تاريخ انتشار : ١١:٣٠ ٢٨/٦/١٣٨٧

آن چه در وب راجع به ازبه نوشته‌اند(1)
==================================

20
دست‌نوشته‌های بی‌منطق: 99
http://khodaamoman.mihanblog.com/post/127
از قهوه فوری بیزارم-فروردین90
کتاب " از به(رضا امیر خانی) " رو تموم کردم ... خوشمان اومد ازش

+++: همزمان کتاب " ناصر ارمنیشم " شروع کردم گیرایی "از به" برام بیشتر بود

==================================
19
سیاه مشق ها: کجایید ای شهیدان خدایی
http://fekrmonavar.blogfa.com/9001.aspx
ضرغام انگارنده-فروردین90
می گفت شما میخاین جنگو به نفع سپاه مصادره کنین!! چرا نمی گین که توی جنگ بسیجی ها احساساتی میشدن و با تفنگ میزدن تو چشم خودشون!! راوی هم کمی روشنفکربازی بهش دست می داد و می خواست با نرمش به پسره نقش احساسات رو بگه. من چیکاره بودم؟؟ من داشتم "ازبه" رضای امیرخانی رو میخوندم: مرتضا بی خیال فرمانده و ضد هوایی شد و رفت تو دل تاسیسات شیمیایی کرکوک، اگه مرتضا بی خیال نمی شد تعداد شیمیایی هامون چند برابر میشد" ( نقل الی المضمون)
==================================
18
گویانیوز: از ابتذال پرتاب لنگِ کفش به سوی رئيس جمهور آمريکا تا دفاع از آزادی بيان در سايت ايرانيان
http://news.gooya.com/society/archives/081269.php
ف م سخن-دی87
"... صدای تنفس آدم ها بود. سينه هايی که خس خس می کردند. چهار پنج تا کپسول بزرگ اکسيژن را لوله کشی کرده بودند... اولی چند نفس می کشيد، می داد به دومی، دومی به سومی و بعد دوباره بر می گرداندند به اولی. همه گی جوان. بچه جبهه ای... به اش گفتم: -خدا بد ندهد. سرش را به چپ و راست تکان داد. تلاش می کرد که چيزی بگويد، اما نمی توانست. خس خسی نامفهوم از سينه اش خارج می شد. تارهای صوتی اش آسيب ديده بود... رفتم کنار تخت فلزی. صورتش تاول زده بود، اما می توانست حرف بزند. مقطع و بريده بريده. –گاز خردل... شيميايی... مشکل تنفسی... ناراحتی پوستی... فشار به قلب... گشاد شدن دريچه ها... همه می ميريم...شيميايی نامردی است..." «داستان "از به"، نوشته رضا اميرخانی»
==================================
17
مقر سایبری جنگ نرم: سلام همرزم
http://maghare-syberi.pelakfa.com/post-61316.html
سرباز سایبری ولایت-دی89
از: سرباز(سروان) سايبري ولايت(****)
به: تمامي خواهرا و برادراي رزمنده ولايي پلاكفايي
...
(آخ با اين از به گفتن ياد اثر زيباي آقا رضا اميرخاني افتادم توصيه ميكنم بخونيدش كه خيلي كولاكه!)...

==================================
16
روزنامه‏ی کیهان: پیشنهاد
http://www.kayhannews.ir/890724/10.htm#other1004
نجمه پرنیان-مهر89
دركل مي خواستم پيشنهاد بدم كه توي صفحه مدرسه يه تكيه رو بذاريم براي كاشت كتاب و ان شاءالله برداشت مدرسه بهتر. به عنوان اولين كتاب من كتاب «از به» نوشته آقاي رضا اميرخاني رو پيشنهاد مي كنم. اين كتاب درمورد يك رزمنده جنگ هستش كه ... بايد كتاب رو بخونيد .
خوشحالم كه كتاب را مي خوانيد و حرف يك دوست را مي پذيريد.

==================================
15
ارديبهشتي تمام عيار: 507. ازبه
http://tinak.blogfa.com/post-693.aspx
تينا-شهريور89

اولین کتابی که به شیوه ی نامه نگاری خوندم، کتاب بابالنگ دراز اثر جین وبستر بود. نگارش کتاب به نظرم خیلی جالب و البته قوی و متفاوت بود. هنره که بتونی سرتاسر یک داستان رو در قالب چند تا نامه شرح بدی!

و دیروز دومین کتاب رو با این شیوه ی نگارش خوندم. کتاب "ازبه" نوشته ی رضا امیرخانی.

البته این کتاب با اون ااولیه یه تفاوتی داره. اونم این که تمام نامه های کتاب بابا لنگ دراز، توسط جودی به پدرخوانده ش نوشته شده بود. اما نامه های موجود در کتاب "ازبه" توسط اشخاص مختلف به اشخاصی متفاوت نوشته شده.

شاید این هم یکی از دلایل هنرمندی رضا امیرخانیه. کتابی نوشته که اساس اون بر تعدادی نامه استواره. نویسنده ها و گیرنده ها هم متفاوت هستن اما ابدا خدشه ای در پیوستگی داستان وجود نداره.

دلیل انتخاب اسم "ازبه" برای این کتاب هم همینه به نظرم

نامه از ..... به .....

به خوندنش می ارزه. با توجه به اینکه تعداد صفحاتش هم زیاد نیست. ( کمتر از 200 صفحه) من خودم اون رو دیروز خوندم تماما. در عرض چند ساعت.

درون مایه ی اون هم مثل ارمیا و بیوتن، به مسائل و مشکلات خاص رزمنده ها و جانبازان زمان جنگ اشاره داره

البته مثل همیشه با نگاهی متفاوت، ظریف، دلنشین و صدالبته پر از درد ...


پ.ن: خیلی وقت بود در مورد هیچ کتابی ننوشته بودم ها! چه حس خوبی دارم الان!

==================================
14
ادبيات داستاني: از به
http://fanoos68.blogfa.com/post-8.aspx
زهرا حاتم-مرداد89
نقطه شروع داستان از آن جاست که فرانک دختری هشت ساله در سال های جنگ پدر و مادرش را از دست می دهد و در نامه ای به سرهنگ مرتضی مشکات، او را مقصر میداند که نتوانسته هواپیمای دشمن را مهار کند و ...

این داستان 180 صفحه ای خواندنش روان بود اگر خواننده با مانع هایی؛ از جمله ارجاع های پی در پی بر نمی خورد.

امیر خانی از اصطلاحاتی بسیار تخصصی استفاده کرده است و می توان به یقین گفت که حداقل برای خواننده عامی نا آشناست و دلیل استفاده نویسنده از آن ها را شاید بتوان در مدرک خلبانی ایی که در سال 1371 موفق به دریافت آن شده است جست و جو کرد. لازم به یادآوری است که تمامی این اصطلاحات به زبان انگلیسی است و خواننده برای درک و دریافت مفهوم آن ها باید به پانویس مراجعه کند، این امر تا این حد برای داستان پسندیده نیست.

تعدادی از شخصیت های داستان از طریق نامه با یکدیگر آشنا می شوند؛ طیبه محمدی( همسر خلبان سرهنگ مرتضی مشکات) نامه ای برای آرش تیموریان ارسال می کند و بعد از باز خوانی آن توسط همسرش سو تفاهماتی را برای وی به وجود می آورد؛ پی رنگ و روابط علی معلولی در قسمت هایی از این دست ضعف خود را آشکار می کند.

از نامه ها چنین بر می آید که سرهنگ مرتضی مشکات در عملیاتی از ناحیه ی دو پا معلول می شود که از آن پس از پرواز کردن محروم می شود و این موجب ناراحتی و افسردگی وی است تا آن جا که چندین بار برای پرواز مجدد به ارتش نامه می نویسد؛ اما هر بار فقط نسبت به بایگانی نامه های وی اقدام می شود؛ این برای سرهنگی با این نام و نشان که در داستان شناسانده می شود برای خواننده پذیرفتنی نیست، در نهایت در پروازی که با سرگرد آرش تیموریان و ... به سوی مشهد داشتند طی نقشه ای شرایطی را فراهم می کنند و سرهنگ مشکات را به آرزویش( به پرواز در آوردن هواپیما) می رسانند!!!

نقطه ضعف های داستان در نکاتی از این جمله آشکار می شود و سطحی نگری نویسنده را بیش تر به چشم می آورد؛ اما ساختار نامه ای داستان همان طور که از نامش هم بر می آید – از به – تنها نکته ی جالب توجه در داستان است هر چند استفاده ی بدیعی در تاریخ ادبیات داستانی به شمار نمی آید. این ساختار باعث شده تا خواننده همانند جور چینی با آن برخورد کند و فقط همین امر کشش داستان را موجب شده؛ البته شوخ طبعی و بگو مگو های آرش تیموریان با رحیم میریان نیز به این امر جذابیت بخشیده است.

به هر حال خواندن یک بار این داستان را به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنم چرا که برای خواننده ی علاقه مند به ادبیات داستانی می تواند ارزشمند باشد.
==================================
13
ويستا: ذهن زيبا
http://www.vista.ir/?view=context&id=306661
...-ارديبهشت89
پیروزی اراده انسانی بر موانع و مشکلات زندگی و سدهایی که بر سر راه اهداف گسترده شده است، از عمده مضامین رمان امیر خانی است. شخصیت اصلی این رمان سرهنگ خلبان مرتضی مشکات از جانبازان دفاع مقدس است. مرتضی هنوز با لحظات پروازی که داشته سیر می کند، معلولیت او از دو پا در حین یک عملیات هوایی در خاک عراق صورت گرفته و دوران انزوای وی از آن موقع آغاز شده است. او همواره میل به تکاپو و تلاش و در نهایت پرواز دارد. ولی این امر از زاویه نگاه دیگران غیر قابل باور و ناممکن است. در نهایت تلاش دوستان دوران خدمت وی در نیروی هوایی نتیجه می دهد و او به آرزوی چندین ساله خود- پرواز- دست می یابد.
رضا امیرخانی همانند سایر آثارش در این اثر نیز در شیوه نوشتاری سنت شکنی می کند. البته این شیوه نوشتاری در تاریخ ادبیات داستانی سابقه دیرینه دارد، ولی در مورد موضوع آن که مربوط به دفاع مقدس و زندگی خلبانان حاضر در هشت سال جنگ تحمیلی است، آزموده نشده است.
تازگی این شیوه نوشتاری در دل مضمون بکر (زندگی خلبانان) نمود بیشتری یافته است. کلیت رمان با شیوه نامه نگاری روایت است.
در ظاهر نویسنده، در هیچ کجای رمان حضور ندارد و گویی شخصی خوش سلیقه این نامه ها را در کنار هم چیده و در نهایت قصه درونی رمان از نحوه در کنار هم چیدن نامه ها شکل گرفته است. آن شخص خوش سلیقه می تواند اینجا خود نویسنده باشد که هست، اما با مهارت پای خود را از رمان پس کشیده و قضاوت را به مخاطبان واگذار کرده است.
در کل بیشتر از چهل نامه رد و بدل می شود و شکل نهایی رمان آفریده می شود. جای فرستنده ها و گیرنده های نامه ها به تناسب نیاز رمان بارها عوض می شود. آدم های رمان مدام تغییر جا می دهند و در این جا به جایی ها بافت رمان شکل می گیرد.
اولین نامه از جانب طیبه محمدی همسر مرتضی مشکات است که برای سرگرد خلبان آرش تیموری در پایگاه شکاری دزفول فرستاده می شود. در این نامه موقعیت کنونی سرهنگ خلبان مرتضی مشکات توضیح داده می شود و در واقع نقطه شروع داستان محسوب می شود.
انتخاب زمان حال برای روایت باعث نوعی کشمکش در ابتدای داستان شده است. برای مخاطب محرز است که معلولیت مرتضی خود داستانی دارد که می تواند باعث جذابیت قصه رمان شود. نویسنده اطلاعات شخصیت ها را خرده خرده به مخاطب انتقال می دهد و در جاهایی هم در دادن اطلاعات با مشکل مواجه می شود. یکی از مشکلات اطلاع رسانی به مخاطب در شیوه نامه نگاری عدم امکان ورود به درون شخصیت های رمان است. با توجه به اینکه در این شیوه شخصیت داستانی از طریق نامه و به صورت عینی و کتابی مطالب مورد نظرش را بیان می کند، زیرا قالب نامه بیشتر برای بیان مفاهیم عینی و قابل لمس گنجایش دارد. در این میان، مخاطب فرضی نامه هم که مشخص است باز عرصه را بر نویسنده آن تنگ می کند. وقتی دو همکار قدیمی که حالا از هم جدا افتاده اند قرار باشد برای همدیگر از طریق نامه اطلاع رسانی کنند، یقینا در وهله اول به کلیات امر می پردازند تا به جزئیات، که می تواند در وضوح چشم انداز داستانی موثر باشد.
در این رمان درونیات شخصیت ها برای مخاطب زیاد کاویده نمی شود، جز مرتضی، او در زمانی که احساس می کند هیچ کس به حرف هایش گوش نمی کند و کسی را برای درد دل پیدا نمی کند به مسجد جمکران در قم پناه می برد که محل حاجتمندان است.
از قدیم شنیده بودم بعضی از مردم که می خواهند چیزی برای شما بنویسند به جمکران می آیند و نامه ها یشان را توی این چاه می اندازند و آب روان که قدیم ها ته این چاه جاری بود، نامه را به دست صاحبش می رساند، تعبیر لطیفی است.
نویسنده از طریق - درد دل مرتضی با چاه - توانسته روحیات درونی وی را برای مخاطب بازتاب دهد. انتخاب اسم شخصیت ها یکی از اقدامات زیبای نویسنده است که تداعی های مناسبی را برقرار می کند.
انتخاب نام مرتضی برای جانباز دفاع مقدس و فراهم آوردن بستری برای او که دردهایش را به دور از اطرافیانش به چاه باز گوید، از آشناترین صحنه های تاریخ شیعه است. که بعد از نزدیک به هزار و چهارصد سال در روزگار معاصر و در دوران دفاع مقدس ملت مسلمان ایران زنده می شود.
دربستر داستان این امکان فقط برای شخصیت مرتضی قابل وقوع است. سایر شخصیت ها امکان بروز روحیات درونی خود را ندارند و تنها در حد نامه هایی که بین هم رد و بدل می کنند افکار و اندیشه ها یشان را بروز می دهند. فرانک ناصری(دانش آموز) با نامه هایش محرکی برای مرتضی می شود اما عملا اقدامات موثری در جهت شکل گیری رمان انجام نمی دهد. آرش تیموری نیز در نامه هایش از شخصیت خود چیزی را بروز نمی دهد. همچنین رحیم میریان که در حد نامه های دوستانه مواردی از گذشته را یاد آوری می کند و در این میان نویسنده تا بی نهایت واژگان نامتعارف برای خوانندگان عادی ادبیات داستانی را وارد دنیای داستانی کرده و بیش از صد و پنجاه بار از«پی نوشت» استفاده کرده است که مخاطب را سردرگم می کند. بعضی از این واژه ها به راحتی قابلیت تبدیل شدن به زبان داستانی را داشته اند که به نظر می رسد نویسنده کوتاهی کرده است و برای تخصصی جلوه دادن نشر ویژه خود از آنها استفاده کرده است. نویسنده خواسته تجربه ای تازه در عرصه نشر و زبان را آزموده باشد. برای مثال در صفحه ۴۷ نویسنده عبارتی را آورده که فقط و فقط کارشناسان هواپیمایی از آن سردر می آورند و برای مخاطب حرفه ای ادبیات داستانی هم نامفهوم است: انجین اینسترومنت، چک! فلایت اینسترومنت چک اندست. اگر پی نوشت در همان صفحه می بود، برای مخاطب زیاد دردسر نداشت که به پایین صفحه مراجعه کند و مفهوم فارسی آن را دریابد. مشکل زمانی پیش می آید که نویسنده مدام از این نوع واژه های تخصصی در داستان استفاده می کند و در پی نوشت صفحه یاد آوری می کند به چند صفحه ماقبل مراجعه شود.

==================================
12
خانه نقد كتاب: عناصر داستان و زاويه ديد
http://titigol.blogspot.com/2010/05/blog-post.html
مريم غفاري جاهد-ارديبهشت89
الف- روایت نامه ای
در این نوع روایت ، تمام داستان در قالب نامه ای است که از طرف یک یا دو نفر نوشته شده است و تمام وقایع داستان در همین نامه ها شرح داده می شود . این نوع زاویه دید نیز از دید اول شخص است و تمام فعل ها همانند روایت اول شخص به کار می روند . رمان " نامه های ورتر" نوشته گوته و"از...به" نوشته رضا امیرخانی و " بابا لنگ دراز" نوشته جین وبستر دارای چنین زاویه دیدی هستند . این نوع روایت دارای جذابیت خاصی است و خواننده احساس می کند از خصوصی ترین بخش زندگی شخصیت داستان نیز سر در می اورد .
==================================
11
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست: 88
http://rezaee.blogfa.com/post-69.aspx
ابراهيم رضايي-فروردين89
عيد ۸۹ هم خوب بود. فرصتي براي مطالعه. رمان "ازبه" اميرخاني را توصيه مي كنم بخوانيد. من خواندمش و پشيمان نيستم از خواندنش. البته به پاي "بيوتن"ش نمي رسد. نگاه نويسنده قابل توجه است.
==================================
10
از به: نوشته‌هاي سرگردان
http://namehayebologh.blogfa.com/post-1.aspx
وحيد اميري-دي88

این وبلاگ رو درست کردم تا  افکار و علایقم رو با امثال خودم در میان بذارم

در مورد اسم و عنوان وبلاگ:

نامه های بلوغ  که اسم یکی از کتاب های استاد صفائی حائری است

از به هم اسم یکی از کتابهای اقای رضا امیرخانی است (بهترین نویسنده معاصر--البته از نظر من و در موضوعات اجتماعی) 

از من به دوستان

نوشته های سرگردان هم سر آغاز کتاب سرلوحه های رضا امیرخانی است

نوشته های من هم سرگردان هستن چونکه نظم و هدف خاصی در بیان افکار و علایقم وجود نداره

البته دوست دارم کمکم کنید تا من هم بتونم به افکارم نظم لازم و بدم

راستی من وحید امیری دانشحوی رشته ی متالورژی صنعتی دانشگاه شیراز هستم

تو این وبلاگ احتمالا  در مورد کتاب های استاد مطهری،صفایی حائری،رضا امیرخانی و سید مهدی شجاعی و همچنین تازه های رشته ی متالورژی و فناوری ها و تکنولوژی های نوین مطالب زیادی خواهید دید

البته بعد از کنکور کارشناسی ارشد

==================================
9
انجمن نويسندگان مرده: از به
http://arthurchristie1984.blogfa.com/post-19.aspx
فاطمه مهشاد-مهر 88
از تاخیر در به روز کردن معذرت می خوایم... بدون هیچ حرف اضافه ای می گم که ایندفعه معرفی کتاب  داریم...کتاب «ازبه» نوشته ی رضا امیرخانی!...به این دلیل این کتابو معرفی می کنم چون خودم خیلی دوستش دارم!!!.... احتمال هم می دم که خوندیدش ولی به هر حال....

داستان از آنجا شروع میشه که دختر 8 ساله ای (فرانک) به یکی از خلبان های جنگ (مرتضی مشکات) نامه 
مینویسه و خلبان رو تحت تاثیر قرار میده. خلبان هم تو عملیات پاهاش رو از دست میده و دیگه اجازه ی پرواز نداره.اما برای پرواز کردن خیلی تلاش میکه...جنگ تموم میشه و مشکات ،فرانک رو  می بینه...(به این میگن توضیح کامل!!!)

این هم قسمتی از کتاب:

_فرانک !امشب دعوتم پارتی...
_به من چه؟
_نه از این پارتی های دیگوری .تریپش خیلی کلاسه.فول پارتی !همه چی تمام!
_من چی کار کنم؟
_هیچی!فقط گفتم به ات بگویم.یعنی اگر دوشت داشتی بیا یا هم بریم...
_درس دارم.
_خسته کردی درس را!ولش ...یک امشب رو بیا بریم.تریپ صفا...
چیزی بهش نگفتم.اما دست بردار نبود.پاپی ام شده بود ناجور.یه قول پسرها گیر داده بود سه پیچ!خلاصه عاقبت راضی شدم که برم...
....
زنرال لیتهولد بلند شد و غضبناک نگاهمان کرد.ما سربازان رشید ارتش شاهنشاهی هم از ترس کپ کردیم.آختونگ پاختونگی کرد و فریاد کشید. 
مرتضا گفت:
_بچه هاا !مثل این که می گوید بپریم پائین!
_از این ارتفاع؟ مغز خر که نخورده ایم!
ژنرال جلو آمد و یقه ی من را گرفت .دکمه ی بالای لباسم را باز کرد و یک نقشه فرو کرد توی لباش نظلمی من .
یک قطب نما را هم با نخش عین گردن بند اانداخت دور گردنم.بعد هلم داد سمت در باز هلیکوپتر.نگاخش کردم و به 
فارسی گفتم:
_شوخی می کنی؟...

موفق باشید!

==================================
8
زلال‌آباد: رضا اميرخاني
http://zolalabad.persianblog.ir/post/22
احسان-خرداد 88

نوشته های رضا امیرخانی، از معدود چیزهایی در این دنیاست، که من رو جذب می کنه و چشمانم رو خیس.

"از به"، کتابی بود که امروز خوندم و لذت بردم.

==================================
7
ساده بگم دوست دارم: ..2..
http://bename-sara.blogfa.com/post-57.aspx
داداشي و آبجي خانم-ارديبهشت 88
تو كتاب """از به"" رضا امير خاني كه يا داستان بلند هست يه تيكه اومده....

كه يه دختره به اسم فرانك كه نا پدري داره....

به اتفاق اون جانباز و همسرش كه بچه دار نميشده اند ....ميرن كافي شاپ.

بعد دختره خيلي تخس و خوش حرف بوده.... قهوه سفارش ميده...

راستي اينو نگفتم كه اون جانبازه خلبان جنگ هستش.

بعد قهوه دختره كه تموم ميشه.....فرانك رو به همسر جانبازه مي كنه و ميگه...

"""" مي خواين براتون فال قهوه بگيرم؟؟؟؟

همسر اون جانبازه هم كه فك مي كنه واقعا طرف استاده و بلده ميگه با كمال ميل.

از اون طرف دختره فنجون قهوره رو با دقت تموم نگاه مي كنه و بالا پايين مي كنه و ميگه:

""" من دارم مي بينيم كه هسمرتون سوار هواپيما هستن...

و شروع مي كنه به توضيح دادن مي گه::

"" شمام مي خواين ببينين؟؟؟
همسر جانبازه هم ميگه آره....

فنجون قهوه رو مي گيره بالا پايين مي كنه با دقت فرانك به قهوه نگاه مي كنه و ميگه:

" فرانگ جان هر چي نگاه مي كنم چيزي نميبينم ها....

فرانك مي گه"""اينقدر معطل كردين كه همسرتون سريع با هواپيما از اين جا دور شدن..خوب مسافرا كه نمي تونن منتظر شما باشن.....

كلا خيلي داستان خوشگليه بقيه اش رو لو نميدم كه خودت حتما بخوني...

امير خاني يه رمان نويس طنز واقعيه..كه بعضي رمان هاش رو با استناد به‌ايات قرآن نوشته....مث رمان

""ارميا"" و رمان ""بي وتن""" كه بي وتن ادامه داستان ارمياست كه هر كي بخواد بخونه بايد اول ارميا رو خونده باشه...

من كه خيلي دوسش دارم و تموم رمان و ها و داستان هشاو خوندم.

==================================
6
پلاك 10: از چرخ فرغون تا بي‌وطن
http://www.pelake10.blogfa.com/post-68.aspx
ليلي صدر-فروردين 88

داستان بلند ازبه نامه اي است از اميرخاني به تويي كه حقيقت ها و آدم ها را فراموش كرده اي.  تو بعد از خواندن اين كتاب مي فهمي كه قبلا نه معناي "پرواز" را مي دانستي و نه معناي "عشق" را. ازبه در سال 80 نوشته شده است.

==================================
5
الآني: ازبه
ellani.persianblog.ir/post/4
الاني-فروردين 88
به بهانه ی کتاب "از به " نوشته ی رضا امیر خانی

که لحظه هایی با حس خوب رو برام رقم زد

از الآنی

به ...

سلام

این سه نقطه معنای سه نقطه ی کتاب ازبه رو نمیده ... تمام مدتی که اون کتاب رو می خوندم به این فکر می کردم که دلم می خواد مثل تمام قسمت های اون کتاب نامه بنویسم... کاری که از کودکی دوست می داشتم ... نامه همیشه چیز هیجان انگیزیه که انتظار جوابش حتی از خوندنش هیجان انگیز تره! خلاصه که بعد از کلی فکر و کلنجار رفتن با خودم امروز تونستم بالآخره نامه رو بنویسم...

" یه عالم تشکر بدهکارم به تو ...

تشکر برای اینکه هستم ، سالمم و قدرت درک خیلی از چیزها رو دارم .

تشکر برای اینکه پدر و مادر فوق العاده ای دارم .

تشکر برای داشتن بهترین خواهر دنیا .

تشکر برای اینکه همیشه حفظ می کنی وجودم رو از شر دشمنان دوست نما .

تشکر برای اطرافیان خوب و دلسوز.

تشکر برای خنثی کردن انرژی های منفی آدم هایی که چشم دیدن خوشبختی بقیه رو ندارن .

تشکر برای همسری معنای دوست داشتن رو از تو و امید به تو یاد میگیره.

تشکر برای قدرتی که به ما دادی برای تحمل دوری ...

تشکر برای نگاه خاص تو ،.. برای هدیه هایی که به من دادی  ... پدر و مادر همسرم ...

یک تشکر فوق العاده به خاطر مادر شوهری بی مثال .

خدایا ؛

هیچکس رو جز تو پیدا نکردم که اینقدر براش حرف داشته باشم ...

خدایا ؛

کمکم کن تا به جایی که باید ، برسم.

به من دید مثبت بده و به خانواده ی کوچیک من و همسرم محبتی ریشه دار هدیه کن .

خدایا ؛

من دوست ندارم مثل خیلی از آدم ها ، احساسم بعد از مدتی مثل یک عادت یا اجبار و نیاز باشه... محبت واقعی با پایه های حتی کوچیک اما عمیق بهمون بده ...

خدایا ؛

حالا که این سیب زندگی من هزاران بار چرخید و از تمام احتمالات ، عدم قطعیت ساخت و الآن به اینجایی رسید که من هستم و همسرم هست ، دور از من ...  خودت کمک کن به هر دوی ما ...

خدایا ؛

دوستت دارم ..."

==================================
4
هرزگي‌هاي پر از تشويش: 116
http://lunatic-u.blogfa.com/post-116.aspx
پدرام-فروردين 88

رضا امیر خانی دمت آتشفشان. هر کی ""از به"" رضا رو نخونده حتما بخونه.رمان خیلی قشنگیه.واقعا کف من یکی که برید.

حساب کن نویسنده خودش خلبان باشه.چی میشه. ها.اینقده تیک آف کرد. تو رمان.که من هم تیک آف شدم.

پ.ن: امیرخانی عشقمی.

==================================
3
وبلاگي براي تبادل ايده‌ها: ارمياي او يا رضاي من5
http://meysam-amiri.blogfa.com/post-33.aspx
ميثم اميري-بهمن 87
1. دلم لك زده است براي سرهنگ مشكات و جمله‌هاي نوراني‌اش. فكر مي‌كنم "ازبه" مظلوم‌ترين داستان اميرخاني است. تا مي‌گويي اميرخاني همه مي‌گويند"بله من‌او، ارميا، بيوتن و..." تا مي‌گويي "ازبه؟"مي‌گويد "خب منظور... اين چه ربطي به اميرخاني دارد؟"

۲."ازبه" يك داستان بسيار زيبا است. اگر "ازبه" به سبك ايميل بود و نه با سبك نامه‌هاي كاغذي منسوخ شايد بيشتر مورد توجه قرار مي‌گرفت. چون هر چه باشد اميرخاني براي مخاطبي مي‌نويسد كه با چنين سبك نامه‌هايي چندان هم ذات ژنداري نمي‌كند.

۳. اگر ايده تناسخ در بيان انسانها غلط باشد كه هست اما در شخصيت‌پردازي هاي رضا اميرخاني جايگاه ويژه‌اي دارد. احساس مي‌كنم سرهنگ مشكات اينجا شخصيتي شبيه سهراب "ارميا" و "بيوتن" و شايد شبيه درويش مصطفاي "من او" است. دوست داشتم اميرخاني كمي شخصيت‌هايش را تغيير مي‌داد و عادت مي‌كردسراغ تيپ‌هاي ديگري باشند كه آدم تحملشان را ندارد. نه مثل سرهنگ مشكات آدم حال مي‌كند فقط او حرف بزند.

۴. غير از شخصيت پردازي تا حدي تك بعدي اميرخاني و قالب سازي مشخصي براي آدم‌هاي داستان ولي كشش داستان براي خواننده كافي به نظر مي‌رسد. شخصيت فرانك هم براي كشف آنچه نا مكشوف است هم ضروري است. وجود چنين شخصيتي نشان از زيركي نويسنده مي‌دهد. شخصيت ميريان و كل كل هاي او با آرش تيموري هم خوب از آب در آمده است. اما بهترين جاي داستان براي من آنجاست كه مي‌خوانيم  از مشكات به ...

۵. اين دقيقاً شبيه نقد شد نه معرفي. بنويسيد نقدي بر ازبه. از قصد اينجوري نوشتم تا كساني كه نخواندند بدون هيچگونه آگاهي و با خلاقيت معصوميت سراغ "ازبه" روند تا ببينند اين كتاب هم در نوع خود اثر خوبي است و قابل اعتنا.

۶. چه جالب مطالبم در سايت ارميا هم بازتاب پيدا كرده است. آقا! سلام من را به آقاي اميرخاني برسانيد. همين بغل آد تان كنم تا چاكرخواه باشيم.


==================================
2
معرفي كتاب: از به
http://bestbooks.blogfa.com/post-164.aspx
فرانك-دي 87
مرتضی مشکات یکی از خلبانان با سابقه ارتش است که در جنگ پاهای خود را از دست داده و دیگر اجازه پرواز ندارد اما همواره ارزوی پروازی دوباره را در ذهن زنه نگه داشته است . داستان به صورت نامه نگاری ادامه دارد . در این بین افرادی هستند که طرفدار مرتضی هستند کسانی که شرقی تر و احساسی تر به قضایا نگاه می کنند و افرادی که با کار مجدد او مخالفند کسانی که فقط با قواعد و قانون به مسئله نگاه می کنند ......

اسم کتاب هم از فرمت نامه های نظای اومده که توی همه اش باید نوشت از ...... به ........

 خود موضوع واقعا قابل احترامه... نشان دادن فداکاریه افرادی که واسه من و شما جنگیدن و مملکت را حفظ کردن .... دقیقا تقابل دو فکر و دو طرز تفکر را هم خوب نشون می ده اما خیلی کتاب مسخره ای هست به نظر من یعنی فقط ایده کتاب خوب بوده ..... کاشک نویسنده سعی نمی کرد این قدر خوشمزه بازی در بیاره .... اخر داستان را اونقدر هندی نمی کرد و چهارچوب داستان را این قدر سست ..... فکرشو بکنید یک دختر 18 ساله خفن پولدار و غیرمذهبی بچه که بوده توی انشا مدرسه واسه خلبانه نامه می نویسه حالا که باز خلبان مذهبی ما رو می بینه می ره می شه بچه اش ... من به شخصه اصلا خوشم نیومد فقط به نظرم ایده کلی خوب بود .. اهان رسم الخطش را هم فوق العاده دوست داشتم .. کاملا بر اساس جدا نویسی که من طرفدار شدید این روش هستم .... از این نظر عالی بود و همین طور اینکه یک فرانک هم تو قصه داشتیم :دی بگذریم که همه اش تو قصه ها فرانک ها یک سری دختر پولدار لوس هستند اما خوب بازم از هر نوع فرانکی استقبال می کنیم

قسمت های زیبایی از کتاب

همیشه خط مستقیم به ترین راه نیست

آقا!شفیع من باشید..... از خدا بخواهید مرگم را برساند، اگر نه کاری بکند که بفهمم زنده ام ......

==================================
1
راز كتاب: ازبه رضا اميرخاني
http://razeketab.persianblog.ir/post/20/
مريم قنبري-شهريور 87
یکی از کتاب ها خوبی که توی این چند ساله خواندم همین کتابه "از به" است البته همون طوری که از اسم کتاب هم معلومه   تمام روال داستان توی نامه نگاری های بین اشخاص روایت می شه.داستان در باره ی خلبان جانبازی که حق پرواز رو ازش گرفتن و نمی زارن...


  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٥٣٧٠
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.