تاريخ انتشار : ٢١:٢٩ ٢١/١١/١٣٨٧

كارهاي من نسخه نيست، عكس راديولوژي است...
خبرگزاري فارس: رضا اميرخاني با تأكيد بر اينكه كار نويسنده پيش از اين‌كه پاسخ به دغدغه‌ها باشد، دغدغه‌سازي است، گفت: من در خيلي از جاها در كارم مشغول سؤال كردن هستم و خيلي كم به جواب رسيدم؛ در واقع كارهاي من نسخه نيست، بلكه يك عكس راديولوژي است.

رضا اميرخاني داستان‌نويس، با حضور در خبرگزاري فارس، به سؤال‌هايي درباره ادبيات داستاني پس از انقلاب پاسخ داد.

* ادبيات انقلاب پشتوانه‌اي جز سي‌سال گذشته ندارد

وي گفت: ادبيات نوين داستاني جهان در روسيه خلق مي‌شود. در جايي ‌كه گوگول متولد مي‌شود و اولين داستان‌هاي كوتاهش را پس از سرايش شعر خلق مي‌كند و پس از او كساني مثل تولستوي و داستايفسكي در قرن 19 كارهايي بسيار شايسته و درخور انجام مي‌دهند. در نتيجه وقتي ما به انقلاب اكتبر مي‌رسيم زير ساخت‌هاي ادبيات داستاني روسيه ساخته شده است و رمان‌نويسي در آن كشور به يك فن رايج و شناخته شده بدل شده است. اما ما چنين تاريخي براي رمان نداشته‌ايم. ابتدا به من 10 رمان ايراني جهاني را كه قبل از انقلاب خلق شده‌اند، نشان دهيد و بعد بگوييد چرا يازدهمي - منبعث از فضاي انقلاب- خلق نشده است.
اين داستان‌نويس ادامه داد: ادبيات داستاني انقلاب به يك معنا بدون پشتوانه متولد مي‌شود و سابقه‌اي پشتش نيست. هر چه هست تلاش‌هايي است در اين سي سال تا ما به زير ساخت‌هاي رمان‌نويسي فارسي برسيم. اصل مشكل اين است كه هنوز به اصل زير ساخت‌هاي رمان فارسي نرسيده‌ايم. ما مقلدان خوبي براي رمان جهاني نبوديم تا بگوييم جنس رمان غربي - جنس رمان آمريكاي جنوبي، اروپايي آمريكايي و ...- را استخدام كرديم و درست تقليد كرديم. اما از سوي ديگر فكر مي‌كنم در هنرهايي كه زير ساخت داشتيم موفق بوديم، مثل خطاطي. مثلا من امروز به خط معلاي حميد عجمي مي‌گويم خطي كه در اين سي سال خلق شده و منبعث از اين سه دهه است. تاريخِ خط نسخ و ثلث و نستعليق را پشت سر گذاشته تا بيايد امروز برسد به خط معلا به عنوان يك شيوه جديد خط. مي‌توانم بگويم اين خط محصول اين سي سال است. اما سابقه‌ي هزار ساله‌ي آن را نبايد فراموش كرد.
خالق رمان "من او " با اشاره مجدد به عدم پيشينه ادبيات داستاني در ايران تصريح كرد: اما در ادبيات داستاني ما سابقه‌اي نداريم، و اين خيلي خواسته گزافي است كه ما بخواهيم در طي سي سال يك اثر در خور داشته باشيم. در عين حال در شعر وضعيت ما خوب است. ما شعر انقلاب را امروز مي‌توانيم از شعر قبل از انقلاب به‌راحتي تميز دهيم.

* تمدن انقلاب اسلامي در دوره جنيني است

اميرخاني اذعان با اشاره به تمدن اسلامي بيان داشت: اگر تمدن را مثل يك موجود زنده در نظر بگيريم اين تمدن هنوز در دوره جنيني است و هنوز تمام اجزايش شكل نگرفته‌اند. اگر شكل گرفته بود حتماً رمان خودش را هم داشت. رمان محصول تمدني است. اين‌كه ما رمان خوب نداريم يك بخش‌اش هم به همين بر مي‌گردد. بايد در نظر داشته باشيم انقلاب به معناي زاييدن ناگهانيِ يك تمدن نيست. از نظر من تمدن قبلي، تمدني از بين رفته است و امروز مواريث آن تمدن را داريم ولي اين به معني زنده بودن و پويايي آن تمدن نيست. انقلاب اسلامي هم كارش زنده كردن آن تمدن نيست. بازگشت به آن شكوه گذشته يك امر محال است. هيچ‌وقت يونان نمي‌تواند به دوره يونانيت كهن‌اش باز گردد. بايد بتوانيم در روزگار خودمان دوباره متولد شويم.
‌وي در ادامه صحبتش گفت: امام در دهه‌ چهل، ولايت «اب و جد» در بحث مكاسب را ادامه مي‌دهند و ولايت فقيه را مطرح مي‌كنند و عملا در حوزه‌هاي علميه انقلاب ايجاد مي‌كنند. امام اين بحث را به عنوان بخشي از درس آكادميك حوزه اضافه مي‌كند و نتيجه‌اش اين مي‌شود كه عده‌اي مي‌آيند درباره اين مسأله تحقيق مي‌كنند و مناظره و مباحثه. نطفه‌ انقلاب اسلامي در حقيقت در يك محيط آكادميك، نه در يك فرآيند بازگشتي كه در يك فرآيند خلاق رو به جلو بسته مي‌شود. حال يك سؤال باقي مي‌ماند، امروز چند نفر مي‌آيند درباره چنين مسائلي در حوزه‌هاي آكادميك ديگر بحث و تحقيق مي‌كنند. اين نوآوري در ساير علوم ما كجا اتفاق افتاده است؟
اميرخاني با اشاره به عدم كارايي سبك‌هاي بازگشتي در مقوله هنر تأكيد كرد: هيچ وقت هيچ سبك بازگشتي نه در ادبيات، نه در سياست و نه در هيچ حوزه ديگري منطقي و خوب نيست. ناكارآمدي سبك بازگشت در رجعت به گذشته باعث از بين رفتن افق پيش رو شد و شعر نو به صورت طبيعي متولد نشد. امروز هم بازگشت سياسي ، نه به دوران صفويه بلكه به دوران اول انقلاب نيز جواب‌گو نيست. هر بازگشتي حركتي احيايي نيست. معمولا بازگشت‌ها به دليلِ فقدانِ افقِ پيش رو اتفاق مي‌افتند.

* ورود نهادهاي دولتي به عرصه توليد مشكل ايجاد مي‌كند

اين نويسنده در بخش ديگري از صحبتش با اشاره به فعاليت‌هاي وزارت ارشاد اظهار داشت: از نظر من وزارت ارشاد يكي از محل‌هايي است كه به سادگي مي‌تواند به سمت اصل 44 برود، چون وظيفه‌اي جز نظارت بر دوشش نيست. ارشاد نبايد به‌جز سياست‌گذاري كلان وارد مسائل ديگر شود اما امروز كار ارشاد فقط سياست‌گذاري و نظارت نيست، بلكه توليد هم اضافه شده است، ورود به توليد هم هست و اين‌ها يعني خلاف آن چيزهايي كه در سياست‌گذاري كلان به آن توجه شده است. ورود نهادهاي دولتي به عرصه توليد قطعاً مشكل ايجاد مي‌كند و در خلق آزادانه هنرمند موجب اخلال خواهند بود. اين تصور كه فرهنگ همواره بايد زير دست سياست باشد، در مسئولين فرهنگي فارغ از چپ و راست بوده و هست.
وي ادامه داد: از نظر آن‌ها فرهنگ بايد به ‌جايي برود كه سياست مي‌خواهد و بازگشت به گذشته بايد وجود داشته باشد و به نظرم نمي‌آيد كه افق‌هاي پيش روي دقيقي در ذهن داشته باشند. فكر نمي‌كنم هيچ تصوير درازمدت فرهنگي در ذهن مسئولين فرهنگي ما باشد. عده زيادي از هنرمندان توسط مسئولين اجرايي بازي داده شدند و اختلاف‌هاي فرهنگي هنرمندان با مسئولين -كه خيلي وقت‌ها اختلاف‌هاي كمي هم نيست- به اختلافات سياسي هم تبديل شده است.
اميرخاني در پاسخ به اين‌كه آيا ورود هنرمندان و افراد فرهنگي به عرصه‌هاي اجرايي مي‌تواند اين مسائل را مرتفع سازد، اظهار داشت: فكر نمي‌كنم ورود آدم فرهنگي به جايگاه سياسي بتواند اوضاع را بهتر كند، زيرا معمولاً با رفتن شخص فرهنگي به آن‌جا، غلبه سياست طوري است كه آن درصد فرهنگي بودن شخص هم از بين مي‌رود و چه بسيار ديديم افراد فرهنگي كه به مناصب اجرايي رفتند و اصلاً جواب نگرفتند. فكر مي‌كنم تساهل و تسامح در اين حد كه درك كنيم كار خلق هنر يك كار آزادانه است، كافي است. اگر با نگاه مدارامدارتري به مقوله خلق هنري نگاه كنيم اوضاع بهتر خواهد شد.

* اختلافات فرهنگي را سياسي نكنيم

وي با اشاره به بحث مميزي ادامه داد: ما همواره مي‌توانستيم كمترين چالش را با بحث مميزي داشته باشيم. مميزي چيزي بود كه همه حد و حدودش را مي‌شناختيم. امروز مشكل بزرگ اين است كه ارشاد خودش شروع به توليد اثر كرده است و پس از آن توليد خودش را با توليد مستقل مقايسه مي‌كند. توليد دولتي توليدي است كه در آن بايد آن‌قدر از شاخ و برگ‌هاي اثر را حذف كرد تا اثر در قالب كوچك بايدها و نبايدهاي دولتي جا بشود. اگر رقابتي بوجود بيايد بين كارهايي كه براي مردم نوشته مي‌شود و كارهايي كه براي دولت نوشته مي‌شود، شكاف بوجود آمده لحظه‌به‌لحظه عميق‌تر مي‌‌شود. اين شكاف فرهنگي روز به روز دارد بيشتر مي‌شود. امروز بعد از سي سال نمي‌دانم كارهايي كه براي دولت نوشته و ساخته شده‌اند چه تأثيري روي مردم داشته‌اند.
اميرخاني گفت: مسئول فرهنگي بايد از دل جريان فرهنگي بيرون آمده باشد، نه به اين مفهوم كه نويسنده باشد، اما خيلي لازم است كه در يك صنعت فرهنگي بزرگ شده باشد. مسئول فرهنگي كه نشر را نشناسد حتماً در خريد كتاب دچار فساد مي‌شود، مسئول فرهنگي كه صنعت سينما را نشناسد در مميزي سينما و جدولِ اكران دچار مشكل خواهد شد.
با حذف مناسبات اقتصادي در عرصه توليد هنر ما عملاً ارزيابي‌ها را از دست داديم. اين يك مساله پايه‌اي است. پسند مردم را نمي‌توان در عرصه توليد هنر حذف كرد، اما متأسفانه شاهديم كه اين اتفاق دارد مي‌افتد.
خالق رمان «بيوتن» اظهار داشت: بنا به شرايطي كه پيش آمد، هر هنرمند آوانگارد انقلابي در ايران شد جناح چپ. در حالي كه اصلاً اين مسأله اصولي نيست. مثلاً اختلاف حوزه هنري در زماني اختلافي عميقاً فرهنگي بود كه تبديل شد به يك اختلاف عميقاً سياسي. اختلاف دهه 60 حوزه هنري به هيچ وجه سياسي نبود اما تبديل شد به يك مساله‌ي سياسي. اين مسأله برمي‌گردد به به‌زور چسبانده شدن هنرمند به فضاي سياسي. هنر انقلابي كه براي مردم نوشته مي‌شود ژانري است كه به خودي خود قابل ارزيابي است و اگر اين را قايل باشيم تازه مي‌توانيم درك كنيم كه اين هنر دارد خودش را با مردم جلو مي‌برد.
وي بيان داشت: در اين شرايط قرار نيست كه هر كدام از هنرمندان يا اعضاي جامعه هنري يك شاهكار تمدني باشند. وقتي يك تمدن در حال شكل‌گيري است هر كدام از ما داريم كاري مي‌كنيم تا نسل‌هاي بعدي بيايند و كارها را تكميل كنند. اين كه بخواهيم بگوييم حافظ شيرازي يك تنه آمد و ديوان حافظ را سرود، امروز در عرصه تمدني حرف قابل قبولي نيست. تا هزاران خواجو نباشد حافظ در بينِ آن‌ها پيدا نمي‌شود. همه ما افرادي هستيم كه قرار است باعث شويم پس از گذر نسل‌ها از اين انقلاب چيزي در بيايد. رمان درخشان روسيه يك پشتوانه چهار‌صد ساله تزاري دارد، يعني چهارصد سال اشرافيت تزاري طبقه‌اي را بوجود آورده كه قابل ارزيابي است. امروز رمان‌نويس ايراني نمي‌داند از كدام طبقه بايد بنويسد. هنوز طبقات اجتماعي ما نسبت به خيلي از جاهاي دنيا درست شكل نگرفته، يعني ما هنوز طبقه سنتي و مدرن‌مان درست مشخص نيست كه توقع داشته باشيم رمان آمريكاي لاتين در ايران خلق شود. ما بايد زمان بدهيم تا اين تمدن رشد كند، آدم‌هاي سياسي ما دنيا را خيلي آپوكاليپتيك و آخرالزماني مي‌بينند، يعني همه فكر ‌مي‌كنند در اوج آن مرحله تمدني قرار گرفته‌اند. وقتي كسي مي‌گويد ما در دوره آخر‌الزماني هستيم يعني افقي پيش‌رو نداريم. وقتي كه ما مشكل واضح عقلانيتي در مديريت فرهنگي كشورمان داريم آن وقت حرف زدن از تمدن امري خوش بينانه است.

* فلسفه و ادبيات انقلاب ‌اسلامي رابطه متقابل دارند

وي بيان داشت: به دليل اين‌كه عناصر فكري ما نتوانستند خوراك فكري مناسبي براي مخاطبان توليد كنند، فلسفه و فكر انقلاب ‌اسلامي مدون نشد، از اين جهت ادبيات انقلاب اسلامي هم ‌آبشخور روشني ندارد. وقتي آدم با اهل فكر و اهل فلسفه صحبت كند در مي‌يابد كه اين رابطه كاملاً دو طرفه است. هر دو طرف در اين قصه مقصرند. قصه تولد ادبيات از فلسفه يا فلسفه از ادبيات به نظرم مي‌آيد شبيه قصه مرغ و تخم مرغ است. نمي‌توان گفت كه كدام تقدم اصولي دارند براي آن يكي. خيلي از اين فلسفه‌هاي جديد غرب از روي ادبيات ساخته شدند.

* كار نويسنده دغدغه‌سازي است

خالق مقاله بلند «نشت‌نشا» تصريح كرد: نويسنده‌اي كه در كار خودش اجتهاد كند مي‌تواند نقطه ضعف خود را قبل از هركس پيدا كند. فكر مي‌كنم كار هنرمند پيش از اين‌كه پاسخ به دغدغه‌ها باشد خود دغدغه‌سازي باشد. يعني بدانيم اين دغدغه ها وجود دارد. وظيفه هر آدمي كه كار فكري انجام مي‌دهد پيش از آن‌كه پاسخ بدهد بحث سؤال‌سازي است. من در خيلي از جاها در كارم مشغول سؤال كردن هستم و خيلي كم به جواب رسيدم. كارهاي من نسخه نيست بلكه يك عكس راديولوژي است. اين كار در حد خودش ارزشمند است. ما تا وقتي دردها را نشناسيم دنبال درمان هم نيستيم. ما اول بايد به جهل‌مان ايمان بياوريم تا بعد بتوانيم برويم دنبال علم برويم.
اميرخاني اذعان داشت: مخاطب امروز ديگر در آثار دنبال پاسخ گرفتن نمي‌گردد. اين تصوير ذهني قديمي‌ ماست. مخاطب امروز بيشتر دنبال اين است كه سؤال‌هايش را خودش بشناسد. مخاطب جوان ما امروز دنبال كساني كه به او پاسخ بدهند نيست، بيشتر دنبال كساني است كه برايش سؤالاتش را مرتب مي‌كنند. اين تغيير رويكرد بايد در مخاطب شناسي ما صورت پذيرد. متاسفانه در گفتن سؤال پاسخ را ارائه مي‌دهيم. حال آن كه اگر سؤال را خوب بسط و تعميم و شرح دهيم، كاري مهم‌تر از پاسخ‌گويي انجام داده‌ايم.
خالق رمان پرفروش بيوتن در ادامه صحبتش بيان داشت: كسي كه مي‌خواهد حرفه‌اش نويسندگي باشد و به شدت مي‌خواهد طبق آرمان‌هاي انقلاب عمل ‌كند، مشكلات بسياري پيش رو خواهد داشت؛ زيرا بايد در دو جبهه هم‌زمان بجنگد. يك جبهه، جبهه مخالفان آرمان‌هاي انقلاب است و يك جبهه كه خيلي غيرطبيعي و خطرناك است جبهه موافقان ديگرگون انقلاب است. از نظر من حركت ميان اين دو لبه خيلي سخت است و خطرناك.
وي گفت: من فكر مي‌كنم ضربه‌اي كه ما از برخي موافقان متحجر و خشك مغز جمهوي اسلامي مي‌خوريم، غيرقابل مقايسه است با ضرباتي كه از نيروهاي اوپوزيسيون مي‌خوريم. دشمنان جمهوري اسلامي كاملاً مشخص هستند و گارد ما در برابر آن‌ها معلوم است و مي‌دانيم كه بايد چگونه با آنها رفتار كنيم. مشكل ما با دوستان است و فكر مي‌كنم ادبيات انقلاب اسلامي همواره بين اين دو لبه گرفتار بوده و ظهورش بين اين دو لبه بوده است. البته اين طيف در مسئولان فرهنگي و سياست‌گذاري‌هاي كلان بدون شك بيشترين تأثير را داشته و دارند.

* ايران يكي از بهترين كشوها از نظر چندفرهنگي است

اميرخاني بيان داشت: در دوران پس از انقلاب تحولات اجتماعي در ايران سرعتش آن‌گونه بود كه آدم‌هايي كه با آن موج حركت مي‌كردند و آدم‌هايي كه از آن موج جا مي‌افتادند، صداهاي متفاوتي از خودشان به‌‌جا گذاشتند. به نظر من تحولات اجتماعي نسبت به نهضت ترجمه در به‌وجود ‌آوردن يك جامعه متكثر ادبي بسيار مؤثرتر است. بحث ترجمه آثار اوايل دهه 50 در ايران بيداد مي‌كرد و من فكر نكنم فعاليت فرانكلين آن دوره را ما بتوانيم انجام دهيم. در آن زمان مطالب روز دنيا به دست مردم مي‌رسيد. جهان امروز جهاني است كه همه چيز زود در آن منتشر مي‌شود و اگر تنها بحث ترجمه آثار باشد، امروز با وجود اينترنت همه جاي دنيا بايد با اين مسئله چندصدايي مواجه شده باشند.
وي ادامه داد: در اين گوشه از خاك، در ميانِ كشورها قابل مقايسه با ما، يكي از بهترين كشورها به لحاظ چند‌صدايي و چندفرهنگي و در حقيقت آرا و نظرات متفاوت هستيم. ما بايد خودمان را با عربستان و كويت و عراق مقايسه كنيم. به يك معنا حتي لبنان هم با ما قابل قياس نيست چون خود كشور ذاتاً كشوري چند قبيله‌اي و چندفرهنگي و چند مذهبي است. در كشورهايي كه مثل ما تك مذهبي بودند به نظر من وضعيت ايران نسبت به ديگر كشورها از لحاظ نهادينه شدن پولي‌فونيسم وضع بسيار مناسبي است.
خالق مجموعه داستان ناصر ارمني در بخش ديگري از صحبتش درباره مسأله حذف قله‌هاي ادبي در دوران پس از انقلاب بيان داشت: از نظرم حذف قله‌ها دلايل مختلفي مي‌تواند داشته باشد. يكي از عوامل قطعاً نگاه‌هاي بازگشت‌گراست. اصولا شما در دوره‌هاي بازگشت هيچ وقت قله ادبي نمي‌بينيد. براي مثال در سبك‌هاي كلاسيك شعري، زياد قله داريم اما زماني كه بحث به بازگشت مي‌رسد قله‌اي به وجود نمي‌آيد. نگاه بازگشت گرا جلوي خلق و توليد قله را مي‌گيرد. بعضي‌ها تأويل‌شان از انقلاب هم به بازگشت به گذشته خلاصه مي‌شد، حال اين‌كه از نظر من انقلاب اسلامي تحت هيچ شرايطي پديده بازگشت گرايانه‌اي نبوده است.

* هنر ذات منعطفي دارد

وي در ادامه گفت: در بحث شعر پس از انقلاب اسلامي علي معلم‌دامغاني مي‌آيد مثنوي در وزن بلند را آزمايش مي‌كند و اين اتفاقي است كه ما در شعر نداشتيم. مرحوم سيدحسن حسيني طنزنوشته‌ها را باب مي‌كند و يا از سوي ديگر مي‌آيد شعر مدرن عاشورايي مي‌سرايد. مرحوم امين‌پور مي‌آيد سبك نويي از شعر احساسي را در راستاي اهداف جمهوري اسلامي خلق مي‌كند. اين گروه و به تبع آن آدم‌هايي كه در داستان دنبال خلق‌ها و آزمون‌هاي جديد هستند به نظرم مي‌شوند گروه خلاق هنر انقلاب. بعضي از دوستان ديگر مي‌آيند و به ارزش‌هاي ذهني‌شان كه بيشتر به سبك‌ها و ساختارها، برمي‌گردد رنگ و بوي سياست و انقلاب و دين مي‌زنند و از آن‌ها شروع مي‌كنند به دفاع كردن و به طور غيرطبيعي اين دو گروه دشمن هم مي‌شوند، من فكر مي‌كنم اختلاف از اين جنس است بيشتر. ما بيشتر يك اختلاف سليقه‌اي در عرصه هنر را به يك اختلاف سياسي و عقيدتي بدل مي‌كنيم و بعد از مدتي همين مرزهاي عقيدتي ساخته خواهد شد.
اين داستان‌نويس بيان داشت: عده‌اي هستند كه با سعي و خطا زحمت مي‌كشند و به سمت ساخت هنر انقلاب اسلامي مي‌روند. اين هنرمندان در بعضي از كارها موفق‌اند و در بعضي از كارها ناموفق. عده‌اي ديگر به اصولي در عرصه هنر دست پيداكردند كه آن را مثل وحي مي‌پذيرند و ‌آرام آرام هركس را كه با اين اصول ذهني مخالفت ورزد مخالف با تمام چارچوب ذهني خودشان مي‌دانند. بايد توجه داشته باشيم كه هنر هم مثل خيلي ديگر از مسائل انسان‌ساز ذات منعطفي دارد.

* اولين كارهاي ادبيات انقلاب، از اولين‌ آثار ادبيات دفاع‌مقدس جلوتر بود

اميرخاني در بخش ديگري از صحبتش اظهار داشت: با وقوع جنگ تحميلي، ادبيات انقلاب به شدت مغفول واقع شد. انقلاب به دليل اين‌كه بروزهاي متفاوتي از انواع مختلف زندگي را در خود داشت فرصت بسيار خوبي براي كار داشت و از نظر من مغفول واقع شد. اكثر ما فكر كرديم كه جنگ دارد از دست مي‌رود و شروع به توليد اثر درباره جنگ كرديم. از نظر من اين تفكر درست نبود، زيرا جنگ تا زماني كه بين مردم در حال بازگو شدن است جريان دارد و وقت هم براي توليد اثر در اين گونه باقي است. وقتي كه كتاب «دا» درمي‌آيد و مردم به آن خاطره‌گويي اقبال نشان مي‌دهند يعني مردم هنوز از بحث مستقيم پيرامون جنگ خسته نشدند و هنوز فرصت داستان‌گويي جنگ باقي است.
وي گفت: نويسنده‌ها خيلي كم سراغ انقلاب رفتند. امروز انقلاب به اندازه كافي ته‌نشين شده كه بتوان درباره‌اش نوشت.‌آثار اوليه‌اي كه راجع به ادبيات انقلاب درآمد خيلي قوي‌تر از آثار اوليه‌اي است كه در ادبيات دفاع مقدس خلق شد، مثلا «تركه‌هاي درخت آلبالو» كه اولين كار اكبر خليلي است و يكي از كارهاي بسيار خوب آن زمان بود بابي‌توجهي منتقدان روبه رو شد. كار بسيار خوب بود و آن جريان مي‌توانست ادامه پيدا كند. ما آن‌قدر اكبر خليلي را از فضا دور كرديم كه بعد از آن ديگر كاري با قوت كار اول از او نديديم. بعضي از اولين كارهاي ژانر انقلاب از اولين‌ كارهاي بچه‌هاي جنگ جلوتر بود. اما به طور طبيعي نيرويي كه توسط بچه‌ها روي ادبيات جنگ گذشته شد خيلي بيشتر بود.
وي با اشاره به داستان‌هاي دفاع مقدس بيان داشت: امروز خيلي از بچه‌ها فهميدند كه بايد زندگي در جنگ را نشان دهند نه فقط وضعيت رزمنده‌ها را. فهميديم كه بايد حتي در ژانر جنگ هم وارد خانواده‌ها و مسائل مربوط به آن‌ها شد. ما از خانواده‌ها دور شده بوديم و از باورپذيري آثار هم كاسته شده بود. انقلاب فرصت مناسب‌تري بود براي اين امر زيرا تمام افراد خانواده به ميزان بيشتري درگير اين مسئله بودند.

* ادبيات انقلاب در آغاز متأثر از ادبيات چپ جهاني بود

اميرخاني اظهار داشت: يكي از مسائلي كه در ابتداي تولد، ادبيات انقلاب را تهديد مي‌كرد ادبيات چپ جهاني بود. ما الگوهاي چپ جهاني را گرفته بوديم و داشتيم با آن انقلاب خودمان را تحليل مي‌كرديم. چه در داستان‌هاي بچه‌هاي مذهبي چه در نويسندگان ضدانقلاب. به شدت كل آثار انقلابي مديون ادبيات چپ بود و بسياري از ساخت‌ها را از ادبيات چپ گرفته بوديم. اين اتفاق متفاوتي نيست كه شما يك روحاني را در يك داستان بياوري و مردم تحت نظر او با خان روستا و فئوداليسم مبارزه كنند و يا مثلا تئوريسين چپ را بياوري. اين خطر بزرگي بود از آن‌جهت كه انقلاب ما با انقلاب‌هاي چپ تفاوت‌هاي زيادي داشت. يعني اين‌طور نبود كه مردم ضد فئودال به‌ پا خيزند و انقلاب به وجود بيايد، و اين دليلي شد تا ادبيات انقلاب در آن زمان‌ها پيشرفت چنداني نداشته باشد.
وي گفت: يك تفاوت ماهوي بين جنگ ما و انقلاب ما وجود دارد. ما امروز همه مي‌گوييم جنگ ما يك جنگ مردمي بود، اما من اين‌طور فكر نمي‌كنم. جنگ عراق يك جنگ مردمي بود، چون به صورت اجباري همه مجبور بودند در جنگ شركت كنند. جنگ ما يك جنگ داوطلبانه بود بنابراين علاقه‌مندها درگير جنگ مي‌شدند و همه مردم درگير نبوند. فضل اين است كه بگوييم جنگ ما داوطلبانه بود و نه اجباري؛ كساني كه به جنگ مي‌رفتند احساس مي‌كردند كه اگر تجربيات و ارزش‌هايي را كه از جنگ دريافتند براي ديگران شرح ندهند، اين ارزش‌ها از دست خواهد رفت. اما از سوي ديگر انقلاب كاملاً مردمي بود و همه درگير آن بودند. در نتيجه كسي فكر نمي‌كرد كه حرفي در آن ميان وجود دارد كه گم مي‌شود. انتهاي پيام/
در همين رابطه :
ماخذ: خبرگزاري فارس

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٥٩٩٤
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.