تاريخ انتشار : ١٦:٣٢ ٤/٨/١٣٩٠

نیمه‌های یک جانستان در آیه-مطلبی از جناب محمدرضا وحیدزاده
قبل‌التحرير: متن زير يادداشتي بود كه براي پرونده اي در شمارة پنجم نشريه آيه نوشته شد. در اين پرونده دو یادداشت از مجید عزیزی (مستندساز) و الیاس پیراسته (عکاس بعضی عکس‌های کتاب) درج شده است و محمدحسین جعفریان و اميري (راي‌زن افغانستان در ايران) در گفتگو‌هايي مسائل تازه‌ای را بیان نموده ‌اند. یادداشتِ پایانیِ نيز مطلبي است از رضا هاشمی‌نژاد، مدیر نشر افق. سايت ارميا اين پرونده را كاري نو دانسته است.

نیمه‌های یک جانستان


نيمة خالي ليوان:

يكم؛ جانستان براي اميرخاني كم است؛ امیرخانی رمان‌نویس است. این چیزی است که آثار قبلی‌اش به ما می‌گوید و به نظرم چیز کمی نیست. در دوره‌ای که هنوز تکلیفمان با این قالب به طور کامل روشن نشده است و بین داستان‌های زرد عامه‌پسند و آثار روشنفکری بی‌مخاطب و کارهای سفارشی نچسب و تجربه‌های جسورانه و نارس مُعلّقیم، وجود نویسنده‌ای که می‌توان به او چشم داشت و با خیال راحت برای خرید آخرین کتابش بدون لرز دست در جیب کرد، داشتة کمی نیست؛ امیرخانی نویسنده‌ای است که در میانة همة تردیدها، می‌‌تواند رمان بنویسد، اندیشه‌اش را به محاکات بکشد و مخاطبش را نیز راضی کند. حال اگر آخرین اثر چنین نویسنده‌ای خاطرات خوشمزه و جالبش از سفر اخیرش باشد، مخاطب منتظری چون من را دمغ خواهد کرد و اصلاً‌عصبانی! امیرخانی بلد است بنویسد و قبل‌تر از آن بلد است مشاهده کند و مهم‌تر آنکه بلد است بفروشد. اما باز هم همة ‌این‌ها دلیل نمی‌شود که قلمش را صرف کار دیگری جز رمان کند و با صرف اندکی از استعدادها و توانمندی‌های قابل توجهش، کتاب بنویسد. به نظرم جانستان اگر از هر نویسندة دیگری می‌بود باید تجلیلی شایسته از آن می‌شد. اما قد امیرخانی بلندتر از جانستان است.

 دوم؛ نقش نویسنده در کتاب کمی پررنگ است؛ جانستان دربارة افغانستان است. اما گاهی نیز این گمان به ذهن می‌رسد که جانستان دربارة امیرخانی است. اطلاعاتی که در کتاب از امیرخانی به مخاطب داده می‌شود گاهی پهلو به افغانستان می‌زند. خواننده با خانوادة امیرخانی آشنا می‌شود و از علائق و سلائق نویسنده مطلع می‌گردد. خلقیات و عادات نویسنده را می‌شناسد و حتی خشم و ترس نویسنده را از نزدیک حس می‌کند. نویسنده حتی از چاپ تصویر فرزند کوچکش برای مخاطب نیز کم نمی‌گذارد. به همین روی و با اندکی ارتباط با مطلب «یکم»، گاهی به ذهن می‌رسد که این کتاب بیشتر خاطرات و نوشته‌های شخصی، اما خواندنی نویسنده است. شاید این‌همه آشنایی مخاطب با نویسنده‌ای که در شانزدهمین سال نویسندگی‌اش دهمین کتاب پرفروشش را به چاپ می‌رساند، خیلی هم عجیب نباشد. آن‌هم برای نویسنده‌ای که خوب می‌داند چگونه با مخاطبش رفاقت کند. اما شاید هم بشود طبق عادت، مویی را از ماست کشید و کمی بداخلاقانه غرغر کرد!

سوم؛ برخی از خلاقیت‌های امیرخانی از رمق افتاده‌اند. امیرخانی با اولین کتاب خود نشان داد که نویسندة خلاقی است و این خلاقیت را در زمینه‌های مختلفی از جمله زبان اثر به‌کار می‌برد. شاید بخشی از موفقیت او را نیز بتوان در همین امر جستجو کرد. شگردهای نگارشی امیرخانی محدود به آثار داستانی او نیز نمی‌شود و در یادداشت‌های تحلیلی و سفرنامه‌هایش نیز تجلی دارد. اما در آثار اخیر او این حس وجود دارد که دیگر رمق این تکنیک‌ها دارد کم می‌شود. یکی از آن‌ها استفاده از «ترجیع‌بند»‌ در متن است. هنوز به یاد داریم که با تکرار جملة «مؤمن در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد» چه لذتی به جانمان می‌ریخت یا با جملة «ودیگر هیچ‌گاه آسمان را نخواهی دید» چه تذکری در دلمان می‌تپید. ترجیع‌بند «جوان‌مرد مردمی هستند مردم این مزار» نیز در جانستان خوش نشسته است. اما به نظر می‌رسد زمان آن رسیده است که امیرخانی به خلاقیت‌های تازه‌تری بیندیشد. به مورد قبلی بیفزایید بازی‌های زبانی کتاب را که برخی‌هایشان مثل بازی با وژة «لی‌جی» ـ به قول دوستمان- واقعا درنیامده است!

چهارم؛ زبان اثر زبر است. با خودم کلنجار می‌رفتم که این چهارمی را در نیمة خالی لیوان بیاورم و یا در نیمة پر؟ تصمیم آخرم این شد که یکبار در اینجا بیاورم و یکبار هم در آنجا! زبان جانستان چندان روان نیست. رسم‌الخط ویژة امیرخانی اگرچه دیگر برای مخاطبان او آشناست، اما این آشنایی ضرورتاً مساوی با رفع کامل مشکلات خواندن چنین رسم‌الخطی نیست. زیرا به هر روی رسم‌الخط رسمی کشور و متونی که مخاطبان روزانه می‌خوانند، با آن تفاوت دارد. به این صعوبت دایرة واژگانی متفاوت و گستردة کتاب جانستان را هم بیفزایید و همچنین بافت جلمات کتاب را که بعضاً‌ ساختار نحوی ویژه‌ای یافته است. اکنون محاسبه کنید جانی که باید از خواندن جانستان کنده شود!

نیمة پر لیوان:

یکم؛ زبان جانستان زبر است. دلیل آنکه چهارمِ نیمة ‌خالی را در یکم نیمة‌ پر آوردم، صرفاً‌به خودآزاری‌ام باز نمی‌گردد. به نظر می‌رسد این اتفاق – صرف نظر از آنکه تعمدی بوده است یا خیر- کاملاً در خدمت متن بوده است. به‌راحتی می‌توان فهمید که سفر به افغانستان سفر راحتی نیست. حتی اگر نویسنده بیشتر از قسمت‌های خوبش برای ما بگوید. زبان کتاب این حال و هوای خشک و خشن را به‌شدت برای مخاطب تداعی می‌کند. حرکت کُند مخاطب در متن بسیار شبیه به حرکت کند نویسنده در افغانستان است. نویسنده در این سفر چندان حال خوشی ندارد. این را در اول کتاب نیز به اشاره می‌گوید. به نظر می‌رسد اوضاع افغانستان هم در تشدید این ناخوشی نقش دارد؛ تا جایی که بر احوال جسمانی او نیز اثر می‌گذارد. هیچ‌چیز بهتر از زبان زبر و خشن کتاب نمی‌توانست این احساس را برای مخاطب قابل لمس کند. به نظرم دستیابی به این توفیق، اتفاق کمی نیست.

دوم؛ جای جانستان به شدت خالی بود. سی‌سال است که جامعة فرهنگی کشور منتظر چنین رویدادی است. سی‌سال است که بیگانگان میان دو ملت ایران و افغانستان که اشتراکات مختلفشان را نمی‌توان به این آسانی احصا کرد، دیوار کشیده‌اند و آشنایان هر روز و با شگردها و خلاقیت‌های مختلف بر قطر و ارتفاع آن می‌افزایند! همگان از ضرورت برادشت قدمی مهم در این راستا سخن می‌گویند و همه یکدیگر را به نظاره نشسته‌اند. هر چه بیشتر پیش می‌رویم فاصلة این دو ملت که بهترین وصف برایشان واژة «برادر» است، بیشتر می‌شود و کسی حتی نگران هم نیست. در این بیابان بی‌آب و علف، جانستان آبی خنک بر تن خسته و جان نزارمان بود. اگرچه نتوان در تمجید از این مرحم،‌ قصیده‌سرایی کرد، اما در وخامت این زخم آن اندازه می‌توان سخن گفت که اهمیت جانستان روشن گردد.

سوم؛ زاویه‌دید امیرخانی قابل توجه است. امیرخانی در جانستان همچون دیگر آثارش، زاویه‌های ویژه‌ای را برای تصویربرداری انتخاب کرده است که بخشی از آن‌ها به‌روشنی امضای او را در پای خود دارند. شاید بتوان گفت نگاهی که امیرخانی به جامعة افغانستان دارد همراه با ریزبینی‌ها و ذکاوت‌هایی است که می‌تواند برای بخشی از کم‌کاری‌های صورت گرفته جبران مافات باشد. درک مناسب نویسنده از نسبت صوفیان افغان با مدارس وهابی پاکستان و شیعیان ایران و عراق و فاصله‌های جغرافیایی و معنوی میان یک ملت و تحلیل‌های انتخاباتی او از جمله نکاتی است که می‌تواند بسیار مورد توجه قرار گیرد. به نظر می‌رسد نوع خاص نگاه امیرخانی به پدیده‌ها و البته نحوة روایت او، مرز میان خاطره، داستان و یادداشت تحلیلی را در آثار او کم‌رنگ کرده است و کتاب‌های او را مبدل به آثاری با کاکردهای چندگانه ساخته است.

چهارم؛‌ جانستان یک قدم رو به جلو است. نویسنده در این کتاب موضع رسمی ندارد و مثل دیگر آثارش از طعنه و کنایه به ساختارهای رسمی نیز چشم نمی‌پوشد. اما هیچ‌گاه انتقادها و مخالف‌خوانی‌هایش رنگ و بوی غرغرهای روشنفکرانه نمی‌گیرد و قصد سیاه‌نمایی از فراز کاخ عاج روشنفکری را ندارد. جانستان اثری است که دردی را به جان مخاطب می‌اندازد تا کمی به خود آید و از رخوت و خمودگی بیرون آید. به نظر می‌رسد در فضای عمومی فرهنگی کشور این رویکرد را نمی‌توان دست کم گرفت و باید قدر آن را دانست.
در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ پیاده‌روی در اتوبان

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٤٤١٦
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.