تاريخ انتشار : ١٧:٠ ٣١/٢/١٣٨٨

آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (17)
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن سيصد و شصت نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
375
ماه ناتمام: آخرين پدرخوانده
http://maah.blogfa.com/post-109.aspx
ماه ناتمام-ارديبهشت 88
در توضيح كتاب آخرين پدرخوانده: رماني از نويسنده معروف، ماريو پوزو. به پيشنهاد يك بنده خدايي توي كامنت دوني همين وبلاگ خواندمش. رمان خيلي قشنگي بود و خيلي قشنگ فضاي جامعه آمريكا را ترسيم كرده. براي متنفر شدن از آمريكا اگر نمي‌خواهيد بيوتن اميرخاني را بخوانيد، اين يكي را مي‌توانيد !
========================================
374
انتخابات: البلا للولا
http://www.tebyan.net/Weblog/vhaidmehrabian/post.aspx?PostID=62182
وحيد محرابيان-ارديبهشت 88

من می نویسم:

بی وتن، بی وطن، بیوتن، بیوطن، Bivatan، Bio10...

هزار جور میشه نوشتش، هزار جور هم میشه خوندش و از هر جملش هزار برداشت متفاوت کرد. رضا امیر خانی تو این اثرش از تمام خلاقیتش کمک گرفته تا اثری کم نظیر بوجود بیاره، رمانی جذاب که انسان رو وادار به فکر کردن در مورد انسان های پیرامونش و تفکرات و حرفهاشون می کنه. رمانی که خواننده اش را وادار می کنه که بعد از خواندن چند سطر شروع به فکر کردن بکنه.

موقعه ای که داشتم قسمت هایی از کتاب را انتخاب می کردم تا براتون بنویسم دوباره مشتاق شدم که یک بار دیگر این کتاب رو بخونم تا به لایه های درونی تری که نویسنده به آن اشاره داشته پی ببرم و ....

========================================
373
چاي نبات: پرسه در حوالي زندگي
http://4baagh.blogfa.com/post-526.aspx
مهدي شيخ صراف-ارديبهشت 88
نویسنده ها دیگر تکراری شده اند. دیگر لطفی ندارد دیدنشان توی نمایش‌گاه. حتا توی پاتوق کتاب نشر معارف. غیر از رضا که مثل همیشه متواضع است و خوش برخورد. اما او هم لاغر شده و موهایش بیشتر ریخته. می گوید تا پای جراحی زانو هم رفته و برگشته. علت را فرصت نمی کنم بپرسم توی شلوغی مشتاقان امضا. دلم نویسنده جدید می خواهد. یکی مثل امیرخانی. جوان و خوش قلم و باشعور.
و "بیوتن" به چاپ هفتم رسیده از نمایشگاه پارسال تا امسال.
========================================
372
روزنامه‌ي تحليل روز: نشانه‌هاي بي‌خويشاوند
http://tahlilerooz.ir/detail.php?selnid=14542
http://zamaaneh.com/literature/2009/05/post_533.html
خانم كاووسي فر-ارديبهشت 88
در عصر برتری علم و تکنولوژی، دینامیک سرعت و بالستیک فضا و مکان، زبان همه فهم اسمبلی، گروپ و جوینت و فان‌ و در یک کلام در روزگار تغییر ثانیه‌ای و یا حتا یک- دهم ثانیه‌ای ارزش‌ها، انسان بحران‌زده امروز در میانه نیستی و هستی، در تمنای جاودانگی و ترس از دست دادن فردیت فردی، در نومیدی از منطق خلل‌ناپذیر پاسخ‌های علمی‌ و سیطره بی‌رقیب خرد ابزارگرا معلق مانده است. انسان محکوم به نیستی در اشتیاق سوزان به آگاهی جاودانه،‌ ایمان قهرمانانه و دن کیشوت وارش را در دل تاریک‌ترین شب در کهن‌ترین غار جهان به شکل صدایی که می‌گوید بخوان، به صورت پرسشی خط‌زننده بر دل وهمناکی جهالت که آیا هیچ یاری‌گری نیست؟ یا به صورتِ مثالی چهارستون بر‌آمده از زمین بر آسمان فریاد می‌کشد. بیوتن حکایت تنهایی انسان، یا انسان تنهای در جست‌وجوی‌ ایمان است یا می‌توانست که باشد. انسانی که در میانه منطق و دل، فلسفه و دین، حکومت خدا و انسان، بیمرگی و نابودی،‌ ایمان کاریکاتوروار اما دلنشینش را به دلسینه حفظ می‌کند. بیوتن حکایت انسان تکامل‌گرایِ تحول‌گراست که در جهانی بیکران، تهی شده از تمامی‌ مصادیق و مفاهیم، با چشمانی باز خواب جهان از دست رفته‌‌اش را فریاد می‌کشد. انسانی که می‌خواهد دیگری شود اما به شرط خویشتن خویش بودن، دستیابی به دیگری از طریق رنج. رجعت انسانی یکه، به اصل‌ها و اول‌ها در روزگاری که اصل و اولی باقی نمانده است. نقطه شروع تنها از‌ اینک است تا برسد به نیستی، نابودی خودآگاهی و مرگ. رضا امیر‌خانی در رمان بیوتن با به کارگیری تکنیک‌های فرمی، بازی‌های زبانی، آشنایی‌زدایی از کلمات ‌با تغییر در محور همنشینی آنها، استفاده از علایم سجاوندی قرآنی، کاربرد جملات قرآنی و ارتباط مناسب آنها با معانی تعقیب‌شده در متن، استفاده از زبانی دیگر با فونت فارسی و نهایتاً گنجاندن داستانی عاشقانه در دل متنی ‌ایدئولوژیک توانسته است، توجه طیف گسترده‌ای از مخاطبان را به خود معطوف کند. اما‌ این رمان از همان ابتدا به اعتقاد من با سه مشکل اساسی دست به گریبان است. مشکلاتی که اگر نبودند می‌توانست ‌این رمان را به متنی چالش‌برانگیز، دیرپا و ماندگار مبدل کند. 1 - طولانی بودن رمان:‌ طولانی بودن رمان که نه‌تنها باعث خستگی و ملال خواننده شده است بلکه از برجسته شدن نقاط و تصاویر درخشان رمان جلوگیری کرده است. حذف خوانش‌ها یا مونولگ‌های ذهنی شخصیت‌های فرعی رمان، حضور به جا یا نابه‌جای مداوم نویسنده در متن نه‌تنها کمکی به واگشایی معانی نهفته در متن یا به پرداخت شخصیت‌ها نکرده است بلکه با مطول کردن داستان از ‌ایجاز و گزیده‌گویی آن کاسته است. 2 - شخصیت‌پردازی: شخصیت‌های فرعی رمان، مانند خشی، رمزی، آرمیتا و حتا شخصیت‌های فرعی درجه دوم مثل آقای گاورمنت یا عبدالغنی زنده و به صورتی پرخون و چند‌بعدی و قابل لمس‌ به تصویر کشیده شده‌اند. برخلاف شخصیت اصلی داستان، ارمیا‌ که شخصیتی پهلوان پنبه‌وار، مسلط و اقتدار‌گرا ‌با ادعاهایی غیرقابل باور یافته است. به زعم من شاید علت اصلی ‌این تناقض ‌این باشد که نویسنده تکلیف خود را با شخصیت‌های فرعی رمان از همان ابتدا مشخص کرده است در حالی‌که تا پایان رمان با شخصیت ارمیا جدالی پرابلماتیک دارد. به همین علت است که شخصیت‌های فرعی، آزادانه و به راحتی در طول محور مکانی-زمانی رمان حرکت می‌کنند. در حالی‌که تا پایان، وضعیت قاطعی برای شخصیت ارمیا ترسیم نشده است. طبیعی است که در طول خوانش نیز، مخاطب دایماً، در ارتباط با ‌این کاراکتر دچار سردرگمی، کج‌اندیشی و سوء‌تفاهم شود. برای واکاوی شخصیت ارمیا چهار گزینه قابل بررسی است: الف- آیا ارمیا شخصیت تراز انقلاب اسلامی، یک حزب‌اللهی متعهد است؟‌ سیستم نشانه‌ای موجود در رمان به مخاطب جواب منفی می‌دهد. شخصیت تراز انقلاب، در هرکجای دنیا که باشد وطن دارد (‌آنهم وطن با تای دسته‌دار‌). وطن او ارزش‌هایی است که برای آنها می‌جنگد و می‌میرد. شخصیت وفادار به آرمان‌های امام نه به دیسکو ریسکو می‌رود، نه به مدوناشو و نه از همان ابتدا عاشق آرمیتا می‌شود. ب- آیا ارمیا یک عارف شوریده سر است؟‌ باز هم پاسخ منفی است. یک عارف مطابق آنچه کگارد می‌گوید در سپهر عرفانی حرکت می‌کند؛ یعنی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب، انتخاب در حوزه خدامحور، دیگر‌محور و نهایتاً خود‌محور. در حالی‌که شخصیت ارمیا از همان ابتدای ورود به فرودگاه جان –اف-کندی در پی حذف دیگری است، در پی خاموش کردن صدایی غیر خود. عرفا معتقدند کسی که وجود دیگری را مستقل از خود نپذیرد به کشتن خویشتن خویش دست یازیده است. کشتن دیگری یعنی قطع‌الوتین. ج- آیا ارمیا یک انسان در جست‌وجوی‌ ایمان است؟ به نظر می‌رسد که باز هم پاسخ منفی است. جست‌وجوگر ‌ایمان حتا در مفهوم امروزین خود، مدام در ‌ایمان خود، به عنوان امری هوهویه شک می‌کند و مدام آن را بازسازی می‌کند. معماری است که خانه‌ای می‌سازد و چه باک که، یک شبه آن را از بیخ و بن براندازد.‌ جست‌وجوگر‌ ایمان، به دنبال یافتن حقیقت است نه در پی اثبات هویت. آنهم نه حقیقتی یکه، که در جهان امروز حقایق متکثر و در کنار یکدیگرند، نه در مقابل هم. در حالی‌که ارمیا از لحظه ورود نه‌تنها در پی اثبات هویت خویشتن و نفی هویت هرکسی به غیر خود است که‌ برای او اثبات حقیقت خودی به معنی حذف حقیقت دیگری است. د- ارمیا یک شخصیت نهیلیست، هیچ‌انگار است؟‌ به نظر می‌رسد که‌ این گزینه بیش از همه با چگونگی کنش و واکنش ارمیا، در مکانیسم درونی رمان همخوان است. ارمیا شخصیتی است که با عبور از پارادایم سنت و به چالش کشیدن قرائت و خوانش رسمی ‌دین در نظام اسلامی ‌از یکسو، نقد خرد ابزارگرا و به سخره کشیدن مسلمانان کشورهای مهد اسلام از سوی دیگر، در جهانی که به دلیل بی‌کرانگی افق تمام مصادیقش از معانی تهی گشته‌اند، تلاشی دردمندانه می‌کند تا با گره‌زدن طناب خاطراتش با گذشته‌ای نوستالژیک یا ظاهر کردن مدام شبح گذشته در برابر خویشتن و چنگ‌اندازی به شهادت و مرگ، معانی از کف‌رفته خود را واسازی کند. اما از آنجا که به قول ویتگنشتاین معنی هر واژه در کاربرد آن واژه است، آنچه که ارمیا می‌جوید در ‌این جهان به تمامی ‌از معنا تهی گشته است؛ چرا‌که برای انسان معاصر آن‌سوی آبها، کاربرد عملی خود را از دست دا‌ه‌اند. شاید به همین دلیل است که ارمیای داستان بیوتن با درک و دریافت غمگنانه، در زیر فشار کابوس‌ها و مالیخولیا، ترس و شک‌، تضاد و قطعیت له می‌شود و تلاش می‌کند که از دنیای واقعی فاصله بگیرد و به کنج انزوای خویشتن خویش پناه برد. ارمیا می‌تواند یک نهیلیست پوچ‌گرا یا یک انقلابی متعهد یا یک عارف و عاشق باشد اما تناقض آشکار شخصیت‌پردازی از آنجا آغاز می‌شود‌ که نویسنده ‌داستان مدام با حضور گاه و بیگاه خود به مخاطب یادآوری می‌کند که نکند در گوشه‌ای از گوشه‌های ذهنش‌ این تصور لانه کند که ارمیا در مورد معانی و مبانی اعتقادیش دچار شک شده است. دایماً اصرار دارد که مخاطب به خاطر داشته باشد که ارمیا یک مومن متعهد وفادار به امام خمینی، یک عارف دیگرخواه، یک منتقد خرده‌گیر و یک‌ ایده‌الیست مسلمان است. اما نشانه‌های کتاب راه را بر باور مخاطب‌ می‌بندد و باور او را دستخوش تردید می‌کند. نوع نگاه انتولوژیک نویسنده به جهان و انسان: در طول رمان، نویسنده دایماً سعی می‌کند که مخاطب را متقاعد کند‌ که جهان سرمایه‌داری تمایل دارد که تمامی ‌فرهنگ‌های ضعیف را در خود مستحیل سازد یا تمامی ‌آنها را به پرستش خدای پول وادارد (و پیامد چنین پروسه‌ای ‌این خواهد بود که تو‌ ای انسان دیگر آسمان را نخواهی دید، که به شکل موتیف یا ترجیع‌بند در طول رمان خودنمایی می‌کند.). از طرف دیگر نویسنده به طور ضمنی به خواننده یادآوری می‌کند که مطابق یک پیشگویی آپوکالپتیک‌وار، نهایتاً تمامی ‌جهان در زیر لوای اسلام جمع ‌خواهند شد(‌جهان به مستضعفان خواهد رسید). با یک تغییر در محور جانشینی ‌این دو جمله، تغییر جهان اسلام با جهان سرمایه‌داری چه اتفاقی خواهد افتاد؟‌ نتیجه واضح و روشن است.‌ این دو جمله با هم یکی خواهند بود. اشکال و ‌ایراد اساسی چنین نگاه به عقیده من می‌تواند به نگاهی حذفی، به جهانی تنها مال من نه دیگری ‌و نهایتاً به‌ ایجاد فضایی فاشیستی بینجامد که نه‌تنها برای رمان آسیب‌زننده پس‌زننده خواهد بود بلکه در دست دوستداران چنین دیدگاهی به مانیفیستی برای حذف دیگری، خط‌زدن دوستانی که دیگر دوستشان نداریم، چون امروز به ارزش‌هایمان نه گفته‌اند. دشمنانی که امروز دوستشان داریم چون به ما آری گفته‌اند و در شکل اگزجره و بیمارگونه به شکل اردوگاه‌های کار اجباری سیبری و کوره‌های آدم‌سوزی هیتلری و نسل‌کشی قبایل رواندا استحاله می‌یابد. اما در انتها باید یادآوری کرد که به اعتقاد من، ارمیای بیوتن از خالقش گامی‌ فراتر نهاده است، آهسته و بی‌اجازه آن‌گونه که تنها مخاطب می‌تواند ببیند، به سوی پنجره آمده است. پرده را به کناری زده و شاید می‌بیند سنگی که به طرف دیگری پرتاب شده است، ‌اینبار با حرکتی آهسته اما معکوس به سوی پنجره باز می‌گردد. من امیدوارم به شرطی که به ارمیای محبوب رمان آسیبی وارد نشود. ‌این سنگ در حرکتی تقدیر‌گرا شیشه پنجره را بشکند تا ارمیا بتواند جهان و حضور انسانیِ دیگری را لمس کند‌.
========================================
371
زانوي عروج: دل دادم و شعر عشق انشا كردم
http://zanooy-orooj.persianblog.ir/post/109
alnilam  -ارديبهشت 88

×((ارمیا سوار آسانسور میشود و دکمه همکف را فشار میدهد. شتاب ناگهانی حرکت اسانسور وزن نایلکس پول خوردها را اشکار میکند. نگاه میکند به نایلکس ، نایلکسی محتوی هزارن صدای جیرینگ...هزاران صدای جیرینگ که روی کف گرانیت سالن در گوشش زنگ میزدند. هر جیرینگ چیزی را در ذهنش روشن میکند قطره را به یاد میاورد که وقتی داخل آب میفتاد در یک کلمه به سرعت میگفت:آب! صدای گلوله را به خاطر میاورد که میگفت: ح...سین... ؛گلوله تانک را که میگفت:الله...ال...للللاه؛ خم پاره را که میگفت:هو...سکه ها چه میگفتند وقتی جلوی چشم هزاران مهمان به زمین میفتادند...جرینگ جرینگ حقارت شنائت پول پول...وباز با خود زمزمه میکند:اخر بچه کربلای پنج را با فیفث اونیوی نیویورک چه کار؟!...))

تکه ی زیبایی از رمان بیوتن رضا امیر خانی واقعا زیبا مینویسه انقدر که آدم درگیر داستانهاش میشه و نیاز داره 110 بیاد وسط!!!

========================================
370
يه شاهد: رابطه مرگ بر امريكا و ادارات دولتي
http://yeshahed.blogfa.com/post-7.aspx
شاهد-خرداد 88
وقتی از ته دل فریاد می کشم مرگ بر آمریکا ، احساس می کنم پایه های بعضی ادارات دولتی ایران هم شروع می کند به لرزیدن.

رضا امیرخانی اینو گفته ، نویسنده رمانهای بسیار زیبای ارمیا ، من او ، از به و بیوتن.

به این جمله از زوایای مختلف میشه نگاه کرد:

۱- بعضی ادارات با این شعار مشکل دارن و با شنیدنش پاهاشون می لرزه.

۲-بعضی ادارات با این شعار خیلی خیلی موافقند بطوری که با شنیدنش خیلی خیلی حالت خوشحالی بهشون دست میده و بالتبع پاهاشون همراه بعضی جاهای دیگه اشون میلرزه !

۳-چون بعد از مرگی که بر آمریکا میفرستیم اون دولت میمیره پس یکی باید برای تشییع جنازه اش اقدام کنه و اینجاست که ادارات دولتی ایران میخوان پاشن برن تشییع که یهو پایه هاشون میلرزه
========================================
369
مدرسه ما: اندر حكايت آن عبارت كه فرمود
http://madreseyema.blogfa.com/post-266.aspx
دانشطلب-ارديبهشت 88
روش های نوشتنی به تازه گی باب شده است که واقعا نوعی «جنون جدا نویسی» به حساب می آید و صدقه سر نویسندگانی مثل رضا امیرخانی (که استعداد خاصی در سرایت دادن بیماری پسا تجدد گرایی به ادبیات و سنت نوشتاری ما دارند) محسوب می شود، اکثر اینها چون کم مایه اند و حرفی برای گفتن ندارند برای باز کردن عقده تفاوت، زبان را بازیچه قرار می دهند و با رسم الخط بازی می کنند، یعنی هم زیبایی نوشتاری را زائل می کند و هم روان خوانی را با دشواری مواجه می کنند و البته هر عاقل کهنه کاری هم که بهشان انتقاد می کند با فرار کردن و یا قیافه گرفتن جوابش را می دهند.
========================================
368
آب و آتش: پيشنهادات من براي نمايشگاه كتاب
http://ab_o_atash.persianblog.ir/post/171
تقي دژاكام-ارديبهشت 88
در بخش ادبیات داستانی ، پارسال کتاب "بیوتن" رضا امیرخانی (انتشارات علمی)روی بورس بود و امسال کتاب "دا" از خانم حسینی . این کتاب تا اول برگزاری نمایشگاه کتاب به چاپ پنجاهم ( نخیر اشتباه نکرده ام ؛ چاپ پنجم نه ، چاپ پنجاهم ) رسیده است
========================================
367
حضور خلوت انس: تخريب، آري يا نه؟!
http://hozure-khalvate-ons.blogfa.com/post-11.aspx
فاتح-ارديبهشت 88
همین الان خوندن رمان بیوتن آقای امیرخانی تمام شد.

قشنگ بود و بیشتر پر از حرف...

فکر می کنم مشکل تخریب بهشت زهرا که فکر بسیاری را به خود مشغول کرده٬ بسیار خوب و تاثیر گذار مطرح شده بود و براستی تخریب٬ آری یا نه؟

گرچه من شخصا مخالفم با این یکسان سازی و به قولی زیباسازی و البته با دیدن عکسهایی که دوستان پیگیر در این زمینه تهیه کرده بودند بسیار متاثر شدم اما آیا باید فقط ناراحت شد و افسوس خورد؟

سوالی است بس بزرگ٬ راستی چه باید کرد؟!!

========================================
366
سايت ارميا: جنگ در صلح
http://ermia.ir/contents.aspx?id=279
محمدهادي پورابراهيم-ارديبهشت 88
نقدي از سلسله‌ نقدهاي حوزه هنري شيراز. شخصیت ارمیا گویای زندگی ی رزمنده ای است که در جنگ دهه ی شصت زندگی ی خود را در جبهه گذرانده . در بی وتن تمامی ی ساز و کار شخصیتی یک رزمنده ی معتقد به اصول فکری ی مشخصی - ایدئولوژِی - به نمایش گذاشته شده است . زیر ساخت و رو ساخت شخصیتی ی رزمنده ی به جا مانده از جنگ را که می بایست زندگی ی عمومی را تجربه کند به تصویر کشیده شده است . یکی از نقاط قوت این اثر - بی وتن - پردازش و به تصویر کشیدن این شخصیت است و می توان با نگاهی دقیق و عمیق به پدیده ی جنگ به واسطه ی شخصیت ارمیا که در بی وتن به تلسکوپ کشیده شده است، روبرو شد و تاثیر مخرب این پدیده ی شوم را باز یافت . ارمیا نمی تواند توضیحی برای حوادثی که در زندگی ی واقعی روی می دهد بیابد . حال باید بی هودگی آن را مطلق کند و یا معنای آن را در سطحی سرمدی و فرا حسی جویا شود . ارمیا در رابطه ی میان فرد و شهروند - در اشتراک با دیگران بعد از جنگ - فردیتش را به جا نمی آورد و سعی در پیدا کردن...
========================================
365
روزنامه‌ي كيهان: رمان را با نگاهِ رئاليسمي بخوانيم.
http://www.kayhannews.ir/Detail.aspx?cid=13039
...-ارديبهشت 88
جلسه نقد و بررسی رمان بیوتن  با حضور نویسنده در شیراز  برگزار شد. در این جلسه که حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی  فارس اجرای آن را بر عهده داشت احمد اکبرپور، زهیر توکلی و دکتر رضا پرهیزگار به عنوان میهمان به نقد و بررسی آخرین اثر رضا امیرخانی پرداختند.
در ابتدای جلسه زهیر توکلی با طرح پرسشی درباره این رمان و این که آیا می توان بیوتن را یک رمان دانست یا خیر گفت: رمان در تعریف کلاسیک تشکیل شده از عناصر مختلفی نظیر شخصیت پردازی، مکان، زمان و غیره است اما در بیوتن ما شاهد کمرنگ بودن عناصر داستانی و حتا گاهی مفقود شدن آن هستیم . اگرچه تعاریف رمان امروزه شکل جدیدتری به خود گرفته و حتا رمان هایی از ایتالوکالوینو داریم که در آن اصولاً شخصیت وجود ندارد ولی در این رمان با نوع کلاسیک ادبیات سروکار داریم و لذا شخصیت پردازی در آن باید با تمهیدات داستانی همراه باشد.
این منتقد با اشاره به  این مطلب که البته غیر از رمان های شاهکار جهان این ایرادات را می توان در هشتاد درصد رمان های معاصر جست و جو کرد، درباره  تاویل پذیری متن رمان افزود: جدای از ایرادات مدرسی رمان باید گفت متن بیوتن دارای ظرفیت بالای تاویل پذیری است. در متون کهن کتاب هایی را سراغ داریم که اگرچه رمان نیستند اما دارای چنان ظرفیت تاویل پذیری بالایی بوده اند که توانسته اند ذهن خواننده را دچار جهش کنند. از آن جمله می توان به اعترافات سنت آگوستین قدیس یا تمهیدات عین القضات همدانی اشاره کرد.
وی در ادامه با پارادوکسیکال نامیدن ساختار متن بیوتن آن را منطقی برای تاویل پذیر کردن متن دانست و توضیح داد: متن رمان بیوتن دارای ساختار متناقضی است. این تناقض و پارادکس را هم می توان در موقعیت ها، دیالوگ ها و هم در شخصیت پردازی ها دنبال کرد. به واقع این ساختار به شکلی زنجیره وار در متن قرار گرفته اند
توکلی  ساختار متناقض و متضاد متن را از نوع تقارنی دانست و افزود: در موقعیت های عادی ما همواره شاهد تضاد در زندگی هستیم اما جمع کردن متضادها در یک متن کار هنرمند است و اگر کسی بتواند بین اضداد تقارن ایجاد کند، او نهایت هنر را به کار برده است. با این تفاسیر باید گفت اثر امیرخانی به خوبی از عهده این امر برآمده است. و در واقع از این ساختار می توانیم به هستی شناخت متن دست پیدا کنیم.
این منتقد در ادامه با اشاره به این پرسش که هدف نویسنده از طراحی چنین متن پارادوکسیکال و متقارنی چه بوده است و اصولاً نویسنده چه حرفی با هستی داشته که به چنین تمهیدی دست زده است، تصریح کرد: شاید بتوان گفت که امیرخانی دو هدف برای طراحی ساختار متناقض متن دنبال کرده است. اول این که فضایی طنز ایجاد کند و دوم چیزهای متکثر و جمع ناشدنی را کنار هم جمع نماید. او با طرح پرسش هایی در متن که در تقابل با هم هستند سعی در یافتن پاسخ آنها دارد. مثلاً این که آیا می توان در جهانی که حالا تبدیل به یک دهکده کوچک شده است با هویت ملی و اعتقادات بومی زندگی کرد؟ در واقع رمان با طرح این پرسش ها بوجود می آید و باعث گسترش پیرنگ در فضایی متضاد می شود
وی همچنین با اشاره به  حجم بالای ارجاعات و تلمیحات موجود در رمان با توضیح این مطلب که این ارجاعات بیشمار  ابزاری برای رسیدن به ژرف ساخت رمان هستند ادامه داد: باید گفت استفاده فراوان از تلمیحات، بازی های زبانی با آیات قرآن و ارجاعات مفصل از روی عمد صورت گرفته تا منطقی در داستان ایجاد شده و خواننده به ژرف ساخت رمان دست پیدا کند.
وی در انتها نوع خوانش رمان بیوتن را رئالیسم ندانست و توضیح داد: اگر رمان را با نگاهی رئالیسمی بخوانیم به جنبه های تعمدی رمان پی نمی بریم و در واقع باید با تمرکز بر این تمهیدات رمان را خواند تا بتوان با آن ارتباط برقرار کرد.
در بخش دوم نشست، احمد اکبرپور، نویسنده و منتقد شیرازی درباره جنبه های مختلف رمان بیوتن صحبت کرد. این نویسنده در ابتدا با اشاره به نوع ساختار چاپی کتاب آن را بسیار بدیع و زیبا دانست و گفت: تاکید امیرخانی بر انتخاب فونت خاص، استفاده از  رسم الخط خاص و نوع چینش فصل ها  باعث می شود تا خواننده فهیم به خوبی با کتاب ارتباط برقرار کرده و از خواندن آن لذت ببرد.
وی در بخش دیگری از
صحبت هایش با توصیف ساختار رمان، درمورد شخصیت پردازی ها افزود: در رمان بیوتن دو شخصیت عمده خشی و ارمیا هستند که بیشتر می توان آن ها را دید و در نهایت درباره شان حرف زد. ابتدا درباره شخصیت خشی باید گفت، به نظر می رسد که امیرخانی این شخصیت را در دل داستان و با پیشرفت داستان ساخته است. از نگاه داستانی، خشی موفق ترین شخصیت داستان است به شکلی که خواننده بدون رجوع به مثال های بیرونی به خوبی با او ارتباط برقرار می کند و در واقع از لحاظ شخصیت پردازی دارای خاصیت خودبسنده گی است. به این خاطر خواننده با حضور او در داستان دچار مشکل نمی شود اما در مورد ارمیا متاسفانه چنین نیست. ارمیا برای خواننده جز چند مورد ارجاع چیز دیگری نیست و در نتیجه نمی تواند او را در معرض قضاوت قرار دهد. این مسئله باعث می شود تا خواننده حس همدلی و همذات پنداری را با ارمیا ازدست بدهد.
اکبرپور، ارمیا را از نگاه داستانی شخصیتی قوی ندانست و افزود: ارمیا خیلی خودبسنده نیست واین شاید به خاطر آن باشد که نویسنده ارمیا را کامل
می شناسد و به خود زحمت
نمی دهد او را بیش از آنچه در ذهن خودش دارد به خواننده معرفی کند. ولی در مقابل چون خودش هم درباره شخصیت هایی مثل خشی کنجکاو است آنها را بیشتر به خوانندگان معرفی می کند.
وی در نهایت امیرخانی را در شخصیت پردازی موفق توصیف کرد و افزود: وقتی امیرخانی توانسته شخصیت های قوی و جانداری مثل بهروز یا خشی بسازد، پس او در این کار استاد است و در واقع خود کتاب چنین چیزی را نشان می دهد ولی پرسشی که وجود دارد این است که چرا او درباره شخصیت ارمیا این کار را انجام نداده است. شاید لازم بود وقت بیشتری بر روی این شخصیت صرف می کرد تا معقول و خوب بنظر برسد.
آخرین منتقد جلسه نقد کتاب بیوتن دکتر رضا پرهیزگار با اشاره به  بینامتنیت در رمان بیوتن گفت: بینامتنیت بیش از آنچه یک شگرد در داستان نویسی باشد یک تئوری است ولی باید اذعان داشت که امیرخانی از این تئوری به مثابه یک شگرد داستانی در بیوتن استفاده کرده و در این باره نیز موفق بوده است.
این مترجم در ادامه با اشاره به بازی های زبانی در رمان بیوتن افزود: درباره ساختار خرد بیوتن اول باید به در هم آمیختگی لهجه ها و گونه های زبانی با هم توجه کنیم. در این رمان شاهد مانور فراوان نویسنده بر این مسئله هستیم و از دید زبانشناختی بایستی گفت که چنین تکنیکی نه تنها ذوق هنری بلکه تسلط بالا بر چنین مسایلی را می طلبد و امیرخانی این مطلب را به خوبی درک کرده است.
پرهیزگار در انتها نوع
رسم الخط رمان بیوتن را متاثر از کابلی و شاملو دانست و گفت: مسئله رسم الخط کتاب که نویسنده اصرار خاصی بر حفظ آن داشته است متاثر از پیشنهادهای شاملو و کابلی درمورد بی فاصله نویسی است ولی باید گفت که چنین رسم الخطی به نوعی خواننده را دچار مشکل کرده و او را سردرگم می کند.
در انتهای این نشست رضا امیرخانی به پرسش های مطرح شده درباره رمان بیوتن پاسخ گفت.

========================================
364
هفت سنگ: پيش‌نهادِ خريد هفت كتاب
http://www.7sang.com/mag/2009/05/06/tehran_book_fair_iran_novel.php
سعيد كيايي-ارديبهشت 88
يک کتاب دیگر هم امسال من را متحیر کرد، آن هم «بی‌وتن» رضا امیرخانی است که توسط نشر علم منتشر شد. این کتاب هم در چند ماه بارها چاپ شد و جلسه نقد برایش گرفته شد و خلاصه کلی فروش کرد. امیرخانی که با کتاب «من‌ِ او» به اوج رسیده بود و دل خیلی‌ها را با نوشتن «سفر به سیستان» سوزانده بود ... ـ یکی‌اش خود من، وقتی شنیدم به آن سفر رفته و می‌خواهد خاطره‌ها را بنویسد از چشمم رفتاد، اگرچه بعدا جایی انگار گفته که اگر جرج بوش هم دعوتش بکند برای سفری خاطره نویسی کند، قبول می‌کند! ـ الغرض، می‌گفتم که امیرخانی که با آن رمان متعهد ـ عشقی‌اش (همان من او) خیلی سر زبان‌ها افتاده بود با بی‌وطن حسابی به سر زبان‌ها برگشت و زود با آمدن «دا» دوباره از سر زبان‌ها افتاد.
بعضی‌ها درباره‌ی این کتاب می‌گویند «بیوتن به نوعی ادامه ارمیا است که البته شخصیت‌های حاضر در داستان این نظریه را تقویت می‌کند.»
نثر امیرخانی تا نثر معیار خیلی فاصله دارد اما خوبی‌اش این است که نویسنده‌های جوان، یا علاقه‌مندان نویسندگی را تشویق به نوشتن می‌کند، از این جهت پیشنهاد می‌کنم بخوانید.

========================================
363
سرگشتگي‌ها: نقدي بر رمان بيوتن رضا اميرخاني
http://aporia.blogfa.com/post-25.aspx
فرشيد فرهمند‌نيا-ارديبهشت 88

چند روز پیش جلسه نقد و بررسی رمان " بیوتن" نوشته رضا امیرخانی در شیراز برگزار شد .

جلسه ای که در آن  زهیر توکلی  و احمد اکبرپور ـ به عنوان منتقدان جلسه  ـ  و نیز تعدادی از نویسندگان شیراز از جمله ابوتراب خسروی و محمد کشاورز حضور داشتند . در بخش اول برنامه  بحث های مختلفی در مورد این رمان درگرفت که هر کدام حاوی نکات روشنگر و قابل توجهی بودند اما ویژگی مشترک همه سخنرانان این بود که صرفا در موافقت و تایید اثر داد سخن می دادند .

تنها در بخش پایانی جلسه بود که از خلال حرفهای دو نفر از جوان ترها ـ آن هم به لطف وجود بخشی به نام نظر مخاطبان ـ  دیدگاههای انتقادی هم در مورد کتاب طرح گردید :

 1-     اولین نظر انتقادی از سوی خانم کاووسی فر(که البته من تا آن موقع نمی شناختمشان ) مطرح شد . ایشان بحث خوبی در مورد ساختار این رمان و پاره ای دلالت های برآمده از دل آن ارائه دادند که احتمالا چکیده آن را در وبلاگی از آن خود یا شاید نشریه ای نشر خواهند داد .

 2-     دومین و آخرین نظر انتقادی از سوی بنده مطرح شد .

 من سعی داشتم با اشاره به بعضی پارادوکس ها و نقاط غیریت نهفته در این متن ـ که متنی سراپا ایدئولوژیک می دانمش ـ به نوعی آن را واسازی کنم و یا حداقل هم سخنی آن را با سخن حاکمان نشان دهم . متاسفانه این تصمیم من با کم لطفی و کم تحملی مجری برنامه ـ آقای بابک طیبی ـ مواجه شد که در نقطه ای حساس به بحث بنده ورود کردند و گفتند که وقت تمام است . (تمام حرف من 4دقیقه هم ادامه نیافت و جالب اینکه در تمام مدتی که آقایان اکبرپور و رضا پرهیزگار از رمان مزبور تمجید می فرمودند مجری محترم هیچ گاه کمبود وقت را احساس نکرد ! )    

به هر رو ذکر پاره ای نکات در مورد رمان ظاهرا پرفروش بیوتن خالی از لطف نیست .

 1- اولین نکته قابل بحث در مورد چنین آثاری استفاده تناقض آمیز آنها از ژانر رمان است :

رمان به مثابه یگانه فرم ادبی برآمده از دل مناسبات شهرنشینی غربی و عقلانیت مدرن که به تعبیر لوکاچ حماسه انسان مدرن به شمار می آید  با وجود جنبه های انتقادی و ناهم فازی اش با مدرنسیم                  ( به عنوان ایدئولوژی رسمی مدرنیته ) همواره در خدمت تعمیق پتانسیل های درونی مدرنیته و بازنمایی دغدغه ها و آرمانهای انسان مدرن بوده و هیچگاه نمی توان آن را از زمینه ( context ) و شرایط تاریخی پیدایش و رشدش منفک کرد .

طبیعتا استفاده از ژانر ادبی رمان به منظور تخریب و نفی غرب و کل نهادهای فکری سازنده همین ژانر اقدامی ناسازه گون به نظر می رسد . و این دقیقا همان کاری است که نویسنده رمان بیوتن بدان دست زده است  .

از این نظر کار او بی شباهت به اعمال انتحاری بنیادگرایانی چون القاعده نیست که با استفاده از ابزارهای مدرن و دستاوردهای فوق تکنولوژیک ساخته غرب قصد مقابله و نبرد با همان غربی را دارند که مهد اصلی ابژه های میل آنها به شمار می رود .

نام فلسفی این مساله  دیالکتیک منفی است : اینکه برای نزدیک شدن به چیزی مدام از آن دورتر و دورتر شوید یا برای به دست آوردن یک ابژه میل مجبور به از دست دادن و ویران کردن علت ـابژه آن                               ( object petit a  )  باشید .

طنز قضیه در این است که هرچه نیت غرب ستیزی و نفرت از دیگری بیشتر می شود  عشق و شیفتگی بیمارگونه به مظاهر و دستاوردهای غرب هم بیشتر می شود .

( بن لادن و بسیاری از حاکمان منطقه خاورمیانه  شیفته آخرین دستاوردهای تکنولوژیک غرب و منطق سرمایه ای آن هستند و امیرخانی هم شیفته آخرین بازی های فرمالیستی پست مدرن نظیر استفاده از علایم و آیکون ها  دخل و تصرف در صفحه آرایی  بازی های زبانی  حضور راوی در متن و لاس زدن با خواننده  )

 2- نکته دوم اتفاقا به همین استفاده مکرر از آیکون سور سجده دار قرآنی در رمان بیوتن برمی گردد .

این آیکون در جاهایی ظاهر می شود که سخن از ارقام درشت مالی و شمارش پول و ... به میان می آید .

نویسنده با این کار در عین حال که شخصیت های پول پرست و دنیا دوست را هجو می کند اما عملا محتوای گفته های آنان را تقدیس می کند .  این تقدیس منطق پول و شمارش به تدریج به فرم پنهان رمان بدل می شود : ما در این رمان جا به جا در توصیف محیط و شخصیت ها   دیالوگ ها   فصل بندی ها و ... با هیستری شمارش روبروییم  .

شمارش خود برخاسته از رویکرد حاکمان به زبان است . اما چطور ؟‌

 در مورد پیوند بنیادی وجود و زبان ازخلال متون هایدگر و پیرس و بنیامین گرفته تا دریدا و آگامبن و نانسی و دیگران بسیار خوانده ایم .

یکی از نتایجی که از دل این مباحث بیرون می آید این است که از نظرگاه حاکمان وجود داشتن مساوی بوده با شمرده شدن در زبان :‌اینکه افراد   زیردستان   رعایا  احشام و ... قابل شمارش باشند و هرگاه این قابلیت شمرده شدن در زبان در مورد هر چیزی  وجود داشت   آن چیز " وجود" دارد .

اما برای محکومان وجود داشتن  معادل قابلیت گفته شدن در زبان است : اینکه بتوانند گفتاری یا واژگانی برای اشاره به پنهان ترین زوایای زندگی دردبار و فراموش شده خود در اختیار داشته باشند .

روشن است که پیامد رویکرد اول ـ رویکرد حاکمان به شمارش ـ انفصال و جداسازی است

 ( شمردن در واقع مبین نوعی دسته بندی و جداسازی و مرزبندی میان افراد و ازواج است ) و پیامد رویکرد دوم ـ رویکرد محکومان به گفته شدن ـ اتصال و همبستگی و ایجاد زمینه های مشترک تعامل و کنش .  

 نتیجه آنکه کتاب بیوتن با گرایش افراطی اش به شمردن و شمرده شدن  ادامه سخن حاکمان است و همین هم سخنی با حاکمان که منطق انفصال و جداشدگی را در پی دارد   می تواند عامل اصلی غرب ستیزی و نفی دیگری رادیکالی باشد که در این رمان به چشم می خورد :

شمردن دقیق همه چیز و از قلم نیانداختن هیچ چیز  اولین قدم برای جدا کردن کامل خود از دیگری و دامن زدن به فاصله هاست .



========================================
362
دست‌خط: متهمان هميشه
http://r-soleimani.blogfa.com/post-75.aspx
روح‌الله سليماني-ارديبهشت 88
به گنده بک نگاه می کنم. به سوزی اشاره می کند که سریع تر. سوزی می چرخد و می چرخد و این من م که می چرخم و می چرخم. و گرنه جانی و میان دار که با چشمانی به اندازه ی دهان شان باز نشسته اند و زل زده اند به سوزی که چه گونه می رقصد. کسی از گوشه ی سالن به سوزی اشاره می کند و سوزی به سمت او می رود. طرف، بارفلایی را که به او چسبیده کنار می زند و یک اسکناس پنج دلاری لوله می کند و کمربند کشی دور کمر سوزی را می کشد و اسکناس را توی آن فرو می کند. سوزی حالا همان طرف سن ایستاده است و برای طرف می رقصد. جانی بلند می شود و یک صندلی پایه بلند از کنار بار بر می دارد و میان دار را رها می کند و می رود کنار سن می نشیند. وسط هیاهوی جاز و صدای مردانی که روی میزشان می کوبند، سوزی را صدا می زند. سوزی بر می گردد به سمت او. گنده بک فریاد می کشد:

 - هی جانی! این جا سنترال پارک نیست ها که مجانی بیافتی دنبال دختر ها! یک چیزی باید بتکانی!

 جانی شات آپی می گوید و یک دلاری مچاله شده ای را از جیب ش در می آورد. تازه نوشته ای را می بینم که روی نوار بیست سانتی متری کنار سن نوشته اند:

 - انعام اسم شهری در چین نیست! دختران ما برای انعام می رقصند ها!

 بارفلای ها برای میان دار یک شیشه جانی واکر رد لیبل چهل و سه درصد و سه چهار تا گیلاس می آورند. گیلاس هایی که معلوم است برعکس توی فریزر آویزان بوده اند و حسابی یخ زده اند و حالا حباب کنارشان درست نمی شود. یکی از گیلاس ها را بارفلای می سراند طرف من و بعد برای خودش و من و میان دار مشروب می ریزد. مشروب زرد رنگ است. رنگ ادرار... شعاری شد؟...»

 این هم داستان آقا ارمیای بچه مثبت و ریشو که یک هو به عشق آرمیتا گرفتار آمده و گرومب افتاده وسط یکی از دیسکو ریسکو های نیویورک سیتی و رقص سوزی را نگاه نمی کند خیر سرش. داستان عجیب و غریب ولی وحشتناک زیبا و پرمحتوایی است. بگذریم. فکر می کنم تقریباً زشت ترین بخش های این سه کتاب امیرخانی را انتخاب کردم. نه؟! چرایش را خواهید فهمید.

 هنوز هم مخ تان می کشد بخوانید. بله؟! این بار دیگر امیرخانی نیست ها! سلیمانی است. آن هم از نوع آقا روح اله اش (خدایی فقط یک حاجی اول ش کم دارد که کامل شود)! شما که این همه حرف های هم دانشگاهی سابق مان (آقا رضا) را خواندید. دو کلمه هم به افاضات ما توجه کنید به هیچ جای دنیا بر نمی خورد.

 یک سؤال می پرسم انصافاً راست ش را بگویید. اگر از امیرخانی فقط همین جملات را خوانده بودید و چهره اش را هم ندیده بودید، به نظرتان چه جور آدمی می آمد؟ جواب تان را نمی دانم. حدس هم نمی زنم. عقل م آن قدر قد می دهد که قاطع بگویم امیرخانی را آن گونه که اکنون می بینید نمی دیدید. احتمالاً چهار تا کلفت هم بارش می کردید که: «خجالت نمی کشی موهای دختر مردم را حتی از زیر روسری هم تصور می کنی و این طور زل می زنی وسط چشم هاش و این قدر راحت با دختر مردم حرف می زنی و لاو می ترکانی و ...؟ مگر خودت خواهر و مادر نداری...» و حتماً ادامه می دهید: «ببینم بشر! چند بار تا الان رفته ای پارتی؟ آن هم از نوع فول آپشن اش! چه قدر دقیق و طبیعی توصیف می کنی ناکس! بسوزد پدر تجربه. آقا جان خجالت بکش...» در مورد آخری هم بی شک کم آورده اید ولی وانمود می کنید که هنوز چیزی در چنته تان برای پرتاب کردن به سوی نویسنده دارید: «ما را بگو که چه فکر می کردیم راجع به تو! تو که از فلانی (نمی شناسم ش) هم بدتری. یواش تر برادر! کجا می روی با این عجله! تو را که می گفتند ارزشی کار می کنی! نکند حزب اللهی ها هم دل دارند و گاهی باید رقاصان دیسکو ها را از نزدیک ببینند و باشان کمی لاس بزنند و اگر پا داد ته گیلاسی هم به سلامتی خانم سوزی بروند بالا! لابد می خواستی آسیب شناسی اش کنی! نه؟!...».


========================================
361
برهنه در باد: گور به عمق آفرينش حوا
http://ashghebaroon.persianblog.ir/post/272
مسيح اسماعيلي-ارديبهشت 88

پنجره را باز می کنم، سوز سردی دارد امشب، باز باران دل را می لرزاند! ...تمام کوچه امشب دهن کجی می کند بر دل تنگ ام!....آسمان رهاست و انگار همه چیز خوب است، واقعاً همه چیز خوب است!

 اما به قول یکی: روز و روزگار خوش است و زندگی بر وفق مراد، تنها دل ما، دل نیست!

 

 

 

 

پی نوشت فرهنگی من!....ماجرای بوتن و امیرخانی ....

 اولین بار با " من او " بود که با امیر خانی آشنا شدم . از همان اولین کتاب معلوم بود که عاشق بازی با کلمات است. از "م" و "ع" مریم و علی بگیر تا اذکار درویش مصطفی ؛ کتاب ناصر ارمنی که مجموعه داستان های کوتاه بود را هم که خواندم  این ویژگی خیلی برایم نمایان شد؛  عدم تعادل شخصیت های در داستان های امیرخانی که بدجوری به چشم می خورد.

 البته ناگفته نماند رضا امیرخانی مهارت خاصی  هم در توصیف زمان و مکان دارد. وقتی از خانی آباد می گوید یا پاریس یا NY  خواننده تصور می کند این مکان ها را دیده است و می شناسد!

 از سوی دیگر  امیرخانی عاشق دیالوگ های روزمره است. فرهنگ عامه پسند! از ادبیات چاله میدانی خانی آباد تا ادبیات رانندگی گردن کلفت (رد نک) تراک تو غرب عرب و از آهنگ های  جواد یساری تا سلن دیون! همین استفاده از فرهنگ عامه شاید باعث برقراری ارتباط بهتر مخاطب با او شود.

$$$

 و اما رمان بیوتن  ترازوی است برا ی سنجیدن  تمدن با بی تمدنی،هویت با بی هویتی ،عاشق بودن با فارغ بودن ؛در این رمان نویسنده می کوشد گمشده های ما را یادآوری کند.

اگر بگویم که وتن یعنی رگ گردن معنای بیوتن واضح می شود که البته در عین حال تلمیحی است به بی وطن که نمونه ای است از  بازی‌های زبانی امیر‌خانی  که ظرافت خاصی  خود را دارند .

وتین یعنی رگ گردن. وَتَن یعنی قَطَع الوتین. وتن الوتین ... رگ گردن را زدن ... (بلندتر گفت) وتن الوتین ...

آرمیتا به جای سلام گفت:بی وتن و بی وتین و بی‌کلمه‌ی عربی نمی‌توانی دمِ افطاری دو کلمه با من حرف بزنی؟

امیرخانی در این رمان به زندگی یک ایرانی که سال های پایانی چنگ را نیز تجربه کرده و در پایتخت تمدن غرب، نیویورک  زندگی می کنند ؛می پردازد. این رمان هجوی نرم است بر زندگی مهاجران ایرانی آمریکا

آخر بچه ی کربلای پنج را چه به فیث اونیو؟خدایا!من،من، ارمیا معمر ، جمعی ِ گردان 24 لشگرِ 10 سیدالشهدا،توی خیابان ِ پنجم ِ نیویورک چه کار می کنم ؟وسط ِ کربلای پنج و میانِ آن همه دود و دم هیچ کس فکرش حتا خیابانِ پل پنجمِ اهواز هم نمی رسید چه رسد به خیابان پنجمِ نیویورک

شخصیت اصلی این داستان "ارمیا" به گونه ای ادامه شخصیت ارمیا است در نخستین رمان نویسنده که در پی عشقی تاثیرگزار مسافر آمریکاست.

ارمیا معمر با سه  تا شخصیت کاملا متفاوت در "بیوتن" حضور دارد.!شخصیت فرشته گونه او ، سهراب تهرانچی است با هاله نور که ارمیا طالب اوست و صدالبته خیلی جاها با ارمیا همراهی نمی کند و  او را تنها می گذارد. طرف مقابل  "خشی" بد ذات و استحاله شده است ، برعکس سهراب خیلی وقت ها که دلش نمی خواهد می پرد وسط.  البته شباهت این دو در آن است که هیچ یک  به حریم خصوصی ارمیا پایبندنیستند  و هر وقت اراده کنند پا می گذارند در آن!

 ارمیای بیوتن در تعامل با فرهنگی بیگانه قرار می گیرد و در جریان این تعامل بسیاری از اقسام تقابل های بین فرهنگی را تجربه می کند:

وارد جی.اف.کی.که شدم تا ویزا را تایید کردند دختری تر گل ورگل با لیاس سورمه ای افسری جلو آمد و از من پرسید که آیا ایرانی هستم؟و من سر تکان دادم.خندید و گفت:"گیو می اِ فایو"

 عشق کرده بودم.اصلا انتظار چنین استقبال گرمی را نداشتم.زمین تا آسمان تفاوت می کرد با آنچه در مورد آمریکا توی کله ما فرو کرده بودند.". .. اما ای کاش که این پلیس زن نبود تا راحت و بدون ترس از شرع و شارع و مشروع ، شرغ می کوبیدم دستم را به دستش. صدایی مدرن از درونم بر می خیزد که ... دست بده و صدایی سنتی جوابش می دهد که ... دست ندهی دخترک پلیس دوباره می گوید " گیو می ا فایو پلیز " و همان طور که پلیزش را می کشد مچ دست من را می گیرد و کف دستم را می کوبد به یک استامپ پر از جوهر مشکی. شرغ ...  رنگی که هیچ گاه پاک نخواهد شد از این پس هر کس به من بگوید " گیو می ا فایو " دستم را جلو نخواهم برد. نه از ترس آن که دوباره دستم را در جوهر مشکی فرو کند، نه! بل می ترسم رنگ سیاه دستم دستش را کثیف کند ... این را تمدن شرقیم به من آموخته است.

-   تو که می خواهی این چیزها را یاد بگیری؟ این که پول نمی گیرم و کمکت میکنم ، این جا معنای بدی دارد...فکر می کنند ما گِی هستیم!

از سوی دیگر ارمیا در بیوتن همواره در چالش مدام میان نیمه سنتی و مدرن مغز و چشمش به توصیف اتفاقات می پردازد :

با نیمه سنتی به حلال و حرام فکر نمی کنم با نیمه مدرن حتی به " این آرمیتا که به من می گوید فکر نمی کنم " با چشم سنتیم هنوز دست چپ آرمیتا را می بینم که به پهلوی خشی بدن نا محرم سقلمه زده بود اما دروغ چرا چشم دیگرم که مدرن تر است فقط انگشت چهارم از دست چپ آرمیتا را نگاه می کرد تا ببیند آیا حلقه ای در آن هست یا نه .... چشم مدرن چیزی نمی بیند.

امیرخانی در «بیوتن» دنبال هویت ایرانی است در مواجهه با تمدن غرب. او به دنبال هویت ایرانی در ایالات متحده است. و معتقد است برای شناخت هویت ایرانی باید به جایی برود که بیشترین فشار و هجمه بر هویت ایرانی وارد می شود.

هویتی که وجه تمایز ما با دیگران است. بررسی این تمایز ها دقیقا کاری است که امیر خانی در این رمان برای شناساندن هویت ایرانی انجام داده است. چرا که جستجوی هویت ایرانی را خیابان های مرکزی ایران و بدون در نظر گرفتن دیگری، ما را در مواجهه با دیگران دچار مشکل می کند.بیوتن در جریان تعامل ما با دیگری، ما را به خود ما می شناساند :

 حلال فود رضا در خیابان لگزینتون جزو معدود جاهایی بود که به حلال بودن گوشتش می شد اطمینان داشت. شیعه های لبنانی در نیویورک تعدادشان خیلی زیاد نبود اما حواسشان به زندگی اجتماعیشان بود. درست مثل پاکستانی ها و هندی ها و کاملا بر خلاف ایرانی ها که مگر از سر اتفاق دور هم جمع نمی شدند .

بیوتن نگاه فرهنگی، اجتماعی جامعه آمریکا (به عنوان سمبل ایدئولوژی غربی) به زندگی را به تصویر می کشد چون  "من او"  که به توصیف نگاه ایرانی با درون مایه اسلامی به زندگی می پردازد.

این رمان صحنه تقابل فلسفه و حکمت و جهان بینی اسلامی با نگاه اومانیستی آن در غرب  است  :

ارمیا در اولین پارکینگ می ایستد.پارکینگ روی بلندی است .خشی پیاده می شود ...نگاه می کند به جایی در افق.دستش را روی سینه اش می گذارد و می گوید :

السلام علیک یا لاس وگاس!خدایا شکرت که دوباره زیارت این جا رو قسمت م کردی!بار آخرم نباشد! این جا گنبد نما است!...این لاس وگاس است...حالا همه با هم :قبله ی حاجات منی لاس وگاس !کعبه آمال منی لاس وگاس!

در نهایت تقابل ارمیا با فضای فرهنگی آمریکا و ایرانیانی که حیرت زده و مسخ شده سبک زندگی آمریکایی را در پیش گرفته اند شکلی دراماتیک و گاه همراه با طنزی تلخ به داستان می دهد.

البته این از ویژگی های قلم رضا امیرخانی است که در این داستان نیز نمود دارد، بازی با کلمات و لغات و مربوط کردن امور نامربوط به هم است. دیگر ویژگی آن طنز عاری از هجو در متن داستان است. طنزی که اغلب لبخند تلخی را روی لبهای مخاطب می نشاند.

انتشار رمان بیوتن نوشته رضا امیرخانی همچون پژوهشی است در حوزه ارتباطات بین فرهنگی ( ایرانیان امریکایی)

امیرخانی در «بیوتن» بیشتر روی شکل نوشتاری و حتی تصویری رمان کار کرده است. او با نوآوری‌هایی منحصر به فرد سمبل‌های ریاضی و قرآنی را در این رمان استفاده می‌کند. جالب ترین ابتکارات امیرخانی در این داستان همان جدا سازی داستان با $ و سجده های واجب است.

البته به اعتقاد من  داستان "بیوتن" از آن قصه هائی است که قابل ترجمه کردن نیست. یعنی فقط برای مخاطب فارسی زبان آن هم کسی که از زبان قرآن سر در بیاورد دل چسب است. مثل سریال های مهران مدیری با آن تک کلام های منحصر به فرد. اگر به هر زبانی ترجمه  شود آن گیرایی و جذابیتش را از دست می دهد.

$$$

البته نا گفته نماند که گفته می شود امیرخانی برای نوشتن این رمان یک‌سال تحقیق کرده است و برای تکمیل اطلاعات، حدود یک سال با ماشین، سراسر ایالات متحده امریکا را برای آشنایی با شرایط اجتماعی مهاجران ایرانی زیر پا گذاشته است و سپس بیوتن را نگاشته است.اما کاش رضا امیرخانی، مجوز انتشار بیوتن  را یک هفته‌ای نمی‌گرفت که این مزه‌پرانی‌های  به ممیزی ارشاد در  داستان بیوتن، بدل به طنزی تلخ نشود. کاش ...


در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (1-10)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (11)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (12)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (14)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (15)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (16)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند(17)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (18)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١١٤٠
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.