من یکی از خوانندگان کتاب های امیرخانی بودم. بعد از فتنه سری به سایت او زدم و فقط تعجب کردم. همه می دانند مسئله 88 مسئله احمدی نژاد هاشمی نبود. مسئله نظام و ضد انقلاب بود. یک طرف ماجرا آفا بود. حد اقل بعد از یک زمانی. اما امثال امیر خوانی نمی توانند از آبروی خود اندکی برای آقا خرج کنند آنها می خواهند در میان همه محبوب باشند. دوست دارند ژیگول ها طرفدار آنها باشند و کسی نازک تر از گل به آنها نگویند. مبادا از شمار خوانندگانش چندنفر کم شود. دیگر کتاب های او را نخواهم خواند.

مهدي
پاسخ

اقاي امير خاني نويسنده ي بسيار بسيار خوبي هستند ولي بسيار بسيار بي بصيرت تشريف دارند.

مصطفی
پاسخ

اگر حضرات چیزی بگویند اسمش انتقاد هست اون هم از کسی که تخصص ندارد اما نقد اونها دفع حداکثری است جالبه

مهدي
پاسخ

سلام نقدتون رو خوندم و قبلا هم کتاباي امير خاني رو خونده بودم. مقد مث همه نقداي ديگه بود تيکه تيکه کردن حرفاي طرف و نتيجه گيري يا بهتره بگم نتيجه سازي ولي چيزي که مشخصه نبايد براي شخصيت هر کسي ذهنيت منفي ايجاد کرد اونم براي کسي که به واسه کار و فعاليتش بين عموم شناخته شده . نتيجه اين کار در بين پيام هايي که خوانندگان محترم نوشتند ديده ميشه.

فاطمه هادی
پاسخ

به قول یه دوستی "با رهبر در سفر بودن شرط نیست در خطر بودن شرط است"

رضایی
پاسخ

دست شما درد نکنه تا به حال امیرخانی را نمی شناختم از امروز فهمیدم آدم منصفی است رفتم دنبال آثارش

ره گذر
پاسخ

بصیرت داشتن را با احمدی نژادی بودن اشتباه نگیریم .اینکه آقایان خودی را متوجه اشتباهاتشان کنیم وظیفه همه ماست اما آنها را از خود نرانیم . همین سید مهدی شجاعی و رضا امیر خانی در محافل سبز اصلاجایگاهی ندارند .مخاطبشان همین بچه های مذهبی هستند .بهتر است آقای شجاعی و همین طور همه ما دچار احساسات زودگذر نشویم.

وارث
پاسخ

اول عرض کنم که من به عنوان یک نویسنده ی توانا همیشه و همه جا از قلم رضا امیرخانی تعریف کردم. ولی از اینکه امیرخانی در زمان فتنه سکوت کرد برام قابل توجیه نیست حتی بعد از مطالعه کتاب جانستان کابلستان. من که به نظرات امثال امیرخانی اهمیت نمیدم و تحلیل خودم رو دادرم ولی امام خامنه ای خواسته بودند که همه موضعشون رو مشخص کنند. آقای انصاری در این نوشته به خوبی رضا امیرخانی رو کوبیده اند ولی ای کاش لینک متن مصاحبه با نسیم بیداری و صحبتهای امیرخانی در مورد سید مهدی شجایی و ترکیه و ..... میاوردند تا خوانندگان این مطلب حق تحلیل داشته باشن و فقط با توجه به تحلیل های آقای انصاری موضع گیری نکنن و در صورت لزوم به سایت خود امیرخانی تشریف ببرن و در مورد این نظراتی که داده صحبتشون رو درمیان بذارن. موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای
---------------------------------------------------
4
تاملات: آیا ما خیلی گاگول بودیم یا نجابت حزب الله خیلی زیاد است
http://bazrafkan.blogfa.com/post-296.aspx
مجید بذرافکن-مرداد90
سلام
 
عجب دوره زمونه ای شده
چه خنده بازاریه این بازار آخر زمان
هردم از این باغ بری می رسد     تازه تر از تازه تری می رسد
رضا امیر خانی رو می گم
آدم نمی دونه بخنده؟! گریه کنه!؟ افسوس بخوره؟!شکر کنه؟! شکایت کنه
 
ما در هر چی شک بکنیم وقتی ناحق گویی های آقایان رو می بینیم کمی امیدوار می شیم که احتمالا احتمالا راه درستی رو رفتیم
 
میگه احمدی نژاد از اول سیاست باز بوده و همه کارهاشم در راستای قدرت طلبیش بوده تازه قدرت طلبیش هم اصلا آرمانگرایانه نبوده
 
الله اکبر
 
ما خیلی گاگول بودیم که وقتی دیدیم قالیباف برای ست کردن رنگ کت شلوارش با دکور جلسه انتخاباتیش مشاور می گیره و اونوقت احمدی نژاد با چفیه میاد نفهمیدیم که احمدی نژاد می خواد ما رو فریب بده
ما که نه !! می خواد همه مردم ایران رو فریب بده
گاگول بودیم که وقتی قالیباف از بردن اسم سردار برای خودش اکراه داشت و احمدی نژاد می گفت من یک معلم بسیجی ام نفهمیدیم که اینها همش بازی های رسیدن به قدرته
خاک بر سر ما که وقتی اول صحبتش می گفت واحفظ قائدنا... بصیرت شناسایی نفاق و ریا رو نداشتیم
خدا  رحمتت کنه کردان رو نور به قبرت بباره مرد که وصیت کردی لاریجانی رو به مراسم ختمت راه ندن رسوا کردی این آدم سیاس رو
وقتی حالمون از سیاست بازی ها و دورویی های امثال لاریجانی بهم خورد پناه آوردیم به آدمی که  دیدیم اهل سازش و دو رویی نیست
نفهم بودیم نمی دونستیم چه مار هفت خطی! رو چه شعبده باز چیره دستی! رو داریم انتخاب می کنیم
آقایون اهل بصیرت فهمیدن و ما نفهمیدیم و اشتباه کردیم
 
 
الحمدلله اینقدر تو حرفای این آدم دم خروسای ناحق گویی هست که بگیم گلی به گوشه جمال خود گاگول و نفهم و بی بصیرت و ساده لوحمون
آقا کشف فرمودند جنین انقلاب اسلامی در ترکیه رشد خواهد کرد
حالا بگو چرا؟
تو رو خدا بگو چرا؟
چون ترکیه از ما امروزی تره و دموکراسی شناس تره
الله اکبر از این مکاشفات عالیه
الله اکبر
 
فرمود " هم لانفسم متهمون و لاعمالهم مشفقون " یعنی مومن میمیره و زنده میشه تا از درستی عمل خودش از حق بودن حرف خودش کار خودش مطمئن بشه و راضی بشه  واسه همین توی سحر ها ضجه می زنه و التماس می کنه که خدایا به من بصیرت بده فرقان بده موفقم بدار به آنچه که خود می پسندی
فرمود چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم    که دل به دست کمان ابروییست کافر کیش
نگفت "فزت ورب الکعبه " تا وقتی که شمشیر به فرق سرش فرود اومد
 
هرچی میکشیم از بی تقوائیه
چه از احمدی نژاد چه از امیر خانی و
 
ایکاش احمدی نژاد یه رجل سیاسی با تقوی بود ایکاش می فهمید اولین درس برای یه رجل سیاسی اینه که " اجتنبو من مواضع التهم " ایکاش در مسیر تقوی پاش سست نمیشد و اینقدر به خودش و کاراش اطمینان نمی کرد و ایکاش یه خورده خودش رو متهم می کرد ایکاش با تقوی می بود
 
ضربه ای که بی تقوایی احمدی نژاد به حزب الله زد تا بحال هیچ کس و هیچ جریانی نزده
 
آقا دست بکار بشید جوونای حزب اللهی بد جوری دارن با نطقهای امثال رضا امیرخانی خودشون رو می بازن
نه در حد یه پست و یه مقاله
زیاد بگید
 مکرر در مکرر
بگید که چرا به احمدی نژاد رای دادید و به دیگران نه
یه فکری بکنید
حرفای امثال رضا امیر خانی کمر آدم رو میشکونه
به نظرم اگر امروز نتونید خوب خوب تبیین کنید که چرا در سوم تیر گفتید احمدی نژاد آری و بقیه نه بدجوری حزب الله ضربه می خوره
 نه تنها حزب الله بلکه کل جریان اصولگرایی
 
یه کاری بکنید برادر
بسم الله

------------------------------------

بسم الله

علیک سلام

یکی از دوستان در متن ارسالی بالا حس و حالی را مکتوب کرده است که حال بنده و بسیاری از رفقاست اما فقط یک نکته حزب الله اهل نجابت است همان روزی که قالیباف سر صندوق سر برید همان روزی که لاریجانی را جلوی مجلس فقط با یک تجمع سکه یک پول کرد و حق ش را کف دستش گذاشت.

وقتی احمدی نژاد را در مجلس شورای اسلامی به ناحق با دو دو کردن با مغز به زمین کوباندند، کسی را پشت و پناه خود ندید، حزب الله دندان به جگر سایید که ای کاش تو هنوز در مسیر خویش می بودی تا از زمین بلندت می کردیم ولی حیف

البته صبر و نجابت حزب الله زیاد است و آقایان هم فرصت دارند فعلا ساز بزنند و کسی عیشان منغص نسازد تا فردا مدعی نشوند فردا که در کنج عزلت هستند و یا در فلان فرنگستان یا خدای نکرده گوشه زندان زرناله های سوزناک تر ننویسند که: «ما را خفه کردند از حرف هایی که نزدیم» و الخ

نگران نباش برادر خدای طبس زنده است خدای کربلای پنج، حتی خدای دوم خرداد، خدای بیست و هفت خرداد، خدای نه دی!

صبر خدا هم زیاد است ولی مطمئن باش ضرب دست حزب الله سنگین است

---------------------------------------------------
5
گوگل باز: دانش‌طلب
https://profiles.google.com/danesh.t/posts/Xsg5N2yvGdH
مرداد90
خوشحالم که تق این انچوچک های سانتی مانتال هم داره در می آد، و به دوستان ساده لوح و احساساتی تبریک می گویم :)

ثبت در تاریخ به خصوص برای این نکته:
امروز تركیه در فهم دموكراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است.

ترکیه ای که زبان کردی توش ممنوعیت داشته، ترکیه ای که بنا بر آمار سازمان های بین المللی، بیشترین میزان زندانی سیاسی در دنیا را داشته و هم اکنون نیز در میزان دربند کردن روزنامه نگاران، مقام نخست را در جهان دارد و حتی از این نظر وضع ترکیه از چین هم بدتر است. ترکیه ای که علاوه بر نژادپرستی و استبداد و حتی نسل کشی، کودتاهای درخشان نظامی از تارکش پاک نخواهد شد.

---------------------------------------------------
6
فشنگ‌هایی برای جنگ نرم: انتقادی بر صحبت‌های یک نویسنده
http://fejang.blogfa.com/post-88.aspx
حسین ج-مرداد90
قصد نداشتم این مطلب را در مورد کسی که رمانهایش را حداقل برای اینکه با دید متعهدانه نوشته شده بود دوست می داشتم بنویسم اما در مصاحبه اش مطلبی خواندم که برایم ناراحت کننده بود:

" صادقانه بگویم که من اصلا جریان انحرافی را نمی‌شناسم. ما دوجریان داشته‌ایم. جریانی موافق آقای احمدی‌نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد. این دوجریان به هیچ عنوان دوقطب هم نبوده‌اند. غفلت رسانه و زیرکی احمدی‌نژاد و البته لجاجت بی جای بعضی از مخالفان او، این فضا را در انتخابات88 دوقطبی کرد. بسیاری از موافقان انقلاب اسلامی و دوستاران رهبر، جزو جریان مخالف احمدی‌نژاد بوده‌اند. حالا اما در جریان موافق احمدی‌نژاد، عده‌ای بعد از شش سال متوجه شده‌اند که مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند، برای همین جریان انحرافی را ابداع کرده‌اند تا در حقیقت، تصمیم‌شان را توجیه کنند."

بله این مطلب گزیده ای از مصاحبه آقای رضا امیرخانی نویسنده بود که بالاخره پس از دو سال سکوت را کنار گذاشت و به بهانه حمایت از سید مهدی شجاعی و شجریان این مطالب را ارائه نمود.

 

همان موقع یعنی سال ۸۸ وقتی حسین قدیانی عزیز در مطلبی زیبا از سکوت در مقابل فتنه سید مهدی شجاعی و امیرخانی (و هنرمند دیگری که الان در ذهنم نیست) انتقاد کرده بود باورم نمی شد که این نویسندگان متعهد از قلمشان برای دفاع از اسلام و نظام اسلامی . حداقل ولی فقیه که بارها دم از او زده بودند استفاده نکنند چرا که اینان سالها با قلم زدن و غور در تاریخ و عبرتهایش فتنه هایی از این دست را  خوانده بودند و ارزش حمایت از حق در فتنه را جشیده بودند.

بگذریم هرچه جستجو کردم با اینهمه توصیه ولی فقیه به سکوت نکردن و فضا را برای جولان فتنه باز نگذاشتن ، موضعی از ایشان ندیدم و نشنیدم و کمی کدر شده بودم تا امروز که این سخنان را از امیرخانی خواندم و چه تاسف برانگیز است این مطالب را از چون امیرخانی ای شنیدن.

تاسف از این باب که مخالفت با احمدی نژاد و حمایت از شجریان و شجاعی چنان غالب شده که حتی توصیه های ولی فقیه را و حمایت آقا در نماز جمعه تاریخی بعد از فتنه را کنار گذارده است.

اما چند جمله خطاب به ایشان:

آقای امیرخانی بنده یکی از طرفداران دکتر احمدی نژاد بودم به هزاران دلیل که آقا بیان کرد از دلسوزی و توجه به محرومین تا جسارت در مقابل کفار و صهیونیست جهانی ایستادن و از همه مهمتر رایج نمودن گفتمان امام (ره) در میان مسئولین و مردم بود.

اما این طرفداری باعث نشد تا چشممان را ببندیم و  نفوذی های انحرافی را نادیده بگیریم

آقای امیرخانی جریان انحرافی ساخته حامیان احمدی نژاد نبود که بعد از شش سال بخواهند به اشتباهی!  اعتراف کنند بلکه نفوذی کسانی بود که سالهاست از ولی فقیه ضربه خورده اند و می خواهند از این جایگاه انتقام بگیرند.

و آقای امیرخانی یک توصیه سعی کنید تا زمانی که بصیرتتان بالا نرفته و خوب و بد سیاست را نشناخته اید و جریانات را (که حتی راننده تاکسی بهتر می داند) نشناخته اید موضع گیری نکنید و سر در لاک سکوتتان فرو ببرید.


---------------------------------------------------
7
بانگ رحیل: مشایی از مریخ نیامده
http://bange-rahil.blogfa.com/post-257.aspx
سید مصطفی صابری-مرداد90

امروز حين وبگردي روزانه به اظهار نظر جالب رضا اميرخاني در گفت وگو با ماهنامه نسيم بيداري برخوردم كه در خبرآنلاين منعكس شده بود، اگر خاطر شريف تان باشد ۱۸ ارديبهشت امسال مطلبي در همين بانگ رحيل نوشتم تحت عنوان دفاعيات من از احمدي نژاد، با يادآوري آن مطلب (و برخي ديگر از مواضع من) خواندن اظهارات رضا اميرخاني جالب خواهد بود!
---------------------------------------------------
8
سیاست رهبری: جریان انجرافی را ابداع کردند
http://tasavvorat.blogfa.com/post-115.aspx
عباسعلی پورکریم-مرداد90

اول این که شما که جریان انحرافی رااصلا نمیشناسید چرا حرف میزنید؟

دوما این دو جریان راخودتان ساختید اینها اصل نیست.

سوما به قول ایت الله مصباح یزدی ان موقع ما تکلیف بر حمایت داشتیم وحالا نقد وبرائت داریم .

چهارماحالا که این را میگویید ماهم میگوییم  مابین بدو بدتر بد را انتخاب کردیم.

پنجما یاد بگیرید اول فکرکنید بعد حرف بزنید.

ششما ظاهرا شما در حال رمان نوشتنید که ...

 


          <<این روزها همه متخصص مسائل سیاسی شده اند رمان نویس راچه به این حرفها>>

---------------------------------------------------
9
وادی: نویسندگی و بی مسوولیتی
http://vaadi.persianblog.ir/post/53/
جواد درویش-مرداد90

نطفه نحس نویسندگی را در این مملکت با بی دردی و بی مسئولیتی و بی وجدانی بسته اند...
هرچند با یک من ریش بیاید و در کارنامه درخشانش سفرنامه رهبری را داشته باشد...

.
رضا امیرخانی بعد از دو سال، سکوت هنرمندانه متهوع خود را شکسته و با تبختر دست زیر چانه گذاشته و آمده که "کلکم فی ضلال مبین...
یکی نیست بگوید تو که بعد از دیدن این همه خون و آتش و نامردی، حالا سر از لاک روشنفکری خودت بیرون کرده ای و دلت برای نیمچه توهینی که به ساحت قدسی سید مهدی شجاعی شده، سوخته و برای صدای تزویر و ریای شجریان تنگ شده، به اندازه همان آرش حجازی نویسنده یا فلان هنرمند و خواننده بدکاره هم غیرت نداشتی که از همین به قول خودت "آرمان" دفاع کنی؟
صدایت فقط برای ما بلند است؟ تو که دنیا دیده ای و غرب چشیده، "انسداد سیاسی و اخلاقی و انسانی و ایمانیِ" شیطان صفتان را بعد از انتخابات ندیدی که خفقان گرفته بودی؟

به قول مرحوم شریعتی : «آنگاه که چشمان روشن بین نکته سنج همان جناب "نو متجدد نوروشنفکر نوکیسه" به این بازاری یا دهاتی بی شکوه می افتد، تمام احساسات انسانی و معلومات ارزی و بینش طبقاتی و شورمیهنی و مسئولیت مردمی و هم دردی اجتماعی و غرور ملی و اطلاعات اقتصادی و افکار مترقی و آثار روشن فکری اش، چنان یک جا بیرون میزند که "چگوارا" هم جلودارش نیست»
.

من بر آنم بیشتر کسانی که امروز از "انسداد سیاسی" نالانند، فردا از "انسداد جنسی" شکوه میکنند...
نمونه اش همین جناب مخملباف که اتفاقا خیلی هنرمند متعهدتری هم نسبت به این آقا بود و آن زمان ها اینطور برای ترکیه آب از لبش راه نمی افتاد که "در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است. "

---------------------------------------------------
10
از چشم من: به برادرم رضا امیرخانی
http://www.malhani.blogfa.com/post-155.aspx
حامد ملحانی-مرداد90
سلام آقا رضا

امسال در نمايشگاه كتاب فرصتي شد تا زيارتتان كنم. كتاب جانستان كابلستان را خريده بودم براي برادرم و آورده بودم امضايش كنيد. همان جا هم بهتان گفتم كه خودم اين كتاب را نمي خوانم و تا اطلاع ثانوي بين قلم شما و چشم من قرار قهر برقرار است. بعد از فراغت از امضاي كتاب ها فرصتي پيش آمد تا در يك راهروي شلوغ يقه ي مواضعتان را سفت بچسبم و با اين ديدگاه هاي جديد سياسيتان دهن به دهن شوم. بودند كساني كه به سرعت ما را دوره كردند تا ببينند در اين مباحثه پرحرارت چه خبر است و البته يكي دو نفري موبايل به دست از اين مجادله ي پينگ پنگي فيلم هم گرفتند كه البته بعدتر ازشان قول گرفتم  اين فيلم ها را جايي پخش نكنند تا خداي نكرده برايتان بد نشود. اما انگيزه ي نوشتن اين نامه مصاحبه ي اخير شماست با يكي از نشريات:

1. كم نيستند در تاريخ، آنهايي كه به امامشان قريب بوده اند و با امامشان غريب! گاهي قربت ظاهري توهم قربت باطني مي آورد و از اين جنبه، نعمت بزرگي است اين دوري ظاهري امثال بنده از رهبر عزيزمان، امام خامنه اي. گاهي آنها كه قريبند از ترس غربت فكري بايد بنشينند مواضع سياسي و فرهنگي و اجتماعي و ديني و اخلاقيشان را با ولي فقيهشان تطبيق دهند، نكند خداي ناكرده راهشان به تركستان باشد!

2. در جايي از مصاحبه فرموده ايد: "من می‌خواهم بگویم نطفه انقلاب اسلامی در ایران منعقد شد، اما اصلا معلوم نیست که در ایران هم متولد شود. شاید این نطفه در جنین دیگری رشد کند و آن جنین به نظر من، ترکیه است. یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است" اولا به لحاظ ادبي! درست تر آن بود كه مي گفتيد اين نطفه در رحم ديگري رشد كند، نطفه كه در جنين رشد نمي كند اخوي! ثانيا اين طرز فكر با آنچه از امام و رهري شنيده ايم بسيار در تناقض است. نمونه اش همين جمله ي امام خميني كه مي فرمايند:"اگر اسلام در امتحان خود در برپایی حکومت در ایران زمین بخورد دیگر نمی تواند در دنیا سر بلند کند" ثالثا تركيه اي كه هنوز درگير زنجيرهاي حكومت لاييك است و هرچند وقت يك بار صداي چكمه هاي ژنرال هايش به گوش مي رسد و مرزهاي سياست خارجيش از رژلب هيلاري كلينتون تا كشتي آزادي غزه گسترده و البته سرگردان است و دولتش  زير كت خوش پوش تمايل به اروپايي شدن، هنوز زيرپوش عثماني ها را پوشيده است از چه چيز ما بسيار جلوتر است؟!

3. در جاي ديگري از مصاحبه فرموده ايد:" صادقانه بگویم که من اصلا جریان انحرافی را نمی‌شناسم. ما دوجریان داشته‌ایم. جریانی موافق آقای احمدی‌نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد ... حالا اما در جریان موافق احمدی‌نژاد، عده‌ای بعد از شش سال متوجه شده‌اند که مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند، برای همین جریان انحرافی را ابداع کرده‌اند تا در حقیقت، تصمیم‌شان را توجیه کنند." از همان صحبت حضوري در نمايشگاه پيدا بود كه شما تمام قضاياي قبل و بعد از انتخابات را در يك فضاي موافق و مخالف احمدي نژاد بررسي مي كنيد. وقتي نوك پيكان تحليل به اين سمت برود ديگر نه جريان فتنه واقعيتي پيدا مي كند و نه جريان انحرافي. برادر عزيز اولا حداقل بعد از انتخابات اين حقيقت بر صغير و كبير سياست عيان شد كه مسئله 22 خرداد نبود، مسئله 22 بهمن بود. حالا يك عده در سال 88 مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند، برای همین عدم وقوع فتنه را ابداع کرده‌اند تا در حقیقت، تصمیم‌شان را توجیه کنند اين ديگر با خودشان است! ثانيا جريان انحرافي ابتدا رگه اي كم رنگ بود كه به تدريج رشد كرد و جان گرفت و در همه ي اين سال ها متناسب با قوت و قدرت و ميزان تاثير گذاريش مورد اعتراض اهالي انقلاب بوده است. منتها همان طور كه عنوان فتنه چند ماهي بعد از خرداد 88 باب شد تيتر جريان انحرافي هم اخيرا مشهور شد، درست مثل رماني كه نويسنده بعد از نوشتن برايش اسم انتخاب كند!

4. اگر قرار بود احساس انسداد سياسي با عدم پخش صداي كسي كه علنا ضد نظام صحبت مي كند ايجاد شود پس مي بايست از همان ابتداي انقلاب بلندگوي صدا و سيماي ما در اختيار هركسي كه عقده اي از اين نظام و انقلاب داشت قرار مي گرفت تا خداي ناكرده احساس انسداد به كسي دست ندهد. برادر من! وقتي حنجره ي كسي در اجاره ي سياست هاي ناصواب باشد گوش هاي اين ملت در روحاني ترين لحظات قبل از افطار ميزبان صدايش نخواهد بود حتي اگر زيباترين صوت دنيا را داشته باشد!

آقا رضاي اميرخاني!

همه ي ما بايد حواسمان باشد كه فكر و قلم و سخنمان در راستاي انديشه ي علمدار اين انقلاب امام خامنه اي عزيز باشد و صد البته آنها كه تجربه ي در آغوش گرفتن رهبري را دارند حواسشان بيشتر بايد جمع باشد!

 

و من الله التوفيق

برادر كوچكتان حامد ملحاني

---------------------------------------------------
11
نگرش نو: کویر ابری
http://npensee.blogfa.com/post-71.aspx
ح.عبداللهی-مرداد90
مدتیه می خواستم  اندر احوالات بیشترین مباحثی که جامعه ما الان به شدت با این موضوعات سر و کله میزنه به  وبلاگم اضافه کنم خودتون پی می برید  چه موضوعاتیه...!

نگاه این بخش صرفا تشویق و انتقاد هست اما با زبانی متقاوت...

و صحبت از این مباحث حمایت از نوعی ایدئولوژی و طرز فکر نیست صرفا جهت اطلاع است البته با 20:30 ارتباطی نداریم....

خب اولین مطلب:"تعریف جالب رضا امیرخانی از جریان انحرافی"

خب شما اگه فهمیدید به ما هم بگین!

---------------------------------------------------
12
نصحیت به مسوولین جامعه اسلامی: در مذمت سیاسی حرف زدن یک رمان نویس
http://soal.parsiblog.com/Posts/108/%D8%AF%D8%B1+%D9%85%D8%B0%D9%85%D8%AA+%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D8%B3%D9%8A+%D8%AD%D8%B1%D9%81+%D8%B2%D8%AF%D9%86+%D9%8A%D9%83+/
سهیلی-مرداد90

من دقیقاً متوجه نمی شوم چرا باید یک آدم رمان نویس و فرهنگی را مجبور کنیم که احساساتش را در مورد مسائل سیاسی بیان کند! اینکار دقیقاً چه فایده ای برای فرهنگ و سیاست ما دارد؟!


درست است که مخاطبان رسانه، البته دنبال این هستند که نظرات افراد مطرح را در خصوص همه چیز بدانند، اما انتشار نظرات غیرکارشناسی افراد مورد توجه و شخصیت های مطرح در حوزه های غیر تخصصی، که عموماً همراه با احساسات و نگاه های غیرکارشناسی آنهاست، چه نتیجه­ای برای ما در بر دارد جز اینکه التهابی بی جهت و پرهزینه را به جامعه تزریق کنیم و افراد را در غیر شأن خودشان، مطرح نمائیم.


آیا مدیریت رسانه اقتضای چنین مصلحت سنجی هایی را ندارد؟


رضا امیرخانی اگر مصاحبه سیاسی کند، معلوم است چه حرف­هایی خواهد زد ولی صحبت در فایده­مندی این حرف­ها برای فرهنگ و سیاست ماست.


یک نشریه ای، مصاحبه­ای را از امیرخانی منتشر کرده و با افتخار نوشته است که وی در این مصاحبه، از نظرات سیاسی ویژه­اش، پرده برداری کرده است!


کافی است به گوشه­هایی از این مصاحبه توجه کنیم تا دریابیم که خسارت اظهارنظر سیاسی یک رمان­نویس چه اندازه می­تواند باشد؛


امیرخانی یک جا می­گوید وزیر خارجه یک کشوری تز دکترایش پایبندی به دین در دنیای مدرن است ولی سیاست­مداران ما بی کتاب هستند!


وی ترجیح داده اسم کشوری که وزیر خارجه­اش همچین کتابی نوشته را نبرد که اگر می برد طبیعتاً جای بحث بود که بالاخره میزان تقید به دین و اخلاق در سیاست خارجه آن کشور چقدر است و احتمالاً آخرش در می آمد که اصلاً هم تقیدی در کار نیست یا اگر هست در ظاهر است و در باطن بدترین رفتارها صورت می گیرد.


در ثانی آیا سیاست مداران ما واقعاً بی کتاب هستند؟ مسلماً خیر و اتفاقاً برخی از آنها خیلی هم اهل کتاب هستند و آیا مثلاً آنهایی که با کتاب هستند حتماً بهتر هستند؟ معلوم نیست؛ چنانکه برخی از اهل کتاب چه در تاریخ معاصر و چه در گذشته تاریخ، از بدترین اشرار بوده­اند!


بهرحال لب کلام امیرخانی در این بیان این است که سیاستمداران ما اخلاق و تقیدشان کمتر از سیاست مداران دیگر کشورهاست که مقایسه­ای ساده و سرانگشتی، سخافت این رای را معلوم می کند.


امیرخانی جای دیگری از پرده برداریش، رئیس جمهور را به بدترین صفات ممکن، می نوازد و از حیز شخصیت اسلامی، ساقط می­کند.


می گوید احمدی نژاد، سیاست ورزی قدرت طلب است که هیچگاه نگاهی آرمانی به سیاست نداشته است و برای حفظ قدرت سیاسی، بنا بر اقتضاء، رفتارهای متفاوت و متناقضی هم کرده است که در واقع تناقضی ندارند زیرا احمدی نژاد در یک دستگاه فکری و منطقی منسجم صحبت نکرده است.


می گوید جریان انحرافی در کار نیست و این اصل دولت و خود احمدی نژاد است.


امیرخانی در میان این پرده برداری، تحلیل سیاسی بی سابقه و غریبی هم ارائه می دهد و مدعی می شود:


ما دو جریان داشته ایم؛ جریانی موافق آقای احمدی نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد؛ این دو جریان به هیچ عنوان دو قطب هم نبوده‌اند.


یعنی رمان نویس عزیز ما، کشور را به دو گروه احمدی نژادی و غیراحمدی نژادی تقسیم می کند؛ شنیدن این حرف ها، برای من، چقدر از آدمی مثل امیرخانی، بعید است! بعد هم می گوید این ها دوقطب نبوده اند؛ اگر منظورش این است که مردم دو قطب نبوده اند که جز رسانه های بیگانه کسی چنین حرفی نزده است و اگر مقصودش سیاسیون و جریانات سیاسی است که باز هم چقدر از امیرخانی بعید بود چنین حرف­هایی!


یعنی جریانات فکری و سیاسی پشت سر میرحسین موسوی و احمدی نژاد، دو قطب نبوده اند؟!


در اثناء این پرده برداری! حدود و ثغور و قوانین انتقاد کردن در نگاه رضا امیرخانی هم اینگونه تعریف می شود که احمدی نژاد، چون استاندار دوره هاشمی رفسنجانی بوده است، حق انتقاد از وی را ندارد ولی اگر یک روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری هاشمی، استعفا داده بود، حق داشت تا پایان عمر رکیک ترین الفاظ را نسبت به وی به کار ببرد!!


سئوالی که بی پاسخ می ماند این است که آیا اصلاً اگر پرده برداری نکنیم از نظرات مشعشع سیاسی هنرمندان و نویسندگان، کجای بنای سیاست ما آسیب می بیند و اینکه آیا هیچگاه هرینه و فایده اینچنین پرده برداری­هایی را سنجیده­ایم؟!


طبیعتاً امیرخانی، حرف­های درستی هم در این مصاحبه زده است و برخی حرف هایش هم اگر در فضای ادبی گفته شود، اشکالی ندارد، اما همین حرف ها وقتی با الفاظ سیاسی و در قالب پرده برداری از نظرات یک نویسنده مطرح شود، ناصحیح به نظر می رسد.
---------------------------------------------------
13
تریبون مستضعفین و یک سرپناه: برسد به دست رضا امیرخانی

http://www.1sarpanah.com/?p=1614
http://www.teribon.ir/archives/66018
http://rajanews.com/detail.asp?id=98823
محسن بانژاد-مرداد90
سلام آقا رضای امیرخانی. حال من خوب است. حال شما چطور است؟ انشاءالله که خوب هستید. کوهنوردی و رفتن به دور دنیا البته اگر با دل خوش نباشد، زقوم می‌شود از گلو هم پایین برو نیست که نیست. من به عنوان یک آدم درجه ده سیاسی که در پوستین فرهنگ هم نیافتاده الحمدلله، یعنی مال این حرف‌ها نیست، می‌خواهم دو کلوم با شما که استاد نویسندگی و صاحب چندین اثر پر فروش هستید و در عین جوانی پیراهن‌پاره‌کن قهار عرصه ادبیات داستانی متعهد، صحبت کنم. از در اخلاص و برادری. اجازه هست؟

آقارضای امیرخانی؛ نمی‌دانم هنوز بساط هیئت مدرسه‌تان برقرار است و هنوز شما مداحی می‌کنی یا سراسر به کوهنوردی و مسافرت می‌گذرد اما اگر هنوز در یکی از همین بساط‌های سیدالشهداء و این دستگاه، اهل چای و دم و سینه هستی این حرف‌ها را نه با عینک، بی‌عینک بخوان. ای به قربان آن تسبیح عموماً نیلوفری‌ات. می‌خواهم به دور از ناخن‌کشیدن و هوار زدن چند کلمه‌ای در ملأ عام با هم حرف بزنیم. بی‌عینک آقارضا. بی‌عینک.

شما در بحبوحه‌ی تابستان ۹۰ پاشدی با یک نشریه‌ی آن‌طرفی، یعنی نشریه‌ای که آن طرف خط است نه این طرف خط، نشریه‌ای که مال ما بچه هیئتی‌ها نیست، نشریه‌ای که هوای ما بچه‌هیئتی‌ها را ندارد، یک نشریه متعلق به همین ایسم‌های بومی‌شده با روغن و گلاسه، صحبت‌هایی کرده‌ای که مربوط به تابستان پربحبوحه‌ی ۹۰ نیست – حالا لغت «پر» پیشوند بحبوحه بشود یا نشود – این صحبت‌ها مال الان نیست آقارضای گل. این صحبت‌ها را همان موقع که به بهانه‌ی سیاسی نبودن ژست بی‌طرفی گرفتی و هاجروار به طواف عشق، هجرت من الخلق کردی باید می‌آمدی سینه سپر می‌کردی و می‌گفتی. اگر ادعای شهامت در گفتن شهادتین داری این صحبت‌ها مال آن موقع است. می‌آمدی میدان هفت تیر، دقیقا همین ۱۹ مردادی که من دارم این متن را می‌نویسم ساعت ۱۲ شب، وقتی بچه بسیجی‌های پاپتی خیابان پیروزی یعنی بچه‌ محل‌های ما، با موتور شخصی قسطی ۱۲۵ ایستاده بودند توی کوچه‌ پس‌کوچه‌ها که امنیت تامین شود و از پشت بام‌ها، گاهی البته به ندرت، می‌دانید که این مسائل در امت شهیدپرور ما کم است، موزاییک بر سرشان فرود می‌آمد و فریاد «الله و اکبر» مردم شهیدپرور آسمان را بر سر دیکتاتور خراب می‌کرد، سینه سپر می‌کردی و می‌گفتی. می‌دانی که به آقا می‌گفتند دیکتاتور. به خود خدا قسم خودم تا خود صبح در مورد تک تک مسائل مطروحه و مفاد بیانیه ایدئولوژیکت پایه بحث بودم. اصلا چرا صبح؟ تا فردا شب. یا پس فردا ظهرش که ایستگاه پلیس را آتش زدند. همان وسط در مورد دموکراسی ترکیه و انقلاب ۵۷ حتی راجع به رمان کافکا و مدل کینز با هم حرف می‌زدیم.

آقارضای امیرخانی. این صحبت‌هایی که کرده‌ای، و به عنوان یک کسی که بالای سایتش نوشته فرهنگ مادر است و سیاست بچه است و الخ و خودت را اهل فرهنگ می‌دانی، مال اهل سیاست است. فرق اهل سیاست با اهل فرهنگ در این است که اهل سیاست هنگام سخن سیاسی حرف روز می‌زند. اما اهل فرهنگ اگر انسانی باشد درجه یک که در پوستین سیاست نیافتاده باشد یا حرف سیاسی نمی‌زند یا لااقل حرف‌های کهنه نمی‌زند. یا اگر می‌خواهد حرف‌های کهنه بزند هنگام هنگامه ژست بی‌طرفی نمی‌گیرد. آقارضای امیرخانی، به امام حسین قسم این حرف‌ها را بی‌کینه بخوان. کتاب‌های لامصبت را قطره قطره اشک ریختم تا تمام کردم دو دقیقه دل بده جای دوری نمی‌رود.

قطره قطره آب شدم تا بفهمم این ارمیای لعنتی آخرش چه کار می‌کند؟ که من هم همان را بکنم. که دیدم کاری نکرد و فقط مرد. زحمت کشید رفت زیر پای ملت له شد. قطره قطره آب شدم تا برسم به فصل آخر که این خمسه‌خمسه‌ها ارمیا را نجات می‌دهد برگردد بهشت زهرا طرح بازسازی را تمام کند یا این‌که اسیر ارمیتا و آرتمیا و کمربند زن رقاصه و خشی و کوفت و زهرمار می‌ماند؟ که دیدم به هیچ جا نرسید. قطره قطره آب شدم تا بفهمم آخرش این مهتاب گور به گوری با آن آبشار قهوه‌ای و احیانا چانه ریز و لبان غنچه‌ و نرگس مست به علی فتاح قسمت می‌شود یا این‌که داستان از فرط رئال در دامن پوچی می‌افتد و آخرش/اولش بوی گوشت سوخته‌ی یک پیر دوشیزه و یک بیوه است که میزند توی دماغ علی فتاح و من خواننده؟ همین؟ که درویش مصطفی توی خیابان‌ها راه برود و بچه‌ها با کلاه پاسبان بی‌حیا بازی کنند؟ همین؟ قطره قطره آب شدم تا فهمیدم دستت خالیست آقارضا. دستت خالیست. به ولای علی دست همه‌مان خالیست.

حالا نه این‌که چون حرف‌های سیاسی زدی که خلاف آمد میل ما بود ببندیمت به دم گاری و کتاب‌هایت را بسوزانیم و سر در دروازه قزوین آویزانت کنیم نه برادر من. نه عزیز من. غرض دارم. به خدا غرضی دارم که دوست دارم بدانی.

آقارضای عزیز. ای که در وصف قلمت کودکانه می‌نوشتم و مثل دختربچه‌ها دکلمه می‌کردم که: «او مرا پدریست جوان و تنومند که دست در گردنش حلقه می‌کنم و او می‌تازد و موهای من در باد می‌رقصد و کودکانه می‌خندم و او هم می‌خندند و وه که چه شکوهی دارد قلم این نویسنده جوان». آقارضای عزیز. من و شما فقط و فقط نویسنده‌ایم. فقط و فقط نویسنده‌ایم. ما روشنفکر نیستیم آقارضا. ما بچه‌های هیئتیم. ما بچه‌های هیئت بروی عشق گریه و سینه‌چاک سینه‌زدنیم. حالا گیرم که من عمری با حاج منصور مشکل دارم که چرا حرف بی‌ربط سیاسی می‌زند. عوضم نمی‌کند که. بچه هیئتی‌ام. حاجی بسم الله بگوید برای من مقتل است که ان قلوب المخبتین الیک والهه. تو را به حضرت عباس جز این است؟

آقارضای عزیز. کل کلام امشبم همین است: با ما باش. بیشتر با ما باش. با همین فلافل‌خورهای ۱۲۵ سوارشوی اتونکشیده‌ی مؤدبی که سرخ می‌شوند وقتی در این مرداد پربحبوحه در این تهران راه می‌روند. با ما باش آقا رضا. با ما باش که طعم تلخ غدر سیاسیون را هر روز می‌چشیم. باز نگاهمان به دهان آقا دوخته. از بس کله شقیم. مگر دست خودمان است؟ کجا برویم؟ ببین آقارضا دارم هیئتی حرف می‌زنم به مولا قسم. عینک به چشم نداشته باشی.

با ما نیستی آقارضا. د با ما نیستی. اگر با ما بودی این حرف‌ها را نه بحبوحه‌ی پر از مرداد ۹۰ که همان تابستان ۸۸ می‌آمدی مسجد لولاگر وسط آتش برای عموی من می‌گفتی. به جای دربند و درکه و من سیاسی نیستم. با ما بودی می‌آمدی حاج آقا مجتبی می‌شنیدی فریادهای این مرد را که می‌گفت حکومت اسلامی تحمیق نمی‌کند، تهدید نمی‌کند، تطمیع نمی‌کند. د با ما نیستی برادر من. یک سری حرف می‌زنی اصلا یک بار با یک بچه هیئتی این طرفی، یعنی این طرف آب، همین جایی که ما هستیم نشستی دو دو تا چهارتا کنی؟ یا همه‌اش با دوست ادب و اخلاقت بودی و از ما و درجه‌دو به بالاهای سیاسی در پوستین فرهنگ و هیئت افتاده دوری می‌جستی؟ که از فقر ما به لباست نچسبد؟ که ما راضی به ظلم بودیم مثلا؟

آقارضا. به خدا دلم می‌سوزد. دلم می‌سوزد رجا نیوز به تو فحش می‌دهد. نه این‌که رجانیوزی‌ها هیئتی نباشند. بل این‌که رجانیوز نباید به تو فحش بدهد. می‌گیری داداش یا روضه را باز کنم؟ حالا بگو چرا فحش؟ د عزیز من خودت آمده‌ای به آدمی فحش می‌دهی که برای ما عزیز است. برای ما این طرف خطی‌ها وحید جلیلی عزیز است. اتفاقا باید مصداقی بحث کرد / مثل خودت. وحید جلیلی اهل باند نیست. اهل قدرت نیست. اتفاقا اگر از نزدیک بشناسی اهل ادب است. اهل مایه گذاشتن است. و بی‌ادعاست. خاصه این‌که مشهدی است. و می‌دانی مشهدی‌ها کله شق‌اند. حالا نیامده‌ام بگویم وحید جلیلی امامزاده ایست که هتکش کردی. نه. می‌خواهم بگویم چرا به جایی برسیم که توی مداح بچه هیئتی بیایی به وحید جلیلی آدم پاکار اهل هیئت ما بچه هیئتی‌ها، آن هم پشت سرمان، فحش دو سال پیش را بدهی؟ آن هم جلوی نامحرم. جز این است که با ما نیستی؟ با ما نیستی آقارضا.

د اگر با ما بودی من این حرف‌ها را توی اینترنت نمی‌زدم. قبل از منبر حاج آقا مجتبی دم سینی‌های چایی با هم گپ می‌زدیم. قبل از روضه حاج منصور بیرون مسجد ارگ تو کوچه کثیف فلافل می‌خوردیم و این حرف‌ها را می‌زدیم. اگر با ما بودی توی شابدلعظیم با هم راه می‌رفتیم و تا خود صبح توی سر و کله هم می‌زدیم. اما توی برج عاجی آقارضا. اگر با ما بودی می‌زدم از این سر شهر تا خود حاج آقا مرتضی می‌آمدم که شاید نزدیکتر باشد. نمی‌دانم شاید اشکال از ما بچه هیئتی‌هاست. از همه ما بچه هیئتی‌ها.

با ما بچه هیئتی‌ها نیستی آقارضا. حرفت را نمی‌خوانیم آقارضا. ما چشم‌مان به دهن آقاست. دعوای امروز ما فتنه ۸۸ و موضع گیری‌های عجیب مجید مجیدی و سیدمهدی شجاعی و هیلاری کلینتون نیست. دعوای امروز ما فرهنگ به باد رفته‌ای، اهن اهن، می‌باشد، که شما داعیه‌دارش باشی و سیدمهدی شجاعی، پدر من که اهل فرهنگ نیست باید یقه شما کباده‌کشان یل میدان فرهنگ را گرفت. اگر همه تقصیرها گردن سه‌لتی‌های از شکم مادر احمق درآمده نباشد، شما به عنوان مداحی که سه رمان پرفروش دارد بفرمایید چه پیامی برای دین گریزی جوانان دارید؟ لابد احمدی‌نژاد!

آقارضا وقتت را گرفتم. انسداد سیاسی به ربنای شجریان نیست. انسداد سیاسی به خراب کردن روی آرای مردم است. انسداد سیاسی به ربنای شجریان نیست بلکه به عکس ندا روی تاکسی‌های زرد نیویورک است. انسداد سیاسی یعنی سیلورمن‌های طوفان کاترینا به فدای یک جسد نایافته‌ی مجهول ‌الهویه به نام ترانه موسوی. انسداد سیاسی یعنی ترکیه برای سلفی‌های غرب سوریه کمپ درست کنند که معاهده‌های نظامی‌ اردوغان با اسرائیل به سرانجام برسد و دادگاه ترور رفیق حریری سیدحسن نصرالله را به همراه سید علی خامنه‌ای مجرم تشخیص داده بساط دشمنان اسرائیل را جمع کند. و ترکیه و عربستان و قطر بشوند محور مقاومت اسلامی در خاور میانه اسلام. انسداد سیاسی یعنی یک نویسنده‌ی دست خالی دنبال معنا، بیاید حرف‌های دو سال پیشش را که عموما فحش به بچه هیئتی‌هاست توی یک نشریه آن طرف خطی بزند. نشریه‌ای که دلش برای حجاب و شریعت و قرآن نسوخته و چون هاشمی دیگر هاشمی نیست دلسوز دین و حتی حوزه‌های علمیه و علما شده است. محض رضای خدا لابد. «محض» «رضای» «خدا».

دعوای امروز ما دین گریزی رفقاست. دعوای امروز ما رفتن به افطاری اهل فامیل. که جدیدا دخترش دوست پسر پیدا کرده و تو نمی‌د‌‌انی باید به دوست پسرش سلام کنی یا بخوابانی زیر گوشش؟ دعوای امروز ما خیلی چیزهای دیگر . که مالِ حرام. که روابطِ حرام. که انسدادِ سیاسیِ حرام. که مجلسِ حرام، که دولتِ حرام، که وسایل نقلیه عمومیِ حرام، که دانشگاه‌های حرام، که پول‌شوییِ حرام، که تجاوزات دسته‌جمعیِ حرام، که دعوای خودی‌ها و غدر بی‌خودی‌ها. و این جملات فعل؟ ندارد که ندارد. دعوای امروز ما دعوای دو سال پیش نیست آقارضای امیرخانی. فعل؟ نداری که نداری.

دعوای امروز بچه هیئتی‌ها هاشمی نیست. فتنه ۸۸ نیست. سید مهدی شجاعی نیست. حتی مهدی هاشمی هم نیست. دعوای امروز بچه هیئتی‌ها سوریه و ترکیه و یمن و غزه هم نیست. که این‌ها هست. اما اصل قصه این‌ها نیست برادر من. اصل قصه این‌ها نیست.

فاما باز هم سینه خودت را می‌زنی. من از اینترنت بدم می‌آید. از این‌که رضای امیرخانی عزیز، تیتر برای عصر ایران و آفتاب چاق کند و من این‌جا هق هق و اهل دنیا قاه قاه، که این هم نویسنده‌ی درخشان ادبیات داستانی متعهدشان، دلم می‌گیرد. بیا توی خودمان دعوا کنیم برادر.

با ما باش آقارضا.


---------------------------------------------------
14
تله پاتی: فرهنگی کاران سیاسی
http://telepaty.blogfa.com/post-94.aspx

http://www.jahannews.com/vdchmznzm23n6vd.tft2.html
من-مرداد90
همیشه مشکل داشتم با آدم های از دماغ فیل افتاده ی به اصطلاح فرهنگی ای که فخرشان فرهنگی بودن و سیاسی نبودن بوده و هست. به خصوص گونه ی انقلابی این آدم ها که همه گونه نچسبند. حال می خواهد این آدم، متبختر شهره ای مثل یک قلم به دست باشد یا دوستی که دامن کشان بر حاشیه ی سیاست می راند تا دامن فرهنگش به کثافت سیاست ملوث نشود. این آدم ها البته به وقت مناسب خوب هم اظهار نظر سیاسی می کنند. آن هم از جایگاه یک چهره ی فرهنگی! گاهی نازی و عشوه ای هم برای اهل سیاست می کنند و چشم و ابرویی هم می آیند تا از تک و تای انقلابی بودن نیفتند. اما همچنان خود را غیر سیاسی می دانند. آدم هایی که امام موسی صدر را دوست دارند چون سیگار می کشید و در کلیسا سخنرانی می کرد و مثلا نقل شده است که فلان زمان با فلان خانم دست داد و مشتری فلان بستنی فروش مسیحی بود و زبان می دانست و الخ. همه ی این ها را می گویند. اما نمی گویند همه ی اینها به خاطر فهم اجتماعی و بل بالاتر فقه سیاسی و حکومتی امام موسی بود. نمی گویند امام صدر اگر از سر وظیفه درس و بحث را به ظاهر رها کرد و به لبنان رفت، خود را از رسیدن به سیادت حوزه محروم کرد. نمی گویند امام موسی را در لبنان بیش از هر چیز به یک چهره ی موثر سیاسی می شناسند...
حضرت امیرخانی! امامی که از او دم می زنی همانی است که خون دل می خورد از آخوندهایی که ننگشان می آید از ورود به دنیای سیاست و کنچ عزلت و عافیت برگزیده اند. انقلابی که من می شناسم آدم هایش درجه یک و دو نیستند. آدم هایش دسته بندی سیاسی و فرهنگی_لااقل با مقسم مشهور- ندارند. درجه یک و دو کردن آدم ها تنها از هم قطاران شما که بر سریر ادب و فرهنگ تکیه زده اید بر می آید. رهبری که من پیرو اویم در آوردگاه سیاست تنها وظیفه می شناسد. با همه ی دغدغه ی فرهنگی اش آنگاه که وظیفه ی او اقتضا کند برای چای ریختن هم آماده است! رهبری که حضرت عالی هنوز هم نان ده روز همسفری با او را تناول می کنی هم اوست که می گوید لعنت به کسانی که می خواهند جوان ما سیاسی نباشد.
پ.ن: اعتراف می کنم که این نوشته در چهارچوب دعواهای امیرخانی- سرشاری نیست و هنوز به هر دوی این بزرگواران علاقه مندم.

---------------------------------------------------
15

هیس: پوستین وارونه و منطق بچه پولدار
http://d-moradian.blogfa.com/post-186.aspx
داوود مرادیان-مرداد90
اولین آشنایی من با "امیرخانی" به همین نامردی بازمیگشت که من دلگیر از فضای سوره چیزی را بر روی وبلاگم منتشر کردم و لوح امیر خانی آنرا منتشر کرد تا به نوعی لگدی نثار تیم تحت فشار سوره کرده باشد. آنروز برای عجیب بود دشمنی یک نویسنده رمان با یک سر دبیر شدیداً متفاوت که جوان چپ گرایی مثل مرا شیفته قرائت عدالتخواهانه اش از انقلاب می کرد. خمینی را از اعماق سانسور ها بیرون می کشید و من پاپ نیستم را چاپ می کرد.

بماند این قصه تا برخورد دوم من با نامی به اسم امیر خانی که با یک رمان شروع شد به نام "من او" این داستان در بین مذهبیون مرفه جوان خوب گرفت و از همین جا همه گیر تر شد. رمان را دست گرفتم و همان چند صفحه نخست سوالی که پرسیدم این بود :" نویسنده اش مایه دار مذهبی نیست؟"  و البته الباقی کلام را قورت دادم که مبادا در میان هجمه ی علاقه مندانش له شوم. مگر آزار دارم خود را بی جهت به دردسر بیاندازم؟

گذشت تا وقایع بعد از انتخابات که از سر اجبار " نه حتی احساس تکلیف" وارد میدان شدیم که می دیدیم همه ی دنیای زر و زور و تزویر در مقابل همه ی دنیای پابرهنه گان قرار گرفته اند و هنگامه شکل گیری مترو پلیسی دیگر است*! جنگ برده و ارباب و یافتن قبیله خودی. در این اثناء به طور طبیعی هرکس بنا بر سطح درامدش به سوی قبیله اش گرایش بیشتری داشت  به این اسمها نگاه کنید:

کیومرث پوراحمد، کامبوزیا پرتوی، لیلی رشیدی، بهاره رهنما، پگاه آهنگرانی، هدیه تهرانی، حمید فرخ نژاد، عزت الله انتظامی، حمید خندان، سهیل محمودی، ساعد باقری، حسام الدین سراج، یوسف علی میرشکاک، عبدالجبار کاکایی، مجید مجیدی، کاظم چلیپا، محمد نوری، داریوش مهرجویی، محمد احصایی، عبدالحسین مختاباد، ابوالفضل جلیلی، داریوش فرهنگ، محمدعلی نجفی، کمال تبریزی، گوهرخیراندیش، محمود پاک نیت و منیژه حکمت

این نامهایی است که از میر حسین موسوی حمایت کرد. اما وقتی برای جستجوی نام هنرمندانی که از احمدی نژاد حمایت کردند جستجو می کنی آنقدر این نامها گمنام است که حتی کش گوگل هم زحمت حفظ آنها را به خود نداده است! و این دقیقاً سر ماجرایی است که من چشمه طالوتش می نمام. رفاه پدر ایدئولوژی را در میاورد.

" إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ "

در این میانه جمعی از هنرمندان به اصطلاح متعهد به حاشیه می روند و سکوت می کنند. سید مهدی شجاعی جانب موسی را می گیرد و وحید جلیلی یاد داشتی به سید مهدی شجاعیی می نویسد که به نام دفاع از اخلاق جانب تجلی محض بی اخلاقی را می گیرد.

 جریان انتخابات می گذرد و آرامش کمی ایجاد می شود و حالا باز وقت بیرون آمدن بچه پولدارهای مذهبی است. چه اشکال دارد آدمی عاشق شود و مساله اش غسل جنابت بعدش باشد؟ اینهم نوعی شهادت است و چه لزومی دارد به معرکه ای دراید که حق و باطلش درهم شده وگرنه نشستن زیر باد کولر و نوشتن از تاریخی که دیگر همه چیزش مشخص است را هر تازه از راه رسیده ای داند و تواند و مگر بچه پولدار قصه نویس مداح ما یا لیتنی کنت معکم نمی خواند؟

می بینید؟ جای بچه پولدار های مذهبی یا در دانشگاه های خارج است یا صف اول نماز جمعه : " جنگ ، جنگ تا پیروزی" !

و در کوران فتنه؟ میدان؟ ... نه مسافرت ! داشتن توانستن است ! و باز سهم شهر ری است تا اولین شهید دفاع از مستضعفین و رهبرشان را تقدیم کند.

اما بلاخره آقای نویسنده از اعماق تاریخ بیرون آمدند. لباس سفر برکندند و در حکمت بر لبان غلطاندند و گفتند آنچه که غلغل اندر خلق بیفتاد و بوسعید را هم شگفت آمد از عمق تفلسف و تعمق استاد!

استاد فرموده اند: " من می‌خواهم بگویم نطفه انقلاب اسلامی در ایران منعقد شد، اما اصلا معلوم نیست که در ایران هم متولد شود. شاید این نطفه در جنین دیگری رشد کند و آن جنین به نظر من، ترکیه است. یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است."

آنچه در سطور بالا خواندید گفتار مسعود بهنود در سال 1373 مجله کیان نیست! در اوج بیداری های اسلامی گفتار استاد متعهد و جوان است!

و جالب تر از همه: " فضای سیاسی گاهی وقت‌ها به شکلی دچار انسداد می‌شود که سیدمهدی شجاعی، وقتی به دغدغه همیشگی اش که اخلاق است، می‌آید و در فضای انتخابات راجع به موضوعی غیراخلاقی، که دست کم امروز غیراخلاقی بودن آن بر همه ثابت شده، اظهار نظر می‌کند و موضع می‌گیرد، یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، به خودش حق می‌دهد که به او توهین کند."

استاد به صراحت در اینجا به وحید جلیلی اشاره می کند و نامه ی وی به سید مهدی شجاعی و من قصد ندارم چیزی درباره ی خصومت شخصی امیر خانی با جلیلی بنویسم که این مصاحبه سندی تاریخی است بر ادعای بزرگتری!

در جریان این مصاحبه و اتفاقات بعد از انتخابات چند نکته وجود دارد:

1-      دلایل حمایت شجاعی از موسوی به بهانه اخلاق ، نامه جلیلی به شجاعی و اهانت های موسوی و کروبی و طرفدارانشان به احمدی نژاد و طرفدارانش روی برگ پاپیروس نبوده که از بین برود. هنوز وجود دارد و قابل قضاوت مخاطب! اما استاد ثروتمند مارکو پلوی ما با نگاهی قرون وسطایی سعی می کند تاریخ را از دریچه باور خودش ارائه دهد .

2-      استاد صدا و سیما را عامل انسداد سیاسی می داند اما خودش با تکنیک نگاه از بالا سعی می کند مخاطب را مرعوب کرده و وادار نماید که بپذیرد در هر حوزه ای که استاد در آن اظهار نظر می کنند فقط بایستی به ایشان رفرنس داد وگرنه درجه دو سیاسی می شوی ویا موجود نادمی که عقلت کمتر از استاد می رسیده و قرار است با این گفتمان به دموکراسی و جهان مدرن دریچه ای برای ما باز کند (جای لبخند آوینی خالی) مذهبیی که ادای روشنفکری دربیاورد فقط باعث خنده حضار می شود.

3-      استاد که نمی تواند خصومت خودش را با سوره و سوره ای ها کنترل کند به زبان درآمده و وحید جلیلی را اینگونه مخاطب قرار می دهد: « یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، » این واژگان که پر از تحقیر طبقاتی است (استاد به هنر و فرهنگ هم طبقاتی نگاه می کنند) وگرنه حرکت جلیلی در حوزه راه اندازی و منسجم کردن جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به هیچ وجه قابل قیاس با چهارتا کتاب آقای استاد نیست! عناد استاد تا جایی است که در سایت خودش می نویسد: « مصاحبه اميرخاني با راه؟! توضيح سايت ارميا: در خبري راجع به آخرين شماره‌ي سال 87 نشريه‌اي به نام راه از مصاحبه‌ي رضا اميرخاني با اين نشريه‌ي محترم مطلبي آورده شده است و نام ايشان نيز بر تصوير روي جلد حك شده است. چنين خبري صحيح نيست و ايشان با اين نشريه مصاحبه‌اي نداشته‌اند. »  استاد خود شیفته ی سوم شخص از خودشان نمی پرسند که ممکن است قبلا این مصاحبه را با کسی کردند و به راه فروخته شده.

همین سه نکته شاهد قویی است بر این ادعا که بچه پولدار مذهبی به درد روزهای سخت نمی خورد و حداکثر از پشت ویترین جنگ نرم باید به جهان ارائه اش داد.

---------------------------------------------------
16
تنها در تاریکی: دلمان آشوب است
http://playout.blogfa.com/post-41.aspx
حسام-مرداد90

رضا امیرخانی با یک مجله مصاحبه کرده و نقدی بر  یک جریان داشته  ... بعضی از دوستان حزب اللهی انگار تازه با مواضع ایشان آشنا شده اند و این وسط کمی تندی هم شده است . جناب امیرخانی هم البته در مصاحبه خود کم نگذاشتند و در تعریف از دوستی ، شخصیت محترم دیگری را زیر سوال بردند . 

آقای امیرخانی عزیز ، وحید جلیلی را چقدر می شناسی که این لقب را به او می دهید ؟ عادت ندارم از کسی طرفداری کنم چون بلد نیستم ولی توصیف تان واقعا بی انصافی است . من  شما را یک سرباز ره بر می دانم ولی گاهی اوقات  مواضع شما دل آدم را آشوب می کند . حداقل این آدم سیاسی درجه دو به زعم شما سعی کرد با برگزاری کلاس های مختلف هنری برای بچه مذهبی ها ، بخشی از خلاء موجود در این فضای خفقان فرهنگی را جبران کند . همان کسی را که او را در سرلوحه ها هاشم زاده عزیز صدا می زدی شد معلم و استاد یه عده جوون ...

جلیلی تمام توان و تلاش خود را در راهی گذاشته که فکر می کند ( و فکر می کنیم ) راه درستی است  و  باید ببینید چگونه یک تنه این بار را به دوش می کشد .

راستی ... من در چشمان او سیاست زدگی ندیدم .  این سیاست مدار درجه دو ، کاش یک بار هم در ستایش برادرش قلم بزند ... که به حق لایق آن هم هست

 ---------------------------------------------------
17
شب زده: تجربه لذت بخش یک گفتگو
http://alinili.blogfa.com/post-142.aspx
علی نیلی-مرداد90

گفت و گو با رضا امیرخانی یکی از لذت بخش ترین کارهای چند سال اخیرم بود به دو دلیل؛ اینکه خودش مشتاق بود حرف های «جنس دیگر»ش را بزند و دوم اینکه زمینه سیاسی فرهنگی مجله، دستم را باز می گذاشت برای راحت حرف زدن. هرچه فکر کردم، دیدم برای پرونده عنوانی برازنده تر از «تویسنده نگران» نیست به این اعتبار: کیست این روزها که نگران نباشد؟ گرانی، نگرانمان کرده که سر ماه را به تهش برسانیم، اخبار حوادث بزرگ و کوچک نگران کوچه و خیابانمان کرده و خبرهای سیاسی، نگران آینده مان. اما نگرانی را به خودی خود فضیلتی نیست، آن چه به دغدغه ها فضیلت می دهد و به آدم ها مرتبت، عملی است که انجام می دهند برای کاستن از حجم نگرانی. کدام روشنفکری را می شناسید که این روزها نگران نباشد؟ اما چند روشنفکر می توان یافت که نگرانی هایش، وزنه پای خلاقیتش نشده باشد و حوصله کار کردن داشته باشد؟ چند نفر حاضرند در فضای چنین پرغبار، از «حقایق مکتوم» بگویند؟ پاسخ به این سئوالات، قطعا جواب بلندبالایی ندارد. در فهرست کوتاهی هم که تهیه می شود، حتما یکی از نام ها، رضا امیرخانی خواهد بود. باید از این جهت او را ستود که بی ملاحظه، هرگاه نگران شده دست به قلم برده و نوشته؛ حتی در سال 88، حتی در سال 89 و حتی در سال 90. امیرخانی نویسنده نگران نسل انقلاب است.

بعد هم در مقدمه گفت و گو با او نوشتم: «همین ابتدا بگویم که اگر مشتاق یک گفت وگوی ادبی هستید، این متن را نخوانید. گفت وگو یا بهتر بگویم این گپ، از نویسندگی و دغدغه های نوشتن شروع شد، با جریان های ادبی پیش و پس از انقلاب ادامه یافت و به تاثیر فضای سیاسی بر کار نوشتن منتهی شد. بهانه گفت وگو کتاب آخر امیرخانی، سفرنامه افغانستانش بود و طبیعی بود که وارد بحث شخصیت پردازی و منطق روایی داستان نشویم. نگران بودم که نویسنده، آن هم در این شرایط سیاسی، حاضر است از دنیای ادبیات خارج شود و از تاثیر یاس بر نوشتن بگوید یا نه؟ اما امیرخانی را مشتاق یافتم. قرار گذاشتیم من بی واهمه بپرسم و او بدون ملاحظه جواب دهد، بعد حک و اصلاح کنیم. نیمی از قرارمان اما عملی شد؛ من بدون واهمه و او بدون ملاحظه وارد بحث شدیم. بعد من دلم نیامد چیزی را حذف کنم و او نخواست خود را سانسور کند. حاصل به نظر ما که جذاب شده است.»

 ---------------------------------------------------
18
گوگل باز: دانش طلب
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/2193be21d334b7bb
مرداد90

هنرفروشان و خوی اشرافیت
احمدی نژاد هرگز رئیس جمهور اشراف نبوده، طبیعی است کسی مثل امیرخانی که نشانه های خودبرترپنداری آشکاری دارد و خوی اشرافیت از حرف زدن و داستان نوشتن و تحلیل کردنش می بارد نمی تواند احمدی نژاد را تحمل کند، آدمی با این قیافه و قد و اندازه و با آن شعارها و آرمانها برای اشرافیت زده های وطنی از اول مثل عزرائیل بوده، انگار که آمده است تا جانشان را بگیرد.

اینکه احساس می کند شجاعی و شجریان و خودش! تافته های جدا بافته اند و اگر اظهارنظر سیاسی هم بکنند کسی حق ندارد متعرض ساحت شان شود و در وقت انتقاد کسان دریدگی و بی احترامی می کنند و طلبکار هم می شوند تنها نشانه کوچکی است از طبقه دانستن و برتر پنداشتن خودشان، آنهایی که انگ هنر را حمایل می کنند.

اینکه جامعه هنری با آن خوشگل المجلس های سانتی مانتال، که عمدتا با نوسان احساسات دختربچه های دبیرستانی هنر و ادبیات می ورزند از دیدن احمدی نژاد هم دچار تهوع می شوند به خاطر همین است، هنر و هنرمند در این جامعه اشرافیت زده تنها راه مبتذلی برای شهوت خاص بودن و جدا بودن است، برای مشهور و پولدارشدن با پول احمق ها، و احمدی نژاد هیچ جوره به این بازی نمی خورد.

طرفه اینکه هنر داشتن یا نداشتن ورای این مرض مبتلا به جامعه اشرافیت زده ماست، حالا بعضی ها واقعا هنری دارند (شجریان) و بعضی ها ادای هنر را در می آورند، در اصل ماجرا فرقی نمی کند؛ قلیل اند منتسبان به هنر و هنرمندانی که به واقع خاکی و اهل مردم باشند، بدون ادا، و بدون اطوار و انتظار، بدون توقع کرنش و تشخص و برج عاج
Collapse this post
2 people liked this - Masoum P.G. and n kh
Katayoon Tabatabaei - آقای محصولی اگر از اشراف نیست ، پس از چه گروهیست؟ یا آقای مشائی؟ یا بقایی؟
بله البته ! لباس اشراف بر تنش نیست ولی کارگزارانش از اشراف هستند !

 ---------------------------------------------------
19
گوگل باز

fatemeh delavari - Buzz - Public
معلوم بود که متن سرسری نوشته شده اما بعضی قسمت هایش حق بود. حداقل نوع نقدهایش خیلی بهتر از برخی از همین برادرانی بود که این جا می نویسند طرف یک وبلاگ دارد و دوروزه دارد مطلب سیاسی می گذارد خود را پدرخوانده انقلاب می داند... یک خط کش کج و ناموزون سیاسی هم دارد که همه را با آن گروه بندی می کند. باما ها و بر ماها. خوب شد ایشان زمان امام علی نبودند که لابد جز حضرت مقداد همه را ... و ... و ... می خواندند.
امیرخانی اشتباه کرد این حرف ها را زد اما مطمئن باشید ازمن و شما بیشتر به انقلاب خدمت کرده... شک دارید؟ یک بار دیگر داستان سیستان، ارمیا، نشت نشا و من او را تورق کنید... .
این قسمت از آن قسمت های خوبش بود:
آقارضا. به خدا دلم می‌سوزد. دلم می‌سوزد رجا نیوز به تو فحش می‌دهد. نه این‌که رجانیوزی‌ها هیئتی نباشند. بل این‌که رجانیوز نباید به تو فحش بدهد. می‌گیری داداش یا روضه را باز کنم؟ حالا بگو چرا فحش؟ د عزیز من خودت آمده‌ای به آدمی فحش می‌دهی که برای ما عزیز است. برای ما این طرف خطی‌ها وحید جلیلی عزیز است. اتفاقا باید مصداقی بحث کرد / مثل خودت. وحید جلیلی اهل باند نیست. اهل قدرت نیست. اتفاقا اگر از نزدیک بشناسی اهل ادب است. اهل مایه گذاشتن است. و بی‌ادعاست. خاصه این‌که مشهدی است. و می‌دانی مشهدی‌ها کله شق‌اند. حالا نیامده‌ام بگویم وحید جلیلی امامزاده ایست که هتکش کردی. نه. می‌خواهم بگویم چرا به جایی برسیم که توی مداح بچه هیئتی بیایی به وحید جلیلی آدم پاکار اهل هیئت ما بچه هیئتی‌ها، آن هم پشت سرمان، فحش دو سال پیش را بدهی؟ آن هم جلوی نامحرم.

---------------------------------------------------
20

 حافظه‌ی سیاسی: دلایل متقن‌شان اعلام شد
http://shahlayee.blogfa.com/post-17.aspx
یاسمین-مرداد90

رجا نيوز پس از چند ماه به بهانه پاسخ به اميرخاني دلايل تغيير دولت را بيان كرد:

1- اولويت هاي فرهنگي دولت نهم و دهم يكي نيست!!!

   خوب مسلمه. اولويت فرهنگي دولت نهم مجوز انتشار به كتاب همين آقاي اميرخاني بدون مميزي و حمايت همه جانبه از چنين اشخاص بي ظرفيتي بود كه باعث شد الان , همين آقا براي ما افه بياد و امثال شما مجبور به پاسخ شويد. اما در دولت دهم ديگه از اين خبرها نيست,  اولويت فرهنگي اين دولت اينه كه به كسي رانت اپوزسيون شدن داده نميشه. حالا شما جلوتر از نوك بينيتونو نمي بينيد ما چه كار كنيم؟؟؟؟

 2- حسين صفار هرندي رئيس كميسيون فرهنگي دولت دهم نيست!!!!

 اگر مچ گرفتن هاي رجانيوزي ها از روزنامه ايران مجالي برايشان باقي بگذارد و حافظه شان ياري كند شايد به ياد بياورند كه همين آقاي وحيد جليلي ( كه رجا نيوز تمام اخبار و مقالات ايشان را به عنوان كارشناس مسائل فرهنگي و رسانه پوشش مي دهد) و بسياري از صاحبنظران فرهنگي مانند دكتر ابراهيم فياض بودند كه در مصاحبه با رجا و تقريبا تمام محافل دانشجويي صراحتا به نقد عملكرد صفار مي پرداختند:

  وحيد جليلي:

"هرچند به دوران اصلاحات ایرادها و اشکالات بسیاری وارد است اما باید بگویم که وضعیت وزارت ارشاد در دوران صفار هرندی بسیار بدتر از زمان اصلاحات بود و آنقدر که در دوره صفار هرندی به روشنفکران رانت داده می‌شد در دوره اصلاحات به آن‌ها توجه نمی‌شد.

جلیلی با اشاره به فیلم‌هایی که در دوره صفار هرندی ساخته شده است گفت: بعضی فیلم‌ها مانند زاد بوم، زمان می‌ایستد، مینای شهر خاموش، زمستان است، در این دوره ساخته شده است که حتی به دلیل محصول بد بسیاری از آنها به نمایش در نیامده‌اند بیشتر این فیلم‌ها به ارزش‌های انقلاب توهین و آنها را تمسخر کرده‌اند."

وحيد جليلي:

"یک چهار سال و يك دو سال از رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد می گذرد، اما در عرصه فرهنگی احمدی نژادي عمل نشده تا الان هم این طور است. احمدی نژاد دارای ویژگي ها و جنبه های مثبتی است مثل منفعل نبودن، دورنگر بودن، اعتنا کردن به استعدادهای جوان، نترسیدن از هیاهو، دغدغه جدی عدالت داشتن، مبارزه با تبعیض. این ویژگی‌ها را در عرصه فرهنگ دولت ندیدیم. اتفاقی که در تیر 84 افتاده بود، واقعا آمادگی وجود داشت برای تحول بزرگ در مسایل فرهنگی. یک عملکرد کاملا محافظه کارانه بدون اینکه بخواهد مناسبات و قواره نامتوازن رسانه وهنر وسينما را به هم بزند. در دوره جدید آقای شمقدری حرفی که دارد، اين است که می شود با برخی از آن هم موافق بود ........... در دوره آقای هاشمی و خاتمی و دولت نهم فيلم ساخته می شده. اما یک سازوکارهایی در حوزه فرهنگی تعبیه شده بود که هم مجوز را می گرفتند و هم پول را می گرفتند و کاملا از این امکانات بهره مند می شدند. بعد نوبت یک رانت جدیدی می شد که نظام در اختیار این ها قرار بدهد ............. حالا مرحله دوم این است که یک رانت جدیدی وارد شود و این فیلم را توقیف کنند. یعنی بودجه دولتی را خوردی و حالا پز اپوزیسیون به تو می دهیم و از این فیلم ها کم نیست...

آقای شمقدری ادعا مي كند این رانت را دیگر به شما نمی دهیم، رانت اپوزیسیون شدن را به شما نمي دهیم. یا تک سانس می دهیم و یا اکران محدود ولی دیگر اجازه نمی دهیم از این رانت در جمهوری اسلامی استفاده کنید. "        

 3- مفهوم عدالت، مهدويت، ولايت و امامت در لسان شخص اول دولت در دولت نهم و دهم يكي نيست!!!

 ظاهرا اين روزها  از روي شكم حرف زدن مد شده است!! اي كاش آقايان به جاي رديف كردن يك سري كلمات پوچ و بي اساس حداقل يك خط سند براي اين تغيير لساني مي آوردند . باز جاي شكرش باقي است  توحيد و نبوت و معاد را نقدا قلم گرفتند!!

 4- آيت الله مصباح يزدي مهم‌ترين حامي گفتمان دولت نهم بود و اكنون فرهاد جعفري نويسنده سكولار كتاب كافه پيانو مهمترين حامي ايدئولوژي جريان نفوذي است!!!

ظاهرا گناه عقل آقايان را زايل كرده و به ياد نمي آورند كه در جريان انتخابات سال 88 سخنان و تحليل هاي همين آقاي سكولار حامي ايدئولوژي جريان انحرافي!!! زينت بخش  چپ و راست سايتشان بود. (اين+اين +اين+اين+اين+اين)

خوب شد فهميديم جناب مصباح  معصوم 15 ام هستند  (هرچند بر خلاف آيات قرآن و سيره اهل بيت بر اساس مسموعاتشان تهمت بزنند) و اصولا حمايت ايشان است كه حقانيت چيزي را اثبات مي كند!!! 

---------------------------------------------------
21

 سلطان مرادی: نویسنده مردمی
http://sultanmoradi.com/?p=184
محمدعلی سلطان مرادی-مرداد90
کاغذهایی که بیرون ریخته بود  را از روی زمین برداشتم. روی اولین کاغذ نوشته بود: «آی داد! آی هوار! آی نویسنده بورژوا! ای مرفه بی درد!»
لب برگرداندم که «یعنی چه؟!» کاغذ دوم  را باز کردم جوان غیوری از پایین ده روی پوست آدامس موزی نوشته بود: «دیگه چی میخواستی بشه؟ این امیرخانی که از روی شکم سیری داستان مینویسه هیچ وقت نمیتونسته طرفدار رییس جمهور مردمی باشه!»
گفتم: «توی این مملکت هیچکی برای سیر کردن شکمش نویسنده نمیشه! اساساً داستان نویس در این گونه ممالک سه حالت بیشتر نداره: یا شکمش سیره و داستان مینویسه یا با یه کار دیگه شکمش رو سیر می کنه و داستان مینویسه، یا شکمش رو سیر میکنن و اون داستان مینویسه.»
روی پوست  آدامس بعدی نوشته بود: «نه بابا از این خبرام نیست! اینا از قبل از انقلاب تو کار بساز و بفروشن. کلاً پولدارن.»
گفتم: «بیا! حالا خوب شد؟!»
غیور دیگری از ده بالا نوشته بود: «اصلا نویسنده رو چه به حرف سیاسی. نویسنده همون که اجازه داره بنویسه از سرشم زیاده!»
گفتم: «اونایی که مدرک اکابرشون رو هم با پارتی بازی و از دانشگاهای زنجیره ای خریدن میرن میشن نماینده مجلس و وزیر کشور، بعد حرف سیاسی که چه عرض کنم عمل سیاسی هم میکنن، حالا شما میگی نویسنده _که علاوه بر خوندن، نوشتن هم بلده_ نمیتونه حرف سیاسی بزنه!»
یک کارت ویزیت انداخته بودند که رویش نوشته بود: «هر کاری را فقط از متخصصش بخواهید! » زیرش هم شماره تلفن نوشته بود.
گفتم : «برادر من حرف از هست و نیست ها بزن، نه بایدها و نبایدها.»
یکی دیگر از برادران نوشته بود: «این آقا میگوید جریان انحرافی اصلاً ساختۀ خود حامیان رییس جمهور است. آیا اولویت های فرهنگی دولت نهم و دهم یکی است؟ اکنون فرهاد جعفری نویسنده سکولار کتاب کافه پیانو مهمترین حامی ایدئولوژی جریان نفوذی است!»
گفتم: «حالا شما خون خودت رو کثیف نکن! سابقۀ حمایت آقای جعفری از  رییس جمهور و دوستان به چندسال پیش برمیگرده! به بایگانی وبگاه ایشان مراجعه کنید.»
همان برادر نوشته بود: «رای به رییس جمهور مردمی مورد تایید امام زمان بود. چرا که نایب امام زمان به صراحت رضایت‌شان را از دولت نهم ابراز کرده بودند.»
گفتم: «ایشان فقط یک رای دارن، هیچ کس هم از اون با خبر نیست.»
برادر دیگری نوشته بود: «آقای ایرانی آرام! آین آقای امیرخانی قدش از شما هم کوتاه تره! تاز موهاشم داره میریزه!»
دیدم کاغذ دارد میسوزد. قبل از این که صندوق را به آتش بکشد، یک لیوان آب ریختم آنجا که  دیدم  میسوزد.
---------------------------------------------------
22

اندیشه‌های من: خانستان سجستان
http://parmoon.parsiblog.com/Posts/7/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86+%D8%B3%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/

http://shiraze.ir/sysnews/cid/13545/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%B3%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.html
قاسم محمدی-مرداد90

بسم الله الرحمن الرحیم.

به نام نامی حضرت دوست که هر چه داریم از اوست.

من ِ تو

سلام رضا جان،

در سال هایی که کتاب های رمان را می خواندم به کتاب های شما که رسیدم امیدوار شدم که رمان های انقلابی هم هست.ارمیا را که خواندم احساس کردم که درد دلم را نوشته ای و داستان زندگی تمامی مذهبی ها را نوشته ای و یا سالهاست که پای درد دل آنها نشسته ای، یا بیوتن را که خواندم احساس کردم که ریشه ها را نشانه رفته ای، چقدر به یک رنگ کردم و یک فرم کردن قبور شهدایی که سال ها مادران انها با سنگ های شکسته اخت گرفته بودند را از درون درک کرده ای یا جانبازی را که در آمریکای ظاهری که همان ایران خودمان بود که شهدا را خاک های قبرستان ها و مردگان می دانند چگونه عذاب می بیند.هرچند که شاید هدفی دربیوتنت نداشته باشی و مخاطبت را در درگیری ظاهری جابه جا با نثرت بکشانی، وقتی که ""من اویت "" را خواندم انگاه که برج ایفل را در بغل گرفت تمام بدنم احساس سردی کرد و تمام وجودم یخ زد و الی ماشاا.. تا به آخر.

و اما وقتی که بعد از چند مدت جانستان کابلستانت به دستم رسید و همان ابتدا که مقدمه اش را خواندم دستم را گزیدم. گفتم که شاید از نفحات نفتت بهتر باشد که بزرگترین رانت دولتی را موفقیترین سوژه اصل 44 میدانی بهتر باشد اما دیدم که نه، رضای ما از قافله بصیرت مردمی جا مانده و در خلسه ای فرو رفته که عیانش به مردمی که گاه عوامش می نامند اشکار تر از روز بود و تمیزتر از مایه دستشویی که دستان کثیف عده ای از ناکثین فتنه را هم نمی توانست پاک کند.


رضا ی عزیزم ،

مسیر انقلاب دماوند نیست که اگر بار اول نتوانست پیچ اول را رد کنی عقب بکشی و بار دوم در پیچ بعدی امتحان کنی یا دماوند نیست که از آن چندین بار ناکام شده باشی، همسفران دماوند امام خمینی کسانی را که در صعود با آنان عقب میافتند و بر می گردند مگر به واسطه ی علمدار تحمل کنند وگر نه که دیگر اجازه صعود به او را نمی دهند. این قله یکبار به تو فرصت فتح می دهد نه 4 بار. این قله فتح کردنش آن نیست که با فرزند ، با خواهر زاده و یا با پدر و مادر بشود فتحش کرد باید از همه چیزت گذشت و سر به علمدار و فرمانده این دیر(سرزمین)گذاشت.

اری رضا جان،

شاید آهسته رفتن و پیوسته رفتن برای فتح قله لازم است اما انجا که حکم، حکم اضطرار و انقلاب هست باید جهاد گونه حتی اگر استنشاق بخارات گوگرد دهانه ی فعال فتنه و نه حتی نیمه فعال ، در گلویت خفه ات می کند صعود کنی و باز ، نمانی و سرعتت را بیشتر کنی. قاعدا بچه مذهبی ها رکود ندارند و تمام هیکلشان حرکت است ، کند و تند دارد اما ایستادنی در کارش نیست.

به قول خودت در این فضایی که لعلکم تعقلون ولعلکم یتفکرون چه جای یتجادلون است اما یادت رفته که هر جا یتفکرون و یتعقلون است یتعملون هم چاشنیش شده که زنبور بی عسل نشویم.

ویادت رفته که حقیقتی را که که بیان مکتومش را می خواستی در خیابان های تهران به بهای خون بسیجی ها به وفور می توانستی بیابی و تو حتی انرا هم ندیدی و شرط بیانش را فهمیدن حقیقتی توهمی که سازگار با اندیشه ات باشد می یافتی و میدانستی.

واما بیان انکه در بالاترین جای مملکت بود و باز هم به پائینترین چیزها مشغول بود مرا به بصرت تو مشکوک کرد چرا که اگر به جای افغانستان در همین سرزمین می ماندی و ان روزها سری به میدان های انقلاب و عاشورا و وفاطمیه نظام میزدی و نه نظام شاید براید سنگین باشد همان تهران خودمان می زدی ، شاید به جای غلط خوردن(دورزدن) در جلوی خواجه ی افغان غلط زدن بسیجی ها در پای موتور ها و پایگاه مقاومت های سوخته در اتش را میدی و شب ها از صدای ترق و تروق اتش زدن های بیت المالی که گاه در نوشته هایت نفتش می خوانی و اقتصاد وابسته به ان را میدیدی در رختخوابت به واسطه 30 سال غلط می زدی.

میگویی """گپ میزنم باهاشان که کارم سیاست نیست و آن چه راه مفر است برای نظام، ارتباط غیر دولتی مردم با ولایت فقیه است"" ولی چه حافظه ی کمی داری و چه حافظه ی کوتاه مدتی،نترس ،این نظام خیلی شکیبا تر از آن است که جاماندگان را با تیر خلاصی رها کند.

من ِ او

رضا جان ،

نمی دانم چرا پس از انتخابات همه را الزایمر گرفته است. از نمایندگان مجلس تارئیسشان و از قوه قضاییه و میم میم کردنشان که دیگر از یاد رفت تا همین ایرانی شایسته هر ایرانی و هوای پاک و.....

فکر کنم مردی به واسطه حافظه ای مثل شما که ماشاا... تمامی جهان را به واسطه پول شخیصیش که به قول خودتان از نهاد خانواده است می گردد فسیروا فی الارض می کند و شرح الحال سفرنامه هایش را می نویسد بعد از 2 سال یادش برود که سال ها پیش چه گفته است و چه نوشته است.

آری حق داری ، چرا تو صحبت نکنی ، چرا تو نگویی انگاه که خواص این مملکت در گیر و دار فتنه مانده اند و بعد از 2 سال شروع به نقدی میکنند که سروتهش همه فحش و ناسزاست و بی عدالتی. یکی نیست بگوید سئوال مشروطی های انتهای کلاس و نقدشان به چه بابتی است، شکیبایی استاد است یا ...ر...یت. خودشان.

اری حق داری انگاه که ژله جامگان سیاست در گیر و داری که میرحسین موسوی در ابتدای کار با شانتاژ خبری زودتر از موقع اعلام پیروزی کرد دست بیعت بلند کردند در صورتی که خود از مسئولین بلند پایه منسبی و کوتاه پایه بصیرتی هستند و می توانستند از وزارت کشور آمار را بگیرند و حال نقادی شده است که به قول خنده بازار """ با اینکه مخالف احمدی نژادم ولی سلام""

یا انکه روزنامه هایشان کام در دهان فرو ببرند و پس از چند ماه تازه گوشه ای از مطالب را بزنند یا در انتهای 2 سال در جلسه ای چنان موضع فتنه را پایین بیاورد که به درگیری و حتی پائین تر از آن اختلاف دو نامزد بشمارند.



رضا جان

نمی خوام تند بنویسم اما تو که در گیر و دار ان فتنه جا زدی و نتوانستی فکر کنی و نظام را در سراشیبی پر پیچ تنها گذاشتی چه جای نقد داری. حق با انان است که از وقت و پیشرفتشان و حتی زندگیشان چشم پوشیدند تو را چه که وقتت را با دوستان کابلی که چنان از آنان تعریف می کنی که نه انگار که سه سوم تریاک این سرزمین را انها می کارند.کتمان نمی کنم که شاید فرهنگ غنی داشته باشند اما چرا ، یای در این زمان اولویت این نبود که فضای سرزمین خودت را میشناختی.اصلا اگر بعد از امدنت خدایی ناکرده نظام سقوط کرده بود چه کار می کردی ایا از فردا با نظام جدید هم اوا می شدی.



من ما

رضا جان ،

نمی دانم اظهاراتت بعد از 2 سال که سیاست را کار خود نمی دانستی به چه واسطه بوده و هست.نگو که منتقدی که دیگر این حرف نخنمای عالم و عادم شده.نمی دانم شاید کتاب بعدیت که در بیاید مثل رضا صادقی که روزی مشکی می پوشد و روزی دیگر نمی پوشد سیاستمدار بشوی.شاید دوستانت را چنان ... فرض کردی که یادت رفته نفحاتت نفتت سیاسی ترین (و شاید نشت نشایت هم رویش ) کتاب هاست.

به هر سو که نظر می کنم بابی بیشتر از نخبه ی ادبیاتی می بینم که تاریکی های ذهنم را در موردش بیشتر می کند.

و تو خود بخوان حدیث مفصل از ...........

یا علی
---------------------------------------------------
23
طلبه. ضد. بی‌پایان: سکوت و سیاست؟ رضا امیرخانی چه دارد می کند با خودش
http://talabe7.blogfa.com/post-62.aspx
آرش سالاری-مرداد90

بسم الله 

صفر  این نوشته در مورد رضاامیرخانی ِ این روزهاست. مصاحبه ای که چند روز پیش کرد و حرفهایی که زد. بحثهایی که از قبل ترش، با سکوتش در انتخابات دوسال پیش شروع شده بود و در کتاب آخرش-جانستان کابلستان- آن را بیشتر باز کرد و مقدمه ای شد برای اتفاقی که میدانستیم دیر یا زود خواهد افتاد و مصاحبه ی چند روز پیش همان اتفاق بود؛ رضاامیرخانی به صراحت نگاه شخصی اش در مورد مسائل سیاسی را بیان کرد و از رضاامیرخانی انقلابی ِ جدیدی پرده برداشت که بی نهایت متفاوت بود با رضاامیرخانی ای که هواداران بسیارش او را به آن میشناختند. تغییر یا رونمایی از تغییرات. اصل قضیه ثابت است؛ رضاامیرخانی آن سبک انقلابی که همه فکر میکردند نیست. این نوشته در مورد همین رضاامیرخانی ِ جدید است. و نه در مورد کتاب آخرش. هرچند این بحث از کتاب آخر رضاامیرخانی و فصل انتخابات آن شروع میشود. از سر همین، خیلی گذرا باید بگویم که این نوشته در تائید یا رد کتاب نیست. اصلش به عنوان یک علاقه مند خیلی قدیمی ِ او، جانستان را ضعیف ترین کتابش میدانم. سرشار از انواع ضعفها؛ از قلم و مسائل فنی، تا مسائل محتوایی و منطق و بیانات شخصی. این نوشته در مورد خود رضاامیرخانی ست.

یک  قضیه از کجا شروع شد؟ دوسال پیش، در هنگامه ی قضایای پس از انتخابات رضاامیرخانی سکوت کرد و حاضر به موضع گیری نشد. نه مانند محمدرضا سرشار و فرج الله سلحشور در پشتیبانی از نظام، و نه مانند محمد نوری زاد و سید مهدی شجاعی در پشتیبانی از مخالفان. سکوتی که همان زمان انبوه اعتراضات هوادارانش در دو طیف را برانگیخت. امری که با گذر زمان و به زعم دوستان«روشن شدن حق از باطل» تشدید هم شد. اما واکنش امیرخانی یک سکوت یک سره بود. امری که موجب تردیدهای جدی مخاطبانش در انقلابی بودن امیرخانی و منجر به ریزش محسوس هواداران انقلابی او شد. و یکی از نشانه هایش، کاهش فروش کتابها و به خصوص نفحات نفت که در همان سال بعد از انتخابات چاپ شد.

یک و نیم!  این وسط یک تذکر خیلی مهم و ضروری باید داد. این نکته ی مهم که امیرخانی مخاطب بسیار زیادی دارد و همین صحبت در مورد او را ضروری میکند. در بین انقلابیها و طیف متدین جوان، رضاامیرخانی یک«ستاره»ی بی چون و چراست؛ یک جوان متدین ِ امروزی ِ خوش تیپ ِ هیئتی ِ مرید رهبر ِ درس خوانده ی سمپادی ِ آمریکا رفته. جامع تمام صفات کمال! و در کنار همه ی اینها، یک نویسنده ی چیره دست. لااقل در شهر کورهای ادبیات انقلاب. در جایی که جوانهای انقلابی از روز اول در حیطه ی خاصی مطالعه دارند و قله ی شان محمدرضا سرشار و ابراهیم حسن بیگی است و کتاب مقدس شان کتابهای روایت فتح و سانتی مانتالهای دفاع مقدس و عرفان نظرآهاری و خلاف سنگین شان جلال آل احمد و مصطفی مستور، جای شک نیست که رضاامیرخانی میشود یک قله. و این رمه ی بی چوپان ادبیات ندیده که غربی ها را کلا قبول ندارند و ادبیات ایرانی معاصر را هم از کل به خاطر تشبه به غرب نجس میدانند، برایش رضاامیرخانی میشود یک پیامبر. معجزه. کسی که لااقل قصه را خوب میفهمد و قلم خوبی دارد. همچه شخصیتی با فاصله ی نوری قرار میگیرد از نسل نویسندگانی که از حوزه ی هنری شروع کردند و با حمایتهای ناشران دولتی کتابشان در چرخه ی تولید توسط دولت-خرید توسط دولت قرار میگیرد. پس رضاامیرخانی میشود یک ستاره. و میرسد به این فروش میلیاردی؛ نیم میلیون نسخه. این فروش فارغ از پشتیبانی های نظام و تبلیغات صورت گرفته، یک واقعیت است. و یک نماد از شدت نفوذ در یک نسل. همین رضاامیرخانی را یک مسئله ی مهم میکند. همین کثرت هوادار.

دو  سکوت رضاامیرخانی ادامه داشت و همین، موقعیت را در یک حالت«فریز» نگه داشته بود! حالتی که باز خیلیها را در کنار او نگه میداشت. رضاامیرخانی فقط کاری نکرده بود و آن خیل انبوه که با رضاامیرخانی رابطه ی عمیق داشتند و نمیتوانستند از او دل بکنند، همین برایشان کافی بود برای هنوز دوست داشتنش. بخصوص که رضاامیرخانی گذشته ی پرباری هم داشت که برایش حفاظ میشد؛ داستان سیستان. و این یکی دیگر از مسائلی است که در شناخت امیرخانی و این موقعیت باید به شدت مورد دقت قرار بگیرد.داستان سیستان یک سفرنامه ی به شدت خواندنی بود از یک سفر با رهبر که شاید بشود گفت به اندازه ی نیمی از تمام تبلیغهای این بیست سال نظام در آشتی دادن و وجهه درست کردن برای رهبر در یک نسل اثر داشت. کتابی با درونمایه ی به شدت سیاسی و در ظاهری به شدت سیاست گریز. ترکیبی که با قلم رضاامیرخانی توانست یک معجزه را رقم بزند؛ نمیشد این کتاب را خواند و عاشق رهبری که در آن توصیف شده بود نشد. تجربه ای آنقدر موفق که دفتر رهبری را در یک اشتباه بزرگ به تکرار گتره ای آن واداشت؛ پنج شش سفرنامه ی دیگر در همین سبک تولید شدند. که سه تایشان را که خودم خواندم، فقط سه کپی به شدت ضعیف و واو به واو از کتاب امیرخانی دیدم!! داستان سیستان یک بازی بدون بازنده بود؛ رضاامیرخانی به شهرت و محبوبیتی فراگیر در بین انقلابیها رسید و نظام هم یک تجربه ی هنری بسیار موفق برای تبلیغ خودش به دست آورد. شاید بشود گفت که دومینوی موفقیت رضاامیرخانی بدون اغراق بعد از داستان سیستان شروع شد. سال هشتاد و دو. کتابهایش که تا قبل از آن در دو و سه چاپ متوقف مانده بودند، ناگهان دیده شدند و به صورت تصاعدی چاپ خوردند.(هنوز یادم نمیرود که آن سالهای اول، وقتی اسم رضاامیرخانی را سرچ میکردیم حتا در نتایج اول هم نمیآمد و صفحه ی اول نتایج مربوط به استاد غلامحسین امیرخانی را میآورد فقط! خلاصه اینکه ما از قدمای اصحاب هستیم و از اولین کاشفان رضاامیرخانی!) رضاامیرخانی که تا قبل از آن به عنوان یک قصه نویس مذهبی کم و بیش دیده شده بود، حالا به صورت رسمی میل شدیدی وجود داشت که دیده شود!!!

سه  از این دو حاشیه و فلاش بک وسط متن بگذریم و به امروز برسیم. پایان ماه عسل رضاامیرخانی با هوادرانش و پایان دورانِ ستاره ی ادبیات انقلاب بودن. رضاامیرخانی بعد از دوسال سکوت، در جانستان کابلستان و در فصلی به عنوان انتخابات، خیلی صریح و روشن در مورد سکوتش صحبت کرد. لب کلام رضاامیرخانی این بود که او یک شخصیت فرهنگی است و نه یک شخصیت سیاسی. پس در مسائل سیاسی سکوت میکند. حرفی که فکر میکنم بطلان و بدویتش امری روشن باشد. چیزی که فارغ از عقیده ی شخصی ام در مورد شخص رضاامیرخانی، آن را فقط یک توجیه و ماستمالی کلاسیک میبینم. شکاف از همان شروع شد؛ انقلابیهایی که آنقدر که رضاامیرخانی فکر میکرد ساده و گاگول! نبودند و متوجه قضیه شدند. همانطور که انتظارش میرفت، خیلیها این حرف را قبول نکردند. و البته که حق داشتند؛

چهار  ادعای رضاامیرخانی دو مشکل عمده داشت! اولین مشکلش اینکه این ادعا با اعتقاداتی که او ادعایش را میکند به هیچ وجه تطابق ندارد. او مدعی اعتقاد به ولایت مطلقه ی فقیه و هم اعتقاد به شخص رهبری به عنوان ولی فقیه است. وقتی او این دو امر را پذیرفته، و به صورت آشکار هم رهبر در زمان انتخابات از«همه»ی هوادارانش خواست که به میدان بیایند، سکوت چه معنایی میتواند داشته باشد جز عافیت طلبی و نگه داشتن وجهه در صورت سقوط نظام؟ دقیقا مثل خیلیهای دیگر؛ از عادل فردوسی پور که چندوقتی به تلویزیون نیامد تا خوب جهت باد را تشخیص بدهد، تا آقایانی در حوزه ی علمیه که سینه چاک ولایت نشان میدادند در ظاهر و در روزهای انتخابات پنهان شدند! و توجیه ِ آدم سیاست نبودن، خنده دار ترین حرف ممکن است. با این منطق، یک راننده تاکسی هم پس باید بگوید من سیاسی نیستم و راننده تاکسی هستم و یک کارمند و یک زن خانه دار و .. در واقع رضاامیرخانی یک مغالطه ی ساده کرده است در امر سیاست. ایستادن بر سر عقیده و دفاع از آن، وظیفه ی هر معتقد است. سیاست ورزی به این معنا، مانند رای دادن وظیفه ی هر شهروند است. و این وسط کسی حق ندارد خودش را استثنا کند. خاصه با اعتقادی که او به ولایت فقیه دارد. در مرام آن اعتقاد، امر ولی فقیه به قاعده ی امر معصوم باید مورد اطاعت قرار بگیرد. بی هیچ عذری. و هم اینکه مگر خود رهبر نمیدانست که شمای نوعی سیاسی نیستید که از همه خواست در صحنه بیایند؟

و اما روی دیگر مشکل توجیه رضاامیرخانی، بررسی مصداقی خود اوست. بر فرض که این حرف خنده دار را قبول کردیم که ایشان چون قصه نویس است، اصولا تکلیف سیاسی از گردنش ساقط است. اما چیزی که هست گذشته ی اوست که خیلی روشن است؛ پیوندی عمیق با سیاست، و اتفاقا همین سطحی ترین حالتش!!!؛ یک مورد روشن، خود سفر سیستان و بعد سفر بم با رهبر که سخت است غیرسیاسی جلوه دادنش و ماموریتی که در آن سفر داشته برای سفرنامه نویسی. و بعد، موضع گیری های به شدت عمیق بر علیه سید محمد خاتمی و مطالب تمسخر آمیزی که در مورد او و دولت اصلاحات در سایت لوح مینوشت. یادداشتهایی که از تمسخر محمدعلی ابطحی و سیدمحمد خاتمی(قضیه ی کافی نت) شروع میشد تا ایردات پی در پی به ارکان دولت اصلاحات و حتا جانبداری از احمدی نژاد شهردار در قضیه ی اصطکاک شهرداری و دولت. و دیگر، موضع گیری های او در مورد رد صلاحیتهای گسترده انتخابات مجلس ششم مجلس. که در یادداشتی، شورای نگهبان را جوانمردی خوانده بود که مرده ی در حال احتضار-جنبش اصلاحات- را با تیر خلاص کرده است. و بعدتر، چرخش سیاسی عمیقش در ضدیت با احمدی نژاد و دولتش که نفحات نفت یکی از نمادهایش بود و نماد بارزترش که وجهه ی سیاسی اش قابل انکار نیست، نوشتن دو یادداشت در ایام بعد از انتخابات در روزنامه ی اعتماد ملی بر علیه احمدی نژاد بود. و تا همین مصاحبه با نسیم بیداری و کوبیدن احمدی نژاد و گفتن از هاشمی رفسنجانی. و خب قطعا رفسنجانی امری سیاسی است نه از اصول داستان نویسی! مجموعه ی این رفتارها و دیگر موارد که بیش از این جای شمردنشان نیست، به روشنی نشان میدهد که رضاامیرخانی هیچ وقت به این شعار عجیب و غریبش پایبند نبوده. و این در بهترین حالت توجیهی بوده که ساخته برای گذراندن همین چندروز و درست کردن آن سکوت.

توجیه رضاامیرخانی، فقط یک ماستمالی ساده بود. که البته برای سطح عمومی درک سیاسی جوانان هوادارش شاید کافی هم بود. دختران و پسران کم سن و سال انقلابی که همه ی دانسته شان از دین و سیاست، ولایت فقیه و جنگ نرم است. اما قطعا آدمهای باهوش تری هم هستند که این حرفها را نپذیرند. کسانی که در این دستگاه عریض و طویل، با چشمان تیزبین مسئول رصد آدمها و دسته بندی آنها هستند. ما که هیچ، کلا خارجیم از دسته بندی و جزء منحرفین هستیم(!)، ولی دوستان انقلابی دائم در حال نظارت شدن هستند. نمیشود کسی با همین انقلاب بزرگ شود و هوادار پیدا کند از برکتش، و بعد نخواهد در روز جزا(!)، حق انقلاب را ادا کند. نامردی، اصولا چیز بدی است و در عالم سیاست، خیلی خیلی بد! رضاامیرخانی شاید حساب این را نکرده بود. و هم حساب«شدید العقاب»و«سریع الحساب»بودن و حافظه ی قوی دوستان را!!!..

پنج  جانستان کابلستان با همین توجیه آبکی سکوت منتشر میشود و مطابق پیش بینی، دل خیلی از هواداران دل نازک(خصوصا با توجه با غلبه ی خواهران بر برادران در زمینه ی ادبیات انقلاب) را میبرد و آرامشان میکند. به خصوص با توجه به فقر شدید ادبیات انقلاب و نبودن هیچ کس دیگری نه در سطح رضاامیرخانی و نه حتا با فاصله ی زیاد از او. فقری که بعد از از دست رفتن نوری زاد و سید مهدی شجاعی و ابراهیم حاتمی کیا، شدیدتر هم شده بود. اینجا بود که انقلابیها پای بحث جذب حداکثری و دفع حداقلی را هم به میان میکشیدند تا کسی رضاامیرخانی را بی بصیرت و اخراجی نخواند. ولی آتش زیر خاکستر، بالاخره روزی زبانه باید میکشید. چیزی که البته از خیلی قبل ترش آدمهای باهوش تری نظیر روزنامه ی کیهان و سایت رجا و وحید جلیلی و جریانش فهمیده بودند. و مصاحبه ی امیرخانی با نسیم بیداری و حرفهای بی پرده اش، همان بادی بود که باید میوزید تا آتش زیرخاکستر روشن شود..

شش  حالا رضاامیرخانی آن چیز شبیه نقاب را کاملا کنار گذاشته. آن پوشش سکوت. میشود اینطور گفت، و میشود طور دیگری گفت و گفت رضاامیرخانی حالا تغییر کرده با رضاامیرخانی نویسنده ی داستان سیستان. او صراحتا از الگوی ترکیه میگوید و نظام را متهم به استبداد و میدان ندادن به آزادی میکند. حرفهایش واکنش سریع جریانات مختلف انقلابی را به دنبال دارد؛«خطر بزرگ؛ غول بزرگ ادبیات انقلاب و سوپراستار ما، از عقائدش برگشته و خارج شده از انقلاب، جوانان را دریابید». یک آب در خوابگه مورچگان کلاسیک. اینکه کسی که زمانی داستان سیستان را نوشته بود و رهبر را تا حد یک قدیس و معصوم بالا برده بود، حالا همین نظام را متهم به استبداد میکند. از رجانیور تا کیهان. همه شروع میکنند. و آنقدر دستپاچه که به کسی مطلب رجانیوز را میدهند بنویسد که هنوز نمیداند بیوتن که از مشهورترین کتابهای امیرخانی است، رمان است نه سفرنامه!!(ظاهرا رجانیوز به صورت قراردادی و عمومی کار میکنند نویسندگانش و کلا کارشان کوبیدن است، چه مخملباف باشد چه امیرخانی چه جرج سورس چه مشایی!) و بعد، بریدن ها شروع میشود. فضای این روزهای گودر و یا کامنتهای پای مطالب این را کاملا نشان میدهد؛«من فکر میکردم آقای امیرخانی آدم خوبیه. ولی ایشون یا بی بصیرت هستن یا منافق. من دیگه کتاباشونو نمیخرم و هدیه نمیدم»..

هفت  اما چرا رضاامیرخانی این کار را کرد؟ در ظاهر امر، به نظر اتفاق منطقی ای نمیآید؛ کسی که فعلا در همین سیستم هست و دارد استفاده اش را میبرد، لزومی ندارد خودش را مهره ی سوخته کند. مگر اینکه یک پارتیزان آرمانگرا باشد که رضاامیرخانی صاف همان اول روشن کرده آن نیست. و این امر رایجی است. از عطای مهاجرانی که در زمان وزارت دم برنمیآورد از ضدیتش، تا روزنامه نگاران اصلاح طلب که برای زنده ماندن مجبورند کتمان کنند عقائدشان را. پس چرا رضاامیرخانی یکهو همه چیز را به هم ریخت؟ به نظر من بر اثر یک سوء تفاهم؛ رضاامیرخانی برای خودش مخاطبی بیشتر و گسترده تر از انقلابیها قائل بود، روشنفکرها و جریان جدی ادبیات ایران. او خودش را جلال آل احمد میدانست. و این بزرگترین اشتباه رضاامیرخانی بود..

هشت  این یک واقعیت است که رضاامیرخانی با تمام خوبیها و قدرتش، در خارج از فضای گلخانه ای و حمایتی انقلاب، هیچ کجای ادبیات داستانی ایران نیست. نظرسنجیهای پایان دهه ی هشتاد مجلات روشنفکری و حتا نیمه روشنفکری و عمومی تر مانند چلچراغ، شاید گواه خوبی باشند. نظرسنجی از پنجاه شصت نفر از چهره های ادبیات برای انتخاب برترین آثار این دهه. به جز یک نفر، هیچ کس اسم کتابی از امیرخانی را نمیآورد. ما میتوانیم به فضای روشنفکری فحش بدهیم و آن را غیرواقعی و یک عالمه چیز دیگر که سی سال است جمهوری اسلامی میگوید بدانیم، ولی بالاخره این یک واقعیت است. رضاامیرخانی در آنها جایگاهی ندارد. و جنس فروش و مخاطب این را به راحتی روشن میکند. یا جوانان انقلابی، یا کتاب زرد خوانها به برکت خط عاشقانه ی کتابهایش. مخاطب جدی ادبیات در ایران، رضاامیرخانی را نمیخواند. به جز به عنوان یک نویسنده ی پرفروش برای یک تورق. بدون تعارف هم، رضاامیرخانی قصه نویس خوبی نیست. از مجموعه داستان اولش، تا حتا من او. مسئله ای که خیلیها به آن اعتقاد دارند. بحثی که البته میلی به باز کردنش ندارم. یکی از بینهایت اقبال های رضاامیرخانی در همین بود که مخاطبش از سخیف ترین سطح ادبیات شروع کرده بود و برای همین ضعفهای او را نمیتوانست ببیند. ولی مخاطب جدی نه. شاید رضاامیرخانی به چندمصاحبه ای که با او شده به این نتیجه رسیده باشد که نفوذ بالایی دارد. مصاحبه هایی از تمام طیفها. امری که به نظر من ناشی از نفوذ نیست، یکی ناشی از احترام ذاتی هرچهره ی معروف است که هر نشریه ای را خواهان مصاحبه اش میکند، حتا اگر مسعود ده نمکی باشد، و دیگری ناشی از همان مخالف خوانی ها. که طبعا نشریات«آن»وری به شدت مایل به ترویج و تبلیغ آدمی هستند که«این»وری بوده و حالا«آن»وری دارد میشود. یعنی اموری جنبی. نه به خاطر ذات خود او. شاید بهتر باشد رضاامیرخانی یکبار از بیرون به قضیه نگاه کند. تخمین بدی زده است که اگر اشتباه دربیاید، قطعا نتیجه ی بسیار تلخی برایش خواهد داشت. یک پایان به شدت زودهنگام.

آخر  و آینده؟ کسی نمیداند. که رضاامیرخانی، حالا به شدت پیونده خورده است با سیاست. یک بازی. که میتواند برنده داشته باشد، و میتواند فقط بازنده. این نوشته، از همین، فقط میتواند یک فرضیه باشد. که فارغ از اینها، رضاامیرخانی اساسا آدم پیچیده ای است. حتا اگر بخواهیم به باقی حرف و حدیثها نگاه نکنیم، همین که آدمی برای سفری سیاسی و نوشتن سفرنامه ای تبلیغی انتخاب شود و آن شدت رابطه ی نزدیک با عالی ترین نهاد قدرت را داشته باشد، ذاتا مشکوکیت و پیچیده گی برای او میآورد. رضاامیرخانی آدمی است که فارغ از اینها، شخصا دوستش دارم و حق زیادی بر گردن من دارد. و از همین هم، این نوشته به معنای ذم او نیست. که سبک زندگی هر شخص و سیاسی بودن یا نبودنش، انتخابی است که حق آن شخص است. ارادت منکه اصولا هم چیز مهمی نیست!- شاید به خاطر جزئیات کم و زیاد شود، ولی در نهان خودش باقی است..

---------------------------------------------------
24

جنگی که بود جنگی که هست: سهمگین بودن مواجهه باواقعیت
http://masih.ruhollah.org/1390/05/22/751/in-defense-of-amirkhani/

http://www.fardanews.com/fa/news/158258/سهمگین-بودن-مواجهه-با-واقعیت
 روح الله مسیح مهدوی-مرداد90

این چند روز، بعد از انتشار اظهار نظرهای آقارضای امیرخانی درباره وقایع سال ۸۸، بعضی دوستان به تکاپوی پاسخگویی به آن برآمده اند، که شدت این عکس العمل ها و ادبیات آنها قابل تامل است؛ فکر می کنم در این باره تذکر چند نکته برای رفقا خالی از لطف نیست:

یک؛ توقع نفاق که از جماعت ندارید؟، اصرار ندارید که جماعت را از ترس یا به طمع به نفاق بیاندازید تا جای دیگر بلایی بدتر سرتان بیاید؟؛ حال با این اوصاف، اگر رضای امیرخانی همین حرف ها را، که به آن ها ایمان دارد، سال ۸۸ می زد با او چه می کردید؟ آیا در این صورت هر چند ستایش برانگیز و قابل پذیرش نباشد، اما قابل درک نیست که چرا سکوت کرده است؟

دوم؛ از او ناراحتید، که چرا امروز، وقایع ۸۸ را شخم زده است؛ در حالی که خود دایم درگیر گذشته اید؛ در حالی که یکی از اتهام های متواتر تان، برای چارمیخ کردن منتقدین تان، به درست یا غلط، به راست یا دروغ، عملکرد و تفاوت رفتاری شان در سال ۸۸ است، چرا ایشان نباید این حق را داشته باشند تا از خود دفاع کنند؟ چرا ایشان نباید امروز که بالاخره، شما کمی از شوق پیروزی پایین آمده اید، و در مواجهه با خود کرده های بی تدبیر هستید، به شما یادآوری کنند که دیروز همین ها را به شما گفته اند و مجبور به سکوت شده اند؟
با چه رویی نامه های رضا گلپور را منتشر می کردید، که فلان نیروی سیاسی را برای همین حرف ها که در جلسه ای خصوصی گفته بود مجرم می دانستید؟

سوم؛ آیا به جای ضرب و شتم رسانه ای منتقدین تان، حال که به عمق نتیجه ی عملکردتان رسیده اید و نامش را جریان انحرافی گذاشته اید؛ لازم نیست کمی تجدید نظر کنید؟ امروز که فهمیده ایم، اصل بازی هر که با احمدی نژاد، نیست با هاشمی است، طراحی چه کسی بوده است؛ اینکه خود شما نیز، امروز به زعم ایشان، به خاطر مخالفت با معجزه هزاره سوم، بازی خوردگان هاشمی خوانده می شوید. آیا امروز لازم نیست، در دشمنانی که در این قاعده از پیش تعیین شده ساخته اید کمی تجدید نظر کنید؛ آقایان! برادران سوپر بصیر! ای افسران و سرهنگان و سرتیپ های جنگ نرم!!، لازم نیست غرورتان را بشکنید، لازم نیست اعتراف کنید به اشتباه؛ دشمنان امروز و رفیقان دیروزتان، نجیب تر از این ند که با شما، چون خودتان رفتار کنند. لازم نیست اعتراف کنید که دشمن سازی های تان، در قاعده بازی غول امروزتان بوده است، اما دلیلی هم برای ادامه این دشمنی وجود ندارد. [شرح و بسط این قسمت یک رساله مفصل می خواهد، ذکر مصیبت آدم هایی که به زور از جریان خودخوانده حزب الله بیرون نگه داشتید.]
آیا زمان تجدید نظر نیست؟

چهارم؛ جریان انحرافی: از آقا وحید جلیلی سراغ قضایای جشن نیمه شعبان شهرداری احمدی نژاد و هزینه میلیاردی ش و کشیدن قضایا به بیت و رهبری را بگیرید؛ از این که مشایی غول نوظهور امروز نیست، از همان اول از احمدی نژاد خواسته می شد وی را کنار بگذارد. با چه رویی، روی آنتن تلویزیون با افتخار از حمایت فرهاد جعفری سکولار، از احمدی نژاد می گفتید، و آن را نشانه شدت مهرورزی رئیس جمهور می دانستید و مکرر تیتر و متن رسانه های تان می کردید، که امروز از نشانه های انحرافی بودن دولت را حمایت وی می دانید؟ جریان انحرافی، همان «احفظ قائدنا خامنه ای» بود که «خامنه ای» ش را فاکتور می گرفت، که هم خرِ شما را داشته باشد و هم خرمای …

پنجم؛ برادران، بیایید بی تعارف باشیم؛ مشکل شما مشخص است. موقعیتی یافته بودید که دولت تک حزبی تان را حاکم کنید، منتقدین هم جناح تان را با برچسب بی بصیرت تخت دیوار کوبیدید؛ و انتقام دولت اصلاحات و خفقان ش برای حزب الله را از قرتی بچه های فوکولی کافه های خیابان انقلاب گرفتید. سرمست از قدرت یک شبه تان می تاختید؛ کسی از شما نپرسید چهارشنبه بعد انتخاب چه گذشت؟؛ آنروز که نمایندگان رهبری میرحسین را قانع کردند در برنامه زنده تلویزیونی طرفدارانش را به آرامش دعوت کند و حتی وقت برنامه نیز به او ابلاغ شد؛ چه شد، چه گذشت که برنامه بهم خورد؟ چه کسانی برای بازی هیجان انگیز حذف صد در صدی رقیب، رهبری را سپر خود کردند؟ چگونه پروژه ی چهارشنبه را مسدود کردند تا رهبری چاره ای جز خطبات ۲۹ خرداد نداشته باشد؟
مشکل شما این است، که این بازی به هم خورد؛ زیر یک پتو که رفتید، انشعاب کردید؛ در میزان بی بنیگی شما و ایشان تفاوت زیادی نیست؛ آن زمان که از ستاد لاریجانی ها رنگ عوض کردید، احمدی نژادی شدید، و از سردبیر رسانه ای می رفتید که رئیس سازمان جوانان شیراز شوید و از یک وبلاگ خبرنگاری به فلان جا رسید و … . چون شما زیادند؛ آنچنان که آنان که جریان انحرافی شان می خوانید؛ کوتوله هایی بودند که در زمان جنگ، حداکثر لطف شان، درآوردن لیست مایحتاج جبهه ها بود، و بعدها از بسیجی ها بسیج تر شدند؛ آنان که از فرط ناکارآمدی هیچ گاه جایگاهی مهم نیافتند (همه جا که دولت نبود، سپاه، شوراها، بیت، مجلس؛ کوتاه بودند، خیلی کوتاه)، به انتقام سالها از سلف خود ایستادند. آنان که از سردبیری یک روزنامه ضعیف و امنیتی –صفار هرندی- به وزارتی رسیدند که به گواه خود وحید جلیلی در آن شب سرد در فرودگاه مهرآباد، صد رحمت به مهاجرانی که حداقل یک فیلم جاودان چون بازمانده برای فلسطین از آن بیرون آمد.
درد شما، درد قدرت است؛ شما خود جریان انحرافی هستید.

ششم؛ در پایان درباره امیرخانی بیایید رو راست باشیم؛ شما امیرخانی را بزرگ نکردید، شما مصرف کننده تولیدات امیرخانی بودید؛ بسیاری از شما نوفرهیختگان، برای آشتی با فرهنگ مدیون «منِ او»، «از به» و «ارمیا» هستید. حوزه هنری هنوز برای کتاب «منِ او» به امیرخانی بدهکاری دارد، که وی باقی کتاب هایش را از بخش خصوصی منتشر کرد؛ امیرخانی، کوتوله نبود، توانش را داشت که امیرخانی شد؛ اگر به کسی مدیون باشد، بعد از استعدادش، به حاج آقا جواد اژه ای است (که ما هم برای اعتماد به نفس امروزمان مدیون اوییم)؛ اویی که به امیرخانی ها اول بار اعتماد کرد و قابله ی تولد ارمیا در نشر سمپاد شد؛ امثال شما توان داشتید، از شدت حسد اجازه تولد امیرخانی ها را نمی دادید.
بسیاری از شما، سطح فرهیختگی تان را مدیون یادداشت انتقادی از زاویه فرهنگ و اجتماع امیرخانی علیه دولت اصلاحات در لوح هستید. اگر خواست شما موثر بود، حسین قدیانیِ با ادب، امروز امیرخانی بود و شمقدری حاتمی کیا می شد.
امروز اگر امیرخانی ها و شجاعی ها و حاتمی کیاها اجازه ظهور داشتند، سطح دغدغه های شما از شدت بی فرهنگی و عدم اطلاع از هنر و معماری به کشف فراماسونری در مثلث و دایره های در و دیوارها تنزل پیدا نمی کرد؛ چه دنیای جالبی است، هر چند که ملاک حال فعلی افراد است؛ اما چگونه است که آنچنان که جنگ نرفته ها، از بسیجی ها بسیجی تر شدند؛ منتقدین بنیادین اصلاحات، امیرخانی ها، افروغ ها و خوش چهره، به دلیل انتقاد از دولت نهم، آنچنان بر زمین کوفته شدند که حتی … بگذریم؛ شما خوبید برادران؛ شما خیلی خوبید.

درهمین رابطه.
+ خلاصه مصاحبه رضا امیرخانی | فردانیوز
+ توجیه سکوت در فتنه ۸۸ پس از دو سال | رجانیوز؛ یاسر انصاری
+ سلام آقا رضای امیرخانی؛ حال شما چطور است؟ | تریبون؛ محسن بانژاد
+ آیا ما خیلی گاگول بودیم؟ یا نجابت حزب الله زیاد است | تاملات؛ مجید بذر افکن

پی نوشت.
من هم شاید سکوت ۸۸ آقا رضا برایم آزار دهنده باشد، ولی آن را می فهمم؛ ۸۸، آمدن حاج باقر که منتفی شد، ابتدا هندوانه در بسته میرحسین برایم، چون نسخه ارتقا یافته احمدی نژاد بود؛ از شدت حضور مشارکت و مجاهدین که در ستاد میرحسین سرخورده شده بودم، که در بحثی با آقا وحید جلیلی آخر به رای دادن به احمدی نژاد قانع شدم؛ همان جا از دفتر راه، با رفقا (که اکثریت ۸۴ به قالیباف رای داده بودیم) رفتیم میدان ولیعصر و تا نیمه شب پوستر دست گرفتیم و شعار دادیم؛ گذشت و انتخابات شد و آنچه پیش آمد؛ بسیاری از تظاهرات ها و درگیری ها را با حامد هادیان –سردبیر فردانیوز-، از همشهری راه می افتادیم؛ آنروزها قفل کرده بودم؛ نمی دانستم چه بنویسم از چه دفاع کنم؛ نقش احمدی نژاد در این بحران آنچنان شدید بود، که چیزی نمی شد گفت؛ سطح بطلان و کثیفی جریان سبز را بگذاریم کنار، میزان خشونت و گاه بی اخلاقی جریان خودی (که پیش از انتخابات نیز پا به پای سبزها در رسانه ها بی اخلاقی می کردند) دچار گیجی کرده بودم؛ خصوصا که دو تجربه متفاوت برخورد با وقایع ۱۸ تیر، در ناجای لطفیان و قالیباف، در برابرم بود. قلمم خشک شد و تا مدت ها راه نیافتاد، حداکثر توانی که می توانستم بگذارم، بحث های جدلی در شبکه های تنها بر سر صحت انتخابات بود و تبعات زدن زیر میز. باقی هر چه بود در خیابان بود. شاید اگر آقارضاها همان موقع حرف می زدند و سوپر بصیر ها خفه شان نمی کردند؛ امثال من هم به جز در خیابان بودن، تنها برای دفاع از نفس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، کارهای دیگری می کردیم؛ لکنت نمی گرفتیم.

---------------------------------------------------
25
یادداشت‌های پراکنده: کدام فرهنگ
http://m-sadegh.blogfa.com/post-192.aspx
محمدصادق علیزاده-مرداد90واقعا برايم محل سوال است و اين «واقعا» كه مي‌گويم يعني مبراي از سياست‌بازي‌هاي رايج اين روزها  حقيقتا ذهنم علامت سوال شده كه از ديدگاه رضاي اميرخاني، سيدمهدي شجاعي صراحتا اگر له يك كانديداي انتخاباتي وارد صحنه شود، سخن و حرف و حديث‌ش همچنان فرهنگي است اما نقد وحيد جليلي به رويكرد شجاعي، توهين يك عنصر درجه دوي سياسيِ در پوستين فرهنگ افتاده به اهالي اين قبيله است!

---------------------------------------------------
26
گوگل ریدر: امیرخانی و جذب حداکثری مرسوم
https://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/716bf92b8c9214c9
ساما-مرداد90

آن زمان که شور جوانی به سر داشتیم و داستان و رمان می خواندیم، یکهو در دست جماعتی کتاب نخوان و بیگانه از مطالعه [البته این صفت همگانی نیست اما صفت رایج است] که خود را حزب الله می نامند [ و من به شخصه به زندگی برخی شان غبطه می خورم و برخی را ....] کتاب منِ او را فراوان دیدیم. به طرز شگفت انگیزی. و در هر محفلی از محافل این جماعت می نشستیم گپ امیرخانی بود و من او و ارمیا و ....

می گفتند هری پاتر مردم شیطان بزرگ را کتاب خوان کرد، من می گفتم و می گویم امیرخانی جماعت موسوم به حزب الله را کتاب خوان کرد [ولو موقت] این مشاهدات ناقص من بود در میان جماعت قمی. 

من سی و چهار صفحه از من او را خواندم و دیگر هیچ گاه امیرخانی نخواندم، خوشم نیامد. همانطور که با ضرب و زور سووشون را تا صفحه چهل و هفت خواندم. درباره اش نمی توانم قضاوت کنم. اما روزگاری این جماعت به این فرد افتخار می کرد و کتاب هایش را طوری توی دست می گرفتند که نوانش رو به بیرون باشد.

حالا این آقا شده بی بصیرت، و بالا آمده از نردبان حزب الله و نمکدان شکن و ...
من کاری به سکوت و بی بصیرتی و هزار انگ دیگر ندارم. این آقا فکر کرده و به این نتیجه غلط رسیده، بروید قانعش کنید اگر می توانید اگر هم نمی توانید به امیرخانی و در کنارش به قالیباف و لاریجانی و اکبر هاشمی و بقیه فحش بدهید

خب این همان سیاست جذب حداکثری است دیگر. حرفم یک چیز دیگر بود.


---------------------------------------------------
27
گوگل ریدر: / به «رضا امیرخانی» که هرگاه حرفِ حق زده عده‌ای به هذیان‌گویی افتاده‌اند...‏
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/1ddbb7d691a0aaad
محمدمهدوی اشرف-مرداد90

سخنِ آن‌ها تو را غم‌گین نسازد،
عزت [و قدرت] همه‌اش از آنِ خداست و او شنوا و داناست.

|آیه‌ی ۶۵، سوره‌ی یونس؛ قرآن -کلامِ خداوند-/ ترجمه‌ی ناصر مکارم‌شیرازی/ پارس‌قرآن|‏+‏
---------------------------------------------------
28
آینده: داماد شهید آوینی رجانیوز را شست و پهن کرد
http://www.ayandenews.com/news/34619
حسین معززی نیا-مرداد90
پست من علیه رفتار احمدی‌نژاد مصداق فعالیت علیه نظام است؟ پس الان حرفهای اخیر رضا امیرخانی و سید مهدی شجاعی و بقیه‌ی منتقدان احمدی‌نژاد هم مصداق فعالیت علیه نظام محسوب می‌شود؟و همه‌ی ما داریم حساب بانكی‌مان را با فعالیت علیه نظام پر می‌كنیم؟ عجالتاً عرض می‌كنم كه حساب بانكی «پر» بنده تقدیم شما. همین فردا بیایید تحویلش بگیرید. كلش مال شما. فقط اجازه دهید من هم حساب بانكی شما را چك كنم تا مشخص شود چه كسی دارد پول مملكت را «حلالا طیبا» بالا می‌كشد. حاضرید این معامله را انجام دهیم؟
---------------------------------------------------
29
شماطه لحظه مقدر: این روزهای درویش مصطفا
http://shamate.bloghaa.com/1390/05/21/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%D8%A7/
radman-مرداد90

سخت است نوشتن. به خصوص برای سمپادی ها. خیلی زور زدم تا در مورد درویش مصطفای راهنمایی و ارمیای آمریکا رفته ی دبیرستان بنویسم. ولی خب سخت است توضیح رابطه ی دوره ی ما و امیرخانی، به خصوص اگر ادعای علوم انسانی هم داشته باشی. فقط می توانم بگویم که خوشحالم. خوشحالم از این که بالاخره امیرخانی به «رندانه گریختن» خود پایان داد. راستش را بخواهید یکی-دو صفحه ی ورد چرک کردم تا همین چند خط را بنویسم!

لینک ها ولی گویاترند.

---------------------------------------------------
30
گوگل باز: قلنبه بصیرت
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/7eb7c00c9493e72f
محسن بانژاد-مرداد90
اصلا این امیرخانی نویسنده مهمی نبود. یک عده با احساسات دخترانه آمدند کتابهایی را خریدند که نه ارزش ادبی داشت نه ارزش اجتماعی و فرهنگی. اصلا کتابهای این آدم به خاطر خریدهای حکومتی پرفروش شد.

شنیده ام امیرخانی ایده کتابهایش را هم می دزدیده. چهار تا ه محذوف رو هم حذف نکرده تبدیل به رسم الخط شده. بعد اومده راجع به ترکیه حرف میزنه.

-------

وقتی محمدرضا سرشار اینقدر گستاخ میشود که وزن ادبی هدایت را منکر شود (جدای از تفکر صادق هدایت) و بگوید او زبان مردم کوچه و بازار را هم نمیدانست و خودش را استاد سرشار صدا بزند در حالی که یک کتاب میانه فروش‌(!)‌هم ندارد دوستان ما که نه ادیبند نه نثر و نه نظم میشناسند می آیند امیرخانی را اینگونه به چالش (!)‌میکشند

---------------------------------------------------
31
بیایید بیایید: دو کلمه حرف حساب
http://omide-ma.blogsky.com/1390/05/23/post-296/
سینا-مرداد90

اظهار نظر رضا امیرخانی درمورد جریان انحرافی :

صادقانه بگویم که من جریان انحرافی را اصلا نمی‌شناسم. ما دو جریان داشته‌ایم. جریانی موافق آقای احمدی‌نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد. این دوجریان به هیچ عنوان دوقطب هم نبوده‌اند. غفلت رسانه و زیرکی احمدی‌نژاد و البته لجاجت بی جای بعضی از مخالفان او، این فضا را در انتخابات88 دوقطبی کرد. بسیاری از موافقان انقلاب اسلامی و دوستاران رهبر، جزو جریان مخالف احمدی‌نژاد بوده‌اند. حالا اما در جریان موافق احمدی‌نژاد، عده‌ای بعد از شش سال متوجه شده‌اند که مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند، برای همین جریان انحرافی را ابداع کرده‌اند تا در حقیقت، تصمیم‌شان را توجیه کنند.

فقط یک چیز درمورد این گفته ی امیرخانی میشه گفت: جانا سخن از زبان ما میگوئی.

---------------------------------------------------
32
حلزون‌های خانه به دوش:
http://doranegozar.blogfa.com/post-9.aspx
حمید جلالوند-مرداد90
ضد انقلاب و ضد ولایت و ...را میزنند دل زده شده ام.اصلا دلم میخواهد همه محفوظات رسانه ای و فرهنگی وسیاسی  ام با یک صدای تلق و تلوق عینهو پریدن حافظه رم کامپیوتر از ذهنم  خارج شود واندکی احساس آسودگی خیال وکدر نبودن ملال به ام دست دهد.اصلا چند روزی بود هوس رفتن به شمال ودیدن هوای سرسبزی آن مدهوشم کرده بود.چند روز دیگر میگذشت معتکف جنگل میشدم ویک ماهی در آنجا زندهگی منمودم. اصلا چه میگویم .. چند روز پیش که در پی عادات همیشگی به سایت رجا رفته بودم راستش اصلا حال و حوصله خواندن متن کاملی را هم ندارم فقط سرتیترها را نگاهی می اندازم .به یک تیتر برخوردم در مورد رضا امیر خانی بود مصاحبه ای کرده بو د با نشریه بیداری اسلامی. وحرفهای درگلو مانده اش را بعد از دو سال گفته بود .حرفهایی در مورد فتنه و سال 88و الخ.. توجهم را جلب کرد فوری به ارمیا.آی آر سرکی کشیدم ودیدم بعله،حضرت آقا افاضات فرموده اند!انصافا برخی حرف ها را زده بود که چندان حداقل برای من قابل توجیه نبود. یک حرف زده بود به وحید جلیلی که انصافا بی انصافی بود و اصلا خوشم نیامد راستش دلم سوخت دو عنصر فرهنگی انقلاب با این ادبیات به هم تیکه بپرانند...بر سر جریان نامه سید مهدی شجاعی در بحبوحه انتخابات به پرزدنت احمدی و نامه انتقادی وحید جلیلی به سید مهدی شجاعی بر سر چرایی این حرکت سید مهدی!وعدم بصیرتش.شور بختانه همه این پیغام پسغام ها به هم سر گشوده بود و در فضای مجازی نشر پیدا کرده بود.حرف رضا امیرخانی این بود:

 فضای سیاسی گاهی وقتها به شکلی دچار انسداد میشود که سیدمهدی شجاعی، وقتی به دغدغه همیشگی اش که اخلاق است، میآید و در فضای انتخابات راجع به موضوعی غیراخلاقی، که دست کم امروز غیراخلاقی بودن آن بر همه ثابت شده، اظهار نظر میکند و موضع میگیرد، یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، به خودش حق میدهد که به او توهین کند. 

    واقعا متاسفم که به جناب وحید جلیلی میگویی:یک آدم پولتیک درجه تو که در پوستین فرهنگ افتاده!!!یا وحید را نمیشناسی یا وحید را نمیشناسی!خارج از این دو رنج گفته ات نمیگنجد.میدانی چرا؟نمیدانی که !آخر آدم به برادر بسیجی معتقد به ولایتش این حرف را میزند ؟وحید از آن زمان که حتی بنده دیده به جهان گشوده ام کار به قول فرنگی ها روزنامه نگاری میکرده.یک ژورنالیست تمام عیار است.واقعا دلم از این حرفت یک جوری شد.به جان خودم من هردوی شما را به یک اندازه وزیاد دوست دارم و خواهم داشت.

امیرخانی باز در جایی دیگر حرفی میزند که دوباره موجب تعجب میشود.

رسانه ملی، احساس استبداد را به مردم انتقال می‌دهد. در این باره اتفاقا باید خیلی مصداقی صحبت کرد. صداوسیمایی که به دلیل موضع‌گیری سیاسی ولو نادرست آقای شجریان ، ربنای او را پخش نکند، دارد احساس انسداد در مردم ایجاد می‌کند. صداوسیما باید به قدری ربنای شجریان را پخش کند که عده‌ای از مخالفان سیاسی آقای شجریان، تحصن کنند برای عدم پخش آن و عاقبت رئیس صداوسیما بیاید و در دفاع بگوید که«ربنا» ربطی به اظهارات سیاسی شجریان ندارد. به این صورت می‌شود احساس انسداد را از بین برد. این صدا را نباید مسدود کرد. مسدود کردن این صدا، احساس انسداد سیاسی در مملکت ایجاد می‌کند.

 این حرفت را که رسانه ملی احساس استبداد را به مردم انتقال میدهد به گونه دیگری قبول دارم اما نه با پخش نکردن ربنای شجریان که پناهگاه فرهنگی اش شده بریتانیای کبیر.در هر صورت حرفت را الان زدی و ناطق بودن در زمان فتنه به قول خودت به زه حال است.بگذریم ..

میرسیم به خبر تحلیلی!سایت رجا .که بعید میدانم که مصاحبه تو با نشریه بیداری را تحلیل کرده باشند .یه گمانم آقای انصاری آن مطلب را نوشته بود.بیشتر به تخریب شبیه بود تا تحلیل.واقعا مطالب به شدت یک جانبه ای له ات نوشته بود با قلم خشم آلودش.فکر کنم که کمی فکر میکرد و کمی هم کظم غیظ و کمی هم انصاف و کمی هم به رفتار آقا با حتی دشمنان بد ذاتش اینگونه علیه یک نویسنده انقلابی حرف نمیزدید.در قسمتی از تخریب آورده است:

قفل كردن رضااميرخاني بر ماجراي ربناي شجريان هم جالب توجه است و به نظر مي رسد اين هم حرفي است كه بايد در سال 88 گفته مي شد. از سوي ديگر باز هم رد پاي اطلاق شخصيتي دوست صمصيمي و سبز اميرخاني در اين اظهارنظر ديده مي شود و شجريان بهانه اي بيش نيست كه در روز ديدار رمضاني رهبر انقلاب با هنرمندان: «از سيدمهدي شجاعي هم دعوت ميشود تا پشت تريبون حاضر شود. شجاعي كه ميآيد معذرت ميخواهد و ميگويد كه حالش مساعد نيست!» همه بايد در خدمت مجيد مجيدي و عبدالجباركاكايي و سهيل محمودي و سيد مهدي شجاعي و فاطمه معتمدآريا و شجريان و رضا اميرخاني و محسن مخملباف و حسام آشنا  و حميد فرخ نژاد و کامبوزیا پرتوی و منیژه حکمت و  پگاه آهنگراني و محمد نوري زاد و... وگرنه انسداد رسانه اي ايجاد خواهد شد!

واقعا متاسفم که به جناب رضا امیر خانی میگویید:محسن مخملباف و یا فاطمه معتمد آریا.خدا وکیلی این دو با هم قابل مقایسه اند.نه انصافتان را شکر.شما جناب آقای انصاری یا جناب رضای ما را یا نشناخته اید!یا نشناخته اید! خارج از این دو محدوده محدوده دیگری هم هست.خودت بگو!رضای ما از آن بدو تولد ما یک رمانسر انقلابی و البته حرف ای بوده وهست.خدا وکیلی نسبت دزد به رضا میدادید اینقدر ناراحت نمیشدم.

اصلا به قول یک نظر دهنده گان سایت رجا: مصاحبه اخیر امیر خانی افتضاح بود...درست...ولی بهتره سیاه و سفید به مسائل نگاه نکنیم...امیرخانی با مخملباف خیلی تفاوت داره. چرا اینقدر زود همه رو می خواهین از میدان این انقلاب و نظام بیرون کنین!!دهانت را گلاب.

القرض:داستان وحید جلیلی ،رضا امیر خانی ،سید مهدی شجاعی  را بدل نکنیم به سناریوی .خوب.بد.زشت. که ویکی پدیا درباره اش نوشته یکی از مشهورترین فیلم های وسترن اسپاگتی است و در سنه 1996..ما که فرهنگما ن وسترنی نیست ،هست؟

مواضع درست یا نادرست سید مهدی شجاعی و یا حرفهای احیانا نادرست رضا امیر خانی را دلیل بر خارج شدن از حدود بچه های انقلابی وخودمانی ندانیم.اینها هر سه اندوخته و ثروت های فرهنگی انقلابند.

نتیجه نهایی:شکی نیست که انقلاب اسلامی با پشت سر گذاشتن پیچ خم های متعدد و گاه سخت و پرشیب  دوران گذار  در همه جنبه ها که اکنون به جنبه فرهنگی اش اشاره شد به سر میبردو فعلا وقتها انرژی ها ،بحثها ، همین مجادله ها ،و ابراز عقاید ها،به قول یکی از دوستان ادیت ها نیاز است که یک تمدن که آن هم اتفاقا اسلامی است به پختگی برسد.و از نو پا بودت به جوانی و از جوانی به پیری و پختگی برسد.امیدواریم همه نقاد ها و سخنران ها نخبگان منصفانه بنویسند وبگویند عمل کنند .

 

گاهی وقت ها میشود که به یاد این حرف غریب عمیق ابراهیم حاتمی کیا می افتم که :

که ما بعد از سید مرتضی یتیم شدیم.یتیم فرهنگی


---------------------------------------------------
33
بیا تا برویم: کشکول
http://biataberavim.blogfa.com/post-260.aspx
محمدرضا باقری-مرداد90
چند حرف نيمه و نصفه دارم که يکجا مي زنم:

الف) ديدن مصاحبه اميرخاني با نسيم بيداري و آن حرفها و صحبتها خصوصا درباره جلو بودن ترکيه از ايران تا حد زيادي پست من درباره اميرخاني را تايييد کرد که از اين بابت ناراحتم.
---------------------------------------------------
34
سعی: انتظار بی جا
http://7saay.blogfa.com/post-597.aspx
...-مرداد90
چه انتظار بی جایی دارم من. کسی که نفهمید مشکل جنبش سبز چیست و چرا آمریکا و اسرائیل و باقی نظام سلطه از یک سو و دیکتاتوریهای رسوایی مثل عربستان از سوی دیگر حمایت اش می کردند، قطعا حالا هم می رود پشت سر آمریکا و اقمارش و عربستان و هم پیاله هایش و اسد را محکوم می کند و روز قدس که قرار بود نه غزه مهم باشد نه لبنان و جانش فدای ایران شود، برود در حمایت از وهابی های سوریه شعار بدهد و مسئله به این روشنی را نمی فهمد که چرا از بین این همه دیکتاتور جهان عرب، این یکی که از همه شان ملایم تر و از قضا حامی مقاومت اسلامی در منطقه است انتخاب شده برای نمایش خیمه شب بازی دفاع از حقوق بشر و حمله نظامی. از آن ابله ها یا خائن هایی که آرزوی حمله آمریکا به ایران را دارند انتظاری نیست. آنها که مملکت مستقل می خواهند چطور این خطرها را این مرزبندی ها را نمی بینند درد است.

کسی که نفهمید جنبش سبز پیش از انتخابات چه زاویه ای با آرمان های انقلاب اسلامی داشت و ندید پس از انتخابات چه بلایی نه فقط بر سر جمهوری اسلامی که بر سر امنیت ملی فارغ از نوع حکومت آورد، نباید تعجب کرد اگر تولد انقلاب اسلامی را در ترکیه!! هیچ جا هم نه ترکیه!! ترکیه ای که بیشتر مصداق اسلام آمریکایی و ملی گرایی توسعه طلبانه است، آن هم وقتی دارد با آمریکا برای سوریه خط و نشان می کشند ببینند و از میان  این همه مشکلات و گاهی افتضاحات ریز و درشت رسانه ملی و زاویه که چه عرض کنم تقابلش با آرمان های انقلاب اسلامی، مصداقش برای انسداد سیاسی، پخش نکردن ربنای شجریان باشد! انگار که همه ملت مثل این اقلیت روشنفکر مذهبی از خواب و خوراک افتاده اند و نفس شان تنگ شده از نشنیدن این ربنا.
---------------------------------------------------
35
خبرگزاری داش‌جویان ایران: رضا امیرخانی موجب شفافیت موضع ساکتین فتنه 88 شد
http://iusnews.ir/?pageid=132609&%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%81%D8%AA%D9%86%D9%87%20%D8%B3%DA%A9%D9%88%D8%AA%20%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85%20%DA%86%D9%88%D9%86...%E2%80%AC&1390-05-24
...-مرداد90
دو چهره سیاسی که به جهت سکوت در فتنه 88 یعنی شهردار تهران و رئیس مجلس که حتی پس از نماز جمعه تاریخی مقام معظم رهبری بر آتش تردید در انتخابات دمیده اند، بیشتر مورد تمرکز انتقاد دانشجویان است.

این انتقاد تا جائی پیش رفته است که رسانه های جبهه سکوت در فتنه، رویکرد جالبی را برای خدشه به اصل "اعلام مواضع صریح در فتنه ها" اتخاذ کرده اند.

1- این رسانه ها قصد دارند اینطور القا کنند که آنچه که به عنوان گفتمان سه تیر 84 با نماد احمدی نژاد سر کار آمد از اول اشتباه بود یعنی تایید جبهه "دیدید گفتیم".

2- فتنه 88 دعوای احمدی نژاد- هاشمی بوده و احمدی نژاد هم برا.ی کسب قدرت تمام مخالفین خود را به هاشمی گره زده است.

این رویکرد چند خاصیت برای سران این جبهه دارد اول اینکه در صورتی که اصل گفتمان سه تیر خدشه دار شود، در آن صورت موضع سکوت این افراد در قبال فتنه 88 نیز توجیه پذیر می شود و کسی نمی تواند این افراد را به جیره خوری از سفره حزب چندپهلویی محکوم کند و دوم اینکه این افراد وجیه المله می شوند و قدم به قدم راه برای حضور مجدد این افراد در انتخابات مجلس با علم مبارزه با جریان انحرافی فراهم می شود.

اتخاذ این سیاست تا آنجائی است که این مفهوم را سعی می کنند از زبان و حلقوم چهره هایی وجیه‌تر بیان کنند.

هفته گذشته مصاحبه ای از رضا امیرخانی که آخرین کتابش را در قالب سفر به افغانستان به چهار انتخابات بزرگ در منطقه خاورمیانه یعنی انتخابات ایران، افغانستان، عراق، لبنان اختصاص داده است، منتشر شد و بلافاصله این گفت‌وگو از سوی سایت هایی نظیر فردا و آینده پوشش داده شده بود.

این مصاحبه فارغ از آنچه که گفته شده است نشان داد امیرخانی صداقت را در کتاب خود به رتبه اکمال رسانده است چه اینکه وی در جانستان کابلستان عمیقا معترف است که آدمی سیاسی نیست! و به همین جهت برای فرار از پاسخ گویی در ایام انتخابات به قله دماوند پناه برده است.

موضع دلچسپ امیرخانی برای رسانه محمد باقر قالیباف اینگونه از زبان نویسنده کتاب جانستان کابلستان بیرون می آید: "غفلت رسانه و زیركی احمدی‌نژاد و البته لجاجت بی جای بعضی از مخالفان او، این فضا را در انتخابات88 دوقطبی كرد. بسیاری از موافقان انقلاب اسلامی و دوستاران رهبر، جزو جریان مخالف احمدی‌نژاد بوده‌اند. حالا اما در جریان موافق احمدی‌نژاد، عده‌ای بعد از شش سال متوجه شده‌اند كه مسیر را اشتباه رفته‌اند، جرات اعتراف به اشتباه را ندارند، برای همین جریان انحرافی را ابداع كرده‌اند تا در حقیقت، تصمیم‌شان را توجیه كنند."

امیرخانی نتوانسته است باور کند که دعوا در فتنه 88 اصل نظام و ولایت فقیه بود و نه احمدی نژاد –هاشمی چونهمانطور که خود در کتابش گفته آدم سیاسی نیست و شاید این تحلیلش از آنجایی ناشی شده است که امیرخانی ابراز عقیده کرده است که: "من هم شاید به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نقد داشته باشم، اما از استاندار آقای هاشمی كه تا روز آخر استاندار او بود، نمی‌پذیریم كه بیاید و دوره او را نقد كند. اگر این استاندار یك روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی از كارش استعفا می‌داد، به او حق می‌دادم تا پایان عمر ركیك ترین الفاظ را نسبت هاشمی به كار ببرد. همین طور كه امروز به دور و بری‌های آقای احمدی نژاد نمی‌توانم اجازه بدهم كه مانند ما كه او را نقد می‌كنیم، نقدش كنند. آنها در شرایطی كه همه انتقاد داشتند به احمدی‌نژاد، روش و منش او را پذیرفتند بنابراین امروز حق ندارند به او مثلا به دلیل نوع بركناری‌شان، بتازند."

امیرخانی فکر می کند: "تغییر در احمدی‌نژاد نیست. تغییر در گروهی است كه دیروز رای او را مورد تایید امام زمان می‌دانستند و امروز او را مشرك بالله می‌دانند. تغییر مال این آدم‎هاست كه موضوعی غیر مقدس را مثل این جور سیاست‌ورزی‌ها را پیوند می‌زنند با مقدسات. چه در روزگار بالاكشیدنش و چه امروز در روزگار پایین كشیدنش. اتفاقا بسیاری از اموری كه امروز به احمدی نژاد نسبت می‌دهیم، حقش نیست."

گفتنی است چنین رویکردی بارها از سوی این رسانه ها تکرار شد تا جائیکه چند روز پس از انتشار مصاحبه امیرخانی، سایت فردا منتسب به محمد قالیباف مدعی شد: اصل بازی 88 هر که با احمدی نژاد، نیست با هاشمی است، بود و کسانی که حامی گفتمان سه تیر هستد به خاطر مخالفت با معجزه هزاره سوم، بازی خوردگان هاشمی خوانده می شوید.

این درحالی است که سال 84 و 88 این گفتمان انقلاب اسلامي بود که رأي آورد نه اشخاص و افراد اما امروز اگر انتقاداتي به احمدي نژاد وارد است برخي مي‌خواهند نتيجه بگيرند كه آن گفتمان غلط بود.
---------------------------------------------------
36
گوگل ریدر: سید محمد موسوی
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/3b0805ae9d1c5266
مرداد90
رضا امیرخانی مسلمان است امامت را قبول دارد معاد را قبول دارد ولایت مطلقه فقیه را قبول دارد ظواهرشریعت را رعایت می کند...
دل سوز انقلاب ومیراث امام است
قطعا سلایق سیاسی دارد که ناشی از نگاه او به فرهنگ و .. باشد
وممکن است با سلایق برخی حزب الله نماها نسازد
اقتدا به امیرالمومنین چه اقتضایی دارد؟!
هنگام فتنه از همه انتظار داریم بر کرسی هدایت مردم بنشینند و حالا که نشسته اند و نظرشخصیشان را گفته اند از کوره در می رویم؟! در حالی که با این نظر شخصی هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و شان نظام مقدس جمهوری اسلامی بالاتر از این است...
****
امیرالمومنین علیه السلام: کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب.
****
ملاك موافقت و مخالفت، صراط مستقيم حق است، اسلام است، تشرع است، تدين است، پايبندى به مبانى انقلاب است، پايبندى به آرزوهاى امام و اهدافى است كه امام ترسيم كردند؛ مقابله‌ى با مستكبرين است، بدبين بودن به مستكبرين است. يعنى بدانيم كه دشمن ما كيست. اينجور نباشد كه ما با رفيق و برادر خودمان كه مثلاً اينجا نشسته، بنا كنيم مخالفت، اما دلمان با آن مستكبر، با آن بى‌حياى مخالف همراه باشد، از او كمك بخواهيم، به او اعتماد كنيم؛ اينجورى نباشد.
بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى‌
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10141
یعنی فکر می کنند اینقدر ستون های نظام و پایه های بصیرت مردم سست است که با یک مصاحبه رضا امیرخانی بلرزد
یا از فرط بی کاری به او حمله می برند...
(جملات بالا را دوباره با فرض این بخوانید که امیرخانی در ان مصاحبه حرف های صد در صد غلطی زده... که البته واقعا این گونه نیست)
---------------------------------------------------
37
رجانیوز: ارمیا ارمیاست
http://rajanews.com/Detail.asp?id=99132
http://shiraze.ir/sysnews/cid/13666/%D8%A7%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D8%8C_%D8%A7%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7_%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html
سید مهدی فاطمی صدر-مرداد90

نسبت ارمیا و عمار، نسبت مؤمنان سنتی و نهضتی است؛ نسبت قاعدین و مجاهدین. آن چه موقف ارمیا است، برای عمار معبر است و هم‌این است که ارمیا هم‌واره از مسیر پایان‌ناپذیر نبرد عمار و عمرو غائب است؛ فرقی هم نه‌می‌کند که عمرو، عمرو بن عبدود در هنگامه‌ی خندق باشد یا عمرو بن عاص در فتنه‌ی صفین.

ارمیا اسوه‌ی مؤمنان سنتی است؛ پیام‌بر اهل تسلیم. نسل ما البته مسلمانان سنتی، شیعیان سنتی، و حتا منتظران سنتی را می‌شناسد؛ انقلابی‌های سنتی اما اتفاق تازه‌یی است. ارمیا دو دهه پس از نوزایی در انقلاب ایران، تازه دو سال است که راه خود را می‌رود و این روزها هنوز به فراوانی ربیع، عمار و حتا عمرو پنداشته می‌شود؛ واقعیت اما این است که ارمیا، ارمیا است.

اسلام برای مسلمان‌های سنتی هم‌آن نهضت پیام‌بر اعظم، صلی الله علیه و آله، است که با رحلت ایشان در سنتی ایستا تمام می‌شود؛ هم‌آن تاریخ بسته‌یی که گاه از آن به "سنت سلف صالح" نیز تعبیر می‌شود. برای قاعدین صدر اول، اسلام سنتی است که از نسل صحابه به نسل‌های پسین به ارث می‌رسد، و نه این که در آن نسل‌ها امتداد داشته باشد. با این تلقی اینان خود را اهل سنت می‌خوانند و معتقدان به امتداد نهضت محمدی در نهضت علوی تا نهضت مهدوی را اهل بدعت خطاب می‌کنند.

مذهب شیعه نیز البته از قعود در امان نه‌بوده است. شیعیان قاعد در مقاطع مختلف با تمسک به سنت سلف پشت امام حاضر را خالی کرده‌اند، و با رحلت ایشان در پیشینه‌ی چهار و شش و هفت امام ایستاده‌اند و منکر ادامه‌ی نهضت بوده‌اند. نمونه‌ی معاصر و مشهور منتظران اهل سنت (قاعد) هم انجمن حجتیه است؛ که در سنت انتظار در عهد غیبت صغرا ایستاده است و انتظار پویا، انقلاب، را بدعت می‌داند.

با این توصیف، رصد تاریخی اهل سنت چندان دش‌وار نیست، و کافی است مقاطع ممتد نهضت را از پی هم به‌آوریم تا نشان دهیم که هر یک در کدام مقطع دچار قعود شده است. آن چه دش‌وار است و بصیرت و صبر بس‌یار می‌طلبد، رصد و رجم قاعدین معاصر است؛ چه تا رسیدن به نقطه‌ی عطف فتنه، ارمیا مدعی هم‌آن پیشینه‌یی است که عمار معتقد به آن است؛ جز آن که ارمیا آن را سنت و میراثی تاریخی می‌خواند که باید از آن صیانت کرد و عمار نهضت و مسیری اکنونی می‌داند که مجاهدت ما را می‌طلبد.

دش‌واری دیگر با مؤمنان سنتی آن است که ایشان هر چند قاعدند اما ساکت نیستند. ربیع (ربیع بن خیثم) زاهدی است که به واسطه‌ی نسبتی که با معاویه دارد یا به واسطه‌ی بصیرتی که نه‌دارد، امام،‌ علیه السلام، را رها می‌کند و به جایی میان هرات و مرو می‌رود تا دور از فتنه ذکر به‌گوید. ارمیا اما به صفین می‌آید و با استناد به سنت نبوی (جهاد تنزیلی) امام را به حکمیت می‌کشاند و تمام تبیین عمار در باره‌ی "جهاد تأویلی" راه به جایی نه‌می‌برد.

ارمیا البته عمرو را باطل می‌داند، اما عمار را نیز بر صلاح نه‌می‌یابد؛ عمار رفیق سلیمی است که پایان نهضت موسا، محمد، علی و خمینی، سلام الله علیهم،‌ و آغاز اسارت بابلی پس از ایشان را باور نه‌دارد، و بی‌هوده در رکاب یوشع، علی،‌ حسن و خامنه‌یی یقه می‌دراند. تکلیف ارمیا اما صیانت از حقیقت مکتوم و سنت محتوم الاهی در اسارت اهل اورشلیم است؛ اگر چه به بهای نهضت اکنونی عمار تمام شود؛ و هم‌این است که ارمیا همیشه در به‌زن‌گاه نبرد عمار و عمرو با پالهنگ تسلیم بر دوش در میان لشکر ظاهر می‌شود.

ارمیا (ירמיהו) پیام‌بر تسلیم است، و روایت او طی هزارها از فقرات تورا، تا مباحثات سقیفه، تا مکاتبات کوفه، تا استدلال‌های حجتیه، و تا رمان‌های دهه‌ی هفتاد و هشتاد شمسی تغییری نه‌کرده است: اهالی اورشلیم قوم برگزیده‌ی خدا بودند که پس از وفات موسا به معصیت دچار شدند و اسارت بابلی بر آن‌ها نوشته شد؛ حال نجات آن‌ها در ترک جهاد و تسلیم به رومیان است. ارمیا خود اول کسی است که ترک نهضت می‌کند و پالهنگ (یوغ) اسارت بر دوش می‌نهد.

من البته تردید نه‌دارم که سفر (ספר) ارمیا توهمات یک رمان‌نویس است؛ هر چند ما این داستان را الهام الاهی می‌دانیم و باورش کرده‌ییم؛ اما هم‌این یک‌دو سفر (فصل)  کافی است تا بنی‌اسرائیل هفتاد سال بی‌وطن (بی‌وتن) شوند، و این سان عمرو از داستان‌های ارمیا بهره‌ها برده است: داستان تقدم شیخین، داستان قتل عثمان، داستان امامت اسماعیل، داستان شکست قیام در غیبت، داستان دعوای فرقه‌ی مشائی و موسوی.

ارمیا پیام‌بر بی‌وتن‌ها است؛ بی‌وتن‌ها هم‌‌آن‌هایی هستند که داستان‌های ارمیا و مشیت اسارت انقلاب اسلامی را باور کرده‌اند؛ بی‌وتن‌ها انقلابی‌های سنتی‌ هستند؛ جریانی که با رحلت حضرت روح‌الله ایستاده است و بسنده کرده است به سنتی میان خرداد 42 تا خرداد 68، و پس از آن برای انقلاب امتدادی نه‌می‌شناسد؛ دست بالا امیدوار است که انقلاب در نیویورک، بیروت یا اسلام‌بول از نو زاده شود.

شانزده سال ابتدای نهضت روح‌الله و هشت سال جنگ پس از آن مهم‌ترین اتفاقاتی بود که طی سال‌ها صف مجاهدین از قاعدین را جدا می‌کرد؛ یعنی شاخص ما برای سنجش افراد نسبت‌شان با این اتفاقات بود. حال اما مواجه با کسانی هستیم که برای انقلاب جنگیده‌اند و درباره‌ی جنگ سروده‌اند و روح‌الله را به رمان آورده‌اند، اما با اکنون انقلاب هم‌راه نیستند؛ این‌ها هم‌آن‌هایی هستند که در اعتقاد به شمشیر صبح صفین و کلاش شب مرصاد با ما هستند اما به زنجیرمان در عصر عاشوراء اعتقادی نه‌دارند.

به روایت ارمیا، آخرین شهید جنگ سهراب تهران‌چی است که در نبرد مرداد تمام می‌شود و پس از او دیگر کسی شهید نه‌می‌شود؛ ارمیا هم در مرداد 67 تمام می‌شود و به روایتی در خرداد 68. هر چه هست، برای انقلابی‌های سنتی، انقلاب با دفن حضرت روح‌الله می‌ایستد و از آن پس دوره‌ی اسارت است و هر که شهروند شیطان بزرگ (مدرن) نه‌شود سر از قندهار (طالبان) در می‌آورد.

این یعنی، امتداد انقلاب به روزهای دهه‌ی هفتاد و هشتاد و بعد شمسی خلاف سنت است؛ و بدعتی است که شیعیان خامنه‌یی نهاده‌اند. و آن‌ها که عصر عاشوراء با زنجیر در خیابان بودند عمارهایی بودند که مشیت الاهی در اسارت به عمرو را نه‌پذیرفته بودند؛ یعنی فتنه‌ی سال هشتاد و هشت برادرکشی بود؛ یعنی خون امیرحسام ذوالعلی در دعوای نفتی سه‌لتی‌ها بر زمین‌ ریخت.

واقعیت اما این است که سفر ارمیا  اسرائیلیات قاعدین است؛ مثل توبه‌ی نصوح، مثل سانتا ماریا، مثل زخم و نمک، مثل بی‌وتن، مثل چهل سرباز، مثل سال‌های تاکنون، مثل فرزند صبح، مثل عبور از بحران، مثل موج مرده، مثل رجزمویه. این‌ها داستان‌های اهل سنت است؛ افسانه‌هایی که از سامری‌ها تا سلفی‌ها تا اسماعیلی‌ها تا حجتیه‌یی‌ها تا بی‌وتن‌ها نسل به نسل به ارث رسیده است. روایت اهل نهضت اما حدیث عمار است: کل ارض کربلاء و کل یوم عاشوراء...

کد خبر:99132 -

---------------------------------------------------
38
روزنامه کیهان: تکرار مطلب رجا نیوز
http://www.kayhannews.ir/900526/9.htm#other1101
یاسر انصاری-مرداد90
---------------------------------------------------
39
خاطرات آشفته یک ذهن کوچک : 56
http://themeinside.blogfa.com/post-57.aspx
...-مرداد90
راستی یه حرفی امیرخانی اومد زد بعد 2 سال. این که حرفاش خوب بود یا بد رو کاری ندارم که البته به نظر من یه تیکه هاییش کاملاً درست بود. ولی چیزی که وجود داره و تک تک سلول های مغزیم نمی تونه هندلش کنه تغییر نظر افراده. فردی که مثلاً نمونه یه آدم بافرهنگی و ولایی و نمی دونم هزار تا نکته مثبت دیگه ای هست و میاد و یه چیزی می گه که مثلن به مذاق آقایون و خانوم ها خوش نمیاد و اون وقت سیل نقد و تحلیل هاییه که جاری می شه و در نهایت اون فرد رو از لیست خوب ها به بدها و تریتورها منتقل می کنه. واقعاً نمی کشم دیگه چه جوری یه فردی با یه اظهار نظر از فرد محبوب می تونه به فرد منفور تبدیل شه یا مثلن با خط دهی یکی، آدما وقتی اسم یکی رو می شنون کهیر بزنن (البته اون یه نفر هم معلومه چه کسی می تونه باشه). فکر که نه مطمئنم از این پدیده ها ما فقط تو ایران می بینیم. حالا هی بیا مشکلات رو تقصیر امریکا و انگلیس و اسرائیل بنداز... ---------------------------------------------------
40
عینکی: اظهار نظرهای غیر کارشناسانه به قول خود امیرخانی
http://eynaki.persianblog.ir/post/513
...-مرداد90

این لینک را که خواندم. معنی نوشته ی زیر را خوب فهمیدم:

http://7saay.blogfa.com/post-597.aspx

(بخشی از نوشته)

کسی که نفهمید جنبش سبز پیش از انتخابات چه زاویه ای با آرمان های انقلاب اسلامی داشت و ندید پس از انتخابات چه بلایی نه فقط بر سر جمهوری اسلامی که بر سر امنیت ملی فارغ از نوع حکومت آورد، نباید تعجب کرد اگر تولد انقلاب اسلامی را در ترکیه!! هیچ جا هم نه ترکیه!! ترکیه ای که بیشتر مصداق اسلام آمریکایی و ملی گرایی توسعه طلبانه است، آن هم وقتی دارد با آمریکا برای سوریه خط و نشان می کشند ببینند و از میان این همه مشکلات و گاهی افتضاحات ریز و درشت رسانه ملی و زاویه که چه عرض کنم تقابلش با آرمان های انقلاب اسلامی، مصداقش برای انسداد سیاسی، پخش نکردن ربنای شجریان باشد! انگار که همه ملت مثل این اقلیت روشنفکر مذهبی از خواب و خوراک افتاده اند و نفس شان تنگ شده از نشنیدن این ربنا.

 

1. جایی در گودر خواندم که آنهایی که نقد می کنند امیرخانی را به خاطر این اظهار نظرها حسودند و این حرف ها. مطلقا مخالفم!

2. توجه بیش از حد به گفته های امیرخانی را به همان دلیل که خودش در ابتدای جانستان کابلستان می گوید در مورد علی پروین و حاج منصور ارضی و ... بی دلیل می دانم.

3. هم چنان اعتقاد دارم که اعتبار گرفتن از ارزش های نظام اسلامی بسی (تاکید می کنم بسی) برتر از اعتباریست که از ایرانی بودن نشات بگیرد. و لذا معتقدم پخش نشدن ربنای شجریان هیچ هیچ هیچ نشانه ای از انسداد نیست. و خاطر نشان می کنم که 20 سال بعد ربنا می ماند با صدای هر کسی ولی بچه های ما شاید حتی ندانند که شجریان زمانی ربنا خوانده و هیچ حس انسدادی هم ایجاد نشود. میخواهم بگویم انسدادی این چنین القایی ست و ریشه ای جز تلقین ندارد.

4. اگر واقعا امیرخانی فکر کند که جریانات فتنه ی 88 صرفا در جهت مخالفت و موافقت با شخص احمدی نژاد رخ داده ترجیح می دهم در ذهنم واژه ی متعهد را که در توصیف او اول متن خبر آمده نخوانم. تعهد به نظام اسلامی حداقل چیزی که می آورد بصیرت است  و ولایت پذیری. کدام ولایت پذیری ست که حرف مرشد خود را که این قصه در بستر انتخابات رخ داد و الا خیلی قبل تر ها برایش برنامه ریزی شده بود بشنود و .....نشنود؟!



---------------------------------------------------
41
دیوانه 83 2: حال، حال ندارم، خدا را شکر که کسی را ندارم جز شما
http://divane83-2.persianblog.ir/post/119
امیرحسین مجیری-مرداد90
بحث رضا امیرخانی هم هنوز داغ است. این که امیرخانی چه کرده، همه را دیوانه کرده! دیروز متن مصاحبه ی نسیم بیداری با امیرخانی را کامل خواندم و نفهمیدم دقیقن چه فاجعه ای در سخنان امیرخانی رخ داده که دوستان این جوری جوش آورده اند! چون از مواضع امیرخانی اطلاع داشتم و با این که حرف های اخیر این آدم فرهنگی برایم شیرین بود اما جنس حرف ها همان هایی بود که بود. عوض شدنی در کار نبود. مواضعش را پیش از این هم تکرار کرده بود. باید در این باره هم چیزی بنویسم.
---------------------------------------------------
42
یادداشت های حدیث: امیرخانی بالای دار می‌رود
http://enekasmah.parsiblog.com/Posts/28/%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A+%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%8A+%D8%AF%D8%A7%D8%B1+%D9%85%D9%8A%D8%B1%D9%88%D8%AF/
عصر حدیث-مرداد90

نمی دونم قضا و قدر بود  یا چیز دیگه که چند پست درباره کتاب خوانی و البته امیرخانی نوشتم
و عجیب تر اینکه این روزها حسابی دارند درباره امیرخانی بحث میکنند، حالا این رو از کجا فهمیدم !! باز هم به رسم قضا و قدر وارد برخی وبلاگ ها شدم و مطالبی پیرامون این نویسنده خوندم  !!

وارد وبلاگ طلبه ضد شدم که با این تیتر روبه رو شدم  ( سکوت و سیاست ؛ رضا امیرخانی چه دارد میکند با خودش ؟؟ )
طلبه ضد می گوید : رضاامیرخانی آن سبک انقلابی که همه فکر میکردند نیست.
طلبه ضد امیرخانی رو به دو دسته تقسیم میکند می گوید : امیرخانی قدیم ! امیرخانی جدید!
می گوید : قضیه از دو سال پیش شروع شد ( خوب الان سال 90 هستیم دو سال پیش یعنی چه سالی ؟ )
البته طلبه ضد یه تقسیم بندی دیگه هم در این نوشته کرده ! محمدرضا سرشار پشتیبان نظام و سید مهدی شجاعی پشتیبان مخالفان .
طلبه ضد میگوید : امیرخانی مخاطب بسیاری دارد ، رضا امیرخانی یک ستاره ی بی چون و چراست !.........  رضاامیرخانی میشود یک ستاره. و میرسد به این فروش میلیاردی؛ نیم میلیون نسخه ........نفوذ در یک نسل. همین رضاامیرخانی را یک مسئله ی مهم میکند. همین کثرت هوادار.
طلبه ضد میگوید : امیرخانی گذشته ی پرباری دارد که حفاظ است برایش !( مثال میزند از داستان سیستان ).
ماشاءالله متن خیلی طولانیه و چشماماز بیخوابی داره بسته میشه !!
می خوام نظرات دوستان درباره یادداشت طلبه ضد رو هم بیارم از موافقان و مخالفان این نوشته !
آیه نوشته : نمیفهمم چرا تیتر مطلبتان را اینقدر سیاسی جنایی انتخاب کرده اید؟!! به خصوص آن دوتا علامت سوال بعدش که کلی مخاطب آگاه را به فکر فرو میبرد! امیرخانی با خودش کاری نمیکند دوست عزیز. این ماییم که داریم سر خودمان بلا می آوریم. با این ذهن و هوای مسمومی که تنفس میکنیم و به خودمان اجازه میدهیم از سکوت و کلام هرکس له و علیه هرچیزی یک فاجعه خلق کنیم.
هنوز بیدارم !  ف نوشته : مسئله اینست که رضا امیرخانی از همان اولش هم نویسنده خیلی خوبی نبود.
پیغام ها زیاد است و نمی دونم چرا من خوابم میاد !!!
خانم شمعدانی هم میگوید : این اقا یه نویسنده معمولیه....چه اهمیتی واقعا داره که چی فکر می کنه؟
حالا که دارم نوشته رو چک میکنم میبینم خیلی نوشته ام می گوید !! خوب چه کنم ؟ اینجوری شما نمی فهمید بالاخره من کدوم طرفیم !!!!!!
این را هم گرگ نوشته : امیرخانی در جوابِ سوالِ یکی از مخاطبانش پیرامونِ مسائلِ بعد از انتخابات و موضع گیری اش، دقیقا همین حرف را زد که من کارم ادبیات است و در همین حیطه کار میکنم و حرف میزنم. و موضعِ ما هم مشخص است، حفظ تمامیتِ ارضی و ...!
می خواهم به عدالت رفتار کنم ! بذارید چند تا از پیامهای خوب دوستان رو هم بذارم ،
این رو غیر منتظره میگه : نه اون موقعی که بعضیا از سکوت امیرخانی گلایه می کردن به نظرم گلایه شون به جا می‌اومد، نه حالا به نظرم این حرفهاش تغییر موضع محسوب میشه. سکوت حق هر آدمیه. گاهی اوقات حتی وظیفه ست. برای آدمایی که برای جمع بندی اوضاع اطرافشون نیاز به وقت دارن، حتی اگه تا آخر عمر به هیچ جمع بندی خاصی نرسن. یا حتی وقتی جمع بندی هم هست اما شک و مصلحتی وجود داره.


دیگه خوابم میاد ، من میرم بخوابم شما هم خودتون سربزنید به وبلاگ طلبه ضد و خودتون نوشته ی ایشون رو تحلیل کنید.


پایین نوشت : من نه این نوشته طلبه ضد رو تایید میکنم و نه رد .  حرفهاشون گاهی درست بود و گاهی نادرست ، تحلیل نوشته با خودتونه .

---------------------------------------------------
43

http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/be1788b2a03964da

و امیرخانی را باید گفت : تمّت .. آقارضا خدانگهدار!

 

بسم الله

امیرخانی برای من یک اسطوره بود در استعاره ها و تمام اطلاعات عمومی اش ... عاشق کنایه ها و ایهام و ایجاز ها و معجزات قلمی اش بودم... امیرخانی برای واقعا امیرقلم بود نشده کتابی نوشته باشد .. مقاله ای نوشته باشد و نخوانده باشم و حداکثر اینکه نداشته باشمش.. رضای امیرخانی .. برایم تک بود ..تک تک زمانی که حالم بهم میخورد از رمان و مخصوصا رمانهای خارجی زمانی که بلد نبودم نوشتن را حداقل یادم داد...


---------------------------------------------------
44
اسنادش هم موجوده!
عینا به نقل از سایت ارمیای رضا امیرخانی:
http://ermia.ir/Contents.aspx?id=289

========================================
369
مدرسه ما: اندر حكايت آن عبارت كه فرمود
http://madreseyema.blogfa.com/post-266.aspx
دانشطلب-ارديبهشت 88
روش های نوشتنی به تازه گی باب شده است که واقعا نوعی «جنون جدا نویسی» به حساب می آید و صدقه سر نویسندگانی مثل رضا امیرخانی (که استعداد خاصی در سرایت دادن بیماری پسا تجدد گرایی به ادبیات و سنت نوشتاری ما دارند) محسوب می شود، اکثر اینها چون کم مایه اند و حرفی برای گفتن ندارند برای باز کردن عقده تفاوت، زبان را بازیچه قرار می دهند و با رسم الخط بازی می کنند، یعنی هم زیبایی نوشتاری را زائل می کند و هم روان خوانی را با دشواری مواجه می کنند و البته هر عاقل کهنه کاری هم که بهشان انتقاد می کند با فرار کردن و یا قیافه گرفتن جوابش را می دهند.
========================================

ـ این را برای آتشین مزاج های سانتی مانتالی که حالا مدعی شده اند نقد و تعریض به بت ادبی شان جنبه سیاسی دارد اینجا آوردم، که تنها شمه و اشاره ای است از آنچه در رد و نکوهش حضرت بت شان در اذهان و اقوال بوده است. یادآوری باشد بر اینکه فلانی نه مایه ادبی دارد و نه شعور سیاسی، حالا اگر یک چیزهایی عنوان نمی شد و نمی شود لابد دلایلی هست، خلاصه موضع فقرا مشخص است و اسنادش هم موجود!
---------------------------------------------------
45
پی نوشت : همه حرف های من برای رضا امیرخانی
http://peynevesht.ir/post/110
مسعود-مرداد90

+ : این «من» قرار نیست چیز خاصی باشد، فقط و فقط محدود کردن نوشته ی زیر به یک «من» است؛ نه چیز بیشتری!

اولین بار به گمانم دوم راهنمایی بودم – حدود 7-8 سال پیش- که چند داستان از ناصر ارمنی خواندم، بدون اینکه بدانم امیرخانی کی هست! بعدتر – احتمالا کمتر از یک سال بعد- داستان سیستان را با چندین پرش چندین صفحه ای! چند تجربه ی ناتمام در خواندن «ازبه» و بالاخره یک تجربه موفق در خواندن «ناصر ارمنی» هم در اول دبیرستان به دست آوردم.خوانش «ارمیا» و «من او» هم برمیگردد به همان سال! سال 87 «بی وتن» و بالاخره سال 90 خوانش کامل «ازبه» و بعد از آن هم «نفحات نفت» و «جانستان کابلستان» !

همه اینها را به خاطر این نوشتم که دوست داشتم یادی از چند سال پیش بکنم و شاید هم به خاطر اینکه به خودم حق بدهم برای نوشتن اینهایی که دارم می نویسم!  حق منِ عالم را ول کرده ی چسبیده به دنیای خودش! حق منِ دست به قلم نبرده! حقِ منِ شاید بی ربط با امیرخانی!

رسانه ها و اینها سنگ خودشان را به سینه می زنند، امیرخانی با راه و پنجره که مصاحبه نکرده است، با نسیم بیداری مصاحبه کرده! برای من هم که هر هفته پنجره می خرم و هرازچند گاهی که هیچ وقت منظم نبوده،راه ، سنگین بود که اسم امیرخانی را روی قاب نسیم بیداری ببینم! از آن تعصب های بیموردی که صرفا به خاطر «ارمیا» و «علی فتاح» توی آدم ایجاد شده، نه «رضا امیرخانی» ! مثل همان تعصباتی که روی سید مهدی شجاعی داشتیم!

عالم عجیبی است این نویسندگی! تو را به خودت نمی شناسند، به دست پروده ی قلمت و دلت می شناسند ! همه این گرفتاری ها هم از جایی شروع می شود که خودت با دست پروده ات فرق داشته باشی!

رسانه ها سنگ خودشان را به سینه می زنند و ما هم سنگ خودمان را! سنگی که من به سینه می زنم از جنس گلایه هایی است که این روزها زیاد می شنویم. از جنس گلایه های از فرهنگ و سیاستِ قاطی هم شده! درست مثل آب و روغن که نچسب همند! وقتی هم جدایشان کنی هیچ کدام به درد نمی خورند! آدم نا امید می شود از اظهار نظر های نچسبی که آدم را یا همین آب و روغن می اندازد.

من حرف های خودم را می زنم، امیرخانی هم حق دارد حرف های خودش را بزند، اصلا اینها به من چه! من که با امیرخانی کاری ندارم، یک بار برای سایتش ایمیل زدم دعوتش کنیم برایمان از جهادی حرف بزند که یکی از طرفش جواب داد تا آخر ترم وقت ندارد!

همان در مورد «جانستان کابلستان» حرف بزنیم بهتر است!
جانستان تا اواسطش هیچ جذابیت خاصی برای من نداشت، صرفا یک سفرنامه عادی که به خاطر دید خاص نویسنده اش کمی (فقط کمی) از چهارچوب های همیشگی فاصله گرفته بود. داستان(!) از آنجایی که پرواز هواپیما کنسل می شود تازه میگیرد!

خلاصه داستان گفتن فایده ای ندارد، جانستان و کابلستان برای من با بقیه کتابهای امیرخانی فرق داشت. چه بخواهیم و چه نخواهیم برای نسل من و قبل من «منِ او» و «ارمیا» و «بی وتن» و «ازبه» الگو سازی کرده بود. افغانستان امیرخانی درست مثل موقعیتی بود که ببینم امیرخانی چقدر به دست پروده هایش شبیه است!

امیرخانی را دوست دارم، ولی «ارمیا» را بیشتر! جانستان کابلستان کتاب فوق العاده ای نیست، ولی ارزش خواندن را دارد. البته قسمتی از این برداشت من برمیگردد به این که من سفرنامه خوان نیستم که بخواهم نظر تخصصی بدهم! تعداد سفرنامه هایی که خوانده ام به تعداد انگشت های دو دست هم نمی رسد، توی کتاب هم مدام مقایسه ی امیرخانی و خودِ دست پرورده اش اذیتم می کرد. همه اش از لذت سفرنامه خوانی دورم می کرد. آخر سر هم به این نتیجه رسیدم که رضای امیرخانیِ منِ 20 ساله، با رضای امیرخانی منِ 14 ساله-وقتی ارمیا و منِ او را می خواندم- خیلی فرق کرده است.
امیرخانی در جانستان کابلستان خودِ دست پرورده ی خودش را نوشته است. حتی بیشتر از داستان سیستان و حتی بیشتر از مقاله هایش!

یک چیز ته دلم مانده! امیر خانی برای من هنوز یک نویسنده ی هیئتی است ، وقتی توی نفحات می نویسد حضرت ارباب یا وقتی توی جانستان کابلستان اینطور با اسم امام رضا اشک آدم را در می آورد. کتاب های قبلترش که بماند! شاید هیئتی بودن توی گفتمان روشنفکری این روزهای ادبیات نگنجد، گفتمانی که توی آن به امیرخانی حق می دهم به خاطر گفتن خیلی حرف ها و به بعضی رسانه ها حق نمی دهم به خاطر گفتن برخی چیزها! اما بعضی وقت ها فکر می کنم امیرخانی دارد زور می زند که آب و روغن قاطی کند! امیرخانی دارد پیر می شود! 37 سالگی امیرخانی من را یاد آدم های 50 ساله می اندازد! این شاید خاصیت بچه های سمپاد باشد!
شاید هم رضای امیرخانیِ منِ 20 ساله، با رضای امیرخانی منِ 14 ساله-وقتی ارمیا و منِ او را می خواندم- خیلی فرق نکرده است...

امیرخانی هنوز خیلی حق به گردن ادبیات انقلاب دارد، و خیلی حق به روی گردن ما! لطفا آب و روغن قاطی نکنیم!

پی نوشت: تیتر باید اصلاح شود! کمی از حرفهای من برای امیرخانی!


---------------------------------------------------
46
راسخون، رجا نیوز، فارس، پایگاه محمدرضا سرشار: نظر محمدرضا سرشار در مورد کتاب حافظ هفت
http://rajanews.com/Detail.asp?id=99467
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900528183443
http://www.sarshar.org/archives/notes/post_225.html
http://www.rasekhoon.net/news/show-76804.aspx
محمدرضا سرشار-مرداد90
محمدرضا سرشار در یادداشتی نوشت: «حافظ هفت» یک امتیاز اضافی قابل توجه به «داستان سیستان»دارد و آن خط قصه‌اش است. اگر سفرنامه سیستان فقط لعابی نازک از داستان دارد، خط قصه در سفرنامه اکبر صحرایی، پررنگ است.
امیرخانی را برای سفر سیستان معرفی کردم
 
راستش را بخواهید، اولین باری که تصمیم گرفته شد در سفرهای استانی رهبر، نویسنده ای اعزام شود تا دیده‌ها و شنیده‌های خود را به شکل هنری ثبت کند، با این ضعیف تماس گرفته و در مورد شخص اعزامی مشورت شد. آن سفر، به استان مرکزی و شهرستان اراک بود. 
در نظر داشتند کسی را بفرستند، که با شناختی که از او داشتم، برای این کار مناسب نبود. آقای محسن مؤمنی را پیشنهاد کردم که خوشبختانه پذیرفته و اعزام شد و نامبرده، سفرنامه‌ اش را هم نوشت و تحویل داد. اما بعد از مدتها معلوم نشد چرا و چطور این نوشته، گم شد و متاسفانه، آقای مؤمنی هم نسخه‌ای از نوشته‌اش را برای خود نگه نداشته بود تا جایگزین کند. در نتیجه، فضل پیشکسوتی انتشار نخستین سفرنامه رهبر به استان‌های کشور، که متعلق به آقای مؤمنی بود، به نفر بعد از او {رضا امیرخانی} که به این کار مبادرت ورزید تعلق گرفت.
 
چندی بعد، برای دومین سفر، که به استان سیستان و بلوچستان بود نیز شبیه همان ماجرا تکرار شد. که این بار نویسنده جوانی {رضا امیرخانی} را پیشنهاد کردم که این پیشنهادم نیز پذیرفته و مشارالیه اعزام شد اما این بار سفرنامه گم نشد و چندی بعد انتشار یافت و از آنجا که نخستین سفرنامه از این نوع بود، همچنین با سعه صدر قابل توجهی که از سوی دفتر نشر آثار رهبری در مورد آن نشان داده شد، انتشار یافت و استقبال بسیار خوبی هم از آن به عمل آمد.
در مورد سفر حضرت آقا به سمنان، و زنجان و قزوین، کسی در مورد نویسنده اعزامی از بنده نظری نخواست. اما شنیدم که در مورد نویسنده سفرنامه قزوین و زنجان از نویسنده سفرنامه سیستان و بلوچستان نظرخواهی شده و مشارالیه او را پیشنهاد کرده است.
 
* سفرنامه سمنان، قزوین و زنجان ضعیف و تحت تاثیر «داستان سیستان» بود
 
سفرنامه استان سمنان را چند جوان بی نام و نشان در عرصه قلم نوشته بودند. که به نظر من، در این قد و قواره نبودند و حاصل کارشان نیز اصلا خوب نبود. سفرنامه قزوین و زنجان را هم - البته کمتر از سفرنامه سمنان - نپسندیدم. عمده‌اش هم به این دلیل بود که هر دو سفرنامه مذکور به شدت تحت تاثیر سفرنامه سیستان و بلوچستان نوشته شده بودند و دیگر اینکه شخصیت اصلی سفرنامه قزوین و زنجان، بیش از آنکه مقام معظم رهبری باشد، یکی از منسوبان نویسنده آن بود. سوم، نوع نگاه راوی به موضوع بود؛ که متاسفانه سنگ بنای کج آن از همان سفرنامه سیستان و بلوچستان گذاشته شده بود. آن هم اینکه راوی می کوشید خود را کسی معرفی کند که از قبل، بستگی و وابستگی دلی و معنوی خاصی نسبت به رهبری نداشته است و در طول نوشته نیز می‌کوشید این فاصله معنوی و دلی خود را مورد تاکید قرار دهد.
در نتیجه - خاصه در سفرنامه سمنان -  گاه فرازهایی دیده می شد که به نظر من، گستاخانه بود. 
 
* سفرنامه محسن مومنی مورد قبول واقع نشد
 
در مورد سفر رهبر به مشهد، با بنده نیز در مورد نویسنده اعزامی مشورت شد. گفتم: از اولین سفرنامه منتشره، بنای نادرستی در مورد نوع نگاه راوی به موضوع گذاشته شد که لازم است اصلاح شود. متاسفانه سفرنامه‌نویسان بعدی هم آن رویه غلط را تقلید کردند. بیایید یک بار کسی را اعزام کنید که با نگاه یک راوی مخلص حزب‌اللهی و دلبسته رهبر به قضیه نگاه و آن را روایت کند.
و به رغم آن تجربه اولیه به ثمر ننشسته در این باره، مجددا آقای محسن مؤمنی را پیشنهاد کردم که خوشبختانه دیگران هم این نظر را تایید کردند و آقای مؤمنی هم با وجود گرفتاری‌های بسیار استقبال کرد. به مشارالیه پیشهادی فنی هم در مورد ساختار متفاوت سفرنامه‌اش دادم که استقبال کرد. 
به هرحال، این سفر انجام شد و آقای مؤمنی نیز با صرف وقت و تحمل زحمت بسیار، سفرنامه‌اش را که به کل با آنچه تا این زمان در این باره منتشر شده متفاوت بود، نوشت و تحویل داد اما این بار سفرنامه‌اش مورد پسند واقع نشد و روی دستش ماند.
 
*  نگرانی از عادی‌شدن 
 
در مورد سفرهای شیراز و یزد، بنا بر این شد که نویسندگان سفرنامه‌ها از اهالی قلم همان استان‌ها باشند. برای فارس آقای اکبر صحرایی و برای یزد، اقای مظفر سالاری پیشنهاد و پذیرفته شدند. آنان نیز، با وجود نگرانی‌هایی که از خطیری کار داشتند استقبال کردند و در موعد معین سفرنامه هایشان را نوشتند و پس از طی مراحل کارشناسی به تصویب رساندند. اما تا به چاپ برسند مدت زمان قابل توجهی طول کشید. علتش هم این بود که برخی تصمیم‌گیران در این مورد در دفتر نشر آثار رهبری نگران بودند که مبادا کثرت سفرنامه‌های منتشره در این باره، موجب عادی و کم اهمیت شدن آنها نزد مخاطب شود. در حالی نظر بنده، به عنوان کسی که در این مورد، فقط گاهی مورد مشورتی معمولی قرار می‌گرفتم این نبود و بر این نظرم هم پافشاری داشتم. 
البته این هست که در همه سفرهای حضرت آقا، برنامه‌های تقریبا یکسانی اجرا می‌شود و اتفاقات تقریبا مشابهی می‌افتد. برخوردها و واکنش‌های مردم در ارتباط با ایشان نیز، می‌توان گفت یکسان است. بنابراین، اولین سفرنامه منتشره - که همان سفرنامه سیستان و بلوچستان بود- ، چون برای نخستین بار این مطالب در آن، برای مردم خارج از گود و کسانی که همیشه رهبرشان را از بیرون دیده بودند مطرح می‌شد، خود به خود - بی آنکه ارتباطی به قدرت قلم نویسنده داشته باشد - جذابیت زیادی داشت. در حالی که سفرنامه‌ های بعدی، هر قدر هم نویسنده‌هایشان توانا و خوش قلم می‌بودند، خواه ناخواه از این جاذبه ناگزیر خالی بودند و بخت بلند بادآورده را نداشتند و از این نظر، کارشان بسیار مشکل بود و نویسندگان آن سفرنامه‌ها ، اگر - دانسته یا ندانسته - در نوع نگاه و چارچوب کلی کار نیز از همان سفرنامه اول تقلید می‌کردند - که معمولا هم همین گونه می‌شد - که مشکلشان مضاعف می‌شد.
 
سفرنامه‌های آقایان مظفر سالاری و اکبر صحرایی هم در یک نگاه دقیق، دست کم از نظر نوع نگاه به موضوع، بی تاثیر از آن سفرنامه منتشره اولی نیستند اما در نوع خود تازگیهایی دارند که هر دوی آنها را از سفرنامه‌های سمنان، و قزوین و زنجان جذاب‌تر و خواندنی‌‌تر می‌کند اما سفرنامه آقای اکبر صحرایی یک امتیاز اضافی قابل توجه، هم نسبت به این دو سفرنامه و هم نسبت به سفرنامه سیستان و بلوچستان دارد آن هم خط قصه‌اش است. 
اگر سفرنامه سیستان و بلوچستان فقط لعابی نازک از داستان دارد، خط قصه سفرنامه اکبر صحرایی، پررنگ است. خاصه پیچی که این خط قصه در طول خود می‌خورد و در میانه راه، با شدت گرفتن بیماری تنفسی راوی اصلی، به درخواست او، ادامه روایت به راوی دوم - که یک نویسنده محلی مسیحی است - واگذار می شود، پیرنگ داستانی آن را از سیر خطی و مستقیم سفرنامه سیستان و بلوچستان و همه سفرنامه‌های بعد از آن متمایز و برجسته می کند.
 
اکبر صحرایی از نویسندگان ارزشمند دفاع مقدس و نویسنده آثار داستانی و قلمی متعدد است که در کارنامه ادبی خود جوایزی نیز - برای آثار منتشره‌اش - دارد.
با جذابیت و نوآوری‌های داستانی قابل توجهی که در «حافظ هفت» او هست، اگر این اثر به طریق مقتضی و روش‌های مناسب به علاقه‌مندان معرفی شود، به احتمال زیاد، ان شاءالله، در نوع خود، رکورد خواهد زد.
---------------------------------------------------
47
پایگاه محمدرضا سرشار: مدل ژنریک انقلاب اسلامی
http://www.sarshar.org/archives/notes/post_254.html
محمدرضا سرشار-شهریور90
البته، پشت صحنه تحولات سیاسی سالیان اخیر ترکیه، هر چه که باشد و آمریکا وهمدستانش هر هدف ونقشه ای که از این به ظاهر عقب نشینی در برابر مردم مسلمان ترکیه داشته باشند، به مصداق "و مکروا و مکر الله" و "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"، ان شاءالله خیر است ؛ و کارشان نتیجه مورد نظر آنان را نخواهد داد. لذا ما باید ازاین روند استقبال و حتی در صورت لزوم به تحقق سریع تر آن کمک کنیم. اما سخن بر سر این است که در برابر آن نباید نوجوانانه ذوق زده شویم و - چه بسا ندانسته و ناخواسته - به تبلیغ چنین دولت و نظامی، آن هم به عنوان نمونه واقعی و موفق دمکراسی اسلامی و جایگزین برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بپردازیم!
برای مثال، علاوه بر مواردی که به آنها اشاره شد، آیا هیچ از خود پرسیده ایم که چگونه است که در همان زمان حرکت نمادین بین المللی کشتی حامل کمکهای انسانی از ترکیه به مقصد غزه، چگونه بود که دولت اسلامگرای این کشور، در حال انعقاد دو قرارداد مهم همکاری با رژیم اشغالگر قدس بود؟!
آیا هیچ از خود پرسیده ایم، علت این همه توپ و تشر دولت ترکیه به دولت سوریه - که اغلب مصداق کامل دخالت در امور داخلی یک کشور مستقل ، و از نظر عرف بین المللی کاملا مردود است - ، در مورد رفتارش با آشوبگران داخلی ، برای چیست؟! آن هم در مورد دولتی که - با همه انتقادهایی که می توان به عملکرد گذشته آن داشت - به عنوان اصلی ترین دولت عربی ایستاده در برابر اسرائیل در چهل سال اخیر، و جزء دو سه دولت عربی ای که در جنگ تحمیلی هشت ساله، به خلاف همه دولتهای عربی دیگر - و با تحمل فشارهای بسیار از سوی آنان و قدرتهای جهانی -، به همکاری با رژیم بعث عراق تن نداد و حتی در مواردی، به نفع ما در مقابل ان ایستاد. دولتی که هم اکنون تحت شدیدترین فشارها از سوی آمریکا و همپیمانانش در شورای امنیت سازمان ملل و منطقه است و تندتری قطعنامه علیهش صادر می شود! سوریه ای که به دلیل مواضع محکمش در برابر زیاده طلبی ها و زورگویی های آمریکا و اسرائیل، از سوی بوش پسر - در کنار ایران - به عنوان یکی از "محورهای شرارت" معرفی شد؛ و در راس برنامه های دولت او برای براندازی و حتی حمله نظامی قرار گرفت! سوریه ای که یکی از نمایندگان کنگره آمریکا، ذوق زده از وضعیت فعلی ای که با کمک آمریکا و طرفداران داخلی و خارجی اش - از جمله باند رفیق حریری در لبنان- برایش پیش آمده، علنا به دولت اسرائیل پیغام می فرستد که اکنون بهترین فرصت برای بهره برداری آن دولت از این شرایط به نفع خود است!
دولت مدعی اسلامگرایی ترکیه، اگر به راستی ادعای حمایت از مسلمانان به پاخاسته کشورهای عربی - در دومینوی اخیر بیداری فراگیر این کشورها - را دارد، پس چرا در مورد اعزام نیروهای خارجی از کشورهای عربستان و اردن و امارات متحده عربی به سرزمین کوچک بحرین و آن جنایتهای شرم آور در حق شیعیان و دیگر مردم مظلوم آن، این قدر جوش و جلا نمی زد و یقه درانی نمی کند؟! چرا در برابر دخالتهای آشکار آمریکا در پشتیبانی از رژیم موروثی استبدادی سرسپرده به غرب آل خلیفه تحمیلی بر این کشور این گونه موضع نمی گیرد؟! چرا در برابر سرکوب شیعیان مظلوم عربستان توسط رژیم موروثی قرون وسطایی آل سعود و محرومیت آنان از بدیهی ترین حقوق سیاسی و اجتماعی و مذهبی شان، کمترین واکنشی نشان نمی دهد؟! چرا...؟!
با توجه به این موارد و نمونه های دیگری که می توان به آن افزود، آیا - در خوشبینانه ترین برداشت- این، نهایت ساده لوحی و سطحی نگری نیست که ما نظام اصیل و ریشه دار خود را ، که به تعبیر حضرت امام "محصل" خون صدها هزار شهید و جانباز و دهها هزار آزاده و دهه ها مجاهدت و تحمل انواع ریاضتها و فشارهای تحمیلی از سوی دشمنان قسم خورده جهانی توسط مردم و دولتهای آن است، و در عین حال، توانسته است چنین موجی عمیق، فراگیر و دمادم از بیداری دینی و آزادیخواهی ومخالفت با سلطه استکبار در جهان، و این همه امید و حرکت در مستضعفان دنیا ایجاد کند، فرو گذاریم، و رژیمی شکل نایافته و فرم نگرفته و امتحان پس نداده مانند ترکیه را، به صرف انجام چند رفرم فعلا روبنایی - با آن اوصاف دیگری که از آن بیان شد - به عنوان مدل موفق حکوت اسلامی، که می تواند جایگزین الگوی نظام اسلامی ما برای دیگران شود، معرفی کنیم!؟ آیا چنین اظهارات خام و ناصوابی، چیزی جز در جهت خواست آمریکا و همفکرانش، است!؟
---------------------------------------------------
48
رازدل: عقلانیت آقای رمان نویس
http://ba.razedel.ir/archives/497
وحید نصیری کیا-شهریور90
تأملی اعتراضی پیرامون مصاحبه اخیر رضا امیرخانی
اشاره:
از همان ابتدایی که وب‌گاهی به راه کردیم، با خود عهدی نبسته کردم که مناسبتی ننویسم به خاطر ملاحظاتی که آن روز به جایی بود و چه بسا به جا باشد. همان روزها هم آن عهد استثنائاتی داشت که اگر حرف گفتنی بود پیرامون یادی-خواه واقعه‌ای باشد یا بزرگی- از آن نگریزم. هر روز بهانه‌هایی هست برای نوشتن و به همان مقدار و بیشتر اشتغالاتی برای ننوشتن. اگر اینجا وقتی سریع‌تر به روز می‌شود و گاه دیرتر خود نشانی است از اشتغالات صاحب آن! و گاه گریزی است برای دربند کردن خطورات و فکرها! پس خرده نگیرید بر صاحب آن برای دیرکرد نوشتاری.
آن‌چه در پی‌ خواهد آمد پیرامون مصاحبه «رضا امیرخانی» است با «نسیم بیداری» و بهانه‌ای تا اشاره‌ای کنیم به دو اثر اخیرش.

سیاست‌ورزی هنرمند
هر فردی اگر در حیطه شخصی خود تقوا به خرج دهد به قدرت تشخیص می‌رسد(فرقان). حالا اگر کسی بخواهد به قدرت تشخیص در مسایل اجتماعی برسد نیاز به تقوا ندارد؟ تفاوت تقوای اجتماعی و فردی همین جا مشخص می‌شود. لذا نظر کسی که از نظر شخصی مهذب است در مسایل اجتماعی لزوماً برتری ندارد. که این ره‌زن بسیاری از مریدان بسیاری از اساتید اخلاق شده است که نمونه‌اش فراوان است.
این نسبت را برای خیلی از زمینه‌های دیگر می‌توان برقرار کرد. چنان‌که نظر یک پزشک در مورد مقاومت یک ساختمان قابل اعتنا نیست نظر یک رمان‌نویس در حیطه مسایل سیاسی! وارد کردن هنرمندان به زمین سیاست-همچون ورود زنان رجال سیاسی- کار پوپولیستی‌ و الگو گرفته از غرب بود که توسط جریان اصلاحات وارد شد و نشان دیگری بود از بی‌نسبتی این جریان با فرهنگ. هنرمند تا وقتی می‌تواند هنرش را و خودش را متعلق به عموم مردم بداند که خودش موجبات تعلق خود را به جریانی خاص فراهم نیاورد. لیکن اگر هنرمندی وارد جریان سیاست شد نمی‌تواند از بی‌مهری و برخورد سیاسی با او آزرده شود. که نارضایتی از نتایج تکوینی عمل سودی ندارد. هنرمند می‌تواند موضع سیاسی داشته باشد، حتی می‌تواند هنرش سیاسی باشد، ولی تنها تا وقتی هنرمند است که در حیطه خودش فعالیت می‌کند.

نمونه سیاست ورزی یک هنرمند و نگاه تمدنی او

برخورد امیرخانی با انتخابات ۸۸ برخورد هوشمندانه‌ای بود، حداقل هوشمندانه‌تر از نامزد متبوعش! بعید هم می‌دانم که خودش بازخوردهای مصاحبه‌‌ی سیاسی‌اش را طبیعی نداند. او حرف‌هایی سیاسی زده‌است که اهل سیاست پاسخش را دادند و طرفدارنش طرفداری‌اش را. سخن ما این نیست. حرف و اعتراض ما بر سر حرف او نیست، بر فکری است که در «نفحات نفت» سیطره دارد. حرفی که در یک جمله خلاصه می‌شود و عمق فاصله «امیرخانی» را با جریان انقلاب اسلامی هویدا می‌کند.
«من می‌خواهم بگویم نطفه انقلاب اسلامی در ایران منعقد شد، اما اصلا معلوم نیست که در ایران هم متولد شود. شاید این نطفه در جنین دیگری رشد کند و آن جنین به نظر من، ترکیه است. یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است.»
گوینده این حرف از فهم انقلاب اسلامی بسیار فاصله دارد، کسی که نمی‌تواند عناصر کلیدی و بنیان‌های معرفتی انقلاب اسلامی را تشخیص دهد و ادامه‌ی حیات آن را در کشوری جستجو کند که از اساس فاقد چنین بنیان‌هایی است و فقط می‌تواند ادای انقلاب اسلامی را درآورد، چقدر از فهم انقلاب اسلامی و حکومت فقیه دور است؟
من نمی‌خواهم فتوی دهم به حرام بودن خواندن کتاب‌های امیرخانی-چنانکه اصولاً هم نمی‌توانم، که خواندن هیچ کتابی برای کسی که اهل فکر است مضر نیست! ولی می‌توان گفت نشانه‌های چنان فکری را می‌توان در نوع عقلانیت درجه چندمی جست که الگوی امارات را به مدیران سه‌لتی جمهوری ما توصیه می‌کند. عقلانیتی که سال‌های نوری دور است از آنچه امام به ما آموخت و شاگردش مکتبش‌ ما را به آن راه‌بر است.

با او باید چه کرد؟
یک هنرمند زبانش در بیان حرف‌هایش باید خیلی الکن باشد که بخواهد برای انتقال تفکراتش جزوه‌ای همراه اثرش کند، این یعنی شکست هنرمند. و تا وقتی هنرمند چنین نکرده است و از مواضعش بطور صریح سخن نگفته است، می‌تواند به اثرگذاری خود امیدوار باشد. امیرخانی امروز چنین کرده است و خیلی فاصله‌ای گرفته‌است از آن رمان‌نویس حرفه‌ای که همیشه پزش را داده بود!
اگر تا دیروز امیرخانی را یک نویسنده متعهد می‌دانستم الان نسبتش را با اتقلاب اسلامی می‌دانیم. قطعاً خواندن داستان‌های او خیلی مفیدتر و لذت‌بخش‌تر است از خواندن مکتوبات لا‌مذهب‌ها-چنان‌که در مورد سیدمهدی شجاعی بسیار آسان‌تر می‌توان گفت- ولی بیان صریح او دیگر جایی برای حضور او در جبهه ادبیات انقلاب اسلامی باقی نگذاشته است.

---------------------------------------------------
49
یادداشت‌های پراکنده:تحشیه ای بر مصاحبه امیرخانی با «نسیم بیداری»
http://m-sadegh.blogfa.com/post-194.aspx
محمدصادق علیزاده-مرداد90

الف. مخاطبان امیرخانی عصبانی اند و این عصبانیت به وضوح بر نوشته هاشان سایه انداخته است. این طیف(مقصود بخش اعظم مخاطبان مذهبی اویند) امیرخانی را یکی از اوجهای هنر و ادبیات گفتمان خود می دانستند و حال با رویکردهایی که او در این دو سال اخیر عیان می کند گویی یک به یک پایه های اعتقادی شان در حال فرو ریختن است. برهمین مبنا ادعای جنجالی او در مصاحبه با "نسیم بیداری" هم از دریچه سیاست و سیاست بازی تحلیل شد و نقد سکوت دوساله وی در اتفاقات اخیر.

ب. امیرخانی انقلاب اسلامی را رحم جدیدی تعریف می کند که فضای دیگری برای تنفس و حیات بشر فراهم آورد. وی دنیای مدرن را بستر محیط بر حیات بشر می بیند. بر همین مبنا حتی انقلاب اسلامی هم علی رغم گشایش افق جدید، بر بستر دنیای مدرن تعریف می شود. او آنجایی که از مبارزات امام، انتخاب فرانسه و نه کشور دیگری از جانب ایشان به عنوان محل اقامت و بنیان نهادن حرکت انقلاب بر رسانه و نوار و نه حرکتهای مسلحانه و ساختارشکنانه سخن می گوید، در پی اثبات این مدعاست که انقلاب اسلامی هم رخدادی واقع بر بستر دنیای مدرن است؛ پس از نقطه نظر فلسفی هم نباید با آن تنافر ذاتی داشته باشد و دست به حرکتهای ساختارشکنانه و ضدمدرن بزند. به اعتقاد وی، زایمان یا به تعبیر دیگر، «شکم اول انقلاب» به همین علت (شمشیر کشیدن بر بستر مدرنی که در آن رخ داده است) از ماهیتش فاصله گرفته و از نظر فلسفی به دوران پژمردگی خود رسیده است.

ج. اما از نگاه وی این نقطه پایان انقلاب نیست. این رحم، جنین دومی را هم باردار است که به اعتقاد او این جنین جدید «ترکیه» است. از نگاه امیرخانی، ترکیه از یکسو به دلیل تیپولوژی مدرن و بازی آرام، پیوسته، منطقی(و نه ساختارشکنانه) برای پیگیری حقوق و منافع خود درون دنیای مدرن و از سوی دیگر به علت ماهیت بنیادین اسلامی - توحیدی شعارهای اسلامگرایان ترک حائز ویژگیهایی شده است که می توان آن را زایمان دوم انقلاب دانست که هم اکنون مرحله جنینی خود را طی می کند. این جنین با وجود آنکه همگرایی ذاتی با غرب و ساختارهای بین المللی قدرت ندارد اما عدم همگرایی را با برهم ریختن قواعد مدرن و حرکتهای ساختارشکنانه نیز نشان نمی دهد. درست بر خلاف آنچه که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر از خود بروز داده است. این کشور در عین حال که در حال گذر از سکولاریسم است و بالاترین مقام سیاسی اسرائیل را در یک نشست بین المللی تحقیر می کند و همبستگی خود را با مردم غزه با «کشتی آزادی» نشان می دهد ولی برای پیوستن به اتحادیه اروپا هم تلاش می کند و نقش میانجی را هم میان جمهوری اسلامی و این اتحادیه بر عهده می گیرد.

د. به اعتقاد من این ادعا برخلاف آنچه که بسیاری از دوستان می اندیشند یک «ادعا» یا «لفاظی» سیاسی نیست بلکه نتیجه منطقی نظام معرفتی است که امیرخانی به آن اعتقاد دارد. اگر رضا امیرخانی بر مبنای این نظام معرفتی به نتیجه ای غیر از این می رسید محل بحث و تامل بود والا اینکه ترکیه را ثمره دومِ پس از یک ثمره ناموفق(جمهوری اسلامی) بدانیم نه یک ادعای غریب که نتیجه منطقی این منظومه شناختی است.

پ.ن1: در سطور فوق در پی رد یا تایید ادعای امیرخانی نبودم و صرفا سعی کردم آن را بر مبتنی بر اندیشه ای که وی به آن معتقد است، تشریح کنم.

پ.ن2: در مقام توجیه یا دفاع از ادعای فوق نیستم اما صرف اینکه جامعه یا کشور دیگری را ادامه انقلاب اسلامی بدانیم نباید موجب رنجش ما ایرانیها شود. در محضر یکی از اساتید اهل نظر بودیم که سخن از صدور انقلاب به میان آمد. استاد با لحنی جدی می فرمود اگر به نقطه ای برسیم که حیات این گفتمان فرانژادی - فرامرزی بسته به تنفس در رَحِمی غیرایرانی باشد، همان بهتر که کل آن را صادر کنیم به لبنان مثلا یا حتی عراق و چیزی نماند برای خودمان!

پ.ن3: من مانند بسیاری از رفقا از ادعای امیرخانی تعجب نکردم. اهل نظر به راحتی می توانستند بن مایه های اندیشه ای که امیرخانی ادعای فوق را بر مبنای آن مطرح کرده در «نفحات نفت» ببینند. «نفحات نفت» و «بی وتن» حتی بیش و پیش از مصاحبه با «نسیم بیداری» و «جانستان کابلستان» مانیفست اندیشه های نظری امیرخانی را در مناسبات انقلاب اسلامی و دنیای مدرن عیان کرده است.

پ.ن4: دیگر آنکه این ادعا را نباید به حساب جهالت امیرخانی از ماهیت و مبانی نظری دنیای مدرن هم گذاشت. او به انحاء مختلف نشان داده با تفکراتی که انقلاب را بر قاعده تباعد از دنیای مدرن تحلیل می کنند نیز ناآشنا نیست و ایضا چند جایی هم اشاره داشته که بخشی از جوانی اش پای چنین تفکراتی تلف شده!
---------------------------------------------------
50
این راه بی نهایت: برای رضا امیرخانی که دوستش دارم
http://zvm.parsiblog.com/Posts/85/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%D9%8A+%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%9F+%D8%A2%D8%AE+%D8%A2%D8%AE/
‌همچنین در جهان نیوز
http://www.jahannews.com/vdcdjk0fnyt0jk6.2a2y.html
محمد فیاضی-شهریور90
می دانید؟ جمهوری اسلامی اصلش یه چیز خیلی جیز و بووووو هست که نباید رفت طرفش!
یک چیز افتضاح ِ بی کلاس ِ بی اتیکت که به نعلت خدا هم نمی ارزد... اصّن یه وضعی!!
آنقدر درب و داغان که اگر بخواهی آبرو و اعتبارت سر جایش باشد، باید یک جوری نشان بدهی که که من... بله، من... یعنی خود ِ خودم ها... بعله، من منتقد جمهوری اسلامیم! از صدر تا ذیلش را شما اسم ببری من منتقدم:
اوضاع اقتصادی؟ آخ آخ! مسائل فرهنگی؟ واخ واخ! سیاست های دولت؟ اَه اَه! مسائل سیاسی؟ پیف پیف! کل نظام؟ نچ نچ! تا هم فیها خالدون...
تازه اگر گاهی می زند و دو سال آزگار سکوت می کنم و اعتراض نمی کنم بخاطر اینست که اصّن من آدم سیاسی نیستم و ذاتاً عنصر فرهنگی هستم. 

بعله! من یه همچین آدم محجوب غیر سیاسی ای هستم!

اصولاً آدم باید از گرده ی جمهوری اسلامی برود بالا و بعد که قشـــــــــــنگ به یه بالا بلندی خووووب و دختر هندی کذا رسید، یه لَقَد همچین اصل و نسب دار، مِن باب حُسن ختام به گرده ی مشارالیه بزند و من الله توفیق!
بعد هم بگوید بابا! یار در کوزه بود و ما انتر منترش شده بودیم!!
مدل نظام اسلامی می خواهید؟ آرمانشهر فضیلت های فرهنگی و سیاسی اسلام رو میخواهید؟ همین ترکیه ی خودمان!
اینقذه نازنین و بشکوه و جیگره که نگووووو! اَه، چیه این جمهوری اسلامی خودمون، مایه ی خجالت!!
و منِ تازه از گرد راه رسیده، بدجوری دلم گرفته و بغض کرده ام و نفسم سخت بالا می آید که امیرخانی و س.م.ش و ا.ح.ک و م.م و ع.ج.ک و که و که، که من دوست شان دارم، چرا هی می روند از کوچه ی فلان چپ عبور و مرور می کنند؟
یک چیز خیلی مرموزی توی قلبم تیر می کشد وقتی امیرخانی (امیرخانی خودمان ها) بگوید من آدم سیاسی نیستم و بعدش کلّی حرفهای سیاسی بودار و طعم دار و اسانس دار ردیف کند که حال بیاورد مر جیگر میگر بروبچز خانه های تیمی لندن را و سر ذوق بیاورد مر رفقای کافه های روشنفکری پاریس را!!
و من حق دارم بپرسم که «ره بر» داستان سیستان را کجای این حرفهای اسانس دار جا می دهی، رضای امیرخانی!؟
---------------------------------------------------
51
بانو: ای بلبل عاشق!
http://banno0o.persianblog.ir/post/9
خودم-شهریور90

قبل التحریر: آن چه می نویسم یک دل نوشته فردی است... به قول فرنگی ها "اِسی" است، نه "آرتیکل". این گوشه از عالم به آن می گویند نوشته ای اَخَوینی. از زمره اخوانیات.چیزی که میان ِ برادران نگاشته می شود و باید برادرانه آن را خواند... و نه چیزی از زمره نوشته های ِ دبیران، پس دبیرانه نیز نباید خواندش. تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی... (نفحات نفت، رضا امیرخانی، ص10)

 

نذر کرده ام با همین دستان ِ رنگی بنویسم، با همین انگشتان ِ رنگی، می خواهم حرف های ِ بی رنگ ِ دلم را، حرف های ِ دل ِ بی رنگم را با همین دستان سبز و آبی بنویسم...

اینکه روز ِ من با حرف های "شما" بیاغازد کم بی راه نبود، مقدمه ای بود برای اتفاق ِ نزدیک افطار... بگذریم... از اذان ِ صبح تا افطار یک صبر فاصله است... صبر و ما ادراک صبر...!

"تو" هر وقت دلت می گیرد در این مجازستان خانه چشمانت می شود "خامنه ای دات آی آر" و من هر وقت روحم سنگین می شود، مچاله در خود، می خزم به خانه شما... تا بشنوم آن حرف هایی را که سخت گیر می آیند در این زمانه و نایاب است...

نمی دانم چند نفر مثل من هستند، اهمیتی هم ندارد اما تنها همین قدر می گویم که "اینجا" شده است برایم صومعه... مثل کلیسای ِ علی ِ من ِ او... می آیم، سجاده می اندازم و دلپاره می خوانم، شعر می خوانم، روضه می خوانم، روضه می خوانم، روضه فاطمیه می خوانم تا دلپاره هایت پاره کند بند دلم را تا من دوباره گره اش بزنم... می دانی که بند را اگر پاره کنی و دوباره گره بزنی کوتاه تر می شود... اینجا راه دل هامان کوتاه تر است و راه نزدیکـــ...

برادرم! مگر نه اینست که آن مردمان ِ لایفقهون و لایشعرون سر حق را شکستند... پس شکسته سری –نه سر شکستگی- ارثی است اگر بر حق باشی...بگذار سر قلمت را بشکنند... سلامت بودن خوب است اما ملامت کشیدن از آن بهتر است.

گفته بودی آن قدر که انتقادها را دوست داری تعریف و تمجیدها را بر نمی تابی، نمی دانم این نوشته ها را پای چه خواهی گذاشت اما بگذار این کمترین با صدای ِ درونت با تو حرف بزند...

سید! می خواهم باصدای ِ درونت با تو حرف بزنم اما قبلش من هم مثل تو می گویم که یاید این "من" ِ قلم را سر برید تا آن چه از او ماند تنها"ن" باشد تا مهبط ِ سوگند پروردگارت شود که: "ن والقلم و مایسطرون"

 

سید حرف آخرم با تو این است:

ای بلبل عاشق! جز برای شقایق ها مخوان!

 

بعد نوشت: با عذر از همه مخاطبان ِ گرامی و عزیز!

از اینکه نام این سایت را ذکر نکردم عذر می طلبم...

---------------------------------------------------
52
عصر روح‌الله: نشریه خاتون، رضا امیرخانی، نوری زاد، اصولگراهای منتقد احمدی نژاد ... ما به شدت به آزادی بیان معتقدیم
http://farzanderuhollah.blogfa.com/post-186.aspx
وحید اشتری-شهریور90
نقدهایی که خوانده و نخوانده به ویژه نامه خاتون شد بازشدن پای دادستانی و مقرر کردن عذرخواهی رسمی دبیران تحریریه توسط هیات نظارت بر مطبوعات و برخوردهایی که سالهاست توسط خیلی از برادران شاید از سال 84 با اصولگراهای منتقد احمدی نژاد میشد که هر روز یکی شان به جرم انتقاد به دکتر ضد انقلاب می شدند و مستلزم فحاشی و البته الان خیلی از این اصولگراها ولو غیر انقلابی در ذهن بچه حزب اللهی ها از اصلاح طلب ها منفور ترند. آن دست برخوردهایی که با افرادی که نامشان را در متن ذکر کردم. برخوردها و فحاشی هایی که چند روزی بعد از مصاحبه امیرخانی و انتقاداتش به وی شروع شد یک نیاز جدی به راه اندازی  یک موج برای اعلام برائت دارد میان همه کسانی که معتقدند ما نیازی نداریم برای دفاع از افکارمان به کسی فحش بدهیم یا متن های سرتا پا بی ادبانه بنویسیم یا بگردیم در خامنه ای دات آی آر یک جمله مناسبتی از آقا پیدا کنیم که به زور طرف را ضد ولایت فقیه نشان بدهیم که بگوییم دیدی تو ولایت فقیه را قبول نداری حتی اگر خودش هم چنین ادعایی نداشته باشد و نفهمیم که حالا در جدا کردن های زوری بعضی ها از نظام چه چیزی عاید انقلاب خواهد شد یا چه اتفاق مثبتی در اثبات عقایدمان افتاده است. ضمنا چند جلسه ای هست آقا از برخورد نخبگان و رسانه ها با جریان آقای مشایی گلایه کرده اند و خواستار برخورد صحیح اند این یعنی به نظرم حتما مخاطب می فهمد آنهایی که مشایی را وقتی می خواهند دو ساعت تحلیل کنند یک ساعت و 45 دقیقه اش خبر ویژه است 15 ربع بافقیمانده هم منابع آگاه و موثق و آخرش متن کامل حرفها را که می خوانی دو کلمه حرف حساب ندارند که در تحلیل این جریان بزنند یا آنهایی که همه نقدشان لعن و نفرین و دعا برای مرگ و نابودی و فحاشی روی منبر است نسبتی ندارند با آن جریانی که اگر گاهی در نقد مشایی با اینها همسو می شود و یا با نگاه آرمانخواهانه علاوه بر او خیلی دیگر از موجه ترهای نظام را هم نفی می کند ولی برای هرکدام به تعداد موهای سرشان حرف حساب دارد .
---------------------------------------------------
53
مسلمان ایرانی:شاید طرح جدید صهیونیست : ترکیه بجای ایران
http://mosalmanirani.blogfa.com/post-753.aspx
همین مطلب در جهان نیوز
http://www.jahannews.com/vdcgqn9q7ak9734.rpra.html
سرباز ولایت-شهریور90

عجب پدیده‌ای شده است این ترکیه! چه می‌کنه این ترکیه!

این روزها چند خبر جالب از این ترکهای خبرساز منتشر شد: حمد بن عیسی آل خلیفه، دیکتاتور بحرین، برای

سفری چهار روزه وارد ترکیه شد! هم او که اردوغان از او خواسته بود کربلایی دیگر در بحرین راه نیاندازد!

ترکیه با استقرار سیستم دفاع ضدموشکی ناتو در خاک این کشور موافقت کرد که سخنگوی کاخ سفید آن را

دستاوردی بزرگ دانست! این کار در همسایگی روسها واقعا کار جالبی بود!

داود اغلو اعلام کرد که از چهارشنبه آتی، سفیر اسرائیل و کارکنان سفارت آن در ترکیه از خاک این کشور اخراج

خواهند شد و روابط ترکیه اسرائیل به نازل‌ترین سطح روابط دیپلماتیک افول خواهد کرد!

از طرفی شنیده شده که هچنان روابط جدی اقتصادی با بازرگانان اسرائیلی پابرجاست!

اینها را که کنار هم می‌گذاری واقعا گیج می‌شوی! نزدیکی به امریکا و دروی از اسرائیل؟! می‌شود؟!

تحلیل بنده :جایگزین شدن بجای ایران بعنوان دشمن اسرائیل با اهداف خاص برای ساخت

اسلامی با کلاس و خوب ( اسلام آمریکایی )

از این ور هم افرادی حزب اللهی مثل امیرخانی باور شون شده

این موضوع خطرناک تر از اون چیزی است که فکرش رو می کنید

---------------------------------------------------
54
آینده نیوز: از سید احمد فردید تا مشایی
http://ayandenews.com/news/35913/
...-شهریور90
فردا نوشت: بسیاری از متفكرین شفاهی از جهات مختلفی با یكدیگر متفاوتند. اما در یك چیز مشترك هستند. آن هم این كه حاضر نیستند هیچ كتاب و یا مجموعه‌ی مكتوبی از ایشان منتشر شود. این افراد معمولا نظرات خود را در غالب مصاحبه و یا سخنرانی بروز می‌دهند، كه گاهی با نظر قبلی‌شان نیز متفاوت است. ولی به دلیل شفاهی بودن قابل نقد و بررسی نیست.

از طرفی این افراد مدعی آوردن نقشی جدید در دایره تفكر معاصر ایرانی هستند. اما به مانند متفكرین قبل از میلاد مسیح مكتوبات را قابل خود نمی‌دانند. همچنین این افراد تفكرات غامض و گاه خاص خود را ابتدا در جمع عوام مطرح می‌كنند و بعد منتقدان را به بی‌سوادی متهم می‌كنند. در صورتی كه یك متفكر برای بسط و آزمون خطای اندیشه خود باید ابتدا در یك جمع تخصصی نظرات خود را ارائه كند. تا با نقد و بررسی ایرادات آن رفع شود.

مشهورترین متفكر شفاهی معاصر سید احمد فردید است كه مهمترین بخش تفكرش تجدد ستیزی و پر و بال دادن بی حد و حصر به سنت است. سید احمد فردید با توجه به نوع تفكر خاص فلسفی‌اش اعتقادی به مكتوبات نداشت و به همین دلیل پس از گذشت سالها از مرگش شاگردان وی حلقه وسیعی از افراد متفاوت و متناقض را شامل می‌شوند كه از لندن نشینان متفرعن گرفته تا سنتگرایان متصلب را در بر می‌گیرد. به قولی هر كسی از ظن خود یار این تفكر است. این شاگردان غالبا دیدگاه نزدیكی به یكدیگر ندارند. اما برخی از آنان علل الخصوص در قضایای سیاسی اخیر پشت جریان انحرافی ایستاده‌اند و از آن حمایت كرده‌اند.

این مدل تفكر شفاهی بعد از دنیای فلسفه اكنون وارد دنیای سیاست نیز شده است. اسفندیار رحیم مشایی داعیه دار فكری دولت از این دسته است. وی در سال‌های اخیر هر روز حرفی می‌زند و فردایش آن را تكذیب می‌كند كه منظور من این نبوده است و برخی غرض ورزانه آن را تعبیر كرده‌اند. البته پشت این شفاهی بودن نوعی ترس از افشا شدن نیز وجود دارد.

در این رابطه به عنوان مثال یكی از مسائل مهمی كه در ابتدای انقلاب اسلامی بروز پیدا كرد همین ابراز نظرات دانشمندان در مكتوبات بود. تا مردم از این طریق جریان‌ مقبول‌شان را انتخاب كنند. نه این كه مثلا یك مناظره تلویزیونی سرنوشت یك ملت را مشخص شود. كتاب‌های افرادی مانند شهید مطهری، مقام معظم رهبری، آیت الله امینی، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله شهید باهنر، دكتر علی شریعتی و بسیاری از شخصیت‌های تاثیرگذار نظام  كه در زمان خود پرفروش نیز بوده‌اند از این نوع است.

به قول رضا امیرخانی بترسیم از جماعتِ بی‌كتاب، فیلسوفِ شفاهی، استراتژیستِ تلویزیونی، متفكر رسانه‌ای هفتگی و مكتبِ بی‌مكتوب...

---------------------------------------------------
55
قطعه 26: گفتگوی قطعه 26 با صاحب اثر دیدید گفتم
http://www.ghadiany.ir/?p=8674
حسین قدیانی-شهریور90
عطشان؛ هجده۱: خط قرمز شما در نوشته های تان چیست؟! چگونه این خط قرمز را شناخته اید؟! آیا شده که از این خط قرمز، عبور کنید؟! تعریف تان از طنز سیاسی چیست؟ چگونه می توان پی برد که طنزنویس قصد اصلاح دارد یا تخریب؟!
خط قرمز و سفید و سبز در نوشته های من اعم از طنز، فقط و فقط سیدعلی خامنه ای است و لاغیر. من نویسنده این دستگاهم. خوب باشم، به خاطر این دستگاه است، اما بد باشم، باید فاصله ام را از این دستگاه کم کنم و دوباره خوب شوم. از خط قرمز خون پدرم به این شناخت رسیده ام. بارها گفته ام که “من غلام قمرم” و به هیچ کس دیگری کار ندارم. اگر حکومت، جمهوری اسلامی باشد و رهبر، خامنه ای، زنده باد هنرمند سفارشی، و زنده باد هنرمند حکومتی و زنده باد هنر سفارشی. این وسط، جای افسوس برای من است که چرا سفارشی در کار نبوده، و هر چه بوده ذوق خودم بوده و علاقه خودم. تعریف من از طنز سیاسی، نمایش بی لباس و صریح سیاست ورزی در متن و حاشیه یک حکومت است؛ خواه طرفدارش باشی و خواه منتقدش. لزوما اما این نمایش به معنای اصلاح نیست. گاهی خود نشان دادن صحنه و نمایش عرصه موضوعیت پیدا می کند. خیلی راحت می توان به نیت یک نویسنده پی برد. با این همه و جدای از نیت خوانی، گاهی اتفاقا باید تخریب کرد، نه اصلاح. فی المثل آیا آقای خاتمی اصلاح پذیر است؟! چطور حکومت را می توان تخریب کرد، اما در نقد سران فتنه باید ملاطفت داشت؟! عده ای که لخت و عریان، نظام را تخریب می کنند، به ما هرگز طنزنویس حرفه ای نمی گویند؛ چون که داریم لخت و عریان، فتنه گران و منافقین را نمایش می دهیم!! با این همه ابزار من برای نوشتن طنز، قلم است و نه چکش. اتفاقا این امثال ما هستیم که به طنز، تا آنجا که ممکن باشد، نگاه حرفه ای داریم، نه اعتقادی. از همین روست که صدا و سیمای خودمان را هم نقد می کنیم. یکی از مهم ترین اهداف من از نوشتن طنز، جدای از مسائل اعتقادی، خنده نشاندن بر لب خواننده است. گاهی دوست دارم سوژه هم از طنزی که می نویسم، خنده اش بگیرد، تا اینکه عصبانی شود. می بینید که! گاهی در همین نوشته هایم سر به سر اصول گرایان هم گذاشته ام. با این همه اهل لاف زدن نیستم. من طنز و دل نوشت و یادداشت و داستان و قلمم را فقط برای جمهوری اسلامی می خواهم. هنر من، اگر هنری باشد، در خدمت این نظام است. ما نه فقط داعیه استقلال از جمهوری اسلامی ای که رسانه ملی اش را نقد می کنیم، نداریم، بلکه به وابسته بودن مان هم افتخار می کنیم. استقلال و وابستگی، به خودی خود، نه خوب است و نه بد. باید دید استقلال از چه چیزی، و وابستگی به چه چیزی. شما نگاه کنید به رفتار کسانی که شعار “هنر برای هنر” را سر می دهند. تا فلان هنرمند ما در خط انقلاب اسلامی است، علی الدوام بایکوتش می کنند، اما همین که مواضع ضد و نقیضی به درست یا غلط اتخاذ می کند، تحویلش می گیرند!! آیا هنر برای این افراد، واقعا برای هنر است، یا هنرمند را میرزابنویس میرزاهای جماعت روشنفکری می خواهند؟! همین جا بگویم که اتفاقا ما از زاویه ملت، همان ملت ۹ دی، همان ملت ۴۰ میلیون رای در انتخابات، و همان ملت ۷۰ میلیونی در امتحانات، به ولایت فقیه نگاه می کنیم. برخی ها اشتباه نکنند؛ ما نه فقط از زاویه مصداق دولت، به مفهوم ولایت فقیه نگاه نمی کنیم، بلکه دولت و مجلس و قوه قضائیه و حتی خودمان را هم با ولی فقیه می سنجیم. ما قوه مجریه را به ولایت فقیه می سنجیم، نه بالعکس. نگاه ما “حکومتی/ مردمی” است، نه “دولتی”. اتفاقا سکوت برخی ها در فتنه ۸۸ دورترین کار بود از آئین جوانمردی، و ای کاش روی ادعای عدم سیاسی بودن شان، همچنان ساکت می ماندند، و حرف های سیاسی نمی زدند. ما از زاویه ولایت فقیه از افراد، دفاع و یا ایشان را نقد می کنیم. در صحنه بودن ما در فتنه ۸۸ ربطی به دولت و مجلس و قوه قضائیه و هیچ کجای دیگر نداشت، دقیقا به سیدعلی خامنه ای ربط داشت. ما برای حکومت و همراه با مردم در صحنه بودیم و این عین آئین جوانمردی بود. آن هنرمند که عدم دفاعش از ولایت را با این پز که من از دولت دفاع نکردم، انعکاس می دهد، گمانم کارش، فقط در این مورد، با آئین جوانمردی نمی خواند. وقتی آمریکا و اسرائیل همه کاره فتنه ۸۸ بودند و وقتی سران فتنه با هم هم قسم شده بودند که علی را از تخت پائین بکشند، آیا تنها رها کردن علی، آئین جوانمردی است؟! عده ای تاب یک حرف درشت به “ف. ه” را نداشتند و از رسم و رسوم فتوت پرده برداشتند، اما سکوت کردند در برابر “مرگ بر اصل ولایت فقیه”. این آئین ناجوانمردی است، نه فتوت. با ولایت، باید هم خطر شوی، و الا فقط هم سفری، آئین جوانمردان نیست. این همه را گفتم، اما من منتقد این هستم که به خاطر فلان موضع گیری، رسما طرف را بفرستیم جبهه ضد انقلاب. متاسفانه یا خوشبختانه باید بگویم که من از متعهد حسود، بیشتر بدم می آید تا امثال این و آن. عده ای با سکوت دیروز رضا امیرخانی مشکل ندارند. همچنان که با موضع سیاسی امروزش. عده ای از روی زوایای خاص، دوست و یا دشمن رضا می شوند. مشکل این جماعت، مرضی است به اسم حسادت، که چرا آثار امیرخانی مشتری دارد و آثار ایشان، نه. اینجاست که اصالت نویسنده “من او” به سکوتش و یا حرف سیاسی اش غالب است. نقد امیرخانی آئین انتقاد هست، اما دشمنی بی دلیل و کور با او، بایکوت کردنش، حسادت ورزیدن به قلم او، و هل دادنش به جبهه اغیار، رسم مردانگی نیست. اما از همه اینها که بگذریم، لابد چون منی که دیروز و امروز از رضا به تعریف و به نقد، می نوشتم، و می نویسم، بیشتر می توانم شعار “هنر برای هنر” بدهم، تا سیاسی کارهای اصلاح طلبی که “داستان سیستان” را بایکوت می کردند، اما از “جانستان کابلستان” تعریف می کنند. مرزبندی من با اهل حسد هم به جای خود. بخواهیم یا نخواهیم رضا امیرخانی از معدود نویسنده هایی است که وقتی کتابش را دست می گیری، دوست داری تمام نکرده، سراغ کتاب دیگری نروی. رسم جوانمردی حکم می کند لااقل به پاس “من او”، رضا را نقد کنیم، اما او را میرزابنویس اصلاح طلبان و یا اصول گرایان نخوانیمش. بخواهیم یا نخواهیم قلم رضا امیرخانی نادر است. ایام فتنه چه بسیار از دوستان متعهد، که قصد کردند من و او را با هم مقایسه کنند و با رای دادن به من، خوش خوشانم کنند! من اما شان این قیاس را ندارم و خواننده “ارمیا” هستم و این هیچ دخلی به مواضع سیاسی رضای عزیز ندارد. “من او” زیباست؛ خواه امیرخانی به احمدی نژاد رای بدهد، خواه به هر کس دیگری. موضع سیاسی امیرخانی را اما می توان خیلی صریح نقد کرد و جوابش را داد، اما “من او” که با فلان موضع سیاسی، بد نمی شود!! خیلی بد تا می کنیم ما با نویسندگان مان. اگر امروز گناهی متوجه مواضع سیاسی رضا امیرخانی باشد، در این گناه، عده ای هستند که بیش از رضا شریک اند؛ همان کسانی که هلهله سر می دهند که رضا هم از دست رفت!! علی اگر یاری از دست می داد، اما نمی خندید، گریه می کرد. بگذریم که اینجا موضع یک نقد است، نه از دست دادن و به دست آوردن. نباید این آش را الکی شور کرد. رضا امیرخانی مال انقلاب اسلامی است؛ او می تواند دولت را قبول نداشته باشد، اما بخواهد هم نمی تواند اصل نظام را قبول نداشته باشد. رضا امیرخانی بسی معتقدم که خیلی بیشتر از خیلی منتقدینش، اصل این نظام را دوست دارد، و من، رضا را بیش از محمد قوچانی. من خیلی بیشتر از داعیه داران دروغین هنر برای هنر، از رضا مدح نوشته ام. طولانی ترین گفت و گوی مطبوعاتی رضا با من بوده، و همین الان هم به این مهم افتخار می کنم و خودم را بسی بیش از خبرنگار فلان مجله روشنفکری، به رضا نزدیک می دانم و با همه نقدی که به مواضع اخیرش دارم، تنها شخص صاحب صلاحیت می دانم که اولین مجموعه داستان کوتاهم را قبل از چاپ، قرار است رضا بخواند و نظر استادانه بدهد. پس آنچه سر جای خود به قوت باقی است، دوستی ماست. در این مقوله، آنها که سلامت اند، و بی غرض، نقد می کنند، نه عداوت. می خواستم در نقد منتقدین حسود رضا کمی صریح تر باشم، اما به پاس آئین جوانمردی، این روضه را بیش از این باز نمی کنم… چه مطول شد جوابم به این سئوال. اصلا سئوال چی بود؟!!
---------------------------------------------------
56
قطعه‌ای از بهشت: به بهانه‌ی امیرخانی این روزها
http://heaven-reza.blogfa.com/post-95.aspx
...-شهریور90

آورده‌اند "جان‌مايه‌ي روزگار" چيزي است كه بازگشت به آن شدني نيست. فروپاشي آرام‌آرام اين جان‌مايه از آن است كه جهان به پايان خود نزديك مي‌شود. يك سال نيز، از همين رو تنها بهار يا تابستان ندارد. يك روز هم، به همين سان. بازگرداندنِ جهانِ امروز به صد يا چندصدسالِ پيش، شايد دل‌خواهِ آدمي باشد، اما شدني نيست. پس ارزنده است كه هر نسلي، آن‌چه در توان دارد، به كار بندد.


سكانسِ نوزدهمِ فيلمِ درخشانِ گوست‌داگ-متني برگرفته از كتابِ هاگاكوره از سده‌ي 18 ميلادي ژاپن نوشته‌ي تسونتومو ياماموتو. برگرفته از كتابِ خوبِ "زندگي در جهانِ متن" نوشته‌ي يعقوب رشتچيان

 

اونایی که امیرخانی رو میشناسند،

لطفا مصاحبه اخیر امیرخانی رو بخونید و اینجا ی نظر کوچولو بدید

---------------------------------------------------
57
مجله تجربه: شماره چهارم، سرمقاله

محمد قوچانی-شهریور90
"تجربه طاقت بازچاپ اثر رضا امیرخانی را ندارد؛ که هر چه باشد او "خودی" است و نویسنده انقلابی و ما... اما می توانم توصیه کنم که سفرنامه رضا امیرخانی را از دست ندهید تا در یابید مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد و اگر صدها جایزه سنگین و رنگین جلال آل احمد هم مقرر شود از درون آن یک رضای امیرخانی، یک جلال آل احمد در نمی آید، هنر سفارش نمی پذیرد."
چهارمین شماره‌ی تجربه، با سرمقاله‌ای بدونِ نام نویسنده، روی‌کردهای سه شخصیت، رضا امیرخانی، محمدرضا زائری و علی مطهری را با سه یادداشتِ کوتاه بررسی کرده است.
---------------------------------------------------
58
مشرق‌نیوز: نویسنده‌هایی که از زیر کت قرمز سربازان ملکه پیدا شدند
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/66358/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%DA%A9%D8%AA-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%84%DA%A9%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF
...-شهریور90

تجربه طاقت بازچاپ اثر رضا امیرخانی را ندارد؛ که هر چه باشد او "خودی" است و نویسنده انقلابی و ما... اما می توانم توصیه کنم که سفرنامه رضا امیرخانی را از دست ندهید تا در یابید مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد.
گروه فرهنگی مشرق-"تجربه طاقت بازچاپ اثر رضا امیرخانی را ندارد؛ که هر چه باشد او "خودی" است و نویسنده انقلابی و ما... اما می توانم توصیه کنم که سفرنامه رضا امیرخانی را از دست ندهید تا در یابید مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد و اگر صدها جایزه سنگین و رنگین جلال آل احمد هم مقرر شود از درون آن یک رضای امیرخانی، یک جلال آل احمد در نمی آید، هنر سفارش نمی پذیرد."
همان طور که مخاطب مجله خوان حرفه ای در همان نگاه اول در می یابد این ها مطالبی است که مجله تازه تاسیس تجربه در سرمقاله شماره چهارش و در همان بخش اول یعنی کتاب درباره کتاب "جانستان؛ کابلستان" نوشته است.
تجربه مجله ای است که در شماره آغازینش ادعای ادامه نشریاتی چون کیان، آدینه و ... را داشت در همان ابتدای راه مدعی شده بود که از زیر قبای قیصر بیرون آمده اند و به عبارت بهتر از همان سنت فرهنگی نشات گرفته اند و حالا در قدم چهارمشان زبان به مدح امیرخانی و زائری و دیگرانی مانند آنها گشوده اند؛ حالا باید ایمان آورد که در عصر اجتماع نقیضین زندگی می کنیم که این البته از کرامات دیپلماسی فرهنگی انگلیسی است.
انگلیسی ها هیچ گاه هیچ چیز را نفی نمی کنند همچنان که نمی توانی در رفتارشان چیزی ببینی که با اتقان بشود گفت که کسی را تایید کرده اند؛ البته نباید این طور فکر کرد که همه نماد این نوع عملکرد در بی بی سی فارسی تلویزیون رادیو و حتی رادیو لندن خلاصه می شود، انگلیس از دوران جنگ های ایران و روس و حتی کمی عقب تر یعنی از آن زمان که برادران شرلی برای پیچاندان گوش رقیب قدیمی در خلیج فارس و به زانو در آوردن پرتغالی ها، به ایران آمدند می شد فهمید که انگلیسی ها در وقت تصمیم می گیرند در وقت متحد می شوند و در لحظه به ثمن بخس می فروشند. نمونه مشخص این ماجرا را هم  می شود به وضوح در عهدنامه تیلسیت دید.
عجیب نیست که روشنفکری ایرانی که در دیگ های پلوی سفارت انگلیس نطفه اش بسته شد به پدرش برود و همان خصوصیات را با اندکی تفاوت با خودش داشته باشد.این اندک تفاوتی هم که می گوییم بر می گردد به این که فرزند چندان صحیح و سالم به دنیا نیامد، کمی عقب مانده بود و تنها زمانی از ماجرا خبر دار می شد که کار از کار گذشته بود. البته بگذریم به اوقاتی که با پس گردنی پدر ملتفت می شد که چه باید بکند، در باقی اوقات در دوران کودکی به سر می برد. این همان اتفاقی است که پس از انقلاب نیز افتاد. روشنفکری ایرانی در همان دوران مشروطه به خاک بازی و عروسک بازی مشغول بود و می کوشید تا بازی هایی را که در منزل پدری خواهران برادران دیگرش کنار گذاشته بودند را یک بار دیگر تمرین کنند. سینما گرانش فیلشان یاد هندوستان می کردند و شعبون استخوانی خواب می دیدند و نویسندگانش هم اگر می خواستند خیلی آوانگارد شوند کارشان به " شهرنوش پارسی پور" و داستان های مشعشش منجر می شد که بهتر است برای حفظ عفت عمومی به آن اشاره ای نکنیم.
باز هم تعجب نکنید اگر بعد از دو دهه نویسندگان سرخورده لندن نشین دور هم جمع شوند و یادشان بیاید ایران هشت سال درگیر جنگ و تجاوز به خاکش بوده و در همه جای دنیا چنین جنگی منجر به تولد بزرگ ترین آثار ادبی شده است و بیست سال پس از  واقعه این حادثه را به عنوان یک سوژه به رسمیت بشناسند.
حالا چطور می شود که همین نسل که اساسا نویسندگان و شعرا و هنرمندان بر آمده از انقلاب را هنرمند نمی دانستند، یک دفعه خودشان را به "شاعر بیلبورد های شهرداری"- لقبی که انجمن نویسندگان به قیصر امین پور پس از رحلتش داد- می داند؟ خصلت های پدر به فرزندش می رسد اگر چه این فرزند ناقص الخلقه باشد؛ وقت آن رسیده است تا همه چیز عوض شود، اگر چه مجبور شوی که دشمن را به رسمیت بشناسی.
انگلیسیها طی صدها سال سابقه استعمارگری آموخته اند که جز با همرنگ اکثریت شدن نمی توان در جامعه مستعمره نفوذ کرد و این گونه است که در هر جامعه استعمار زده توسط انگلیس که پا می گذاشتی اگر تنها سی سال و فقط سی سال از آغاز استعمار گذشته بود دیگر نمی توانستی حضور انگلیسی ها را تشخیص دهی، آنها همه ملزومات لازم را از تاریخ و فرهنگ و سنت ها به دست اورده بودند و آنگاه در جامعه حل می شدند وبعد از این که همه حساسیت ها از بین می رفت آنگاه همه چیز را به روایت انگلیسی آن منتشر می کردند و این گونه بود که اسلام به روایت انگلیسی آن با تلاش های لورنس و دیگر هم قطارانش از کشکول عبدالوهاب بیرون آمد و از آن سو در ایران از دم و دستگاه شبه روحانی مانند سید علی محمد باب بابیت و بهائیت ساخت لندن خلق شد و قس علیهذا.
حالا فرزند دیگ های پلوی سفارت انگلیس یاد گرفته است که هر چه می خواهی بگویی باید باورپذیر باشد. برای روشنفکری باورها و آدم های قدیمی، نوستالژیک هستند و می توانند حس ریشه داری را در مخاطبانشان زنده کنند و در آن سمت ماجرا همه باید ایمان بیاورند به اینکه تو قشری نیستی و این اتفاق تنها در شرایط خاصی می افتد، وقتی در وسط مقالاتت فریاد بزنی زنده با مخالف.
این گونه است که به قول خودشان حالا و پس از سی سال از انقلاب اسلامی می توان حرفهایی را در باره فرهنگ و هنر انقلاب در نشریات روشنفکری پیدا کرد اما این هم انقلاب به روایت خودشان. مطبوعاتی که از زیر کت قرمز سربازان ملکه بیرون آمده اند.

---------------------------------------------------
59
غم‌خاک: ذکر مصیبت
http://pure-commander.persianblog.ir/post/581
محمد مهدوی اشرف-مهر90
...خب در چنین فضایی چه انتظاری دارید جز از این‌که صدای مخالف -هرچند خیرخواهانه و منطقی- در نطفه خفه شود؟ مگر چندتا رضا امیرخانی و حاشیه‌ی امنِ از سرِ هوش و دستِ تقدیر پیدا می‌شود که بتواند گاهکی انتقادک‌هایی غیرِمستقیم، آن‌هم به اقداماتِ حکومت و نه لزوما آراءِ ره‌بر کند؟ مگر چندنفر پیدا می‌شوند که شناخت و اعتمادِ ره‌بر به ایشان سپرِ بلای‌شان شود و آقایان نتوانند سرکوب و منکوب‌شان کنند؟
...
---------------------------------------------------
60
سال جهاد اقتصادی: دو اسلام مکتب حسینیه امام مکتب کاخ سفید
http://malek-87.blogfa.com/post-5462.aspx
http://jomhoor10.mihanblog.com/post/6297
یوسف-مهر90

اتفاق سوم: وقتی ترکیه الگوی نظام اسلامی می‌شود!

اتفاق سوم کمی قدیمی‌ست، ولی یادآوری‌ش در این زمان، خالی از لطف نخواهد بود. یکی دو ماه قبل بود انگار، که مصاحبه‌ی رضا امیرخانی و معرفی ترکیه‌ به عنوان الگوی مناسب یک کشور اسلامی جنجال زیادی به‌پا کرد. با باقی صحبت‌های امیرخانی و جار و جنجال به‌پا شده سر این قضیه کاری ندارم. در اینجا مهم این مسئله است که چه می‌شود که نویسنده‌ای که ادعای انقلابی بودن دارد و در اولین رمانش چنان عاشقانه با امام برخورد می‌کند، به یک‌باره نظام لائیک ترکیه را که رابطه‌اش با آمریکا برای همه مسجل است و با وجود جمعیت 98 درصدی مسلمان حتی به زنان کشورش اجازه داشتن حجاب در مدارس و دانشگاه‌ها را نمی‌دهد، به عنوان نمونه‌ای مناسب برای کشوری اسلامی معرفی می‌کند و ماهیت نظام اسلامی ایران را زیرسوال می‌برد؟ چه عاملی باعث شده که بچه‌مسلمان‌های قدیمی حوزه‌ی فرهنگ چهره‌ی موجه سابق خود را کنار بگذارند؟

خرده‌ریزه‌هايی از برکات فتنه!

این دیگر حرف جدیدی نیست که مهم‌ترین برکت فتنه برای نظام اسلامی رو شدن چهره‌ی واقعی کسانی بود که سال‌ها ادعای انقلابی بودن می‌کردند و در عمل، خلاف آن عمل می‌کردند. اما نکته‌ی مهم این است که به دلیل ماهیت سیاست، این رو شدن چهره‌ی واقعی برای سیاست‌مداران زودتر اتفاق می‌افتد و برای اهالی فرهنگ دیرتر. اهالی فرهنگ مانند سیاسیون نیازی به موضع‌گیری رسمی در زمان فتنه ندارند و می‌توانند تا مدت زمان بیشتری از ترکش‌های آن در امان باشند، اما آنها نیز به ناچار ماهیت اصلی خود را در اولین اثر هنری و یا حتی اعمال سیاست‌های فرهنگی خود نشان خواهند داد.

برکات فتنه برای نظام اسلامی تنها خلاصه شده در ریزش سیاسیون منافق نیست. بعد از گذشت دو سال از ماجرای سال 88 برکات آن در حوزه‌ی فرهنگ تازه دارد عیان می‌شود. هنرمندان و مدیران فرهنگی هم حتی با گذشت چند سال، بالاخره ناچار هستند اثری هنری تولید کنند و خروجی‌ای بدهند، پس لاجرم ماهیت خود را در آن اثر نشان خواهند داد. نویسنده‌ای که دو سال بعد از فتنه کتابی بنویسد و داستان سرهم کند، در دلایل موضع نگرفتنش، معلوم است که از ابتدا هم جزو مسلمانان انقلابی نبوده و دیر یا زود ترکیه را الگوی کشورهای اسلامی معرفی خواهد کرد.

داستان همان داستان 30 سال پیش است. داستان اسلام ناب و آمریکايی، اسلام انقلابی و عافیت‌طلب، اسلام ضداستکباری و لیبرال‌مآب. این‌ها همه جزو بچه‌مسلمان‌های حوزه‌ی فرهنگ هستند، اما نه اسلامی که بتواند از گردنه‌ی سخت فتنه هم عبورشان دهد. ماجرا به همین تعداد اندك هم خلاصه نمی‌شود. تعداد زیادی از این هنرمندان را می‌توان لیست کرد. تا قبل از فتنه از هرکس می‌پرسیدی بهترین نویسنده‌ی مذهبی ایران کیست قطعا جواب می‌داد سید مهدی شجاعی، ولی آیا امروز هم همان جواب را خواهد داد؟ وقتی نویسنده‌ی "پدر، عشق، پسر" و "کشتی پهلو گرفته" در مقابل توهین به امام حسین(ع) سکوت کند، لابد مشکل از همان مدل اسلامی‌ست که قبول دارد. یا چطور می‌شود کسی درباره‌ی امام زمان(عج) فیلم بسازد و از همکاران شبکه‌ای حمایت کند که رسماً وجود ایشان را زیر سوال می‌برد؟
..

کلام آخر

این روزها نیروهای حزب‌الهی و انقلابیون واقعی باید به عملکردهای دو گروه در حوزه‌ی فرهنگ بسیار دقت کنند و در موقع لزوم، سریع واکنش نشان دهند. یکی از هنرمندانی که قبل از فتنه آنها را جزو گروه انقلابی و مذهبی می‌دانستیم و امروز آن‌ها را جزو مسلمانان غیرانقلابی می‌دانیم، ودیگری مدیرانی که با وجود داعیه‌ی انقلابی و حزب‌اللهی بودن و بعضا فعالیت در گروه‌های اصولگرا، نه تنها هیچ نشانی از انقلابی بودن در عملکرد و مواضع‌شان نیست که حتی در مقابل طیف انقلابی جامعه شمشیر را از رو بسته‌اند.

ضربه‌ی این دو گروه به نظام اسلامی قطعا چندین برابر کاری‌تر از ضربه‌ای است که روشنفکران ضددین و ضدانقلاب بخواهند به مملکت وارد کنند. بسیاری از مردم این هنرمندان را هنوز در طیف انقلابیون قرار می‌دهند و به تولیدات‌شان اعتماد بیشتری دارند و همین اثرگذاری آثار این گروه را بسیار بیشتر از روشنفکران کرده است. طبعا امروز اگر امثال کیمیایی و مهرجویی در مقابل نظام موضع‌گیری کنند، آثار تخریبی بسیار کمتری خواهد داشت تا برخي از رفتارهاي امثال کمال تبریزی، رضا امیرخانی و سیدمهدی شجاعی

---------------------------------------------------
61

Mohammad Bazargan - Buzz - Public
"یعنی امروز ترکیه در فهم دموکراسی و در فهم دنیای مدرن، بسیار از ما جلوتر است."
احتمالا فهم دنیای مدرن یعنی اجازه بدهی توی کشورت شیطان سپر موشکی بسازد
و فهم دموکراسی یعنی بروی مصر و تبلیغ حکومت لائیک بکنی
تا مردم بفهمند چقدر از قافله عقبی..

این ترکیه ای که جناب امیرخانی می گوید فهمش از ما بیشتر است
الگوی سیاسی اش شبیه زن های بدکاره است..
و هیچ برایش افتی ندارد که زاری کند که عضو اتحادیه اروپا بشود..
..
Reshared post from javad darvish.
نطفه نحس نویسندگی را در این مملکت با بی دردی و بی مسئولیتی و بی وجدانی بسته اند... هرچند با یک من ریش بیاید و در کارنامه درخشانش سفرنامه رهبری را داشته باشد... آقا بعد از دو سال، سکوت هنرمندانه متهوع خود را شکسته و با تبختر دست زیر چانه گذاشته که "کلکم فی ضالال مبین... یکی نیست بگوید تو که بعد از دیدن این همه خون و آتش و نامردی، حالا سر از لاک روشنفکری خودت بیرون کرده ای و دلت برای نیمچه توهینی که...
رضا امیرخانی، از نویسندگان متعهد ادبیات انقلاب اسلامی است که زمینه‌های مختلف نوشتن اعم از ادبیات،اقتصاد و سیاست را برای نوشتن آزموده است، او حالا فقط می‌نویسند، در گفتگوی مشروح نسیم بیداری با امیرخانی - این نویسنده هنوز جوان صحبت کرده و وی از نظرات ویژه سیاسی‌‌اش پرده برداشته است.

---------------------------------------------------
62
رجانیوز: آتيه خطرناك‌تر از مخملباف برخي نويسندگان مورد حمايت بعضي نهادها/
http://rajanews.com/detail.asp?id=103903
محمدرضا سرشار-مهر90

شجاعی در اظهارات جديد خود همان كليد واژه‎هاي مطلوب جريان فتنه را در حوزه مسائل فرهنگي خواسته يا ناخواسته تکرار کرده و روش‌های بیان شده از سوی حضرت امام درباب دشمن‌شناسی را ساده‌لوحانه قلمداد مي‌كنند. وي گفته است که: «ما نباید فرمول ساده و ابتدایی را در تعریف دشمن استفاده کنیم و استفاده از یک تعبیر درباره دشمن ساده‌لوحانه است وقتی امام خمینی گفت هرگاه دشمن از شما تعریف کرد به خودتان شک کنید این یک دشمن‌شناسی برای یک زمان خاص صادق بود. این روش دشمن‌شناسی 200 سال پیش است». وی حتی پا را فراتر می‌گذارد و در یک اظهارنظر شبه طنز امثال رضا امیرخانی و بایرامی را صاحبان انقلاب می‌داند و می‌گوید که: «اتفاقا در این سیستم کسانی ممیزی می‌شوند که صاحب انقلاب هستند. کارهای مثل امیرخانی، بایرامی، دهقان و صدرعاملی باید ممیزی شوند البته این مشکل وزیر ارشاد ما نیست چون اصلا مال محل ما نیست و از همه چیز بی‌اطلاع است. آن سیاستی که وزیر ارشاد را اینجا می‌گذارد ایراد دارد، دشمن او را اینجا گذاشته و ما باید این دشمن را شناسایی کنیم.»

در این میان، بازخوانی نظرات محمد رضا سرشار در مورد سید مهدی شجاعی و طیف همفکرانش که در فروردین امسال در گفت‌و‌گو با نشریه‌ی "فرهنگ عمومی" بیان شد و با واکنش‌های تند این دوستان نیز مواجه شد، خالی از لطف نیست و مختصات بهتری از آثار و همچنین تفکرات این گروه به دست می‌دهد.

---------------------------------------------------
63

روزنوشت: امام لوتی نیست و نوچه نمی‌خواهد
http://www.rooznevesht.net/archives/1517
سیداحمد موسوی-مهر90

در روزهای گذشته در مورد سخنانی که «سیدمهدی شجاعی» در مجلس بزرگداشت خود بیان کرده، عده‌ای با روش خطائی به دفاع از آرمانهای امام پرداخته‌اند در حالی که اگر نقدی به سخنان سید مهدی شجاعی هست، نیاز به پاسخ مبسوط و مستدل دارد. بنده موافق تمام سخنان سیدمهدی شجاعی در آن مجلس نیستم، اما جواب سخنان وی این نیست که یک معرکۀ بیشرمانه به راه بیاندازیم و بیان کنیم که آیا او به مسافرت خارج رفته یا نرفته و چند سال در مقام مسوولیت بوده، یا از حق کمک دولتی برای کتاب خود استفاده کرده است یا نه. بهتر است یاد بگیریم سخن را بشنویم و حلاجی کنیم و با منطق با برادر دینی سخن بگوئیم، نه با تشر و چاقو. این مساله و همچنین روش برخورد با نویسندۀ دیگر «رضا امیرخانی» در ماه‌های گذشته، بهانۀ این نوشته شده است.

عده‌ای نشسته‌اند تا اگر احدی هر حرفی بر خلاف نصوص صریح امام خمینی (ره) یا امام خامنه‌ای حفظه الله زد، سینه سپر کنند و کفی‌به سینۀ مخالف بکوبند و او را پرت کنند و فکر کنند که مشغول دفاع از امام هستند. و طبعا این رفتاری نیست که رهبران انقلاب اسلامی نیز از آن راضی باشند.

---------------------------------------------------
64

آهستان: با نفی شجاعی چه چیزی عاید شما می‌شود
http://www.ahestan.ir/?p=9179
امید حسینی-مهر90
نقد کنید، نه نفی! کمی با خودتان فکر کنید که نفی آدم‌هایی که به جبهه انقلاب و نظام تعلق دارند، چه فایده‌ای دارد؟ اصلا شجاعی و امیرخانی و حاتمی‌کیا و مجیدی را کوبیدید و با آنها مخالفت کردید، دیگر چه کسی باقی می‌ماند؟ این پیش‌بینی که شجاعی، خطرناکتر از مخملباف می‌شود، چه بصیرتی می‌خواهد؟! اینها هنرمندانی هستند که سالها به فرهنگ، ادب و هنر انقلاب خدمت کرده‌اند. اگر داستانی، شعری و یا فیلمی وجود داشته باشد که بتوان آن را نماد انقلاب، نظام و دفاع مقدس دانست، آثار همین آدم‌هاست.
---------------------------------------------------
65
mmasiha: باافرادی مثل رضا امیرخانی و سیدمهدی شجاعی چه کرده ایم؟تا زمانی که فردی موافق ما باشد خوب است و زمانی که منتقد شد بد میشود و باید نابودش کرد؟
---------------------------------------------------
66
Zahra HB - Google Reader - Public
دست خودمان نیست : عادت کرده ایم به نق زدن
اول: عادت داریم به جایی که می رسیم بقیه را "عوام الناس" ببینیم و خودمان را خیلی بالاتر و روشنفکرتر و یادمان برود اقبال همان عوام الناس به ما بود که گذاشت از روی شانه هایشان بالا برویم. در این مورد اینکه "همیشه کسی که عوامفریبی می‌کند در نهایت خودش توسط عوام فریفته می‌شود" شاید نویسنده محترم درست گفته باشد اما بهتر بود می گفت "کسی که عوام فریبی می کند بیشتر توسط نفس خودبین خودش فریفته می شود تا عوام."

دوم :" آثار افرادی مثل امیرخانی، کمال تبریزی، رسول صدرعاملی و محمدرضا بایرامی و احمد دهقان در ارشاد خاک بخورد"
ما که دیدیم مردگان باغ سبز بایرامی به چاپ چهارم رسیده ( اگر بالاترهم رسیده من اطلاع ندارم !) ، جانستان کابلستان آقا رضا هم که ماشاالله خوب می فروشد ، بقیه کتاب های آقا رضا و نویسنده محترم هم همیشه در بازار هستند که همین ثابت می کند کتاب هایشان دارند مرتب چاپ می شوند پس ممیزی در مورد این یکی دو نفر! که در کار نیست.

---------------------------------------------------
67
مظنونین همیشگی:
امیرخانی و پرونده “نسیم بیداری”
http://www.00397.com/?p=636
نوشته شده در ۷:۵۸ ق.ظ – 7:58 ق.ظ | توسط مهدی |

چندی است که در فضای اینترنتی راه و بیراه از امیرخانی خرده می گیرند که پس ازسکوت ۲ ساله در خصوص وقایع خرداد ۸۸ حالا در گفتگو با نشریه “نسیم بیداری” موضعی در تضاد با مواضع قبلی‌اش گرفته و حتی برخی متهمش می کنند که دیگر امیرخانی مذهبی و سربه راه! سالهای پیش نیست. اما داستان این مصاحبه چه بوده و امیرخانی چه گفته که اینچنین برخی را برآشفته؟

۱- منسجم ترین مطلب انتقادی که در این خصوص دیده ام مربوط به وبلاگ “طلبه. ضد. بی پایان.” است که در ۹ بند، اساسی امیرخانی را به باد انتقاد گرفته. ببینید: «سکوت و سیاست»؛رضاامیرخانی چه دارد میکند با خودش؟؟؟

۲- نشریه را خریدم و خواندم و تعجب کردم از این همه واکنش! من امیرخانی تازه ای ندیدم؛ در این مصاحبه هم امیرخانی مثل ۱۰ سالی که من می شناسمش صریح بوده و بی پروا. حرفهایش هم حرف تازه ای از او نبوده. ترجمه سکوت سیاسی امیرخانی به عافیت طلبی برای جامعه سیاست زده ما عجیب نیست اما بی انصافی است چرا که اگر عافیت طلب بود امروز هم ادامه دادن سکوت بیشتر به نفعش بود تا صراحت حرفهای اخیرش.

۳- تکه زیر از کتاب “داستان سیستان” است، بخواندیش:

«بهمن ۵۷ ساواکی شده ای!»
همان شبی که اخبار سراسری شبکه یک، دیدار خصوصی اهل قلم با ره بر را پخش کرد(رسم الخط از نویسنده کتاب است). اولین رفیق شفیقی که مرا در گیرنده دیده بود، به همراهم زنگ زد و این را گفت. خندیدم.
«نخند!»
چرا جواب نداد. به جایش گفت: «چشم کورت را باز کن، آمریکا بیخ گوش مان ایستاده است، همه گرفتاریِ من این است که در چنین شرایطی، چرا به جای عراق، به ایران حمله نمی کند. آن وقت تو بعد از این همه سال رگِ ولایتت جنبیده است و رفته ای دیدار آقا؟ ولایت یک امر درونی است؛ سابژکتیو، نه برنامه ای آفاقی و آبژکتیو درکنداکتور پخش سراسری!
این همه موقعیت جور شد نیامدی. آن وقت در چنین شرایطی، آن هم با جماعتی که کلی به تو بد و بیراه گفته اند، رفته ای دیدار خصوصی! خدای موقعیتی تو! کاش به جای دو واحد ریشه های انقلاب، نیم واحد زمان سنجی پاس می کردی».

امیرخانی کتاب داستان سیستان را با جملات بالا شروع کرده است واین کتاب سفرنامه ای از همراهی با رهبر در سفر به استان سیستان و بلوچستان که انصافاً کتابی خواندنی است. امیرخانی داستان سیستان همین امیرخانی این روزهاست که هنوز هم بی پروا سخنانش را می زند هرچند که گاهی سخنانش بوی جسارت جوانی می دهد و البته ندرتاً هم با منطقی عجیب حرف می زند مثل همین مصاحبه اخیرش که حزب اسلام گرای ترکیه را تلویحاً ستوده و اشاره ای داشته به اینکه شاید بذر انقلاب اسلامی در ترکیه ثمر بدهد! خب شاید این تنها نکته عجیب این مصاحبه است که امیرخانی اسلام ترکیه لاییک را می ستاید در حالیکه همین حزب اسلام گرا هم سیاستی عجیب دارد که از یکسو به خواست آمریکا و به نفع اسرائیل سپر ضدموشکی ایجاد می کند و از سوی دیگر سعی دارد در خط مقدم مخالفت با اسرائیل قرار داشته باشد و سفیر اسراییل را اخراج می کند.

از این موضوع که چشم پوشی کنیم تمام سخنان امیرخانی از زبان همان امیرخانی سابق خارج شده و لااقل من حرف عجیبی از او ندیدم. حالا هم گه چند هفته ای از انتشار مصاحبه گذشته نسخه pdf را در ادامه مطلب قرار می دهم تا دیگرانی که نخوانده اند هم صحت گفته هایم را تصدیق کنند.

اما چرا نسیم بیداری که قاعدتاً به لحاظ تفکرات سیاسی در جبهه مقابل امیرخانی قرار دارد باید برای او پرونده ویژه ای تدارک ببیند؟ پاسخ این سوال هم چندان سخت نیست. در میان نویسندگان هم فکر و هم مسلک امیرخانی شاید او تنها فردی است که بارها مصاحبه های بی پروایی داشته و ترسی از بیان عقایدش نداشته و البته او نویسنده ای است که پیش از نویسنده بودن یک نخبه علمی بوده و تجربه خروج از کشور برای ادامه تحصیل و احتمالاً ماندگاری در آمریکا را داشته یعنی همان پدیده ای که به “فرار مغزها” مشهور شده است. تجربه کوتاه حضور او در آمریکا هم تبدیل به کتاب بی وتن شد. او همچنین با انتشار سایت “لوح” که نخستین نشریه الکترونیک در میان نویسندگان اصولگرا و عموماً شاغل در حوزه هنری بود و البته پدیده ای بود که من هم حقیتاً به آن علاقه مند بودم علی الخصوص پیگیر همیشگی سرلوحه های امیرخانی که حالا گزیده اش در کتاب “سرلوحه ها”  منتشر شده است.

با این اوصاف بیراه نیست اگر امیرخانی را یک پدیده بدانیم، پدیده ای دوست داشتنی و سرشار از شور و نبوغ که حالا دفعات تجدید چاپ کتب مختلفش حکایت از محبوبیتش دارد.

متن مصاحبه رضا امیرخانی با نشریه نسیم بیداری(PDF)




---------------------------------------------------
68
آهستان: پاسخی به حمید داوودآبادی
http://www.ahestan.ir/?p=9217
امید حسینی-مهر90

شکی نیست که حاتمی‌کیای امروز همان حاتمی‌کیای «دیده‌بان» نیست. داستان امروز سید مهدی شجاعی هم، با داستانش در دهه ۶۰ و ۷۰ فرق می‌کند، دقیقا مثل این که بگوییم نگاه امروز شما و مسعود ده نمکی به جامعه و مردم، با نگاهتان در دهه ۶۰ فرق دارد. اگر حاتمی‌کیا و شجاعی را به خاطر این تغییر ذائقه، پشیمان و بریده بنامیم؛ پس باید شما و ده‌نمکی را هم به خاطر تغییر نگاهتان به سینما، پشیمان بدانیم! دیدید چقدر راحت می‌شود همه را پشیمان نامید؟!

متاسفانه امروز این قبیل برچسب‌ها خیلی راحت به دیگران نسبت داده می‌شود. خیلی راحت با مفاهیم دینی و سفارشات امام خمینی بازی می‌شود. یکی را به این بهانه که بی‌بی‌سی از او دفاع کرده، دشمن و دیگری را به خاطر اظهارنظرش درباره دولت و یا مشکلات فرهنگی جامعه (که اتفاقا بخش زیادی از آن انتقادها درست است) ضدنظام و ضدرهبری می‌خوانیم.

البته ما می‌توانیم درباره تغییر و تحول آدم‌ها اظهار نظر و سیر آثارشان را مرور و یا نقد کنیم، اما حق نداریم خودمان را معیار تشخیص تغییر بدانیم و همه را متهم به سقوط کنیم و به این بهانه که عوض شده‌اند، آنها را بکوبیم. آن هم چه کسانی؟ آدم‌هایی که خودشان و آثارشان نماد و نماینده‌ و جریان‌ساز فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس هستند.

اگر در سی سال گذشته این هنر را داشتیم که لااقل ده نفر مثل مجیدی و شجاعی و حاتمی کیا و امیرخانی تربیت کنیم حرفی نبود؛ اما وقتی نهایت عرضه و رویش ما در حوزه ادبیات، هنر و فرهنگ، همین آدم‌ها هستند، چرا نباید به هر قیمتی آنها را حفظ کنیم؟! (البته ضمن نقد درست و منصفانه)

---------------------------------------------------
69
allosh: آقا اميرخاني در کتابشون بيوتن فرموده بودند لاس وگاس منتظر ماست بيا تا برويم.
---------------------------------------------------
70
ارمینه: سیاسی نوشت
http://ermineh.blogfa.com/post-223.aspx
...-مهر90
سید مهدی شجاعی طی سخنان جالب توجهی که حقا من بسیاری از حرفهای ایشون رو میپسندم و قبول دارم یه سری صحبتهایی هم کردند که من گمانم اینه که بیشتر از سر سوء تفاهم بوده. به عقیده من هم احمدی نژاد در تاریخ کشور یک سوء تفاهم ناخواسته بود(!) اما فکر میکنم جناب شجاعی بیش  از اندازه دچار سوء تفاهم شدن. یادم نرفته کتاب "سری که درد میکند" ایشون رو که میخوندم بعضی داستانهای انتقادی ایشون مستقیما به دولت احمدی نژاد بر می گشت به عقیده من یه نویسنده اگر حرفی داره باید از همین شیوه استفاده کنه نه اینکه وارد موضوعات سخیف سیاسی بشه. این نقد رو به رضا امیرخانی هم داشتم. اصولا وقتی کسی وارد مباحث نازل میشه هر چقدر هم سطح بالا حرف بزنه از اونجایی که سطح بحثی که بهش ورود کرده به شدت پایینه بنابراین از صحبتهاش طرفی نمی بنده و نبستند!

---------------------------------------------------
71

هابیل:
هنرمندان در پوستین سیاست؛ سیدمهدی شجاعی دشمن امروز را در جناح مقابل می‌بیند
http://habil.ir/weblog/667
محتبی دانشطلب-مهر90
بیش از دو سال گذشت تا رضا امیرخانی از دوستان شجاعی به نفع او موضع گیری کرد، او قبل از اشاره به احساس انسدادی که صدا و سیما با پخش نکردن ربنای شجریان ایجاد می‌کند گفت: «فضای سیاسی گاهی وقت‌ها به شکلی دچار انسداد می‌شود که سیدمهدی شجاعی، وقتی به دغدغه همیشگی‌اش که اخلاق است، می‌آید و در فضای انتخابات راجع به موضوعی غیراخلاقی، که دست کم امروز غیراخلاقی بودن آن بر همه ثابت شده، اظهار نظر می‌کند و موضع می‌گیرد، یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، به خودش حق می‌دهد که به او توهین کند.» امیرخانی مشخصا به موضوع توهین اشاره‌ای نکرد اما توهین خود او به جلیلی ـ و حساسیت‌های سیاسی دیگری که در آن مصاحبه بود ـ واکنش‌های منفی‌ای را از طیف مخاطبان شجاعی و امیرخانی موجب شد؛ بعضی توهین به بهانه نقد شدن را ناشی از توهم اشرافیت طبقاتی و تعبیر واژگونه انسداد دانستند، و علت اصلی تنش‌ها را نیز اشتباه هنرورانی که در پوستین سیاست افتاده‌اند تحلیل کردند.

---------------------------------------------------
72

بیرنگ: برای آن ها که دوستشان می‌داریم
http://b-rang.blogfa.com/post-22.aspx
محبوبه-مهر90

از زمانی که رمان خواندن را یاد گرفتم،دو اسم همیشه برایم قابل احترام بودند و یادآور خاطرات شیرین.

یکی رضا امیرخانی که از من اویش نوشتم و دیگری استاد سید مهدی شجاعی.

سید مهدی را دیر شناختم.از طوفان دیگری در راه است اما خیلی زود به جمع طرفدارانش پیوستم.

چند وقت پیش مصاحبه ای از امیرخانی خواندم و اخیرا هم اظهاراتی از سید مهدی شجاعی در مراسم بزرگداشتش.صحبت های هر دو عزیز حاوی نکاتی بود که کم تر انتظارشنیدنش را داشتم.این انتظار صرفا به ذائقه و سلیقه ی شخصثی ام برنمی گردد که ریشه در توقعاتی  دارد که بذر آن با خواندن آثار این هر دو عزیز در  دلم  شکل گرفته اما با جار و جنجال این روزها وواکنش های عجیب و غریبی که پس از اظهارات سید مهدی شجاعی به پا شده نیز،موافق نیستم به چند دلیل:

1- خدمات شجاعی و امیر خانی به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی  ریشه دار تر از آن است که بتوان به رسم و عادت این روزها عمل کرد وآن ها را هم از دایره دوستان (که روز به روز تنگ تر می شود و امروز و فرداست که تبدیل به نقطه شود!)بیرون کرد...
...

4- در این آشفه بازار هنربازی  که سخت در محاصره ی ژست های روشنفکری است،قدر سرمایه های هنری خود را والاتر از آن بدانیم که با چند جمله و گلایه از سیاست های فرهنگی(که بخشی از آن قابل نقد است)از دست بروند!
---------------------------------------------------

73
رونوشت به امیرخانی..

آخرین سوال فرید ذکریا - a

فرید ذکریا از احمدی نژاد پرسید: شما و ترکیه دو کشور تقریبا هم ارز در خاورمیانه هستید ، با جمعیت های مشابه خصوصیات مثل هم. اما شما عقب مانده اید و ترکیه زده جلو.
محمود احمدی نژاددر پاسخ گفت : اولا ما خیلی خوشحال می شویم که ترکیه پیشرفت کند ( یعنی ما چشم دیدن پیشرفت بقیه را داریم) ثانیا: ترکیه نه هشت سال زیر جنگ تحمیلی بوده و نه سی سال زیر تحریم. ثالثا ایران از برخی جهات مثل علم و تکنولوژی و فن آوری های خاص خیلی از ترکیه جلوتر است و اصلا قابل مقایسه نیستند و رابعا ( و مهمتر از همه) ایران بدهی خارجی ندارد و ترکیه 300 میلیارد دلار بدهی خارجی دارد.
......................
از گودر خانم فرشته صادقی با تلخیص!!

---------------------------------------------------
74
شقایق‌های وحشی:
سخنرانی وحید اشتری و مصطفی زالی از سخنرانی خالد مشعل مهمتر است
http://vahedi129.blogfa.com/post-61.aspx
عبيدك به فنائك-مهر90
این نگاه فرصت محور و معقول را می شود به همه حوزه های دیگر تعمیم داد. از بحث های وجود یا عدم وجود اصلاح طلب ها و حذف یا عدم حذفشان گرفته تا بحثهایی که یک نفر می تواند بعنوان یک نظریه پرداز در همه موضوعات در رابطه با نسبت اسلام و ایران بگوید و خیلی محترمانه یک عده نقدش هم بکنند. از این مسئله و هوچی گری ها دارد سوء استفاده می شود که آقا با صراحت چندین جلسه برخورد با یک جریان را مناسب ندانستند و می گویند تبیین کنید. مثال دیگرش فحاشی و هتاکی به یک رمان نویس است که حالا در یک حوزه ای نظرش را گفته کدیور هم نبوده که شبهه کرده باشد. مثال دیگرش برخوردهای این چندساله 84 به اینور با خیلی از اصولگراهای منتقد احمدی نژاد. اصلا انگار نه انگار که تحلیل ها و انتقادات اینها ولو غلط یک فرصت است که یک سری سوالات را مطرح می کنند آنهم از موضع انقلاب و رنگ دلسوزی تا فرصتی پیش بیاید که بتوان به آنها پاسخ داد. نگاه منفی و طرد آمیز نسبت به همه آنها تا جاییکه همین الآن فضا را که رصد کنید می بینید خیلی از اصولگراها مثل رییس مجلس و یک سری دیگر در ذهن بچه حزب اللهی ها از اصلاح طلب ها منفور ترند. می بینید  ادبیات سایتها را که انگار با حقد و غضب دارند در مورد طرف می نویسند. این منطقی نیست دیگر. ما در یک فضای آرمانخواهانه از یک سری آدم که روحیه غیر انقلابی دارند ممکن است نقد هم داشته باشیم ولی آخرش ما معتقدیم اینها گوشت انقلاب را بخورند استخوانش را دور نمی ریزند. یعنی یک تار مویشان با خیلی از اصلاح طلب ها قابل قیاس نیست.
---------------------------------------------------
75
---------------------------------------------------
75
هابیل قابیل آدم...
http://www.enabavi.com/index.php?option=com_content&view=article&id=7139:2011-11-07-07-35-43&catid=38:fp-rokstories
ابراهیم نبوی-آبان90

انقلاب بدون فرهنگ

حالا اینکه استاد بزرگ و دکتر عظیم الشان، یا به عبارتی تنها دکتر دوران ما یعنی مرحوم دکتر شریعتی گفته بود که " انقلابی که بدون فرهنگ به پیروزی برسد، فاجعه است" تا چقدر درست است یا نه، بماند. ولی مثل اینکه تا حدی درست است. البته فرهنگ معانی مختلفی دارد، وقتی به حرف های رهبر و مسوولان کشور توجه می کنیم متوجه می شویم منظورشان از فرهنگ، همان اخلاق و حجاب و ناموس است، در حالی که احتمالا فرهنگ شامل یک چیزهای دیگری هم می شود، ولی من نتوانستم بفهمم این که آقای امیرخانی گفته است کی جلو رفته که ما متوجه نشدیم، البته من در این دو سال متوجه شدم که یک چیزی بشکلی دردناک دارد جلو می رود، و بهتر است هیچ وقت عقب نرود، ولی نمی دانستم اسم آن چیز، بقول میرحسین موسوی انقلاب است. رضا امیرخانی گفت: " حیف است این انقلاب بدون فرهنگ جلو برود." می خواستم برای آقای امیرخانی توضیح بدهم که:

اولا: شما خیلی نگران نباشید، چیز زیادی جلو نرفته، به نظرتان می رسد.

دوما: اگر فرهنگ همراهش بود، احتمالا اصلا جلو نمی رفت.

سوما: اشتباهی که همه می کنند این است که فکر می کنند انقلاب جلو رفته، در حالی که این کشور است که عقب رفته، در این موارد دقت کنید.

---------------------------------------------------
76


در همين رابطه :
ماخذ: پنجره

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٢١٣٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.