جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظهی 1060 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
===================================
۱۰۹۲
روزنوشتههای مریم رمضانی: قیدار
http://zramezani.com/%D9%82%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1/
...-دی۹۶
همین اول کاری چنان گربه را دم ِحجله میکشد که آدم خودش را جمع و جور کند و خیال برش ندارد که یک روز میروم و قیدارخان را پیدا میکنم و مهمانش میشوم. خیال برش ندارد که یک جایی توی پایتخت قیدارخانی هست و شهلاجانی و لنگرپاسِیّدی که سیاه و سفیدها را پناه میدهد. توی جاده که میرود چشم به کامیون ها ندوزد که ببیند روی کدامشان نوشته «بیمهٔ جوْن».
همین اولِ کاری آبِ پاکی را میریزد روی دستت که همان بلایی که موقع ارمیاخواندن سرت آمده، این بار برای قیدارخواندن به سرت نیاید. انگار نویسنده حیرت و سرگشتگی و بهتت را برای ارمیا دیده و این بار دلش به حالت سوخته.
باری
تو که این نوشتهٔ اول کتاب را باور نمیکنی. هنوز آن گوشهٔ ذهنت دلت پرمیزند برای دیدن قیدار. میگویی اگر یک روز به مردنت مانده باشد دلت میخواهد قبل از جان دادن یک نظر ببینی این فرزندِ اسماعیل نبی را.
به خاطرت میسپاری که اگر روزی
در خیابان بودی و راه میرفتی و گرفتار پنطی و نامرد شدی، امیدت ناامید شد، بعد یکهو پیش پایت پیکانی یا بنزی ترمز زد و مردی چارشانه با موهای جوگندمی پیاده شد…
تا اگر روزی در بیابان بنزین تمام کردی و امیدت ناامید شد، بعد جیپِ شهبازی یا هامر اچدویی ایستاد و از سمت شاگرد، زنی شلنگ و چارلیتری داد دستت تا از باکش بنزین بکشی …
تا اگر روزی در گوشهٔ این عالم مردی دیدی که دوان دوان یا لنگلنگان از دوردست میآمد…
تمام قد از جا بلند شوی و دست به سینه بگذاری … تا در افق دور شود … با گامهایی که هرکدام به قاعدهٔ یک آسمان است …
کتاب را زمین نگذاشته میدانی اگر سالها از خواندنش بگذرد و حتی اگر قصهٔ قیدارخان و شهلاجان و گاراژ و لنگرِپاسِیّد را فراموش کنی اما این وعظِ سیدگلپا را از یاد نمیبری که میگفت:
– در قرآن، اسم بعضی پیامبران آمده است؛ اسم بعضی غیرپیامبران هم، چه صالح و چه صالَح آمده است… این صلحا عاشقِ حضرتِ باری هستند…
===================================
۱۰۹۱
روزنامهی مردمسالاری: جهان پهلوان
http://www.mardomsalari.net/4506/page/16
احسان کیایی-دی۹۶
ضا امیرخانی، نویسنده معاصر در آخرین اثر داستانیاش بار دیگر به گذشتهای نزدیک رجوع کرده است. رمان «قیدار» که سال 1391 از سوی نشر افق به بازار عرضه شد، در بخش داستانی بیستویکمین دوره جایزه کتاب فصل نیز برگزیده شد. این اثر در 9 فصل به ارائه داستانی از یک پهلوان مردمی و بامعرفت میپردازد. فضای داستانی این کتاب بیشباهت به دیگر رمان ماندگارش «من او» نیست. از قضا علی فتاح، شخصیت اول «من او» از دوستان قهرمان این کتاب است. سید گلپای «قیدار» نیز تا حدی نزدیک به درویش مصطفی در «من او»ست. فصل اول به دلیل کاربرد اصطلاحات خاص زورخانهای، گاراژی و جنوبشهری تهران مقداری برای خواننده غریب مینماید.
شاید برخی خوانندگان جوان که آشنایی پیشین با این واژگان ندارند، حتی در هجای آنها نیز به مشکل برخوردند! به خصوص با رسمالخط خاص امیرخانی.
ولی طی فصول بعدی جذابیتهای شخصیتهای داستان به مرور رخ مینماید. تجربههای متفاوت قیدار در محیطهای گوناگون درون و بیرون شهر، منازل متفاوت دیگر شخصیتها و روایتهای گوناگون مسافران گاراژ در کنار تصویرپردازی جالب نویسنده از ویژگیهای مکانیکی و فنی اتومبیلهای قدیمی و برداشت او از فتوتنامههای اهل زورخانه از جمله جاذبههای داستانی است که با قلم گیرای امیرخانی ترسیم شده است. چهره قهرمانی قیدار به عنوان شخصیت اول رمان، یادآور مرام جهانپهلوان تختی است. دستگیری از مستمندان، پاکدامنی، ارادت به روحانیت مردمی از مؤلفههایی است که این شباهت را در ذهن تکرار میکند. گاراژ قیدار چنان یک کمون انسانی، گویی اعضایش را از طوفانهای اجتماعی به درون یک پناهگاه مطمئن میکشاند.
این جزیره کوچک، به سبب تنوع هویتی ساکنانش، بدل به یک شبکه انسانی و فراایدئولوژیک گردید تا آنان را نه فقط از خطرات بیرونی که حتی از خطرات درونی و نفسانی نیز مصون نگاه دارد. در روزگار کنونی که تضادهای سیاسی(استبداد و دموکراسی) اقتصادی(سوسیالیسم و لیبرالیسم) و اجتماعی(سنت و مدرنیته) به طور متقاطع، اقشار جامعه را به جزیرههای دور از هم تبعید کرده؛ قیدار روایت تفاوتهایی است که در سایه تضاد اصلی گم میشود: مردی و نامردی. اینگونه میشود که این قهرمان سنتی، روشنفکرانه درب خانهاش را به سوی همه باز کرده و از خوان نعمت سرمایهاش به همگان بخشیده و دستآخر نیز با وجود نیالودن دامانش به سیاست، در برابر ظلم سر خم نکرده. یکسو دستگاه سیدالشهدا است با همه اعوان و انصارش، با همه مریدان و دوستدارانش و سوی دیگر سیستم دولتی با همه حامیان و ریزهخوارانش.
یکسو قیدار و سوی دیگر شاهرخقرتی. یکسو سیدی مردمی و سوی دیگر شیخی مزدور. یکسو طریقت باطن و سوی دیگر شریعت ظاهر. امیرخانی خودش در توصیف کلید فهم این رمان از عبارت معروف زیارت عاشورا وام گرفت:«انّی سلم لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم» که تعبیر دیگری است از آیه کریمه «اشدّا علی الکفار و رُحما بینهم». در این شبکه انسانی که جای گرفتی، نظر عنایت الهی است که باوسطه و بیواسطه بر تو نازل میشود.
استقلال از قدرت و بروز و ظهور قهرمان در متن مردم، همان چیزی است که از مرحوم تختی در تصور عمومی بر جای مانده است و اینجاست که قهرمانی به پهلوانی بدل میشود. در روزگاری که پیگیری منافع شخصی در پرتو دستیابی به مطلوبیتهای معیشتی و اقتصادی در تاروپود جامعه تزریق شده، «قیدار» اثری است برای تذکر آیین جوانمردی بر ما مُردگان متحرک. تذکر یکرنگی و صداقت در فضایی که هر روزه به هزار چهره خود را میآراییم. در روزگاری که ورزش قهرمانی نیز در کسب مدالهای گوناگون خلاصه شده، احیای مرام گمشده پهلوانی، نیاز امروز ماست.
===================================
۱۰۹۰
خبرگزاری دانشجو
http://snn.ir/fa/print/652794
آخرهفتهای با بوی شمارش جوجهها!/ پیش به سوی فهرست مقدس
سوز سرمای شبها و روزهای آخر پاییز، لذت آخر هفته را چند برابر میکند. در این ایام سرد ، بسته پیشنهادی آخر پاییزیِ این آخر هفته میتواند حالمان را بهتر کند. راستی خودتان را برای شمردن جوجهها آماده کردهاید؟
کد خبر: ۶۵۲۷۹۴
تاریخ: ۲۳ آذر ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۸
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-صالح سلطانی سوز سرمای شبها و روزهای آخر پاییز، لذت آخر هفته را چند برابر میکند. در این ایام سرد ، بسته پیشنهادی آخر پاییزیِ این آخر هفته میتواند حالمان را بهتر کند. راستی خودتان را برای شمردن جوجهها آماده کردهاید؟
کتاب هفته: قیدار
قلم رضا امیرخانی از آن قلمهایی است تعریف و تمجید لازم ندارد. نویسنده خوشقلم و جوان، اگرچه شش سال است اثر جدیدی روانه بازار نشر نکرده اما با همان آثار قبلی هم در صدر علاقهمندیهای عاشفان ادبیات قرار دارد. «قیدار» آخرین کتاب اوست. اثری که در سال 90 منتشر شد و حکایت زندگی مردی جوانمرد در سالهای میانی دهه پنجاه است.
بان و لحن روایت کتاب، مثل همه آثار قبلی امیرخانی، خاص خودش است. آمیخته به کلمات سنگین و نثر مسجعی که البته فهمیدنش سخت نیست، اما پیبردن به لایههای زیرین رمانش را سخت کرده. امیرخانی در این کتاب، منش و سلوک یک مرد «با مرام» را حکایت کرده. حکایتی که با خرده-داستانها و اتفاقات غیرمنتظرهاش، حسابی خواندنی از آب در آمده. خواندن قیدار در این عصرها و شبهای کشدار پاییزی، یک پیشنهاد وسوسهانگیز برای همه عاشقان ادبیات و همه دوستداران رضا امیرخانی است.
===================================
1089
وخارزم: گپ و گفت نوروزی
http://kharazmi.ir/s-128554/3/%DA%AF%D9%BE_%D9%88_%DA%AF%D9%81%D8%AA_%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C_%C2%AB%D9%88%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%85%C2%BB_%D8%A8%D8%A7_%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D8%AD%D8%AC%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%87_%D8%B5%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%8C_%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84_%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87_%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D8%9B_%D9%85%D9%86_%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85
مصاحبه با جناب دکتر صیدی-اسفند95
کمی از آثار فرهنگی و هنری و کتابهای مورد علاقهتان بگویید. آنها که در خاطرتان مانده است.
خیلی زیادند؛ «ژان کریستوف» خیلی روی من تاثیر گذاشت. «100 سال تنهایی» را خیلی خوشم آمد. «جنگ و صلح» را واقعا یک شاهکار میدانم. از رمانهای ایرانی بخشی از «رازهای سرزمین من» رضا براهنی را خیلی دوست دارم. رمان «جای خالی سلوچ» دولتآبادی را بیشتر از «کلیدر» دوست دارم. «قیدار» رضا امیرخانی را بهخاطر ارتباطی که با شخصیت اول رمان توانستم برقرار کنم، خیلی دوست دارم.
===================================
1088
تسنیم: نویسندگان را سیاسی کنیم، چراغ ادبیات خاموش میشود/ مثل بایرامی، دهقان و امیرخانیشدن شاخ غول شکستن است
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/12/03/1331407/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85-%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%BA-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%82%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D8%AE-%D8%BA%D9%88%D9%84-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
مصاحبه با جناب سیدعلی شجاعی-اسفند95
این اوصاف مثل بایرامیها، دهقانها و امیرخانیها و شجاعیها بودن واقعاً شاخ غول را شکستن است، من در 12 سال ابتدای زندگیام پدرم را تقریباً نمیدیدم
...
رضا امیرخانی میگفت، من آمریکا بودم که «من او» منتشر شد و کسی برای آن نقدی نوشت، با خود فکر کردم من به ایران که برگردم، اعدام میشوم. به سبب برخی از این جریانسازیهای به اشتباه که از درک نادرست افراد سرچشمه میگیرد، کار برخی نویسندگان به بیمارستان و ...کشیده میشود، بعد چگونه انتظار داریم که این فرد به راحتی دوباره بنویسد و همه چیز را از یاد ببرد.
...
بُعد دیگر چرایی ظهور آثار متوسط در حجم بسیار به طبیعت باز میگردد، برای نمونه رضا امیرخانی در سال میتواند یک رمان بنویسد، بنابراین ما یک «قیدار» داریم و 200 کار متوسط دیگر. از این وضعیت گریزی نیست، چرا که ما در دوران گذار هستیم، به عبارت بهتر ادبیات ایران به لحاظ فرم در حال گذار است، این را بپذیریم که قالبهای مدرن ادبیات برای ما نبوده است،
===================================
1087
اصفهان زیبا: نویسنده باید جریانساز باشد
http://www.isfahanziba.ir/content/%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%D8%AC%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%AF
گفتوگو با استاد سیدمهدی شجاعی-بهمن95
کار فرهنگی در شرایط فعلی به حرکت در خلاف جریان آب میماند.شجاعی از میان نویسندههایی كه خوب كار میكند به رضا امیرخانی اشاره میكند و میگوید: تواناترین داستان نویس از میان آنهایی كه من می شناسم است؛ از نسل دوم و سوم انقلاب است و یكی از شاهكارهای ادبی ماست. واقعا چقدر خوب است وقتی كه یک كار هنری خوب در می آید همه از آن تجلیل كنند. در كشور ما عمدتا با كارهای خوب با حسادت برخورد می شود. معتقدم ایشان در آینده به یكی از چهرههای برجسته در عرصه ادبیات بدل خواهد شد؛ چه در داستان كوتاه و چه در داستان بلند.
===================================
1086
ویار تکلم: درباره رضا
https://takallom.blog.ir/post/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7
...-شهریور95
اگر از من بخواهند یک لیست مثلا ده نفره از بهترین نویسندهها را به انتخاب خودم سیاهه کنم، اسمهای زیادی را مدنظر دارم. به گمانم بارها بنویسم، خط بزنم و اسامی را جابه جا کنم. حتی فکر کنم خروجی نهایی هم به طور صد در صد مطابق میلم نباشد. اما اگر از من بخواهند دوست داشتنیترین نویسندهها را سوا کنم بدون هیچ تردیدی نام رضا امیرخانی را در صدر آن با خودکار و خط خوش مینویسم!
رضا امیرخانی برای من فراتر از یک نام نویسنده است. چیزی شبیه به یک دوست. شبیه دوستی که در اولین برخودش با تو چنان صمیمی و راحت برخورد میکند که تو مجبوری وسط کار شماره تلفنش را ازش بپرسی و حتی با اسم کوچک هم ذخیرهاش کنی! در حالی که اصلا هم خبر نداری یکی از بزرگترین نویسنده های کشور است. همین قدر صاف و ساده و صمیمی و البته خودمانی. به یاد بیاورید حضورش در خندوانه را. رو به روی کمدینی استخوان خرد کرده. میتوانست مثل خیلی از هم صنفانش شق و رق بهایستد و کلمات قلنبه سلنبه تحویل دهد که بله من خیلی بلدم! اما در عمل چه کرد؟ پا به پای جوان شوخی کرد. خندید و خنداند و حتی آموزش داد. (صحنه ای که قرار بود با همسرش صحبت کند و چه زیبا فهماند زندهگی زناشویی مختصِ چارچوب خانه است و نباید همه جا آن را جار زد!). امیرخانی همه این ها هست و مذهبی هم هست! در دورهای که همه از یک فرد مذهبی فقط حلقی حرف زدن و امر و نهیهایش را میشناسند، بودن شخصی با مشخصات و مختصات امیرخانی در جبهه مذهبی که هم میخندد، هم شوخی میکند، هم تفریح میکند، هم سفر میرود هم پرواز میکند! و هم های زیادی که دارد، غنیمتی ست که باید بیشتر قدرش را دانست. (بماند آن که خیلیها حتی به خودیها هم رحم نمیکنند و او را میزنند! شبیه استدلال مضحک چرا امیرخانی در جنگ شرکت نکرد؟) با این وجود حتی اگر چند خط بالا را هم نادیده بگیریم، باز هم نمیتوان امیرخانی را نادیده گرفت! نه خودش را و نه آثارش را! نه خودی که در نوزده سالهگی، سنی که خیلی هایمان در آن دنبال دل دادن و قلوه گرفتن های الکی هستیم، ارمیایی را مینویسد که هنوز هم خواندنی است و تعابیری دارد که برای سنی به اندازه او شگفتانگیز است. (به یاد بیاورید تعبیر خودکشی ماهی از بیآبی و برداشتش از اتمام جنگ). نه خودی که در تاپ تن های دانشجوهای کشور نامبروان بود! نه خودی که اهل اختراع بود! نه خودی که در محضر علمای به نام درس پس داده بود و...و نه آثاری مثل منِ اویش را که خیلی هایمان عاشق شدن را مدیونش هستیم. چه عاشق شخصشدن و چه عاشق کتابخوانی! و هنوز که هنوز است بخواهیم برای عشقمان کتاب هدیه ببریم اولین اسمی که به ذهنمان میرسد، همین منِ او ست! نه آثاری مثل جانستان کابلستان را که دید ما را نسبت به افغانستانی که فکر میکردیم همه اش جنگ و خونریزی و کشت و کشتار است تغییر داد و...با این حال باز هم اگر همهی خطهای بالا را نادیده بگیریم باز هم امیرخانی برای من دوست داشتنی است. به خاطر رواج جدانویسی و علتی که پشت آن است. و باز هم اگر همین خط آخر را هم نادیده بگیریم باز هم امیرخانی برای من دوست داشتنی است. چرا که او رضا امیرخانی است!
===================================
1085
گلستان 24: رضاامیرخانی هنوز برای من یک علامت سوال است
http://www.golestan24.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-6/31874-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
...-شهریور95
به قلم حسین پایین محلی، اختصاصی گلستان24 :
آشنایی با نویسندگان اعم از وطنی وخارجی گاهی کاملا اتفاقی است و گاهی بایک پیش زمینه ذهنی ...رخ میدهد.
رضاامیرخانی حقیقتا هنوز برای بنده یک علامت سوال است. امیرخانی از آن دسته نویسندگانی است که چه براثر اتفاق وچه با یک پیشینه قبلی به سراغش رفته باشی هرگز پشیمان نمیشوی.
امیرخانی درگوشه ای از ذهنت وشاید هم در وسط ذهنت وبرای برخی درکل ذهن! حضوردارد و یاخودش یا آثاری که از او خواندی حضوردارند وبه هرنحو تو را درگیر میکنند! درگیر امیرخانی! درگیر بیوتن! درگیر قیدار! درگیر جانستان٬ کابلستان! درگیرنفحات نفت....و دریک کلام درگیر!!!
چه درگیر جهان امیرخانی باشی چه درگیر برخی آثارش این راپذیرفته ای که اولا درگیرشدی وثانیا این درگیری ارزشمنداست! درگیری ذهنی و وجودی ازسنخ آثار وجهان امیرخانی هرگزقابل مقایسه بابرخی رمان های عاشقانه امثال فهیمه رحیمی ویا برخی داستان های شبه فلسفی نیست! این مشغولیت انسان را دریک جهانی قرارمیدهد که هم بازیگری وهم تماشاگر! مثل شاعری که وقتی شعرش رامیخواند هم خودش میشنود!
اولین بار کتاب بیوتن امیرخانی را خواندم وطبیعتا چیزی نوشتم وبعد بافاصله کتاب قیدار! چه نام کتاب! چه طرح کتاب! چه ساختار وفرم ومحتوای کتاب من راسخت مجذوب خود کرد به نحوی که ابتدا نتوانستم خوانشی انتقادی از کتاب دست پیداکنم واصلاچه لزومی به خوانش انتقادی!؟ مگرنه اینکه رمان حاصل جهان فردی انسان مدرن است!؟ این پرسش موازی پرسش قبلی می تواند مطرح شود وان اینکه آیا امیرخوانی رمان نویس است یا به جنس داستان ورمان باحال وهوای فرهنگ ایرانی و تاریخی خودمان دست پیداکرده؟این فعلابماند!
کتاب قیدار برگرفته شده از نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل است. نوه حضرت ابراهیم و پسرحضرت اسماعیل که به نوعی جد پیامبراکرم محسوب میشوند. عنوان کتاب بسیارجذاب است. طرح روی کتاب هم ما رابه فضای ورزش پهلوانی میبرد وروزگاری که قبل از انقلاب منش پهلوانی و سلوک داش مشتی ها ازحریم ها دفاع میکردند و درنظر مردم مظهرحریت تلقی میشدند. داش مشتی هایی که به قول خانم لمپل نویسنده وایران شناس مشهور درکتاب خودش به عنوان ساختار اجتماعی ایران درقرن نوزدهم ازآنان به نیکی یاد کرده.
فروش فوق العاده این کتاب درسال نود ویک به عنوان رمان درکنار مجموعه شعر ضد فاضل نشان داد امیرخانی خانی وفاضل هریک در حوزه خود نه تنهابه سبک وسیاق دست پیداکردند بلکه در ایران تبدیل به یک پدیده شدند که میتوان ازآن با نام این دوبزرگواریاد کرد. هردوی این دوبزرگوار خیلی ازطرفداران ومنتقدان علاقه مندی دارند که در دهه کنونی فضای شعر وداستان را حال وهوایی تازه بخشیدند
امیرخوانی سال ها درخارج ازکشور زندگی کرده اما پیوندش را همچنان باتاریخ وفرهنگ ایرانی اسلامی حفظ کرده ومثل برخی ها جو زده نشده. چه کسانیکه با مدتی زندگی درفرنگ چنان از فرنگ بگویند که انگار قرنها در فرنگ زندگی کردند ویا برخی غربزده های وطنی که از خود غربی هاهم جلو زدند!
کتاب بیوتن امیرخانی نمونه بارز تجربه زندگی در زیست جهان امریکایی هاست که نقش اول یاشخصیت اول داستان بعداز مسافرت ازایران به امریکا با ارزشهای امریکایی مواجه میشود درحالیکه به مبانی خود پایبنداست نمی تواند این سبک از زندگی را باورکند وبه نوعی باچالش مواجه میشود. دراین نوشتار قصدمان توضیح درباب بیوتن نیست پس ازآن میگذریم وبه موضوع اصلی اشاره میکنیم:قیدار!
درقیدارهم نوعی مواجحه وجود دارد.بین دوتیپ اجتماعی.تیپ قدیمی سنتی داش مشتی که از همه چیز خود میگذرد ودراصطلاح امروزیها بامعرفت است وتیپ مدرنی که بی هویت است...که درسطوربعدبه آن اشاره خواهیم کرد.
درخیلی ازرمانها پای یک زن درمیان است وشاید بیجانباشد رمان رااصلازنانه بدانیم!ودراین رمان هم بیشک پای یک والبته چند زن درمیان است! اما آنچه این رمان را رمانی خواندنی کرد آن زن وزنان دیگرنبود!اینبار پای یک مرد درمیان است!بله!مرد!امیرخانی بانگارش قیدارشاید به نحوی درصدد بازتولید مفهوم مردانگی وغیرت انسان دهه پنجاه وشصت جامعه ایرانی بوده چراکه ویژگیهای قیدار با این تیپ انسانها هم خوانی دارد.
دریک طرف داستان باشخصیتی مواجه هستیم که لوتی است ودرطرف دیگربرعکس.درست مثل برخی فیلمهای هندی ویاهالیوودی!یکی قهرمان ویکی ضد قهرمان!(anti christ)والبته چنانچه اشاره شد پای یک زن نیز درمیان است
ودرکناراین زن پای خیلی چیزهای دیگرنیز درمیان است!پای حیثیت ومردانگی وازخود گذشتن!چراکه خیلی از اثبات کردنها تنها به نفی دیگری نیست!قهرمانهای اخلاقی ابتدا درنبردبانفس پیروزند وآنگاه با دشمن بیرونی مقابله میکنند واینجاست که گاهی مقابله بادشمن نیز بعضا به معنی حذف اونیست بلکه قهرمان ما چون پوریای ولی از خویش میگذرد تاهم خود وهم دیگری را دراصطلاح عاقبت بخیرکند.
اما این مبارزه تنها بانفس اماره ورقیب بیرونی نیست بلکه درپهنه زندگی فردی واجتماعی لوتی ماجریان دارد وتامبارزه سیاسی و با طاغوت سریان دارد وقیدار شاه کلید داری است که به انحای گوناگون باید قفلهارابازکند وهم گره های کور را.
ذکراین نکته شاید ضروری باشد که رسم الخط کتاب دربرخی جملات ونوشته ها کمی نامتعارف است چنانکه شخصیت اصلی با انسان شهرنشین ومدرن امروزی سرهمخوانی ندارد وبیش ازحد اخلاقی است!!!
شاید خواننده محترم تصورکند چرا به داستان اشارتی که باید نشده٬اما این کتاب حیف است که کوتاه وبریده بریده نقل شود....قیدارراباید خواند وزندگی کرد!ازجایی که پای قیداربه مبارزات سیاسی شروع می شود نگارنده کمی ذهنش به سمت شخصیتی چون طیب رضایی رفت وتصورکرد شاید بشود نوعی اشتراک بین قهرمان داستان ما وشهید طیب ایجاد کرداماازانجاکه نویسنده درابتدای داستان هرنوع مشابهتی رااتفاقی دانسته ازتقویت این انگاره فاصله گرفت.
امیرخانی دراین کتاب ماراباشخصیت هایی آشنامیکند که برخی تنهانام بزرگی دارند ومثل بادکنک بزرگ اند اما بزرگمرد نیستند وتنهارشد بادکنکی دارندوبرخی واقعابزرگ اند اما بی نام.برخی هم بزرگ اند وهم نام آشنا.وگاهی برای تعالی بیشترباید ازنام گذشت...واسیرنام نبود ونماند...نه تنها بد نامی بداست بلکه گاهی خوش نامی هم حجاب میشود پس باید بی نام شد(من کسی درناکسی دریافتم/پس کسی درناکسی درباختم!)اما...اما عده ای باز خوش نامی راچون ملامتیه وقلندریه دربدنامی میدیدند واین باز پایان راه نیست!..این نوشتاررابا پیام سیدگلپا به قیدار خاتمه میدهیم:-خوش نامی قدم اول است...ازخوش نامی به بد نامی رسیدن٬قدم بعدی بود...قدم آخر٬گم نامی است...طوباللغرباء! قیدار حرف سید راتکرارمی کند:-گنده نامی قدم اول است...ازگنده نامی به گنده نامی رسیدن٬قدم بعدی بود...قدم آخرگم نامی است!
===================================
1084
معکوس ماهی-تیر95
http://makous-mahi.blogfa.com/post/576
من همیشه به تصمیم اول احترام می گذارم.
تصمیم اولی که به ذهنت می زند با همه جان گرفته می شود.
تصمیم دوم با عقل و تصمیم سوم با ترس.
از تصمیم اول که رد شدی، باقی ش مزه ای ندارد...
===================================
1083
روزنامهی خراسان: هفت نکته دربارهی مهمترین نویسندهی دو دههی اخیر...
http://vista.ir/news/28385931/7-%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-2-%D8%AF%D9%87%D9%87-%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B1%D8%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1%D8%B4
مهدی قزلی-اردیبهشت95
م: وقتی نویسنده میخواهد چیزی بنویسد، فرصت دارد که بنشیند و تمرکز کند و چیزی تولید کند که از خودش و دانستهها و داشتهها و پیرامونش بزرگتر باشد. گاهی نویسندهها اثری تولید میکنند که به واسطه توانایی و فرصتی که داشتهاند از خودشان بزرگتر میشود. رضا امیرخانی این تفاوت را با بقیه پدیدآورندگان داشته که خودش از آثارش بزرگتر بوده است و این را همه کسانی که به دوستی یا حتی نادوستی به او نزدیکند می دانند و تایید می کنند.
...
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
===================================
1082
http://mimsad.ir/1394/10/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
اولین بار بود رضا امیرخانی رو می دیدم؛ خیلی دوستش داشتم. بچه باحالی بود. مهم ترین چیزی هم که باعث شد دوستش داشته باشم، صداقتش بود؛ چیزی که بین ستاره های ما کمتر دیده میشه؛ چه ستاره های نویسنده ی اهل کتاب چه ستاره های بادکنکی سینما و تلویزیون!
برگرفته شده از mimsad.ir
===================================
1081
شهروند، فرهیختگان: گود و قیدار؛ برخورد اصلاحطلبانه و برخورد سنتگرایانه
http://fdn.ir/content/view/148883/77/
پیمان حسینی-اردیبهشت95
توجه به نشانگان سنتی در تهران و تأکید بر فرهنگ پهلوانی که در تهران قدیم از سنتهای اجتماعی قابلتوجه محسوب میشده، روندی را در ادبیات به راه انداخته است که امیرخانی از چهرههای عمده آن محسوب میشود. رمان گود، اثر مهدی افشارنیک که بهتازگی توسط انتشارات چشمه منتشر شده نیز در همینگونه دستهبندی میشود.
امیرخانی در دو رمان «من او» و «قیدار» مشخصا سراغ این شیوه رفته و در این بین قیدار مشخصا رمانی پهلوانگراست. «گود» با اینکه رمانی کاملا سیاسی و تاریخی است، بستری برای روایت برگزیده که توجه به بازارچه و زورخونه و گود آن از مهمترین فاکتورهای کتاب به حساب میآید. هم گود و هم فیدار به فرارفتن از تیپ «لوطی» و «پهلوان» تأکید دارند. شخصیتهای هر دو رمان، چه «آمیز محمود» در رمان افشارنیک و چه «قیدار» در رمان امیرخانی اهل کسبوکار هستند و هر دو رمان تصور کلیشهای در این باب را که این قشر، لمپن و حاشیه بورژوازی هستند، از بین میبرند. آمیزمحمود در بازارچه نایبالسلطنه کاسب است و قیدار هم گاراژ دارد. هر دو هم از مازاد درآمدشان برای کارهای خاص بهره میبرند. هر دو نویسنده سعی دارند تصویری متفاوت از کسب و تصوف و جوانمردی ارایه بدهند. تصویری که با قرائتهای چپگرایانه از بازار تفاوتهای بنیادین دارد. اگر در ادبیات سطحی چپگرا کاسب و بازاری آدمهایی نزولخوار و شکمباره هستند، در فضاهای امیرخانی و افشارنیک انسانهایی با اصول و ساختارمند تصویر میشوند. خانه قیدار همیشه از محرومان پر و قیدار سفرهدار است. آمیز محمود غیر از توجه به هیأت و زورخانه به خانواده زندانیان سیاسی نیز کمک و سرکشی میکند. بزرگمنشی و اخلاق جوانمردی نیز از خصوصیات هر دو اثر است.
اما بین قیدار و آمیز محمود تفاوتهای عمیقی وجود دارد. قیدار یک زخم عشقی از شهلاجانش بر دل دارد و خلوت بلندمدت او در اتاق بالای گاراژ از سر این است که عشقش را در یک تصادف ناکار کرده است و چالش بیرونیاش رقابت با گروهی گانگستر است که میخواهند گاراژ و کسبش را از او بگیرند. چالشهای قیدار در زندگیاش ساده و قابل پیشبینیاند. آمیز محمود در ظاهر اصلا چالش خاصی غیر از قهر با برادرزنش که شریکش است، ندارد. در میانه داستان هم با او آشتی میکند. اما ماجرای اصلی آمیز محمود در لایههای زیرین اتفاق میافتد. اختلافآمیز محمود و عباس مروارید بر سر شکستن دل پهلوان ناظم است که از دل شکستگی سکته میکند و میمیرد. پهلوان ناظم لوطیای است که ٢٨مرداد سال ٣٢ در غارت خانه مصدق همراه شعبان بیمخ بوده است و به همین دلیل قافیه را در رقابت با پهلوان مصطفی طوسی باخته و از جرگه پهلوانان رانده شده و به همین خاطر به زورخانه آمیز محمود پناه آورده است. زورخانهای که گودش بوی بدی میدهد. عباس مروارید با ناظم مهربان نیست و عرصه را بر او تنگ کرده است اما آمیز محمود، ناظم را حمایت میکند و قصدش این است که او را به عرصه برگرداند و...
درواقع آمیز محمود درپی بازسازی رسوم و سنتهای پهلوانی است و معتقد که برای وحدت باید از خطاها گذشت. سنتی که او میخواهد پهلوانی را به آن سمت بکشد، سنت «حاجممد بلورفروش» است که روزگاری مرشد او بوده.
امیرخانی در مصاحبهای گفته شخصیت قیدار را برمبنای شخصیت جهانپهلوان تختی نوشته، هر چند با خواندن داستان احتمالش بسیار کم است که به کشف این نکته نائل شویم و بیشتر اینگونه بهنظر میرسد که قیدار تداوم «مصطفی» شخصیت «من ِاو» باشد. «قیدار» امیرخانی شیفته سید و روحانیت است اما آمیز محمود بر زورخانه و هیأت متمرکز است. بعد از انقلاب هم معترض دوستان بازاریاش میشود که به دولت پیوستهاند. قیدار در شخصیت و رفتار از آمیز محمود به تیپ «لوطی» نزدیک است و آمیز محمود بیشتر در عملکرد پیرو رویههای لوطیمنشانه است. بهعنوان نمونه فراریدادن چریک از خانهاش و اجازه ندادن به دامادش برای دستگیری آن.
نکته مهم در تفاوت خوانش این دو نویسنده به ماجرای کودتای ٢٨مرداد برمیگردد. امیرخانی و قیدار از کنار این موضوع عبور میکنند. اما مسأله برای رمان گود خیلی مهم است. از نظر نویسنده لوطیهای تهران نمیتوانند بدون اعتنا از روز ٢٨مرداد بگذرند و باید روشن شود چرا این پناهگاههای مردم در برابر ظلم، در آن روز عمله ظلم شدند. ناظم که آن روز در غارت خانه مصدق همراه شعبان بیمخ بوده، نادم است و پشیمان اما زمانه مهلت ندامت به او نمیدهد. اما بوی بد گود که استعاره دقیقی در این رمان است، سالها بر جا میماند و نزدیکی سالهای بعد راز بدبویی گود زورخونه کشف میشود. درواقع برای زنده نگه داشتن این سنت افشار نیک دست به نقد این جریان میزند و زنده بودن را در نقد میداند. امیرخانی از نقد میگذرد و بزرگداشت به پا میکند. برخورد اولی اصلاحطلبانه و دومی سنتگرایانه است. اینجاست که خوانش پهلوانی این دو نویسنده از هم فاصله میگیرد.
رمان گود افشار نیک درحقیقت موضعگیری متفاوتی نسبت به سنت از خود بروز میدهد و خوانشی ادبیتر از کلیت رخدادها به ذهن متبادر میکند... بهواقع برخوردی خلاقانه با زمان و رویدادهایی که از سر بازار و تهران گذشته.
===================================
1080
به اسم دوستداشتنیتر از هر دوستی: بی خبری از مصطفی مستور و رضا امیرخانی
http://hsnebr.blogfa.com/post/568/%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
حسین ابراهیمی-آذر94
آقا بعد چندتا کار رضا امیرخانی همچون ارمیا و من او و از به و داستان سیستان و قیدار و بیوتن و جانستان و کابلستان و نشت نشا و سرلوحهها و .... نه این که دیگه از رضا امیرخانی هیچ خبری نشد!
خیلی دلم میخواهد بدانم این دو نویسنده در این سن میانسالگیشان و در این دهه چهل و پنجاه زندگیشان چه گونه به زندگی مینگرند؟ آیا مستور در افکار فلسفیانه خودش غرق شده و رضا همچنان به دنبال قیدار قصههایش میگردد؟ درباره دنیا چه فکر میکنند؟ خب اینها هم بالاخره افکاری است.
===================================
1079
مهربانو: بیمهی جون
http://mehrbanoo345.blog.ir/post/26
مهربانو مجیدی-مهر94
خیلی وقت بود طالب خواندن قیدارِ رضا امیرخانی بودم، اما باید همه چیز دست به دست هم میداد تا خوانش این کتاب برای من دقیقا بیافتد دهه اول محرم. همین روزهایی که مدام با خودمان میاندیشیم که چقدر به اربابمان ایمان داریم، و مدام این سوال در ذهنمان است که اگر آن روزها بودیم این سوی میدان جنگ بودیم یا آن سو.
حالا باید قیدار را میخواندم.
کاری به نوشته صفحه اول کتاب ندارم و دوست دارم باور کنم که تمام اتفاقات این کتاب واقعیست. دوست دارم باور کنم که روزی روزگاری قیداری وجود داشته که از اینکه حسین(ع) و ابوالفضل را ارباب خود بنامد شرم داشته و همین که غلام سیاه پوست امامش یعنی «جون»، او را به غلامی بپذیرد خوشحال است، همه زندگیش را بیمهی جون کرده و چنان به این ارباب ایمان دارد که مو لای درز اعتقادش نمیرود.
دلم می خواهد باور کنم که نه فقط در آن روزگار که حالا هم هستند کسانی که مرامشان مرام قیداریست، مردی و مردانگی و اخلاق سرلوحه کارهایشان است، دنبال گمنامی اند و رسیدن به حق. هستند کسانی که در عین بیریایی برای اربابشان عزاداری میکنند و تمام حواسشان جمع است که با چه مالی به عزادارن حسینی نذری میدهند. حواسشان هست که دل بندهی خدا را نشکنند و حق را ناحق نکنند و میان عزاداریشان به احدی آزار نرسانند.
اینها خوش باوری نیست، میدانم حتما هستند چنین مردهایی، که اگر روزی خدا از ما ناامید شود و زمین از این دست قیدارها خالی شود بی شک همه مان زیر گند رذالتها نابود میشویم.
===================================
1078
دیار میرزا:
http://diyarmirza.ir/tag/%D9%82%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C/
...-مرداد94
از «احترام به تصمیم اول» تا «ایستادن پای آدم تک خطا»; تو کار قیدار پشیمانی راه ندارد ادامه در : دیارمیرزا
===================================
1077
دربست: سیلی رفاقت
http://darbast.blog.ir/1394/05/%D8%B3%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%82%D8%AA
محمد دارینی-مرداد94
تاب که می خوانم و در اوج داستان فرو می روم سعی میکنم خودم را بگذارم جای یکی از شخصیت های داستان. به این فکر می کنم که اگر جای او بودم، در این شرایط چه کار می کردم.
تازه قیدار را تمام کرده ام. قیدار کسی است که توی آن شهر به آن بزرگی همه به سرش قسم می خورند توی مردی و مردانگی. وقتی در اوج داستان، توی آن کوچه ی تاریک، آن وقت شب، قیدار به رفیقش که سال های سال با هم زندگی کرده اند سیلی می زند چون دستش را روی زن بلند کرده است. صفدر ناراحت می شود. انتظار ندارد قیدار، رفیق چندین و چند ساله اش، به خاطر یک زن دست رویش بلند کند.
خودم را می گذارم جای صفدر. همراه رفیقم که همیشه حتی جزئی ترین مسائل زندگی ام را قبل از همه به او گفته ام در جایی مشغول صحبت هستیم. من حرف بدی می زنم. یا کار اشتباهی انجام می دهم. رفیقم دستش را بالا می آورد و...
این روزها آن قدر به این چیز ها فکر میکنم که روزی چند بار درد سیلی رفیق را روی گونه هایم احساس می کنم. راستش داستان قیدار و صفدر خیلی خوب وظیفه ام را گوش زد کرده است. وظیفه ای که در قبال رفیقم دارم و انتظاری که از او دارم. انتظار دارم وقتی کاری انجام می دهم که در شخصیتم نمی گنجد سیلی را قبل از همه از رفیقم بخورم.
این روز ها بدجور نیاز به رفاقتی دارم که سیلی اش را بخورم.
===================================
1076
آرزوهای نجیب: جیوه گی
http://g000li.blog.ir/1394/05/09/%D8%AC%DB%8C%D9%88%D9%87-%DA%AF%DB%8C
گلی-مرداد94
یک برنامه یی شبکه دو دارد به اسم " جیوه گی " که دیشب به طور اتفاقی دیدمش ، از قضا مهمان دیشبشان رضا امیرخانی بود امیرخانی وسط حرفهایش از یک خانم نویسنده انگلیسی اسم برد که گفت کتابش را حتما بخوانید که نگاهش به زندگی قشنگ است راستش را بخواهید این صحبت های امیرخانی آخر برنامه بود و تند تند حرف می زد و درست اسم کتاب خانم نویسنده را متوجه نشدم ، بعد از برنامه هر چقدر اسم خانم را نویسنده را گوگل کردم پیدا نشد که نشد ! بالاخره مجبور شدم یکبار دیگر این صفحه سایت امیرخانی را بخوانم ، خب حدسم درست بود و اسم خانم نویسنده جز پیشنهادهای امیرخانی هم بود ، من از کتابهایی که امیرخانی توی سایتش معرفی کرد کتاب " فضیلت های ناچیز " را از دیشب تا حالا شروع به خواندن کردم ، کتاب بامزه یی است ، داستان نیست بیشتر دلنوشته های اجتماعی است به نظرم ، سه فصلش به نظرم خیلی با نمک بود ، فصل اولش که درباره شغل نویسندگی است ، این فصل واقعا به درد حال این روزهای دخترهای ایرانی که همه شان دوست دارند نویسنده شوند عجیب می خورد اصلا از آن فصل هایی است که می توانند همه ش را کپی پیست کنند برای "درباره من " وبلاگ ها یا صفحات اینستاگرامشان !
فصل دوم درباره ی کشور انگلیس است ، یک جور با نمکی دارد از مردم انگلیس و خصوصیاتشان می گوید ، مثلا می گوید کشور انگلیس از آن کشورهایی است که کمترین ظلم را به همنوع خود می کند ، این جمله را مقایسه کنید با تفکرات ما ایرانی ها که انگلیس روباه پیر است در سیاست هایش ! خب هر کسی از نگاه خود به موضوعات نگاه می کند و این خیلی به نظرم جالب بود !
و فصل دیگری که خیلی برای من جالب بود فصلی بود که نگاه خانم نویسنده درباره جنگ را می گفت ، این فصل هم قشنگی های خودش را داشت و پر بود از جمله هایی که می شد زیر تک تکشان خط کشید !
البته من مطمئن نیستم که کتاب " فضلیت های ناچیز " همان کتابی باشد که امیرخانی در برنامه جیوه گی معرفی کرده ولی خب من به صورت رندم این کتاب را خواندم و در آخر برنامه جیوه گی را از شبکه دو ساعت ۹ شب ببینید حتما !
+ همین که امیرخانی بین کتاب هایی که معرفی کرده کتاب های احمد محمود هست می شود بهش ایمان آورد ، در جریان هستید که احمد محمود از نویسنده های بسیار بسیار مورد علاقه من است (:
===================================
1075
خیابان ارغوان: خنده تلخ ):))
http://bihich.blog.ir/post/188
ماهان-تیر94
کاش میشد برای ساعات طولانی با رضا امیرخانی حرف زد... الان میخوام برای ساعات طولانی با رضا امیرخانی حرف بزنم... الان میخوام برای ساعات طولانی از رضا امیرخانی حرفای خوب بشنوم... از اون چیزایی که همه گمشون کردن اما من و رضا امیرخانی با اینهمه شباهت هنوز گمشون نکردیم...
رضا امیرخانی!
لطفا بیا با هم راجع به همه چیزایی که آدمای دیگه فراموششون کردن اما من و تو فراموششون نکردیم باهات حرف بزنم...
+ خدایا لطفا یک کاری کن که امیرخانی خودش بیاید و به من بگوید که میخواهد شاگردش بشوم. لطفا همین روز ها. به همین زودی ها.
ماهان (ف.چ)
===================================
1074
روزنگاریها: قیدار
http://ipomoea.blogfa.com/tag/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
مهرا-تیر94
قصه اعتیاد به کتاب های داستانی به قیدار از رضا امیرخانی رسیده، بیشتر کتاب های این نویسنده را خواندم و جالب ترین شان " بیوتن" و دل انگیزترینش " من او" بود. آشنایی با این کتاب ها توسط " دوست جون" بود.
از کتاب:
- من از چیزهایی که ته شان جان دارد، خوشم می آید ... مثل ... مثل ... شهلا جان!
شهلا، نگاه از دلیجان بر می گیرد و به قیدار، به دل جان نگاه می کند و دلش ضعف می رود.
===================================
1073
کتاب بازان: حق؟
http://ketabbazan.ir/1394/04/29/%D8%AD%D9%82
امین ادراکی-تیر94
کمی کمتر از یک ماه پیش محضرِ (!) یکی از اساتید دانشکده بودم که نمی دانم چرا و چگونه وسر چه بحثی یادش افتاد به رفیق فابریک و به قول خودش سلبریتی اش، رضای امیرخانی. می گفت "اون روز دیدمش؛ بهش گفتم آخه مردم رفیق سلبریتی دارند، ما هم رفیق سلبریتی!" گویا از هم کلاسی های قدیم و دوستان کنونی استاد ماست رضا خان.
دانش آموز سمپادی ای که رشته ی مهندسی خوانده دانشگاه شریف و به کله اش زده کتاب بنویسد و ... . رضا امیرخانی فرد جالبی است. قبلا هم یادم هست سر معرفی "منِ او" این را گفته ام. لا به لای نوشته هایش از لوطی گری راننده های 18 چرخ و گاراژداران تهران هست، تا پاکورای بوشهر و سفر سیستان و خلاصه از هر چیزی که دلتان بخواهد چیزکی هست. وقتی توی "قیدار" از گاراژهای تهران می نویسد انگار خودش 40 سال راننده ی 18 چرخ بوده؛ تازه 40، 50 سال پیش نه حالا!
"قیدار" داستان نسبتا ساده ای دارد؛ سیر داستان سر راست است و خیلی خواننده را بالا و پایین نمی برد. هرچند به قدر کافی جذاب هست که با لذت تا انتها خوانده شود، اما بعضی جاهایش آدم احساس می کند "حادثه" کم دارد. نثر داستان اما مطابق انتظار فوق العاده است! همان چیزی که دقیقا از امیرخانی انتظار میرفت. انتخاب کلمات، لحن، سبک روایت، تکیه کلام ها و .. همه و همه بسیار مناسب است. اما مجموعا می شود گفت که این نثر عالی، در خدمت داستانی معمولی قرار گرفته. مثلا شخصیت پردازی ها خیلی قوی نیست؛ کل داستان تقریبا حول قیدار، تا اندازه ای صفدر و کمی هم شهلا می گردد و بقیه فقط هستند ( و فقط هستند) که شخصیت قیدار بهتر دیده شود!
ویژگی برجسته ی قیدار اما داستان نیست؛ البته داستانش جذاب است اما داستان های جذاب تر زیاد نوشته شده. ویژگی مهم کتاب هایی مثل "قیدار" و "منِ او" این است که نویسنده با شناخت قابل قبولی که از فرهنگ و پیشینه ی فرهنگی مردم این کشور دارد، داستان وار اصول اخلاقی و فرهنگی همین مردم را پررنگ می کند. لا به لای "نشت نشا" خاطرم هست رضا امیرخانی گفته بود حتی علم تجربی را نمی شود از آن سر دنیا وارد کرد بدون احساس نیاز، بدون پشتوانه؛ علم ترجمه ای حاصل چندانی نخواهد داشت و چه قدر به "حق" گفته بود این مسئله را. راجع به اخلاق و فرهنگ گمان می کنم مسئله جدی تر و واضح تر است. مثلا نمی توانیم اصول جامعه شناسی و اخلاق را (برای این جامعه) از گیدنز بیاموزیم. اخلاق را از همان قیدار و راننده های گاراژش بهتر می شود یاد گرفت. از همان سید گلپا. عقب تر اگر برویم از گلستان سعدی بهتر می شود درس اخلاق یاد گرفت. بازگشت جامعه به اصول اخلاقی احتمالا فقط با بازگشتمان به اصل حاصل می شود. این نیازی که جامعه ما (فکر می کنم) این روزها خیلی احساس می کند، بازگفتن همین اصول است، با یک زبان جدید، با یک فضای جدید. این نیاز را فردی مثل امیرخانی به نیکی فهمیده و تلاش بسیار قابل ستایشی در راستای آن انجام داده. اما گمان می کنم هنوز با ایده آل بسیار فاصله داریم. لا به لای همین قیدار خیلی کم می شود حرف جدیدی پیدا کرد که قبلی ها نگفته باشند مثلا. یا حتی فرم جدیدی برای ارائه. درک راننده گاراژ لوطی و بامرام 60 سال قبل، هنوز هم برای جوان و نوجوان امروز احتمالا مشکل است. دغدغه هایشان هم احتمالا متفاوت است. البته تلاش ستودنی ایست، اما تا ایده آل فاصله دارد!
پی نوشت: اگر قیدار را خواندیم کمی هم سعی کنیم مثل قیدار با مرام باشیم. مرام خوب چیزیه! حق؟ حق...
التماس دعا...
===================================
1072
teaOphen: کلاهقرمزی، تجدد، تصوف
http://teaofen.blogfa.com/post/149
احمد-تیر94
دربارهی عمق استراتژیک شباهتهاش به پوریای ولی و سیدحسن رزاز و قیدار، حرفهایی هست
برای نگفتن که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمیاره.
پسرخاله تراکم و تبلور و نماینده و نمودار سنت پهلوانی ایرانه. از معامله با زمین استعفا میده.
با منفعتطلبی قهر میکنه. از روی "خود"ش رد میشه و با به فنا دادن خودش،
پل میسازه برای رسیدن بقیه. رستگاری سایرین.
===================================
1071
آروم باش: لطف کن و به اتفاقی که افتاده فکر نکن
http://nineteen-years.blog.ir/post/107
...-تیر94
... قیدار را هم آورده ام ...میخواهم بخوانمش... قبلا خوانده ام اما کامل نه... دوس دارم آنقدر در کتاب غرق شوم که بروم همان سالی که قیدار یک کله گنده بود...اصلا بروم در همان مرسدس بنز کوپه ی کروک آلبالویی متالیک و به حرفای قیدار و زن گوش دهم و گاهی حتی نظری هم از خودم دربیاورم... میخواهم در تصادفشان هم باشم و ...! ... لطف میکنم و به هیچ چیز دیگر جز کلمات کتاب فکر نمیکنم... لطف میکنم!
===================================
1070
بی کمپلکس: کریم...
ف.ص.-تیر94
سید گلپا رو برمی گرداند به سمت جمع و می گوید:
آن عیالات که هیچ، چه کرده ای برای این عیالات؟
قیدار: سر وقت مواجبشان می دهم.
- این که مالِ این دنیاست..برای آن طرفشان چه کرده ای؟
- ما که از کَرَم بویی نبرده ایم، اما اگر بخواهیم روزی شما را دعوت کنیم، این متولیِ مسجدتان را هم دعوت می کنیم دیگر. به گوش کَرَش کار نداریم! حق؟!
- حق!
ـ آن خدایِ کریم هم وقتی شما را دعوت کند، نوکرتان را هم که من باشم، دعوت می کند، من هم که تنهایی به درد نمی خورم، عیالات را هم می آورم...به گوشِ کر و چشمِ کور و دهانِ گنگِ ما هم کاری ندارد...از کریم به دور است که ریز شود رویِ دور و بریِ مهمان! من می فهمم باید رفیقِ هر کسی باشم که رفیقِ شماست او نمی فهمد؟ هیهات!
-تبارک الله...عالمِ غیرمعلَّم شده ای قیدار...تو این چیزها را از کجا یاد می گیری جاهل؟!
...قیدار، رضا امیرخانی...
===================================
1069
مشکات 82: از قیدار تا نفرین زمین
http://meshkateman.blogfa.com/post/124
...-فروردین94
چند وقت پیش یکی از دوستام یه کتاب به من هدیه داد . اسم این کتاب قیدار بود . نویسنده کتاب هم رضا امیرخانی بود .
به رسم ادب با خودم گفتم : حتما این کتاب رو مطالعه می کنم . و بالاخره دیشب به عهد خودم وفا کردم و کتاب رو با وجود موانع مختلف تا آخر مطالعه کردم .
یکی از مهم ترین موانع من برای خوندن این کتاب وجود کتاب های جلال آل احمد بود . یعنی تا کتاب قیدار رو برای مطالعه بر میداشتم نا خود آگاه چشمم می افتاد به کتاب های جلال و کلا قیدار رو فراموش می کردم . آخه صراحت لهجه ، بی پروایی ، کنایات و ضرب المثل های زیبایی که جلال به کار می بره خود به خود روحیه ی آدم تقویت می شه . یعنی کتاب های جلال در عین کهنگی ، نوآوری ذهنی و تقویت روحیه ی انتقادی رو در انسان تقویت می کنه . منم که کشته ، مرده ی این چیزام !!!
چند روز پیش مشکات یه کتابی رو از مدرسه به امانت گرفته بود به اسم نفرین زمین . وقتی چشمم به نویسنده کتاب افتاد ، به خودم گفتم : خب اول نفرین زمین ِ جلال آل احمد رو می خونم بعدش میام سراغ قیدار !!! ، اما وقتی به عهد خودم فکر کردم ، از این کار منصرف شدم و کتاب قیدار رو شروع کردم به مطالعه کردن و بلاخره تمومش کردم .
کتاب قیدار ، داستان یکی از دوستان مرحوم غلامرضا تختی هست که با رفتارهای جوانمردانه و خیرخواهانه خودش مورد لطف و احترام مردم بود . آقای امیر خانی با مهارت خاصی وضعیت زندگی قیدار رو به تصویر می کشه اما کمتر به وضعیت زمانه می پردازه و بعضی جاها هم خیلی با احتیاط مسائل رو مطرح می کنه و...
گاهی اوقات سن آقای امیر خانی و جلال رو کنار هم میذارم به این نتیجه می رسم اگه جلال این کتاب رو نوشته بود چی می شد . !!!
===================================
1068
جوان همدان: گفت وگو با سید میثم موسویان؛نویسنده همدانی/ رفاه طلبی با مطالعه سازگار نیست
http://javanhamedan.ir/index.php/component/k2/item/804-2015-06-30-10-03-36
مصاحبه با جناب سیدمیثم موسویان-تیر94
...
ابتدا نظر آقاي خامنهاي درباره رمان جنگ و صلح را خواندم. خيلي جالب بود! بعد کارهاي اميرخاني را خواندم. از آنها هم خيلي خوشم آمد.البته يادم ميايد از قبل، مثلاً سر کلاس کتاب جغرافيا، رمان ژولورن را زير کتاب جغرافيا ميگذاشتم و رمان ميخواندم.
...
به کتاب و متن توجهي ندارند و به شخص نويسنده نگاه ميکنند. در کل وضعيت چاپ حال خوبي ندارد. افراد زيادي همچون رضا اميرخاني نسبت به اين مسئله منتقد هستند.
...
حميد حسام: سردار قلمبهدست
خسرو(شخصيت اصلي داستان ميوههاي رسيده): دايي مهدي
پدر: اسطوره
مادر: زحمتکش
رضا اميرخاني: رماننويس
===================================
1067
ایبنا: حضور ادبیات دفاع مقدس در عرصه جهانی/ نمایشگاه کتاب فرانکفورت به روایت نویسنده «یکشنبه آخر»
http://sahebkhabar.ir/news/5767389/%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D8%B1%D8%B5%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%DA%A9%D9%81%D9%88%D8%B1%D8%AA
...-خرداد94
من قبل از رفتن به جلسهی سرای اهل قلم دربارهی نمایشگاه سال قبل اطلاعاتی از طریق اینترنت بهدست آوردم و تنها مطلب به درد بخور ، نوشتهی رضا امیرخانی از نحوهی حضور ایرانیها در نمایشگاه بود. البته یادداشتی انتقادی و تلنگری به مسئولین ارشاد بود. رضا امیرخانی نویسندهی خوشذوق ایرانی، سال گذشته در نمایشگاه فرانکفورت شرکت داشت، و دربارهی حضور ایران در این نمایشگاه چنین گفته بود: «در فرانکفورت ما دقیقاً مثل بچههایی هستیم که دعوت شدهایم به یک استادیوم که در آن کریکتبازی میکنند. اما اصلاً تفاوت کریکت و کبدی را نمیدانیم. در بهترین حالت لباس ورزشی را پوشیدهایم و تنها کمی ورجه ورجه میکنیم و البته برمیگردیم و گزارش میدهیم. همهی اینها در حالی است که ما اصلاً نمیدانیم بازی کریکت چیست و چه قوانینی بر آن حاکم است و فقط لباسش را پوشیدهایم.»
===================================
1066
الف: ناکامی «جاده قدیم»، «شمعدونی» و «در حاشیه» در سیکل بسته تلویزیون
http://alef.ir/vdcefn8wnjh8fzi.b9bj.html?275175
...-خرداد94
رضا امیرخانی، نویسنده مشهور ادبیات ایرانی حرف جالبی میزد. میگفت مشکل اصلی صدا و سیمای امروز این است که فیلمسازان و تهیهکنندگان صدا و سیما، خودشان از محصولات این رسانه استفاده میکنند و این باعث میشود که با کپی برداری برنامهسازان از ایدههای مطرح در این مجموعه سیکلی بسته به وجود آید که روز به روز منجر به تضعیف رسانه ملی شود.
===================================
1065
دستنوشتههای خودم: قیدار
http://blog.mfallah.com/1394/03/22/1717/
مصطفی-خرداد94
قیدار ، نام رمانی است که توسط رضا امیر خانی نوشته شده و نشر افق آن را منتشر کرده است. یکی از کتابهای خوب امیرخانی که مانند بقیه کتابها، صفحات ابتدایی را باید سخت خواند تا در صفحات بعدی لذت برد. تقریبا همه داستانهای امیرخانی همین منوال و شکل هستند و باید زمانی رو صرف درک اصطلاحات و … بکنید. در کل کتاب بسیار خواندنی و جذابی بود. من بی وقفه و در طی ۴ روز خوندمش و به شما هم توصیه میکنم. البته کتاب رو خیلی وقت پیش از حمید گرفتم و سال ۹۳ هم خوندمش.
در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است؛ اسم بعضی غیر پیامبران هم، چه صالح و طالح آمده است… صلحا عاشق حضرت باری هستند… اما حضرت حق، بعضی را خودش هم عاشق است… عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما… خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند… به او میگوید، رجل! همین… مرد!… همین…
میفرماید و جاء من اقصی المدینه رجل یسعیء…. اسمش چیست؟ نمی دانیم… رجل است…معشوق حضرت حق است… اسم معشوق را که جار نمیزند… حضرت حق، عاشق کسی اگر شد، پنهانش میکند…
ماجرا مربوط به مرد بامعرفت و جوانمردی است که گاراژ بسیار بزرگی دارد ولی بیشتر از شهرت ثروت ، شهرت اخلاق و معرفت دارد. ماجرا از ازدواج او شروع می شود که خود درش نشانه های عمیقی از معرفت است. نکات عجیب و غریبی در کتاب در نشان دادن معرفت قیدار دیده می شود.
درِ خانه اش به قاعدهی رد شدن یک آدم مظلوم همیشه باز است
با اندکی تامل مشخص می شود که قیدار یک شخصیت آرمانی پهلوانی است که به عنوان نماد و الگویی مناسب برای جامعه معرفی می شود. قیدار شخصیت دوست داشتی است که هر چقدر که از داستان پیش میرویم ، بیشتر به او علاقه مند می شویم. قیدار خاصیت جاذبه و دافعه هم دارد و جاذبه و دافعه او شاکله داستان را شکل می دهد. اگر چه داستان هر چه رو به آخر میرود ، تم سیاسی اش بیشتر می شود ولی چیزی از علاقه من به او کم نشد …
گُنده نامی قدم اول است…از گُنده نامی به گَنده نامی رسیدن ، قدم بعدی …قدمِ آخر ، گُم نامی است!
در آخر با خودم گفتم : ای کاش در جامعه مان قیدار هایی داشتیم … شاید هم داریم و همچو قیدار خودمان ، آشکار نیستند …. توصیه من این است که هر وقت از بی معرفتی ها و نامردیهای این روزهای روزگار ما خسته شدید ، سری به این کتاب بزنید…سخت نگیرید … فقط لذت ببرید …
===================================
1064
کنتور برق: خواندن
http://kontorbargh.parsiblog.com/Posts/109/
داش مسعود-فروردین94
من به تنهایی ، همه ی الفبا را زیر و رو کردم ، حتی همین اواخر، دهخدا و معین را دوره کردم، از قابوس نامه و سفرنامه و گنج نامه گرفته تا همین قیدار ِ رضای امیر خانی و بخوانیم و بنویسیم ِ خواهر کوچکم،
من همه ی واژه ها و حروفشان را دیدم ،
===================================
1063
کتابخانه عمومی هاشمیه: قیدار
http://hashemiepl.blogfa.com/post/158
عمو کتابدار-فروردین94
...
===================================
1062
نقابباز:امان از این موجودِ خواب و آرام گیر
http://neghabbaz.blogfa.com/post/98
...-فروردین94
بعد از قیدار کدام داستان را شروع میکنی ؟ ناهار را پلو می خوری یا فست فود ؟ در کارگاه ، فیلمنامه ات را تند می خوانی یا آرام ؟ .....
===================================
1061
روزنامه اعتماد صفحهی آخر:
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=134&pageno=16
...-اردیبهشت94
بزنگاه
آدمي كه يك بار خطا كرده باشد و پاش لغزيده باشد و بعد هم پشيمان شده باشد مطمئنتر است از آدمي كه تا به حال پاش نلغزيده...
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(53)+ما با قیدار نسبت داریم1059+سی چهل کیلو گوشت و دنبه1053+ارباب عالم یکی است(پیشنهاد نوروزی خبرگزاری مهر)1052+آشفتگی کتابخانه ملی در ثبت قیدار!1050+چند نفر را از روی جلدشان قضاوت کردهام؟1049+گند زدی سرت را بالا بگیر!1046+پرفروشهای نود و سه1044
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(52) +بررسی و تحلیل عناصر داستانی1040+قیدار سالی یک گوسفند به عالم بدهکار است1039+کیمیایی امیرخانی...1037+جوگیری قیدار1036+فضای تاریخی کتاب مانند من اوست1035+کشدار و حوصلهسربر1032+صف لاغر1027+یک لیست کتابخوانی1026+مادرم گفت رفیقبازی نکن1025
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(51) +پستی و بلندی ندارد1014+هر گوش شکستهای تختی نیست1012+اگر با جاده سر ذوق میآیید1011+خالهی من قیدارتر بود1006+رضاامیرخانی در دانشکدهی برق شریف1004+برخی رمانهای امیرخانی به فهم بهتر آبات قرآن کمک میکنند1003
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(50) هزارمین نظر, کتاب ها ش را از دست ندهید1000+کتابگرافی قیدار995+رمانی که عضو هیات علمی شریف پیشنهاد داد985
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(49) +رضاامیرخانی زمانی برای خودش بتی بود اما...979+سرسلسلهی خبرنگاران973+این کتاب من را همراه خودش کرد971+رضاامیرخانی دکتر نیست970+رسیدیم به سوره قصص965
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(48) قیدار در اهواز957+بستر نرم و مخملگون کلمات قیدار953+نشریهی مداد952+چ10قیدار و چ39من او پرفروشترین کتب افق در نمایشگاه950+شاهکلید قیدار947+قیدار و عادت میکنیم945+خواهر شهید و کتاب...941
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(47) منتقد سینما و قیدار940+یک حمام چند جامهدار میخواهد؟939+چهرههای هنری سال934+سه کتاب برای عید931+به دنبال یک جو معرفت928+این نویسنده خلاف شرع میگوید!917+نویسنده برای فرزند اسماعیل نبی بودن قیدار ماخذ نیاورده است903+
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(46) دوست داشتم کتب امیرخانی را طراحی کنم920+این نویسنده خلاف شرع میگوید!917+نویسنده برای فرزند اسماعیل نبی بودن قیدار ماخذ نیاورده است903+
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(45) به دو دلیل قیدار را دوست دارم898+مسابقهی معماری و نظر رضاامیرخانی مبنی بر مقدم بودن رمان بر معماری894+قیدار با بهلیمو میچسبد در کافه کتاب آفتاب!893+استمرار سنت احمدینژاد در دورهی روحانی892+نامزدهای نخستین دوره بدون فردی890+شریعتگریزی از نظر داور جلال887+قیدار اسمش آمد، برنده نشد، هیچکتابی هم تقدیر نشد، دقیقا مثل بیوتن در دورههای قبل!886+کتابی در نقد چند داستان مثل قیدار884+تمدید زمان مسابقه طراحی معماری لنگر پاسید882+اسامی کتابهای راهیافته به دور دوم جلال881
..آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(44) +گاهی باید زندهگیمان را بیمه جون کنیم877+هجو قیدار در روزنامهی بهار876+قیدار هیاتی نیست875+نمایشگاه کتاب تبریز و توضیح سایت ارمیا870+شبهای داستان868+روایت کامل از جوانمردی یک زن862+قیدار من رو از خودم بیرون کشید861
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(43) شجاعی امیرخانی مستور853+لنگر قیدار، موضوع یک مسابقهی معماری852+اسمش روی کتاب دلیل خریدن آن هست؟!847+دو رضاامیرخانی در یک قاب!844+رجانیوز برای زدن رضاامیرخانی احمدینژادش را هم میزند! "قیدار ادامه (آن ممه را لولو برد) است!!!"841
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(42) همین امروز تصمیم میگیرم جوانمرد باشم838+یارب نظر تو برنگردد834+نگاهی به لوطی نامه قیدار از جناب مهدی کفاش ابتدای متن: پس این اثر را با خود این اثر باید نقد کرد. انتهای متن: خود نویسنده، خیلی هم از گمنامی سر در نمیآورد و همیشه سوی شهرت را گرفته است. آنجا که هوسش کرده در کتابهایش از اینکه شاگرد باهوش دبیرستان استعدادهای درخشان بود؛ بگوید. یا اینکه به همسفری با بزرگانی دعوت بوده است که دیگران ماهها چشم انتظار دیدنشان هستند آموزش خلبانی دیده و گواهینامه خلبانی پی پی ال دارد...832+رمانهای امیرخانی در هم است831+شبا تا صب چرا بیداره تهران؟828+نگاهی به قیدار از جناب مظلومینژاد826+ورود قیدارخان به عرصهی وبلاگنویسی825+ادای دین به قهرمان، مطلبی از جناب داوودی824
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(41) آبگوشت قیداری820+شخصیتپردازی یا قهرمانپردازی819+شعری برای قیدار از جناب مهدی کازرانی816+قیدار پایان رضا امیرخانی به قلم جناب احمد مخبری815+قلم زرین و حواشیش814+جناب هدایت بهبودی و پیشنهاد قیدار807+یه بار بخونی باور کن، دو بار بخون عاشق شو، سه بار بخون بفهم...805+پیشنهاد جناب احمد شاکری804+مهدیار و قیدار801
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(40) آقای نامزد محترم! بردهاندت بالا و دارند بادت میکنند که پوستت را بکنند792+قیدار و جمجمه نامزد قلم زرین787+یکی از همین جماعت به رضاامیرخانی گفته است قیدار ننویسد783+راه افتادن سایت کتابستان781
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(39) من او دلم را لرزاند، قیدار شانههایم را779+قیدار به درد پسرها میخورد776+خواننده خوانندهی چه کتابی است؟774+گزارشی از حضور در نمایشگاه771+پرفروشهای نمایشگاه بیست و ششم769+دیدن شلوغی نمایشگاه چشم بصیرت میخواهد767+راهرو افق مسدود شد766+رضاامیرخانی خوب میفروشد765
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(38) قیدار را به خاطر قیدار بخوانیم نه نویسنده متوسطش760+یک مصاحبه راجع به قیدار بدون نام مصاحبهگر و مصاحبهشونده755+نویسنده به جای قیدار باید زندهگی شهید احمدی روشن را بنویسد753+یک نقدشناسی خوب از روند نقد قیدار در روزنامهی فرهیختگان از جناب امیرحسین مجیری752+کاش داستان حسین ع را مینوشت751+باید یک نیروگاه بادی در باغ قلهک میساخت!749+قیدار و نامزدهای انتخابات747+29 فروردین، نقد قیدار در اصفهان744+مرد توی رمان جا نمیشود742
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(37) +دلم تعمیر میخواهد739+قیدار فقط یک رمان نیست738+جناب محمدرضا سرشار در رجا و نسیم و خبرگزاری دانشجویان و...: کال شتابزده تعقید تکلف ترویج اباحیگری تطهیر روسپیان شیفتگی به لاتها اشکالات زبانی ضعف منطق و.... تازه بخشی از اشکالات این اثر است736+پیشنهاد جناب محمد ناصری733+نماز خوب چه سرعتی دارد؟732+اگر شجاعی، قیصری یا امیرخانی اشکانهی حسنبیگی را تمام میکردند...726+پیشنهاد جناب اکبرنبوی برای نوروز725+وزیر ورزش هم قیدار میخواند723+شهلا در تاریکی خودش را میدید721
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(36) پیشنهاد هفت نویسنده برای خواندن قیدار716+خواندن رمان قیدار به تعطیلات نوروز غنا میبخشد، جناب شهرام کرمی کارگردان تیاتر713+قیدار در میان 16 اثر پرفروش سال712+قلمی تصنعی و بیصداقت710+ده کتاب پیشنهاد بدهم و قیدار درش نباشد؟!709+قیدار از کارهای دیگر امیرخانی ضعیفتر است706+چرا کم کتاب میخوانیم؟705+قیدار بهترین اثر سال704+از قیدار تنفر دارم701
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(35) قیدار و سه کاهن در میان فهرست نهایی قلم زرین699+رسم مردی یعنی رسم قیدار698+تجدد رمان ایرانی و آینده انقلاب696+ماک قیدار و لیلاند داشصفدر693+بعد از عملیات نقد قیدار هیچکس خداقوت نگفت690+روش اغراقگونه یک نکتهی مثبت است685+قیدار کتاب مداراست681
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(34) من قیدار ها و یوسف ها و سهراب های خودمان را بیشتر دوست دارم677+امیر جعفری (بازیگر) و خواندن قیدار676+این کتاب را نخرید673+آیا سید و شیخ ادامهی 88 است؟!670+خوشحالم که سادهنویسی را پیشه خود کردی664
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(33) پیج قیدار در گوگلپلاس659+میشه به نویسنده اجازه داد خودش باشه658+خاصیت لولایی جدانویسی656+منظورتان امیرخانی است؟ حالا!...654+وقتی امیرخانی روبان قیچی میکند650+شال عزا را ریختم تو پی649+افتتاح کتابستان اراک648+فقط کتابهای امیرخانی را نخوانید647+قیدار برای فرزندی که هنوز متولد نشده است646+امیرخانی آمده بود دانشگاهمان!643
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(32) +عزلتنشین فتنه، مومن به اقتصاد سرمایهداری، آرمانهای رهبری با نئوحجتیهها زنده شد638+ قیدار1400 امکان دارد؟634+اندر مذمت خبرفروشی633+اشتیاق هیجان لذت مدارا سردرگمی632+نوجوانمردی!631+خواندن قیدار از چه کارهایی بهتر است؟625+خوشبختتر مردی است که همسرش خیال کند او قیدار است623+هیچ چیزی مثل کتاب خواندن حالم را خوب نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(31) +ادبیات داستانی فریبکار و قیدار612+قیدار و انتظار روزهای بارانی611+جناب میرشکاک و از شعر به قصه رسیدن610+وسط هیات فهمیدم قیدار خیلی باصفا بوده است608+قیدار و روضیه و هیات پشت لپتاپ606+پیشتازی قیدار در کتابفروشیهای اصفهان605+السلام علی جون بن حوی604(١٤:٣٥ ١٨/٩/١٣٩
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(30) +قیدار واقعی در جاده رویت شد598+وزارت ارشاد به جای گشت ارشاد باید قیدار را جمعآوری و امحا کند597+افول و اوج دوره ی پهلوانی، جناب مهدی افشار نیک، اعتماد593+گزارش یک وبلاگ از جلسهی شهر کتاب591+به جای بیمه جون به نام مردترین مردان بیمه میکردم585+قیدار هیاتی نیست در یک نشریه ی دانشجویی582
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(29) گزارش نقد قیدار در قم578+از قیدار آموختم تا غلطهای کوچکِ کتاب را ننویسم574+پرفروشهای شهر کتاب مرکزی573
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(28) جناب ابراهیم زاهدی مطلق و ضعف دیالوگهای قیدار560+شخصیت نیست، تیپ است، پایانبندی نیست، سرهمبندی است559+وقتی کتابش مجوز میگیرد باید برود تحصن! پیشنهاد روزنامهی اعتماد554+جدی مینویسد اما جدی نیست552+دنبال شخصیت قیدار بودم551+میروم قیدار را بخرم تا امانتیِ کتابخانهمان نباشد548+یک مصاحبه با روزنامه ی ملت و حاشیههاش456و547+جهان نیوز و بازیهای لاتمآبانه روحوضی545+اوقات خوبی را با قیدار گذراندم542+رقابت کتب مهرجویی، امیرخانی، کیوان ارزاقی، پورولی کلشتری، مرتضی فخری در کتاب فصل541
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(27) +آثار امیرخانی مازوخیستی است در شبکه پایداری540+با قیدار بزرگ شدم539+حرفی برای گفتن نداشت537+انتقاد اسدالله بادامچیان از عبارت شاهکار برای آثار رضاامیرخانی535+شوور عتیقه!531+خرید تلفنی از سام530+کوشش برای شناخت نام پیامبری که در قرآن نیامده است529+متن جناب نعمتالله سعیدی در مجلهی داستان راجع به نسل جوانمردان527+خواندن قیدار را به هیچکس پیشنهاد نمیدهم526+ماجراهای دختری که باید فهمش بیجک بگیرد525+کاش قیدار فصل آخر نداشت524+رابطهام با امیرخانی خوب نیست522
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(26) +وقتی تمام میشه یکی دو ساعت غرق فکر می شی513+دوست داشتم اگه کتاب بودم قیدار بودم!509+باز هم پیغامبری دیگر508+نمیتوانی ببینی داستانی اوج گرفته؟504+برای نسل ما... قیدار حرف دیگریست502+اولین نوشتهی من در فضای مجازی قیدار باشد بهتر...501
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(25) +قیدار توی پاساژ نبود، نیامد... من مذهبی نیستم اما انسانم499+سرزمین نوچ پرفروشترین کتاب فروشگاه افق496+قلیلی از امت های پسین مقربانند،قیدارها رو به نقصانند494+قیدار را پسندیدم... بیشتر از حتی هر رمان دیگری که خواندهام492+مرام همهی قشنگی قیدار و من اوست488+جهان نیوز و هدیهی خواندن دو کتاب487+از من مخواه زیر شانههای دخترانهام قیداری کنم485+روزنامه قدس و اثری که به خاطر تبلیغ مجبور به خواندنش شدم!484
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(24) +قلمت بیمهی جون478+بسته پیشنهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقالهی روزنامهی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(23) +قیدار در شبهای قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانهگی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرفهای زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(22) +امیرخانی زنانه مینویسد438+معمار باید نفسش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمتش گران است431+قیدارپرفروشترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دلمان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(21) +این داستان به درد امروزهایمان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بیپول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینیتر است از من او+روزنامهی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار میخواهد، دلم حاج فتاح میخواهد...+بچهی گاراژِ قیدار باشی مرد بار میآیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطیمنشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمیبینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی میخواهد خمس دهد و آن را هم سید باطندار از او نمیپذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راهاندازی شد+استقبال از کتابهای آیهالله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمیمیرند، قیدار اخلاقیترین متنی است که در این چندسال خواندهام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسندهی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش میشنیده و قیدار مینوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان میتوانست شاخصترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(16) +قیدار، اخلاق گمشده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمانشهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(15) +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجتالاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکسش رو میزنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظرهی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامهی فرهیختگان+پرفروشهای شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفهای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(13) +دورهی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بیاثر قصه بسیجیها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروشترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(12) +وقتی داستان تمام شد، بیاختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی میاندازد+در این زمانه عوضی پنجرهای بگشایید به کوچهی جوانمردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(11) +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر همزمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدارنویس، تو بعد از من او افتادهای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتابفروشی+قیدار بعد از کتاب آیهالله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسمالخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خندهدار، برای دختران دانشآموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمیکنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(9) +قیدار به همه فحش میدهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(8) +قیدار، پرفروشترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همهی مادربزرگهاست و آزادی رقصِ مهپاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیتپردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمیتوانند با شخصیتپردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایشگاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند
|