تاريخ انتشار : ١٨:٣٤ ٣٠/٣/١٣٨٧

بيوتن: داستان پايان انسان ديروز!
نوشته هایی از نوع "دوست داشتنی"! به قلم مهدی نورمحمدزاده
 

 

 

«بي وتن» ؛ داستان پايان انسان ديروز...!          مهدی نورمحمدزاده

 

 









رمان «بي وتن» اميرخاني رامي توان به لحاظ هنري وادبي يک اثر ناب دانست. اثري که با استفاده ازهمه ظرفيت هاي داستاني ازجمله شخصيت پردازي، فضاسازي، ديالوگ، نثرداستان و... توانسته است لحظات زيبا وسرشارازلذتي رابراي مخاطب خودخلق کند.فارغ ازبحث هاي تکنيکي وهنري که اتفاقاً نقدهاي خوبي هم دراين زمينه نوشته شده وخواهدشد، ازديدگاه يک خواننده ومخاطب جدي آثاراميرخاني ، مي توان به موارد ذيل نيز اشاره نمود.

 

1-        شاهکار ادبي اميرخاني همچنان «من او» ست.«بي وتن» هر چند بسيار زيبا و جذاب نوشته شده، اما باز هم نتوانسته دنياي «روياي صادقانه» مانند «من او» را براي مخاطب خود به تصوير بکشد.شايد راز اين نکته در آن است که «من او» از گذشته زيبا و رمزآلود انسان ديروز سخن مي گويد و «بي وتن» از سرگشتگي و خستگي انسان امروز! و البته فاصله اين ديروز و امروز بيش از آنکه از جنس زمان باشد از جنس هويت و فرهنگ است! چه بخواهيم و چه نخواهيم براي ما شرقي ها گذشته بهتر و زيباتر از آينده است.همه ما هر روز حسرت ديروزهايمان را مي خوريم!(حتي حسرت نخريدن چند پودر لباسشويي که ديروز ارزانتر از امروز بود!!)

دوران طلايي و شکوه شرق در گذشته بوده و خواهد بود. آينده براي ما معمولا دردسر،زشتي و تباهي داشته است.حال و روز ارمياي اميرخاني در آمريکا شايد سرنوشت محتوم همه ما در سالهاي بعد باشد.

بنابراين تقابل سنت و مدرنيته تم اصلي داستان «بي وتن» است.«سنت»ي که لااقل براي امثال ارميا برخاسته از عمق مذهب است و «مدرنيته»اي که نشان از اصالت سرمايه و پول!

بخاطر همين است که «خشي» در مجلس افطار «عبدالغني»-سرمايه دار عرب مقيم آمريکا- سخنراني اش را با «بسم رب الغني»! آغاز مي کند.و خداي غني که خشي هم به آن اعتقاد کامل دارد همان سکه هايي ست که بر سر ارميا ريخته مي شود!

آمريکا در اين داستان همچنانکه خود ارميا هم تصريح مي کند يک مصداق يا کشور جغرافيايي نيست، بلکه مفهومي است جامع از همه ابعاد مدرنيسم.سفر ارميا به آمريکا از جنس «اذهب الي فرعون» موسي است.ارميا و موسي،غني و قارون،سهراب و هارون،خشي و سامري،يد بيضای موسی و نور سر ارميا ،در هم شکستن گوساله طلا و سيلورمن  نقره و... همه دست به دست هم مي دهند تا برسيم به آمريکا و فرعون!!

 

2-        عشق ارمياي «بي وتن» و علي فتاح «من او» تفاوت ها و تشابهاتي دارد.در هر دو، معشوق از نظر معرفتي و روحي در سطحي پايين تر از عاشق قرار دارد.نه مهتاب مي تواند ابعاد روحي علي را درک کند و نه آرميتا شعور و ظرفيت لازم براي همراهي با ارميا را دارد.پس با وجود اين اختلاف سطح عميق بين عاشق و معشوق بايد دليل محکم و موجهي براي تولد چنين عشقي وجود داشته باشد.در «من او» معصوميت کودکانه و رمزآلود مهتاب آن هم در چشم پاک علي فتاح که هنوز دوازده سيزده سال بيشتر ندارد،جرقه اي براي افروختن اين عشق معرفي مي شود و انصافا عمق اين عشق هم به خوبي براي مخاطب جا مي افتد.طوري که در طول داستان سئوال «چرا مهتاب؟؟» هيچ گاه براي مخاطب پيش نمي آيد.اما «چرا آرميتا؟؟» سئوال اساسي مخاطب «بي وتن» است. نه آرميتا معصوميت مهتاب را دارد ونه ارميا هم سن و سال علي فتاح سيزده ساله است! انگار خود اميرخاني هم متوجه اين حلقه گمشده داستانش بوده که در توضيحات يکي دو صفحه اي با ذکر قصه عشق شيخ صنعان به دختر ترسا خواسته اين عشق بي سنخيت را توجيه و تفسير کند.هر چند شايد بتوان با نگاه سمبوليک و روان شناسانه به شخصيت هاي داستان اين عدم سنخيت را توجيه نمود، اما بهرحال در لايه اول داستان و از نگاه مخاطب عادي چنين عشقي به راحتي قابل توجيه وقبول نيست.

3-        تضاد فکري و عملي شخصيت هاي اين داستان بسيار زيبا و دوست داشتني تصوير شده است.نگاه آرماني مبتني بر ايمان ارميا در تقابل با تفکر علم محور و مبتني بر حس «خشي» و «بيل» قرار دارد.ارميا در جواب طعنه خشي-«استدلال از اين عقلي تر؟؟»- جز گفتن «...حوصله ندارم عقلم را به کار بياندازم...» پاسخي ندارد،چرا که اصولا نوع تفکر و تعقل خشي براي ارميا پذيرفتني نيست.خشي نيزاز اين اختلاف وحتي رقابت با ارميا آگاهي دارد.انگار خشي و ارميا خواسته يا ناخواسته بر سر تصاحب عشق آرميتا رقابتي جدي دارند.شايد آرميتا را بتوان سمبلي از  نسل بي خيال و ساده انديش امروز دانست که بهرحال مجبور است از بين خشي و ارميا يکي را انتخاب کند.جالب اينجاست که اگر پياز داغ تفکرات و حرفهاي خشي و بيل را کم کنيم، (که البته به اقتضاي داستان اين پياز داغ به معجون «بي وتن» اضافه شده است.) خواهيم ديد که همين حرفها در کشور خودمان هم فروشنده و خريدار دارد! اميرخاني به درستي و زيبايي انگشت روي اين موضوع گذاشته است.موضوعي که بزرگترين چالش دينداران حقيقي آخرالزمان خواهد بود. اين انتخاب چيزي نيست جز انتخاب بين «مغز و دل!!». يا به تعبير غير کله پاچه اي اش همان «ايمان و عقل...»!

 

 

4-        سفر و گرايش به طبيعت از خصوصيات مهم شخصيت هاي داستانی اميرخاني است.براي همين هم در سه اثر «ارميا»،«من او» و «بي وتن» به وفور از آن استفاده شده است.جنگلهاي شمال در «ارميا»،سفر پاريس در «من او» ،جنگلهاي آمريکا در «بي وتن» و... گويي عاملي هستند براي رسيدن به نوعي معرفت و خودشناسي.شايد هم بازگشتي به اصالتها و پاکي هاي فطري که در مواجهه با تمدن امروزي بشر به فراموشي سپرده شده اند.ارمياي «بي وتن» همان قدر از بازي کردن با آهوي وحشي لذت مي برد که ارمياي «ارميا» از خوردن ميوه هاي کال جنگلي!! شخصيت هاي داستاني اميرخاني در طول اين سفرهاي کوتاه و طولاني قدم در مسيري مي گذارند که هماهنگ با دستور «سيرو في الارض...» قرآن است.و واضح است که اين نوع نگاه به سفر و طبيعت تفاوت بسياري دارد با شعارهاي کليشه ای سازمانهاي گردشگري و محيط زيست!!

5-        داستان «بي وتن» کتابي است به شدت خواندني...يا کتاب «بي وتن» داستاني است به شدت دوست داشتني!! و هر کس به هر بهانه اي از جمله گراني کتاب،کمياب بودن،حجيم بودن و... آن را از دست بدهد،بي شک ضرر کرده است.مخاطب اين داستان با مجموعه متنوعي از شخصيت هاي انساني و روابط پيچيده بين آنها روبروست که عنوان «خوب،بد،زشت» همچنان که در متن داستان هم آمده ، توصيف خوبي براي شناخت کلي آنهاست. هرچند که «بنده شناس ديگري ست...».            پايان


در همين رابطه :

. ماخذ: هذيان پاك


  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧٥٧٧
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.