سرلوحهي شانزدهم : پنج گزارهي منطقيِ منفصلِ متصل!
گزارهي اول: 12 مرداد 82: "علي حسين صالح يكي از اعضاي حزب الله لبنان در جنوبِ بيروت ترور شد."
(حزب الله وي را يك عضوِ عادي اعلام كرد، اما در همان بيانيه حزب الله اعلام كرد كه اين جنايتِ اسرائيل را بيپاسخ نخواهد گذاشت (الشرق الاوسط). اسرائيل ابتدا هيچ موضعي نگرفت، اما چند روزِ بعد موساد او را يك عضوِ بلندپايهي حزب الله و مرتبط با جمهوري اسلامي ايران ناميد و به عنوانِ هدفِ بعدي سردار سليماني (ايراني از اعضاي نيروي قدس) را معرفي كرد. عاصم قانصو وزيرِ كشورِ لبنان نيز پيشتر در مصاحبه با الوطن گفته بود كه هدفِ اسرائيل از اين ترور تحتِ فشار قرار دادنِ ايران و سوريه بوده است.)
گزارهي دوم: 20 مرداد 82: "در حملهي حزب الله به يك شهركِ صهيونيستنشين در ناحيهي مرزي لبنان 4 نفر مجروح شدند و يك نفر نيز كشته شد."
(حزب الله اين حمله را پاسخي به ترورِ علي حسين صالح اعلام كرد.)
گزارهي سوم: 24 مرداد 82: "ويليام برنز فرستادهي ويژهي امريكا به خاورميانه با بشار اسد ديدار كرد." بشار در اين ديدار حملهي حزب الله را دفاعِ مشروع از لبنان قلمداد كرد.
گزارهي پنجم: 26 مرداد 82: "دولتِ ايالاتِ متحده بعد از مدتها فعاليتِ گروهكِ منافقين را تحتِ هر نامي در داخلِ آن كشور ممنوع كرد."
(نهضتِ آزاديبخش، ام.كي.اُ يا مقاومت خلق، مجاهدين و... از جملهي اسامياي بودند كه منافقين تحتِ آن نامها فعاليت ميكردند. سخنگوي وزارتِ امورِ خارجه بلافاصله در يك اقدامِ سريع و درست، اين اقدامِ ايالاتِ متحده را ناكافي دانست و خواستارِ توقفِ فعاليتهاي اين گروه در عراق شد.)
هر كدام از پنج گزارهي بالا را ميتوان در رسانههاي مختلفِ خبريِ داخل و خارج، پيدا كرد. آن چه پيدا نميتوان كرد، ارتباطِ منطقيِ آنها است. حزباللهِ لبنان بعد از پيروزيِ ابتداي قرن در اخراجِ نيروهاي غاصب، در ميانِ جهانِ عرب بسيار محبوب است و سياستهاي شفاف و عاقلانهاش نيز به تداومِ اين محبوبيت كمك كرده است. به تحقيق ميتوان گفت كه بعد از جنبشِ ناصري، هيچ جرياني چنين محبوبيتي را در جهانِ عرب نداشته است.
بعد از گزارهي اول البته حزبالله ميتوانست به سازمانِ ملل و سايرِ نهادهاي حقوقِ بشريِ غرب شكايت كند، در شبكهي المنار -كه جزوِ شبكههاي بسيار موفق است- ويژه برنامه درست كند و به ناله و زاري بپردازد. ميتوانست به گفتگو بپردازد و ديسكورس و مجادله و گفتمان! اما حزبالله به نيكويي نشان داد كه جواب با سوال بايستي در يك چهارچوبِ معرفتي قرار داشته باشند.
رايزنيهاي سياسيِ ما متاسفانه در چند سالِ اخير نتوانست بر فعاليتِ منافقين چنين تاثيري بگذارد. ما بايستي بفهميم كه عمقِ استراتژيكِ انقلابِ اسلامي در نهضتهاي آزاديبخش است، نه در چارچوبِ رفتارهاي ناهمآهنگِ دولتمردانمان.
سالِ پيش، بهمن ماهِ 81، فرصتي دست داد تا چند ساعتي را مهمانِ سيد حسن نصرالله باشم. با چند نفرِ ديگر از دوستانِ نويسنده. در آن چند ساعت با شخصيتي آشنا شدم بسيار باهوشتر از بسياري از مسوولانِ حرافِ ما. در دفترِ سيد حسن دو پنجره بود، يكي رو به درياي مديترانه و يكي رو به جنوب. من تمام مدت اعصابِ سمپاتيك و پاراسمپاتيكم منقبض بود كه به كدام طرف خيز بروم. حملهي اسرائيل به اين دفتر بري است يا بحري! از دريا است يا از جنوب! موشك از كدام پنجره داخل خواهد شد... اما سيد حسن آرام و مطمئن ميگفت:
- به بچهها تاكيد كردهام به شهركهاي دمِ مرز آسيبي نرسانند. دير يا زود اين شهركها مالِ ماست!
و بعدتر به ما گفت كه امروز امنيتِ مليِ ايران در جنوبِ لبنان تعريف ميشود!
(پنج گزارهي بالا را اگر يك بارِ ديگر بخوانيد به عمقِ اين سخن پي خواهيد برد! خير الكلام قل و دل!)