توضيح سايت: ضمن عذرخواهي به خاطرِ تصحيحات فراوان!
«کتاب»، به محض انتشار و پس از درج قیمت در پشت جلد آن و فارق فارغ از هر ارزشگذاری مصنوعی و محتوایی، در چرخهی صنعت نشر به یک «کالا» تبدیل میشود. وقتی کتاب به کالا تبدیل شد، شامل مشمول الزامات اقتصادی میشود. بنابراین باید به کتاب در صنعت نشر به مثابهی یک کالا نگاه کرد.
در اینصورت، «قیمتگذاری» مسألهی اول است. در بیشتر کشورهای جهان، قیمت کتاب در فرایندی با متغیرهایی از بازار، نویسنده، سود و ناشر تعیین میشود. متأسفانه در ایران قیمت کتاب فقط تابعی است خطی از تعداد صفحات کتاب. یعنی فقط در آن، سود ناشر و حقالتألیف نویسنده با درصدهایی ثابت لحاظ میشود. به این ترتیب، تقریباً یک کتاب 100 صفحهای در همان بازهی قیمتی قرار میگیرد که یک کتاب 500 صفحهای! قيمت يك كتاب 500 صفحهاي ميشود تقريبا 5 برابر قيمت يك كتاب 100 صفحهاي
اما در همه جای دنیا کتاب بر اساس موضوعهایی چون شهرت نویسنده و شیوهی کار ناشر قیمتگذاری میشود. یعنی یک کتابِِ فوقِ تخصصی 100 صفحهای را که شمارگان پایینی دارد و برای افراد فوق تخصص متخصص چاپ میشود، با قیمت بالایی میفروشند. در این میان هزینهی چاپ و نشر، درصد کمی از کتاب را تشکیل میدهد. مثلاً وقتی کتابی راجع به «سیستم نوین تعلیق خودرو» نوشته میشود، فقط افراد متخصص از آن بهره میبرند. بنابراین متخصصان هم در یک بازاریابی درست، حاضرند که قیمت آن کتاب را بپردازند. اما مثلاً قیمت یک کتاب داستان کودکان را که در میان کتابها رقیبان فراوانی دارد، نمیتوان از یک حدی بالاتر در نظر گرفت.
طبیعتاً برای کتابهای مشهور هم مشتری وجود دارد. باز هم طبق قانون عرضه و تقاضا و بهدلیل تقاضای زیاد، ناشر قیمت آن را بالا میبرد. با شهرت نویسنده، سهم بیشتری از مبلغ پشت جلد را برای نویسنده در نظر میگیرند. اما در ایران تقریباً همهی کتابها را با الگوی ثابتی قیمتگذاری میکنند. حدود 35 تا 40 درصد از هزینهها برای چاپ، حدود 15 تا 20 درصد از خواب سرمایهی ناشر (در یک اقتصاد تورمی)، حدود 10 تا 15 درصد حقالتألیف نویسنده و باقی هم که حدود 30 تا 35 درصد میشود، سود ناشر است.
لذا کتاب مشهور «هریپاتر» با وجود تقاضای زیاد و تیراژ بالا که طبیعتاً باید سرانهی تولید را پایین بیاورد، با قیمتی نسبتاً بالا به فروش میرسد.
یک رمان معمولی در بازار آمریکای شمالی (کانادا و آمریکا) فارغ از تعداد صفحات، به قیمت حدود 20 تا 30 دلار به فروش میرسد. در حالی که هزینهی تولید در ایران و آمریکای شمالی خیلی تفاوتی با هم ندارند. یعنی در هر منطقه هزینهی تولید و توزیع، مجموعاً کمتر از 10 دلار است. در نهایت، درصد ماندهی سود ناشر، سود نویسنده، سود توزیعکننده و سود کتابفروش رقم قابل توجهی خواهد بود.
صنعت نشر در ایران به دلیل دستهای پیدا و پنهان دولت دچار آسیبهای جدی است. نخستین آسیب، تعدد ناشران است. ما در ایران حدود 7 هزار ناشر غیر فعال و بیش از هزار ناشر شرکتکننده درنمایشگاه کتاب داریم.
در آمریکای شمالی ناشران فعال در عرصهی صنعت نشر، یعنی کسانی که کار توزیع کتاب را در اختیار دارند، مجموعاً کمتر از 15 گروه انتشاراتی هستند. در سال 2000 عناوین کتابهای آمریکای شمالی، 11 هزار عنوان کتاب بود. حال آنکه در ایران، این رقم در سال به حدود 40 تا 50 هزار عنوان کتاب میرسد. این رقم 40 تا 50 هزار عنوان کتاب که متأسفانه مبنای تفاخر مدیران فرهنگی نیز هست! یک بیماری جدی برای صنعت نشر است. بسیاری از این کتابها فقط مکانیزم توزیع عمومی کتاب را مستهلک میکنند و قفسههای کتابفروشی را مملو از کالاهایی بیمصرف مینمایند.
افتخار به تعدد عناوین دقیقاً مانند آن است که مسئولان وزارت بهداشت به آمار بالای بیماری ایدز افتخار کنند. تعدد عناوین بهطور طبیعی باعث پایینآمدن شمارگان کتاب خواهد شد. وقتی انتشار کتاب در ایران 50 برابر سادهتر از کشورهای دیگر دنیا باشد (با استناد به همان آمار بالا و مقایسه جمعیتها) بهطور طبیعی کتابهای ضعیف هم فرصت انتشار خواهند یافت و مخاطب در یک انتخاب غیر تخصصی در یک کتابفروشی، بهاحتمال بالا کتاب ضعیفی را انتخاب میکند و از کتابخوانی دلسرد خواهد شد.
در این میان، راه حلهای درستی مثل خرید کتاب برای کتابخانهها، پرداخت بن کتاب و یارانههای دیگر با سوءمديريتهاي فعلي و برخوردهاي سليقهاي باعث مزمنتر شدن اوضاع و گرفتاری بیشتر خواهد شد.
***
با این همه در بازار کتاب ایران، کتابهای مرغوب آمار فروش نسبتاً خوبی دارند. مخاطب یک رمان، با توجه به این که یک کتاب غیر تخصصی است، باید یک در هزار باشد. یعنی در جامعهی 70 میلیونی ما یک رمان معمولی غیر عامهپسند باید 70 هزار تیراژ داشته باشد، اما رمانهای خوبِ غیر زرد در ایران چیزی در حدود 40 هزار تیراژ دارند که این نشان میدهد که مخاطب بهطوری طبیعی خواستار کتابهای خوب هست.
در همه جای دنیا برای مقایسهی محبوبیت یک کالا در مقیاس با دیگر کالاها، وقتی کالاها قیمتهای متفاوتی داشته باشند، هرگز تیراژ یا شمارگان را عدد مناسبی برای این مقایسه به حساب نمیآورند. یک کتاب هزار تومانی بیش از 50 5 برابر یک کتاب 5 هزار تومانی مخاطب بالقوه دارد، زیرا راحتتر در سبد خرید جا میشود.
بنابراین فروش کتابها را معمولاً به قیمت پشت جلد ضرب در تیراژ یعنی فروش ریالی یا دلاری کتاب مقایسه میکنند. اما متاسفانه در ایران این روش مقایسهای به دلیل غیر حرفهای بودن رسانههای فرهنگی کمتر مورد بررسی و مداقه قرار میگیرد...
اندیشهگستر سایپا
در همين رابطه :
ماخذ: كتابنيوز
|